*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_سی_و_یکم*
بلدوزر با آن دندانه های سخت فلزی می رفت زیر خاک می کند و تکان تکان می داد و می ریخت آن طرف تر. بعد دوباره ادامه می داد روی همان خط راست.
راننده اش چهار چشمی منصور را می پایید و با حرکت دست او فرمان را میچرخاند.شاید گاه گداری که منصور به طرف مواضع عراقیها چشم می سراند،و خیره خیره می شد و از یاد می برد به راننده خط بدهد صورت سوخته و لکه های خون لخته پاهای آن نوجوان پیش رویش بود.شاید هم به لحظه ای فکر می کرد که مادر او را در تلویزیون ببیند و بچه ها را صدا کند و ذوق کند.
چیزی هم زیر لب میراند چند کلمه از شبیه شعر هایی بود که قبل از نماز ظهر برای سید محمد خوانده بود.
_بپا زیر این خاک و خلا سنگ گنده هم هست. چیکار داری می کنی !بریز اونور.. جون به جون این طایفه «بنی هندل» بکنم آخرش حرف حرف خودشونه.
راننده یک چیزهایی را از لابلای صدای موتور بلدوزر شنید و منصور از پشت شیشه دید همانطور که می خندد با دست راست فرمان نمی گرداند بعد از دست چپش را به سینه می گذارد و خم می شود به طرف فرمان.
منصور هم خندید و دستی تکان داد و قدم برداشت. بازوی یکی از نیروهای اش رافشرد و صدایش را پایین آورد.
_این خاکریز هایی که ایشون میزنه ساچمه تفنگ بادی هم ازش رد میشه .بیا بریم امروز تا بفهمی!
خورشید آن دورها با زردی بیهمتای از دشت دور میشد منصور مکثی کرد دکمه جیب پیراهنش را سوء از سوراخ رد کرد به پلاستیک روی جیب که زیرش عکسی بود و به دکمه پیراهن و وصل بود دستی کشید و گرد و غبار نامعلومش را زدود.
دست کرد داخل جیب شانه سبز و کوچکش را در آورد و به راه افتاد و به ریشش کشید. شانه که می کرد داخل ریشش و به زحمت پایین می آمد و چند نخ را میکند و همراه ذره های خاکی که به چشم نمی آمد پایین می ریخت.
شانه را داخل جیبش گذاشت
_امروز حسابی گرم بود تنم بدجور به عرق نشسته.
_ها حسابی!
چند نفر دیگر همراهشان شدند به اول خاکریز که رسیدند منصور یا علی گفت و رفت بالا بقیه هم آمدند.
_می بینی خاکش اعتباری نداره.
این را گفت و دو قدم برداشت بیاید پایین یکباره انگار برق بگیرد ایستاد. خشک خشک. هرچه صدا در حنجره دار جمع کرد و بیرون ریخت.
_برید کنار برید کنار.
یک لحظه بود همه رفتند عقب دو نفر خواستند بیاید طرف منصور داد زد: برید کنار!
ادامه دارد....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
3.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_ببینید | #هویزه
🔻 وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ
و صدایم را بشنو گاهی که صدایت میکنم... (مناجات شعبانیه)
🌟 #شهید نزد خداوند صداست
برای آنکه صدایی ندارد.
#یادمان_هویزه
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد
❤جانش رهبر و ولایت بود. در صورتی که لبخند روی لبهای آقا دیده میشد میخندید و میگفت: جانم به فدایت. هیچگاه از نماز و قرآن به وقت خود نمیگذشت و آن را به تاخیر نمیانداخت و همیشه در مسجد محل اذان میگفت و قرآن میخواند.
💟صدایش بسیار دلنشین و دلگرم بود و هر چند وقت یکبار صدای خود را در اذان گفتن تغییر میداد و میگفت: عزیزم این سبک که اذان میگویم چگونه است. قبل از رفتن به سوریه نیز در آخرین نماز جماعتی که با همکارانش برپا شد، اذان میگوید و به همکاران خود سفارش میکند که فیلم مرا گرفته و صدایم را ضبط کنید که این آخرین اذان و قرآنی است که برایتان میخوانم.
🍀همرزم ایشان میگفت: وقتی برای زیارت به حرم رفتیم او بعد از زیارت با تمام وجودش از حضرت زینب(س) خواست که مرگ او را شهادت قرار دهد. تا اینکه صبح جمعه 13 فروردین 95 ابتدا غسل جمعه و سپس غسل شهادت را انجام میدهد و در عصر جمعه به آرزویش که شهادت بود، رسید.
#شهید_مدافع_حرم_محسن_الهی
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌷🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
14.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی مطیعی برای شعار سال 1400
🔹میثم مطیعی سرودی با عنوان «سال مهدی(عج)» برگرفته از شعر میلاد عرفانپور با موضوعات میلاد امام زمان(عج)، شعار سال 1400 «تولید، پشتیبانیها و مانع زداییها»، آغاز قرن جدید و ... خواند.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔻شهید آسید مرتضی آوینی
✍🏼 اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد هر کجا که باشی و در هر زمان تو را با #شهادت بر میگزیند...
#شهادت_آرزومه
🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
راوی میگفت :
رزمنـده هایی را
این رودخانه با خود بُرد
پس اینجـا ارونـــد نیست ...
