فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | حاج قاسم سلیمانی: این را دقت کنید؛ غرور، تکبر، نخوت؛ آفت هرگونه اثر تربیتی و اخلاقی و هرگونه مسئولیتی است.
🌙 مجموعه توصیههای اخلاقی بهمناسبت ماه مبارک رمضان
#شهیدسلیمانی
#حاج_قاسم
🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
خورشیدم
از نگاهِ تـــو
هر صبح می دمد ؛
چشم وا ڪنی ،
صبحِ من آغاز میشود ...
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
هدایت شده از سربندهای گمشده
#دعای_ماه_رمضان
🔰 دعای روز ششم ماه مبارک رمضان
🌹 #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🔸 اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصیِتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهی رَغْبـةَ الرّاغبینَ.
🔸 خدایا، مرا در این ماه به خاطر نزدیک شدن به نافرمانی ات وامگذار و با تازیانه های انتقامت عذاب مکن و از موجبات خشمت دورم بدار،بحق احسان ونعمتهای بی شمار تو ای حد نهایی علاقه واشتیاق مشتاقان.
╔═ 🍃🌺🍃 ═══
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
╚═══ 🍃🌼🍃 ═╝
🔻 #حاج_قاسم | #سردار_حجازی
🔰 حاج قاسم گفت : کارگردان
خداست، ما بازیگریم
📍سردار حجازی جانشین فرمانده
نیروی قدس در گفتگو با سایت رهبری:
به ایشان گفتیم آمریکاییها و اسرائیلی
ها خیلی تهدید میکنند، مراقب باشید.
نقش شما در این جبهه منحصر به فرد
است، اگر به شهادت برسید این جبهه
ضربه میخورد. ایشان گفت همه این
کارهایی که شده کار خداست. کارگردان
اوست، ما بازیگریم. با آمدن و رفتن
ما هم چیزی عوض نمیشود.
شادی روح #مرحوم_سردارحجازی صلوات
🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹🌹🌹🌹🌹
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_چهل_وهشتم*
_میوه که نخوردی .. لااقل چای.... نگاه کن جناب آقای مهندس! من صد بار دیگه هم به بچه هایی که از این حرف ها می زنند گفتم. شما نباید توقع داشته باشی آدمی که از اول جوانیش گذاشته رفته تو جبهه, حتماً متخصص باشه. سوادش بالا باشه. خوب اینها احتیاج به زمان داره. جنگ تازه دو سال تمام شده. حالا من نمیگم همه پسر پیغمبرند. بعضی ها هم یه سری مشکلات دارند. کارشون درست نیست .ولی خوب ما که نباید چوب چلفته کاری بقیه را بخوریم. حالا یه بنده خدایی اشتباهی ازش سر میزنه،ما باید هی تو سر و پاکال هم بزنیم!!؟نه آخه توی کجای دنیا اگه همسایه آدم دزدی کرد،آدم با خانواده خودش بحثش میشه. ؟!مسئله از این حرفها بالاتر ه.این حرفا مال بچه هایی که موقع جنگ داشتن یه قل دو قل و هفت سنگ بازی می کردند،نه مال من و تو. یادته؟حاج مجید سپاسی! یادته حاج شیر علی سلطانی! و بقیه بچه ها؟! پس خون این ها کجای دنیا می مونه؟! ها کجای دنیا؟! به همین راحتی پس زدیم؟!
_آخه نه !من نمی تونم تحمل کنم. اعصابم به هم میریزه . تو بیست و چهار سالگی مثل پیرمردهای ۷۰ ساله سردرد میگیرم وقتی ای چیا رو میبینم.
_بشین تو خلوت خودت گریه کن .سبک بشو. اصلاً فلسفه روضه برای امام حسین و اهل بیت همینه. آدم به یاد اونا به حال خودش گریه میکنه. احساساتش نمیمیره. خیلی از مشکلات روانیش رو حل میکنه.
_چقدر گریه ؟!هشت سال صبح تا پسین تو ای مملکت گریه بوده .بس نیست؟!
_خداوکیلی ما میگیم ملت نخندند؟! مخالفیم؟! ولی من و تو چی؟! من و تو بعد از «اسلامی نسب »بعد از «عبدالحمید حسینی» میتونیم گریه نکنیم؟! ببخشید من صدام بلند شدا.. چای سرد شد. راستی هنوزم به شعر علاقه داری؟! اشتباه که نمیکنم اون وقتا یه چیزی هم برام نوشتی؟! نه ؟! حالا بذار یه شعری بیارم برات بخونم ای دنیا هیچ ارزشی نداره!
«یاس بوی مهربانی میدهد.. بوی ایام جوانی می دهد»
دست و پات جمع کن یه دختر خوبی هم برات پیدا کنیم اینا همش مال مجردیه.
پژواک صداها در حیاط تمام شد. باز به شانهها برگشت. موج می خورد دست به دست می شد. یله می شد اما گم نمی شد .
از شاه چراغ بیرون زدند .فرامرز هم مثل بقیه می دوید و تقلا می کرد دستی به جلوی تابوت برساند. همانجایی که عکسی را چسبانده بودند.گاه کف چهار انگشت را به زحمت می رساند به تکه فلزی تابوت که از پارچه رویش بیرون زده بود و سردی مور مور کننده تری داشت از هوای بیرون،نمی توانست بپذیرد که صاحب این عکس،در این جعبه فلزی پیچیده در پرچم سرخ و سفید و سبز،روانه بیرحمی خاک است.
ادامه دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
✍بخشی از دست نوشته #شهید عباس دوران در تاریح هشتم تیرماه سال 60
👇👇
🌸...دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم.
دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند.
دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟
آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم.
خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم.
ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم.
حواله زمین راپاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟😔
باید بازبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من...😞
چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است...
🌺☘🌺☘🌺
#ﺷﻬﻴﺪﻋﺒﺎﺱ_ﺩﻭﺭاﻥ
#شهدای_فارس
#شهدای_ارتش 🌷
🌺🌹🌺🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بدون تعارف با #شهید_سردار_حجازی جانشین #سپاه_قدس
🔺 ناگفته هایی از شب شهادت حاج قاسم از زبان سردار حجازی
🌷 جانباز شهید سردار حجازی، خار چشم دشمنان که عصر دیروز به دیدار یاران شهیدش شتافت، چند ماه پیش در گفتگو با برنامه بدون تعارف، از روابط نزدیکش با سردار دلها گفت...
🌹 روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
╔═ 🍃🌺🍃 ═══╗
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎐 #مکتب_حاج_قاسم
🎥 زینب سلیمانی:
🔸سردار حجازی یکی از ارزشمند ترین یادگاران دفاع مقدس و جبهه مقاومت بود؛ با رفتن سردار داغ دلمان تازه شد
🔰 نشر دهید
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
بیست و ششمین مرحله
#کمک_مومنانه
#به_نیابت_امام_زمان عج و شهدا
#نذرظهورمنجی_موعود
🌿🌿🌿🌿🌿
امام خامنه ای : *همه کمک کنند نهضت کمک مومنانه به #اوج برسد (رمضان ۱۴۰۰)*
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
تهیه بسته های مواد غذایی و معیشتی
و توزیع بین نیازمندان در ایام ماه مبارک رمضان
🔹🔸🔹🔸🔹
شماره کارت جهت مشارکت(دریافت نذورات و صدقات و...) 👇👇
6037997950252222
*بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام*
🌱🌹🌱🌹
تحویل حضوری کالا( شامل برنج ، گوشت ، مرغ ، حبوبات ، رب و ماکارانی و....)
تلفن هماهنگی:
۰۹۰۲۴۱۶۸۹۸۸
⬇️⬇️⬇️⬇️
مراسم میهمانی لاله های زهرایی
عصر هر پنجشنبه. دارالرحمه شیراز . قطعه شهدای گمنام
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز*
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز*
دل من تنگ همین یڪ لبخند...
و تو در خنده مستانہ خود میگذرے!
نوش جانت اما...✨
گاه گاهے بہ دل خسته ما هم نظرے !!
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
هدایت شده از سربندهای گمشده
#دعای_ماه_رمضان
🔰 دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان
🌹 #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🔸 اللهمّ اعنّی فیهِ علی صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین.
🔸 خدایا یاری کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و شب زنده داری و از لغزش ها و گناهانش دورم بدار و ذکرت را همواره روزی ام کن، به توفیقت ای راهنمای گمراهان.
╔═ 🍃🌺🍃 ═══╗
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
╚═══ 🍃🌼🍃 ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار حجازی در گفتگو با "المیادین" : نقش اساسی سردار سلیمانی در شکل گیری و انسجام نیروی قدس سپاه
*#سرداردلها 🌷*
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋*
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_چهل_ونهم*
پیاده ها آن طرف جویی می ایستادند دقایقی و از کنارههای جمعیت نام صاحب تابوت را میپرسیدند و گاه ناباورانه مبهوت و گریان می پیوستند به جمعیت.یا به جنبش سری با «خدا رحمتش کنه »«معلومه آدم خوبی بوده »به راهشان ادامه می دادند.به میدان شاهزاده قاسم رسیده به و سینه زدن و بعد به دارالرحمه!
زنها نمی توانستند داخل قبر را ببیند .چند تایی مواظب مادر و همسرش بودند و بقیه چشمی به لایههای حلقه دور قبر می انداختند و ناله می کردند.
انگار رابطه ایست بین لحظه پایان مراسم تشییع و خاکسپاری عزیزی از دست رفته با آغاز واگویی خاطراتش که بسته به شخصیتش، تا روزها ،ماه ها و گاه سالها ادامه دارد.
باد می آمد و هر یک پراکنده می شدند به سویی. هر چند نفرباهم میرفتند باز باد می آمد و باد.
برگ چنار های دارالرحمه زرد میشد و سبز و باز ،زرد و باد می پیچید در آن ها و برگها را که انگار دستی با انگشتان جمع شده بودند در حاشیه ای روی هم می انباشت.غریبهای تنها دست در جیب و سر زیر انداخته پا روی برگ های مچاله می گذاشت.
«قرچ قرچ» از نظر دور می شد تا خاطرات او را با ثانیه های سیاهی که در راه بودند در میان بگذارد.
«همین دیروز بود خاکت کردیم. حالا سه سال است سه سال!! دنیا همینطور می گذرد. آدم نمی فهمد رفتن یعنی چه! تا هست قدر هم را نمی داند. حالا محمد مهدی پنج سال شده. دیروز با آقایحیی دیدمش. حواسش نبود من هم هستم. دقیق شد به صورت آقا یحیی. گفت:« عمو شما چقدر به بابام شباهت دارین!»خبرش را دارم راضیه و مرضیه هم خوب درس می خوانند.شنیده ام اصرار دارند به خاطر محمدمهدی هم که شده فامیلشان را بگذارند خادم صادق! خیلی به او نزدیک اند. انگار نه اینکه فقط از مادر یکی هستند.
های حاجی..! میدانستم خیلی دل حوصله نداری شهربازی بروی. این را از روحیاتت می خواندم.ولی به خاطر بچه ها و مادرشان که شادی آنها مهمترین لذت برایش بود،میرفتی و طوری تظاهر میکردی که انگار به تو هم خیلی خوش می گذرد.و چقدر آفتاب که عصر آن روز از شیشه جلوی ماشین تو می آمد،لذتی را که درصورت میدرخشید خوب نشان میداد،وقتی یکی از دخترها بعد از ماهها زندگی بلاخره «بابا» صدایت کرد.
یادم نرفته اندوه همیشگی چشمهایت را .وقتی عصر آن روز با بابا صدایت کردند ناگهان خاموش شد آن اندوه و گونه هایت از لذتی موهوم گل انداخت.
افسوس که دیگر نمی آید آن غروب،که زیلوها را بیندازیم روی چمن های دروازه قرآن و سفره پهن کنیم رویش و اولین ستاره که در آسمان آمد،تو از پیراهنت ،مهری در آوری و روی چمن ها بگذاری،و روبه قبله بایستی .وقتی به سجده بروی و به رکوع،من متعجب که تو کی دست نماز گرفته ای؟!
از حلقه های خانوادگی دورمان چند نفر چپ چپ نگاه کند و با هم پچ پچ کنند و من هم آن وقت در چشم هایشان می خواندم که دارند تو را به خاطر قسط های عقب افتاده یا بالا رفتن اجاره خانه شان و بعضی به خاطر نداشتن بیشتر از یک ماشین و یک خانه به پای میز محاکمه می کشند در ذهن ،و وقتی مهرت را به جیب پیراهنت برگرداندی و تنگ شربت را برداشتی به چند حلقه دور و برمان تعارف کردی،میدانستم بعضی شان باز هم تو را به پای محاکمه می کشانند و دوست داشتم بلند شوم یقه شان را بگیرم و داد بزنم ولی تو بارها به من گفتی در سکوت راز بزرگی خوابیده و گذشت زمان خیلی چیزها را به بشر می فهماند.
ادامه دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
رو به مسؤلینی که خبر شهادت حسین را اورده بودند گفتم, من می توانم پسرم را شناسایی کنم. مرا بردند کنار شهیدی که امده بود. لباس روی سینه اش را کنار زدم. اشک در چشمانم پیچید. گفتم خودش است حسین من!
گفتند چطور؟
گفتم پسرم عاشق امام حسین بود, در کودکي وقتي برای عزاداري سرور و سالار شهيدان به «مسجد جامع سعادت آباد» مي رفت آن قدر با دستانش محکم بر سينه مي زد که جاي انگشتانش بر روي سينه ي سمت چپ او باقي ماند!
#ارتشی_شهید حسین باقری
#شهدای_فاﺭﺱ🌹
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🌷🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ ویژه
📌«وَ مٰا رَمَیتُ اِذْ رَمَیتْ»
🎤حاج حسین یکتا
#پیشنهاد_دانلود
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
✨یک بار دو نفری بر سر موضوع فرماندهی سوریه صحبت می کردیم؛ حاج قاسم در حالی که تبسم می کرد فرمودند: فرمانده کل قوا در سوریه، حضرت زینب (س) است.
✨حاج قاسم با آن اقتدار و بزرگی، زمانی که به در آستانه حرم حضرت زینب (س) می رسیدند چنان متواضعانه و متضرعانه و مؤدبانه صورت بر زمین می گذاشتند و گریه می کردند که قطرات اشک بر روی کاشی حرم سر می خورد.
✨معتقدم حاج قاسم توانست قدرتمندانه در سوریه فرماندهی کند، چون به این موضوع باور داشت که فرمانده کل قوا در سوریه حضرت زینب (س) است.
✍🏻 راوی: سردار نوعی اقدم
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#شهیدانھ
بہش گفتم:
چند ۅقتیھ بھ خآطر#اعتقآداتم مسخڔم میڪنن....😔
بھمگفـٺ:
براۍ اونایـیڪھ اعتقاداتتون رو#مسخـره😡
میڪنن،
دعآڪنینخدآبھ عشق❤️ '#حـسیـن' دچاࢪشونڪنھ😍
#شهیداحمدمشلب
#شبتان_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💐تا ڪی بنگارم
غم بی طاقتی ام را
اے برده مرا
طاقت ایام کجایـــی . . .؟!🍃
🌷🕊#شهید_ابراهیم_هادی
#صبحتون_شهدایی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋*
هدایت شده از سربندهای گمشده
#دعای_ماه_رمضان
🔰 دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان
🌹 #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🔸 اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ وإطْعامِ الطّعامِ وإفْشاءِ السّلامِ وصُحْبَةِ الکِرامِ بِطَوْلِکَ یا ملجأ الآمِلین.
🔸 خدایا، در این ماه مهرورزی به ایتام و خوراندن طعام و آشکار کردن سلام و هم نشینی با اهل کرامت را نصیبم فرما، به عطایت ای پناهگاه آرزومندان.
╔═ 🍃🌺🍃 ═══╗
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
╚═══ 🍃🌼🍃 ═╝
⚫️سردار حق بین درگذشت...
✍سردار «محمدعلی حق بین» از فرماندهان سپاه قدس گیلان و مشاور فرمانده نیروی زمینی سپاه به یاران شهیدش پیوست.
سردار حق بین از جمله یاران حاج قاسم سلیمانی در جبهه مقاومت بود که در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا در حلب سوریه نقش موثری ایفا کرد.
ایشان که از چند روز گذشته به دلیل ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری شده بودند، پس از تحمل یک دوره بیماری کرونا درگذشتند.
#سردار دلها🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم: برادر هادی ، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح می دانی بیا وبگیر.
در جواب خیلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟
گفتم: آخر هفته. بعد گفت: سه تا آدرس رو مینویسم. تهران رفتی حقوقم رو دراین خونه ها بده! من هم این کار را انجام دادم. بعد ها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند.
#ﺷﻬﻴﺪاﺑﺮاﻫﻴﻢ_ﻫﺎﺩﻱ
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
#ﻛﻤﻚ ﺑﻪ ﻓﻘﺮا
🎊سالروزتولد🎊
🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_پنجاهم*
آنها هم مثل من نمی دانستند چرا اولین چیزی که از سفره برداشتی یک کله خرما بود،ولی من بعدها فهمیدم که تو رمضان و غیر رمضان نمی کنی.
چقدر شاد بودی از بابا گفتن بچه ها و بی هیچ بهانه ای قاه قاهت هوا بود .
دوتا خواهری که ایراد گرفتند برویم سر قبر خواجو،باپای دردت نه نگفتی.دستشان را گرفتی و از همه پله های آنجا که پیچ میخوردند بالا رفتی و چه حظی می بردی برگشتنا که از تو پیش افتادند و زودتر خودشان را روی زیلو ها رساندند.
تو کی بودی حاجی؟!کجاها سیر میکردی که چند روز قبل که همکارانت، برای درجه سرداری ات ،شیرینی آورده بودند. به مادر گفته بودی درجه ام را روزی می دهند که بچه ها با صدایم کنند.
تازه بچه ها به بابا عادت کرده بودند. نباید میرفتی!
میبینی آنطرف؟دارد می آید پهلویت بنشیند با تو درد دل کند. برای تو یا خودش نمی دانم ,سیر گریه کند. بیشتر عصر های پنجشنبه میبینمش. با آن هیکل بزرگ و اورکت سبزش، لابه لای آدم ها جیغ میزند. خودت میدانی ،هوا که رنگ تاریکی بگیرد. می آید که همه رفته باشند.لابد حالا هم میرود چهار زانو ،پایین قبرت مینشیند و دسته شمعی از جیب اورکت در می آورد . جیب هایش را می گردد و بعد می رود سر چند قبر آن طرفتر شمعها از شعله بالای سرش می گیرند و بر میگردد و چند قطره مذاب آنها را در دو طرف بالای سرت زیر عکس می چکاند و شمع ها را روی آنها می چسباند و باد ملایم می پیچد میان آلومینیوم های دارالرحمه ،که مثل سرباز ها از هم نظام گرفتهاند و باد شعله شمع ها را می کشاند و کوچک می شوند ولی خاموش نمی شوند و این مرد هیکل دار سبیلو هیچ حواسش به اینها نیست.
خم شده سرش روی سنگ است .صدای گریه اش نمی آید ولی شانه هایش تکان می خورد. تو با او چه کرده ای؟! من هنوز نمی دانم چرا حوصله اش سر نمی رود. پنجشنبه به پنجشنبه اینهمه می آید و گریه میکند.
برخلاف اولین و آخرین باری که در خانه ات او را دیدم, حالا از او خوشم می آید. حتماً او هم من را میشناسد و روی خودش نمی آورد.شاید رویش نمیشود از اینکه میداند روزی او را با آن وضعیت بغرنج و موهای ژولیده و لب های سیاه دیده ام.براستی نمی دانم چرا تو با او می گشتی و حرف میزدی و هنوز هم مانده ام یک آدم نظامی آن هم سپاهی با او چه حرفی می تواند داشته باشد!
هنوز بعد از این همه وقت یکی یکی از آدم های عجیب و غریب می آیند پیش خانواده و چیزهایی می آورند و تشکر می کنند و برایت فاتحه می خوانند.
حتماً تو بهتر از من دیدی هفته پیش آن مرد جوان که با زنش آمده بود دم مغازه پدرت و زنش که فقط عکس تو را دیده گریه می کرد و می گفت: زندگی ما از برکت دست خدا بیامرز حاجی است و حتماً اگر زیر این خاکها دلی برایت مانده باشد ،می لرزد.
ما تازه فهمیدیم برای چه رفتی به سر و روی خانه حاج مهدی ظل انوار دستی کشیدی و بچه ها را بردی آنجا.آن روزها نمی فهمیدیم خانه نیمه تمام را فروخته ای که به حج بروی و نمیفهمیدیم بقیه پولش کجا رفت و چطور شد.
خانه حاج مهدی یادش بخیر.حالا چه خوب بود اگر می شد بلند شوی و دم دمای غروب قطره های روشن را بپاشی به صورتت. به دستهایت و به سر و پایت،و بعد مثل آن روز که آمده بودم در تعمیر آن خانه کمک کنم،من با صدای بلند اذان بگویم و صدایم بپیچد در خانه لخت،بخورد به کاشی های کف و دیوار و باز گردد. و باز بپیچد و تو با پای نداشته ات،چابک از نردبان بپری روی پشت بام و پنجره گلخانه را ببندی،انگار که دو پایت سالم باشد..
ادامه دارد....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از آدمها، خیلی حواسشون به اینه که عمرشون برکتی بشه...
#ماه_مبارک_رمضان
#حسین_یکتا
نشردهید
🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷هرگاه به مرخصی می آمد برای خانواده سوغات می آورد و هنگامی که از مرخصی باز می گشت برای همرزمان و سربازانش سوغات می برد. شوق پرواز و شهادت در کلامش موج می زد. بار آخر برای خواهرش یک چادر مشکی سوغات آورده بود و به او می گفت: این را بعد از شهادت من بپوش وبرای دیدار به سر قبر من بیا.به مادر هم می گفت: مادر نارحت نشو، چیزی است که برای همه پیش می آید و تو هم کم کم مادر شهید می شوی!
🌷اعزام اخرش بود, به اهواز برگشته بود، وسایل و شناسنامه اش را همراه با یک شماره تلفن به صاحب خانه اش داده بود و تأکید کرده بود اگر من تا 24 ساعت دیگر نیامدم، به این شماره زنگ بزن و بگو پسرتان شهید شد. صاحب خانه هم بعد از بیست و چهار ساعت از رفتن غلام عباس به منزل زنگ زد و گفت پسرتان شهید شد.
#اﺭﺗﺸﻲشهید غلام عباس حکمتی
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🌺🌷🌷🌺
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_گلزارﺷﻬﺪا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
شوخ طبعی شهید ابراهیم هادی ☺️
به مناسبت سالروز تولد 🎊
🔺در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضا گوديني پس از چند روز مأموريت از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم. جلوي مقر شهيد اندرزگو جمع شديم. دقايقي بعد ماشين آنها آمد و ايستاد. ابراهيم و رضا پياده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند.
🔺يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند. ابراهيم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد.
🔺يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود. ابراهيم ادامه داد: جواد...جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد.
🔺چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشين رفتند! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردند، يكدفعه جواد از خواب پريد! نشست و گفت: چي، چي شده!؟
جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.
🔺بچه ها با چهره هايي اشك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشتند. اما ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!😅
سلام بر ابراهیم۱/ص۱۴۶
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🎐 #مرد_میدان l #حاج_قاسم
🔸خدایا، رفیقی به ما عطا کن که بودن در کنار او، معاشرت با او و حتی یاد او ما را برای حرکت در صراط تو تشویق کند
🔰 شبتان شهدایی
🌷🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
میگویند ڪه ابتداے صبـــح
رزق بندگانت راتقسیم میڪنے
میشود رزق من امـروز
رفاقتے️ باشد
از جنس شهیدان
باعطــ🍃 ـــر شهادت
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
#دعای_ماه_رمضان
🔰 دعای روز نهم ماه مبارک رمضان
🌹 #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🔸 االلهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من رَحْمَتِکَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ لِبراهِینِکَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی الی مَرْضاتِکَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین.
🔸 خدایا، برای من در این ماه بهره ای از رحمت گسترده ات قرار ده و به برهان و راههای درخشانت راهنمایی کن و به سوی خشنودی فراگیرت متوجه کن، به مهرت ای آرزوی مشتاقان.
╔═ 🍃🌺🍃 ═══╗
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
╚═══ 🍃🌼🍃 ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #روایتگری | #روایت_حماسه
🔻نماز ظهر عاشورا، دروغ صدام ....
🎙راوی: آقای#قاسم_صادقی
🔹نشردهید
🌷🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_پنجاه_و_یکم*
..انگار که دو پایت سالم باشد بپری پایین و از آن من که تمام شد جلو بایستی و من پشت سرت،و نماز است که تمام شد با آن صورت خندان و نورانی ات بگویی:«نماز قبول نیست. اگه یه عضو هم قطع...» ولی من نمازم را ادا نکنم و بفهمم اگر حال باشد, محبت باشد, نماز اول وقت چه لذتی که نمی دهد, همه این نماز که این ظاهرش نیست مگر نه؟! جوابم بده بگو برایم بگو!!
نگاه کن به موتور سواری که از کنار قبر ها می گذرد و تو را به یادم می آورد،وقتی که با پای مصنوعی سوار موتور می شدی و گازش را می گرفتی و پشت خاکریزها ناپدید می شدی براستی آن روزها هیچ گاه فکر نمی کردم چطور ترمز میگیری و وقتی میخواهی پیاده شوی کدام پایت را تکیه گاه می کنی ,چقدر عذاب میکشی.
کم کم خیلی چیزها را به اسمت می کنند و تو میدانی که چقدر دلم تنگ است.پریروز ها تابلوی پایگاه مقاومتی را که با نام تو دیدم و چند نوجوان که جلوی آن ایستاده بودند و خوب می دانم که سهم اینها از تو, تنها چند عنوان و جمله تکراری است و اسمت که نصیب تابلوهای شان شده و اینها کجا می فهمند که همسرت بارها به تو گفته بوده: «اینقدر حق محمد مهدی ظلم نکن ناسلامتی او هم بچته.. همه هوش و حواست رفته به راضیه و مرضیه»
من هستم دارم آنها نمیدانند راضیه و مرضیه از سالگرد تولدشان با هدیه ای که تو در کاغذی رنگی میپیچیدی و پشت سر می گرفتی و چشمهایشان را که باز میکردند،با لبخند دو دستی تقدیم شان می کردی با خبر می شدند.
دلم تنگ شده!
بگذار برگردم پیش مرد هیکل دار سبیلو..! هوای خانه رفتن ندارم. اینجا هرچه باشد باز بوی ماندن میدهد. بوی تو را برایم دارد. می روم و دست هم آن مرد سبیل و تا سر حرف را با او باز کنم. شاید نداند بچه فقیر های سهل آباد تو را یکبار دیدند, یکیشان عکست را در دارالرحمه دیده و شناخته.
بگذار خون گریه کنم وقتی خواهرت گفته زمانی رفته ای محله سهل آباد به او کمک کنی در اسباب کشی منزل شان ,به لار ،و آن مرد سبیلو نمیداند با آن که آن روزها خواهرت با شوهرش برای مشکلات مادی می خواستند به لار بروند،تو اسباب بازیهای بچه هاشان و وسایل پلاستیکی را به بچه های پاپتی و آفتاب سوخته آنجا دادی.ما آنها نشستی خندیدی، غذا خوردی، کاری کردی که آنها بخندند و آخر کار که پشت ماشین نشستی آرام گاز میدادی که بچههای بیچاره که با وسایل پلاستیکی و اسباب بازی ها دنبال سرت می دوند دلگیر نشوند و چندین بار ماشین را نگه داشتی یکی یکی شان را بوسیدی و نوازش کردی و بعد رفتی و من فکر میکنم اگر در جنگ هم میخواست اینگونه باشی چه میشد.. شرکت خاک ایران وطنم و خیلی چیزهای دیگر.
ادامه دارد....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