eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
از قدیم گفته اند: "خاک سرد است؛ وقتی آن‌هایی را که خیلی دوستشان دارید♥️ از دست بدهید، کم کم می‌شوید" ماه‌ها از می‌گذرد از آن سحرگاهی که با شنیدن خبر شهادتت🌷 بغضی سنگین بر دیواره گلویمان چنگ انداخت و حس تلخ پیکر لرزانمان را در آغوش فشرد😭 داغ رفتنت هنوز تازه است ! این داغ، روی سینه‌مان سنگینی می‌کند. خاکِ تو سرد نیست❌ گرم است.. 🌷 🌹🍃🌹🍃 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🔻 در آخرین شب فروزندگی اش در حالی که در تب می سوخت همسرش را راضی می کند تا او را به مجلس دعای توسل برساند به گواه دوستانش، آن شب مثل همیشه بشدت منقلب بود. پس از مراسم دعا، همه سوار اتومبیل میشوند. ماشین حرکت می کند که در مسیر با حمله ضد انقلاب و با اصابت گلوله به سر مبارکش به میرسد. 🌹 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔻قسمتی از وصیت نامه‌ی نسرین افضل 🔅 «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله...» شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان میتواند به آن برسد وبا خونش پیامی میدهد به بازماندگان راهش. «یا ایتها النفس مطمئنه» ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدخلی فی عبادی وادخلی جنتّی. 🔹 خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار. بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان. بار ایزدا، به رهبر کبیرمان، عمر و توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند. 👈 الها! به‌ ما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم. ﻧﺴﺮﻳﻦ اﻓﻀﻞ 🌹🌷🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺗﻮﺟﻪ 👇👇 ﻫﻤﺴﻨﮕﺮا و ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ ﺟﻬﺖ اﺣﺘﺮاﻡ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﻋﺰﻳﺰاﻥ و ﺑﺴﺒﺐ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ اﻓﺰاﻳﺶ ﺣﺠﻢ ﻣﻂﺎﻟﺐ و ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭا ﺑﻪ ﺣﺪاﻗﻞ ﺭﺳﺎﻧﺪﻳﻢ ⭕️ﻋﻠﻴﺮﻏﻢ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻲ ﺩاﻧﻴﻢ ﺟﻬﺖ اﻓﺰاﻳﺶ اﻋﻀﺎ و ﺑﺎﺯﺩﻳﺪ ﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﻣﻮاﺭﺩ اﻧﺠﺎﻡ ﺷﻮﺩ✅ 👌ﭘﺲ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﻮاﻫﺶ : 1️⃣ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ اﺯ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺧﺎﺭﺝ ﻧﺸﻮﻧﺪ. ﺣﻀﻮﺭ و ﻫﻤﺮاﻫﻲ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺳﺒﺐ ﺩﻟﮕﺮﻣﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ ﺷﻬﺪا ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ 2️⃣ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻟﻴﻨﻚ ﻛﺎﻧﺎﻝ, ﺳﺒﺐ ﻣﻌﺮﻓﻲ و ﺟﺬﺏ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﻪ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻮﻳﺪ ⏏️⏏️⏏️✅✅ اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ 🌹ﺷﺒﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺷﻬﺪا ﺁﺭاﻡ ﺑﺎﺩ🌹
گمنامے چھ زیباست‌|🍃| چون فقط خدا|☝️| را مےشناسد... چقدر پرمعناستـ😌چون همھ نمےدانند کجاست ... اما خدا مےداند و شهیـ🕊ـد گمنام هم همین را مےخواهد👌 { خدا خدا خدا } ﻣﺜﻞ 🌹🌹🌹 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❣ 🥀همین که هر صبـ🌞ــح خیالـــم از پُر است..، شـکـــ🤲ـر میکنم که خــــدا مــــرا آفرید😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
هدایت شده از لبیک یا حسین (ع)
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وهفتم قوم وخویش ها ، دوستان و سربازهایش ، جوان ها و ... با ایشان خیلی خیلی راحت بودند مثل برادر برایشان . آدمی بود که وقتی میدیدیش، "خدایی" می شدی .... کلا دنیا رو فراموش می کردی ! نسبت به حضرت زهرا (ع) ارادت خیلی خاص و ویژه داشتند؛ همیشه می گفتند: _من هرچی دارم از بی بی زهرا دارم ! مراسمات ایشان در کرمان بسیار پر شور بود! سال آخر مراسم فاطمیه سال۹۷ شب آخر ، حاجی به ما گفت : _نرید من با شما کار دارم. پیش خودمان گفتیم حاجی با ما چه کار دارد شب آخر؟ گفت: ‌_بیایید همه باهم یک عکس📸 بگیریم یادگاری ! چون سال دیگه فاطمیه من نیستم ، شما باید مراسم را تنها برگزار کنید ! خندیدیم: _حاجی چرا نیستی؟ خندید: _حالا می بینید من نیستم! عکس گرفتیم . خندید و رفت. 🔺ادامه دارد.... 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
بخـند! لبخنـد تــو تمام منحنی هــای جهان را بـی اعتبــار می کند... 🌷 📎 ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺳﺮﺩاﺭ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ... ว໐iภ ↬ @golzarshohadashiraz
𖢇: 😁 دو تا از بچه‌هاے گردان، غولـے را همراه خودشان آورده بودند و ‌هاے هاے مـے‌خندیدند. گفتم: «این ڪیـھ؟» ↭😳 گفتنـد: «عـراقـے» ↫ گفتـم: «چطورے اسیرش ڪردید؟» ⇤😎 مـے‌خندیدنـد ⇜ 😂 . گفتنـد: «از شبــ عملیاتــ پنهـان شـده بـود. تشنگـےفشار آورده بـا لبـاس بسیجـے‌هـا آمـده ایستگـاه صلواتـے شربتــ گرفتـھ بـود.╉😎😂╉ پـول داده بـود!» اینطورے لـو رفتـه بـود. بچـھ هـا هنـوز مـے‌خندیدند.😁😁 @golzarshohadashiraz
•☁️💙• °•○تمام‌شہرراگشتمـ کہ‌پیدایتـــــ‌ڪنم‌اما.. نہ‌خودبودےنھ‌چشمي کہ‌شودهمتاےچشمانتـــــــ♡○•° .... 🌷🌹🌷🌹 @golzarshohadashiraz
. اقدس خانم زن ساده ای بود.خسرو زیاد دم پرش یود.یکبار وقتی توی اتاق داشتند باهم حرف می زدند ،صدایشان را شنیدم.نمیدانم اقدس چش بود که گریه می کرد و خسرو دلداری اش می داد و می گفت:«غصه نخور اقدس خانم.من درستش می کنم» خسرو تو دار بود.برای آن که بفهمم چه سری با هم دارند ،مدام می پاییدمشان.فکرهای عجیب و غریب به ذهنم می آمد.بعد از کلی دوندگی ،خسرو را در خانه اقدس وقتی داشت ،رخت های تلنبار شده توی حیاط را می شست دیدم.خسرو داشت توی یک لگن رویی بزرگ رخت می شست.از لای در نیمه باز نگاهش کردم .او مرا ندید.داخل نرفتم .نمی خواستم بفهمد او را می پاییدم.از ترس اینکه از دوستی با من پشیمان شود.چند روزی تعقیبش کردم.کار هر روزه اش شده بود ،بعد از مدرسه ،راه کج می کرد سمت محله گودعربان و در خانه اجاره ای اقدس خانم رخت بشوید. بعدها فهمیدم اقدس خانم با شستن رخت کثیف اعیان های شهر ،خرج بچه مریضش را در می آورد و چون روماتیسم داشت و نمی توانست دست در آب بکند ،خسرو به جایش این کار را می کرد. خسرو در این مورد به من حرفی نزد و من هم چیزی نپرسیدم. میروم داخل اتاق کنار آشپزخانه.خیلی شبها که پیش عمو.می ماندم توی همین اتاق می خوابیدم.قاب عکس زن عمو روی دیوار است .پدر توی نامه برایم نوشت که زن عمو زمانی که میخواسته از مرز ترکیه به آمریکا بیاید ،می میرد.عمو به مرگ زنش مشکوک بود اما نتوانست کاری بکند.مدتی در سردخانه ترکیه بود اما چون کسی دنبال جنازه نرفت ،همانجا خاکش کردند. عمو این ها را چند ماه بعد وقتی می بیند خبری از زن عمو نیست ،از طریق یکی از دوستانش که پلیس ترکیه بود ،می فهمد. زن عمو لاییک بود و به چیزی اعتقاد نداشت.وقتی پاپا ،پای درد دل عمو می نشست،عمو می گفت:«حیف که دوستش دارم .وگرنه پوران زن کله شق و بداخلاقی است.من از او بچه می خواهم.ولی او تن به مادر شدن نمی دهد.زن عمو اهل مهمانی بود .بایکی از زن ها ، که به میهمانی های درباری می رفت.زمان هایی که شاه به شیراز می آمد.دوست بود. یکبار شب را در خانه عمو ماندم.قرار بود فردایش برای اولین بار با خسرو و تعدادی از بچه ها به کوه برویم.خسرو از من خواست شب را خانه عمو بمانم که نزدیک کوه است ،تا صبح بیاید دنبالم.نیمه شب از صدای جیغ و فریاد زن عمو و عمو بیدار شدم .زن عمو خونین روی کاناپه افتاده بود .نمیدانستم چه شده فقط به دست های بی جان زن عمو نگاه می کردم که خون تازه از آن می جوشید. اقدس خانم در حیاط پشتی اتاقک کوچکی داشت.شبهایی که مهمانی بود همان جا می ماند.او مرا در آغوش گرفت و به اتاق خودش برد .همانجا از بس ترسیده و گریه کرده بودم ،خوابم برد.صبح که بیدار شدم اقدس بالای سرم بود.تب کرده بودم و دستمال خیسی روی صورتم گذاشته بود.اقدس گفت:« به بابات زنگ زدم داره میاد دنبالت ،ببرتت دکتر.خسرو هم اومد دنبالت ،گفتم مریضی .اومد بالای سرت .دید خوابیدی ،رفت.گفت به بچه های دیگه قول دادم ببرمشون .وگرنه می ماندم پیشش.گفت بعدا بهت سر میزنه» بعدها فهمیدم زن عمو آن شب وقتی می فهمد معشوقه اش که در یکی از مهمانی ها با او آشنا شده ،با زن دیگری است ،از شدت ناراحتی دست به خودکشی زده.عمو بعد از فهمیدن ماجرا با زن عمو سرسنگین شد.اما هیچوقت اسم طلاق را نیاورد.زن عمو هم دیگر به مهمانی نرفت و مهمانی شبانه ای نگرفت.از آن روز خانه عمو.سرد بود .مثل الان که سرد است. در افکارم غرقم که صدای عمو می آید. _پنجره را ببند سرما میخوری. _بیدار شدین؟ _شبا کمی میخوابم دوباره بیدار می شوم باید کمی راه بروم تا دوباره پلکم سنگین بشه. دلم میخواهد با عمو حرف بزنم. _عمو چرا پاپا نیامد آمریکا پیش ما؟! _چرا از خودش نپرسیدی؟ _پرسیدم اما هیچوقت جواب درستی نداد.مام تا آخرین لحظه عمرش یه یاد پاپا بود. _تو چرا نیامدی پیش پدرت؟ _چندبار خواستم بیام ،پاپا اجازه نداد.وقتی دیدم علاقه ای به دیدن ما ندارد دیگه....غیر از این آخری که اصرار داشت زودتر برگردم. میروم کنارش می نشینم _شما میدونی چرا پاپا نیامد آمریکا؟! 💜💜💜💜💜💜💜 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
. عمو در خودش فرو می رود، ولی خیلی زود خودش را جمع میکند. می زند به پایم و می گوید: «از خودت بگو پسر زن داری؟ بچه چطور؟! رابرت میگفت تو آمریکا واسه خودت برو بیایی داری. دکتر شدی ،جز هیئت علمی دانشگاه هاروارد هستی.. _نه عمو زن ندارم !یعنی یک بار با یکی از همکارانم که پزشک عمومی بود نامزد کردم ،ولی ازش جدا شدم. در واقع او از من جدا شد و رفت با یکی دیگه! خانواده اش مخالف بودند و می‌گفتند ما دخترمون را به کسی که رگه ایرانی داره نمیدیم. میترسیدن بلایی سرش بیارم اونجا خیلی از ما ایرانی ها می ترسند.» _تو که مسیحی هستی پسر نه مسلمان! _خب خیلی از مسلمانها ایرانی ان! جو بدی اونجا نسبت به ایرانی ها درست شده! _با این حساب چرا تورا در سمت های مهمشان راه دادند!؟ _عمو اونها با مغزم کار دارند نه با ملیتم، و به علاوه اونجا کسی نمیدونه من ایرانی الاصل هستم. به نامزدم هم گفتم چون نمیخواستم بهش دروغ گفته باشم! _کی برمیگردی آمریکا؟! _نمیدونم شاید به زودی! _تا هفت پاپات بمونی خوبه! _راستش دلیل اینکه می خوام ایران بمونم چیز دیگری هست! _نکنه میخوای اینجا بمونی و زن ایرانی بگیری!؟ فکر نرگس توی ذهنم می پیچد و سریع فرار می کند. _میدونی عمو! پاپام قبل از مرگش واسم یه نامه فرستاد. خیلی منظور حرفش را نمیفهمم. ازم خواسته واسش یه کاری انجام بدم. نامه را از جیب بغل لباس هم در می آورم و به سمت عمو میگیرم. _از دم غروب تا حالا چند بار نامه پدر را خواندم. ولی باز هم نفهمیدم باید چه کار کنم. امان نامه را از دستم می گیرد و بازش می کند و می خواند. «سلام پسرم برنابی! شاید زمانی به ایران بیاید که من دیگر نباشم هرچند امیدوار بودم قبل از مرگم تو را ببینم.لطفاً کاری را که از تو می خواهم انجام بده. هر طور شده خسرو را پیدا کن و بسته را که همراه نام است به او بده.پسرم هر طور شده خسرو را پیدا کن .متاسفانه من زمانی چیزهایی را که باید فهمیدم، که دیگر به بیماری قدرت برایم باقی نگذاشته و سرطان مرا از پا انداخته است.پسرم برنابی!به وصیت عمل کن تا لااقل در آن دنیا رو هم هرچند اندک در آرامش باشد بعد از پیدا کردن خسرو ،دوستیت را با ادامه بده که او دوست شایسته‌ای برای تو خواهد بود. دوباره تاکید می کنم برنابی لطفاً خسرو را پیدا کن. باز به خاطر اینکه تو را و خودم را از دیدار تو محروم کردم ببخش. ممنون پدرت رابرت» عمو نامه را تا کرد و گفت :«چه چیز این نامه برات عجیبه؟!» _اینکه خواسته خسرو را پیدا کنم .چرا خسرو؟! عمو دوباره نامه را باز کرده عینک نزدیک بینش را از بغل جیبش در آورد و نگاهی به نامه کرد. _دقیق نمیدونم. ولی شاید برمیگرده به گذشته پدرت.. من زیاد نمیدونم _چطور نمیدونید ؟!شما با هم دوست بودین. _آره ولی تا یه جایی با هم بودیم و بعدش پدرت تنها ادامه داد. _از حرف هاتون سر در نمیارم !چی را ادامه داد؟! عمو نخ سیگاری را از توی جعبه بیرون آورد و گذاشت کنار لبش. _ اولین بار که پدر را دیدم توی دانشگاه افسری بود.وقتی توی صف صبحگاه ازش به عنوان دانشجوی نمونه تجلیل شد. ازش خوشم اومد و سعی کردم با پدرت دوست بشم و شدم. ما دوستان خوبی برای هم بودیم هر چند دین و مذهب ما فرق می‌کرد. درسته رابرت مسیحی بود اما خیلی به عبادتش اهمیت می داد، اما من توی یک خانواده ایرانی بزرگ شده بودم با پدر و مادری مسلمان. اما در واقع دینی نداشتم. خیلی از فرمانده ها و افسر های عالی رتبه از پدرت راضی بودند و رابرت هم عاشق کارش بود. _خوب این چه ربطی به این ماجرا داره؟! _رفتش همین‌جاست برنابی وقتی یک افسر جوان و ممتاز باشی خیلی به چشم می آیی! به ویژه بین آنهایی که توی راس بودند. اونهایی که مستقیم با شاه در رفت و آمد بودند .پدرت بهترین بود و همین بهترین بودن کار دستش داد. _«مسخره است به دلیل بهتر بودن توی شهرداری گذاشته بودند دفترداری کنه؟!! بعدشم که مغازه لباس فروشی راه انداخت!!» _رابرت یک دفتر دار ساده نبود .در نقش یک دفتر دار بود. حتی بیشتر از یک مغازه دار. _ عمو از حرفاتون سردرنمیارم! شما چی میدونین؟! _من و رابرت مدتی با هم کار می‌کردیم. بعد از دو سال من خسته شدم و استعفا دادم و یه مغازه نقره کاری را انداختم. اوایل پدرت خیلی اصرار بر گردم. هیچ وقت از خودت پرسیدی چرا پدرت نمی خواست ببیندت؟!! صدای آژیر بلند میشود یک دفعه از جا کنده می شوم خانه تاریک می شود. _نترس آژیر خطره.نامردها هرجا روشنایی باشه میزنن.باید بریم پناهگاه! 💜💜💜💜💜💜💜 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💥 💠آیت الله جاودان مےفرمـودنـد: ⇜اگه کسی در جنگ بشه یکبار☝️ شهید شده 💥اما ⇜کسی اگه با خودش بجنگه شهید میشه🕊 🍃🌹🍃🌹 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
✍شهید قاسم‌ سلیمانی: اگر تعلقات خود را زیر پا گذاشتیم، می‌توانیم مانند شهدا به این مملکت خدمت کنیم و اگر با تعلقات شخصی و فردی بخواهیم خدمت کنیم ، این خدمت به جایی نخواهد رسید.
💜 اینجور آدم‌ها شهید🕊 میشوند کسانی که خیلی دوست دارند برای هدایت دیگران تلاش کنند، و به سعادت آدم‌ها عشق ورزند، به جای اینکه بمیرند، شهید میشوند... این شهادت، آنها را صاحب قدرتی جاودانه و تاثیری گسترده برای کمک به انسان‌ها برای رسیدن به سعادت خواهد کرد... شهدا بهتر از فرشته‌ها به کمک ما آدم‌های مردنی می‌شتابند... 🌿 @golzarshohadashiraz
‍ 🌹🌷🌹🌷 قبل از عملیات فتح المبین بود. یک منطقه عملیاتی را برای اماده سازی به ما تحویل دادند. با حاج خلیل پیاده رفتیم برای شناسایی. خط ضعیفی بود و جز عارضه طبیعی چیزی برای دفاع نداشت. رفتیم مقر فرماندهان جنگ. گفتند:ما این خط را پدافندی می خواهیم, یعنی فقط برای دفاع, چقدر زمان نیاز دارید. حاج خلیل گفت ۲۰ روز! حالا در این خط باید جاده کشی می شد, قرارگاه توپخانه, تانک, خط مقدم و... ساخته می شد. گفتند ۲۰ روز محال است مگر اینکه شما دو لشکر مهندسی داشته باشی! گفتم حرفی که ما می زنیم, حساب شده است. گفت چند نفرید. گفتم شما به تعداد ما کاری نداشته باش. البته بعد از اشپزخانه امار ما را گرفته بودند که ۱۸ نفریم! بعد از ۱۸ روز رفتم ستاد. گفتم بیایید خط را تحویل بگیرید, منتها شما خط پدافندی می خواستید, ما هم پدافندی ساختیم, هم افندی. یعنی دارای خاکریز دو جداره, جاده های پشت خاکریز انتنی,چند قرارگاه, سکوی شلیک تانک و... تا ندیدند باور نکردند. و همین جبهه شد, محل حمله فتح المبین. و این کار سنگین میسر نمی شد, مگر با مدیریت و فرماندهی دقیق و حساب شده حاج خلیل, برای همین می گویند او یک تنه یک لشکر مهندسی بود... 🌹🌹🌹🌹 ڪانــال_ﺷﻬـﺪاے_غــریـبـــ_ﺷﻴــﺮاﺯ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻓﺮﻫﻨﮓﺷﻬﺪاﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
خاصیت رفیـق شهید رفیق شهیٰد یعنۍ: تو اوج نآ امیدی یہ نفر پارتی بین تووخدا بشہ! و جورۍ دستت رو بگیره ڪہ متوجہ نشی :) @golzarshohadashiraz
✨نگاه کن خوب کن با تمام ِقوایت نگاه کن ⁉️ می بینی چقدر است❓ ولی ثابت کرده اینجا کوفه نیست که تنها بماند❗️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
♦️ میدانے یا نہ..⁉️ ولے دلمان شدہ... اگر وقت ڪردے بہ بیا شاید ارام شود این دل💞 ما ڪہ 🌙 سراغت را میگیرد... 🦋 🍃🌹🍃🌹 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 کرامت امام رضا علیه السلام و شفا یافتن شهید زنده، ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ محمد صادقی سرایانی، توسط امام رضا علیه السلام و پیام شهدا... 🌷🌹🌷 ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﻨﻴﺪ👇 ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌸مختار از طرف جبهه به عنوان تشویقی به حج مشرف شده بود. همه خانواده منتظر بازگشت ایشان بودند. قرار بود زمانی که به شیراز رسید خبر بدهد تا همه اقوام برای استقبال ایشان از داراب به شیراز برویم. آن شب ساعت حدود نه بود که صدایی از داخل حیاط به گوشمان رسید. تا وارد حیاط شدیم، دیدم حاج مختار است که از روی دیوار داخل حیاط پریده است.🙁 داشت در را باز می کرد تا ساک و وسایلش را داخل بیاورد. با خوشحالی او را در آغوش کشیدیم و گفتیم چرا بی خبر!😳 با خنده زیبایی گفت: همین جور بهتره، رسیدنم را خبر می دادم همه شما به زحمت می افتادید و من مدیون می شدم. ✅ چند روز بعد عازم جبهه شد، دیگر برنگشت تا اینکه جنازه اش آمد. چه زیبا حاجت روا شده بود👌. از زیارت خانه خدا تا زیارت خدایش، چهل روز نشد.😞 مختار اشرف فارس🌷 🌷🌹🌷🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
با قلبی شکسته وارد شوید؛ اینجا تعمیرگاه دل های خسته است.. زمین خورده ای ؟ قدم بگذار به وادی شهـدا.. شهـدا دست گیرت می شوند اینجا یک جایی دنج برای هوایی شدن دلهای خسته... 🌷خدایا ما را به شهــدا برسان 🌷🌹🌷🌹 ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﻨﻮﺭ ﺑﺎﺩ ☘🌺☘ ว໐iภ ↬ @golzarshohadashiraz
❤️ 🕊🍃 شمــا را ، شــ🌙ــب دوسـت می دارم ..😍 يكدست ، يكرنگ ، بی صدا ، تنها .. .. و البته بی پايان ، بی پايان ، بی پايان.🕊🍃 🤲 # سرداران مقاومت 🍃🌹🍃🌹 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌹🍃🌸🍃🌹 هر خنده‌ی من مـزه‌ی تلخی دارد 😣 بید هم در غم تـ♥️ـو رقص کنان ... 🌷ســردار دلهــا 🌺 🌹🍃🌹🍃 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
❣ گفتم که خدا مرا بفرست توفان زده‏ ام🌫 مرا نجاتی بفرست فرمود که با زمزمه یا نذر گل نرگسـ🌸 بفرست 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
【• 🗣 •】 🕊ڪارےکن اےشهیـد‌ بعضے وقتها نمیدانم‌در گـرد وغبار گنـاه این دنیا چه‌ڪنم مـرا جداکن از زمیـن دستم را بگیر‌میخواهم در دنیاے تو آرام بگیرم... @golzarshohadashiraz
❤️ (ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود ۲۰ بار برای پابوسی به مشهد مقدس ‌رفت. ✨اگر کسی دلش می‌خواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را می‌برد یا هزینه سفرش را تقبل می‌کرد... ✨انگار به او الهام می‌شد که اطرافیانش خواسته‌ای دارند. قبل از گفتن خواسته خودش اقدام می‌کرد. حاجی دست به خیر بود. در حد توانش دست خیلی‌ها را گرفته بود. فرزند یکی از آشنایان می‌خواست با اردوی مدرسه به مشهد برود، اما پدرش هزینه آن را نداشت. خبر به گوش حاجی رسید. پول سفر را داد.🌹 👌طاقت ناراحتی کسی را نداشت. دل رئوفی داشت. در بین دوست و آشنا اگر کسی نیاز به حمایتش داشت پیش‌قدم می‌شد. منتظر نمی‌ماند تا کسی نیازش را به او به گوید. 🌷🌹🌷🌹 @golzarshohadashiraz