دستانت را به آب بزن و فاتحه بخوان!
اینجا تنها گلزار شهدای آبی دنیاست.
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@shohadaye_shiraz
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضور حاج قاسم سلیمانی به همراه خانواده و اهالی روستای پدری (قنات ملک) در آغوش طبیعت...
🔺انتشار به مناسبت ۱۳ فروردین روز طبیعت
#سرداردلها 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
شهید محسن خیلی تودار بود. وقتی برای شهید محسن مراسم گرفته بودیم یک مردی از سیستان آمده بود ومی گفت شهید ماندنی به مردم منطقه ما کمک زیادی کرده است. ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم اما این شهیدخیلی به مردم ما کمک میکرد. خیلی برایم سخت است که الان میفهمیم انقدر کم شهید محسن را شناختم.
ﺭاﻭﻱ :همرزم ﺷﻬﻴﺪ👆
▫️◾️▫️◾️▫️
ﻗﺴﻤﺘﻲ اﺯ ﻭﺻﻴﺖ ﺷﻬﻴﺪ :
ﭘﻴﺮﻭ ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید به آن چیزی که میخواهید میرسید همانطور که من رسیدم....
🌷🌹🌹🌷
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﺴﻦ_ﻣﺎﻧﺪﻧﻲ
#شهدای_فارس
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻣﺪاﻓﻊ_ﺣﺮﻡ 🌷
#اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🌷🌹🌷
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_سی_و_دوم*
همان یک لحظه اندازه ساعت ها بر نیروها اطراف منصور میگذشت،صدای انفجار مین را که شنیدند فهمیده بودند چه خبر شده.
منصور اشهد را خوانده و نخوانده نگاهش را به جفت پوتین چسباند و لابد فکر کرد تمام زندگیش مثل یک تصویر تند باید از ذهنش بگذرد.
ناگهان پای تکیه گاهش سرید روی خاک.یک بار صدای بلند انفجاری خیلی کوتاه بلند شد. نیروها عقب دویدن یا به شکم خوابیدند و گوش هایشان را گرفتند.موج ها با قدرت منصور را یکباره پرت کردن به هوا درست مثل ابتدای حرکت موشک.دو سه دور در هوا ضد پاهایش در هوا از هم باز شدند تا آنجا که می شد.
اگر آن وقت منصور می توانست چیزی به ذهن بیاورد لابد حس می کرد زود به زمین میخورد و زیاد که باشد استخوانهایش دو روز درد دارد و بعد زندگی اش را ادامه میدهد.
در اوج بود و بعد ول شد به طرف پایین.پیراهنش از زیر فانوسخه درآمده بود و مچاله شده روی گردنش. پلاک از گردنش آویزان بود روی ریشها و سر.دوباره چرخی زد و صاف شد زیر زانویش در دیگر پیچید و بعد چند گام آن طرف در خاکریز. با خاک های سطح زمین فاصله داشت.....
🌿🌿🌿🌿🌿
دار علی سرش را خم کرد به طرف آب سرد کن. چند جرعه مکید هنگ کرد و باز مکید و چند قطره با انگشت به صورت باشید و راه افتاد. ناله ها که از اتاق هامی آمد ،وزوز مهتابی ها را محو می کرد.
دو پرستار به دو میرفتند چیزی بیاورند عجول و پریشان.دارعلی لیوان آب را که با احتیاط گرفته بود جلوی یکی از بچه ها گرفت که او هم به هوا پرت شدن منصور را دیده بود.
_آب میخوری ؟!تگریه!
_قربون دستت!
_نگفتن کی میارنش بیرون؟!
_تو اتاق آوردنش!
_همون وقتی که رفت رو خاکریز من به دلم بد افتاد .دیدم آقا منصور یه جوری شده! حالا پاشو بریم تو اتاق.
داخل شدن از دیروز که منظور پایش روی مین رفته بود خواب به چشمانشان ندیده بودند.۱ ساعت و ۴۵ دقیقه پیش دکتر وقتی دلواپسیشان را دیده بود گفته بود:« خیالتون جمع باشه. اهوازیا با مریضا خوب تا میکنتد .بچههای بیمارستان بقایی هر کاری از دستشان بر بیاد برای زخمیها میکند خیالتون جمع باشه»
ادامه دارد....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | از پیام شهید حاج قاسم سلیمانی تا شهید مهدی باکری
👈 نماهنگ اختصاصی سایت رهبر انقلاب درباره پیام شهیدان
🔺️ تمامی صداهای داخل کلیپ واقعی و مستند است.
👌بسیارزیبا..
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود
🔺🔺🔺
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🍂به والله قسم اگر ببینم باب شهادت درهرگوشه از جهان باز شده است. با آغوش باز به آنجا رفته و تاشهادت رادرآغوش نکشم باز نخواهم گشت
حافظ دین، قرآن و اسلام باشید، همیشه به فرزندان و دوستان توصیه می کنم که نمازشان را اول وقت بخوانند، به خواهران هم توصیه می کنم که حجابشان را رعایت کنند. 🍂
#شهید_بیسر_حاجعبدالله_اسکندری🌷*
#ﻳﺎﺩﺵ. ﺑﺎ #ﺻﻠﻮاﺕ
🌺🍁🍁🍁🍁🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb