🙂"لبخندی در قاب عکس"
🌷سه سال از شهادت شهید علی سیفی میگذشت من با یکی از بستگان که فرد خیلی معتقدی نبود بر سر مزار شهید حاضر شدیم.
🔹بعد از اینکه فاتحه خواندیم این فامیل ما برگشت و بهم گفت اینکه میگن امثال علی شهید هستند فقط حرف حکومته چون میخوان کشتههای خودشون رو شهید خطاب کنند اینها به معنای واقعی شهید نیستند.
😔از این حرفش خیلی ناراحت شدم نمیدونستم چی بهش بگم.
🤓ادعای باسوادی داشت اما هرچی میگفتم قانع نمیشد ناگهان به دلم افتاد که متوسل به خود علی آقا شوم.
🤔همون جا از شهید خواستم که باید نقدا چیزی بهشون نشون بدی که باور کنه که شماها شهید هستید و زنده باید باور کنه که در راه خدا و ائمه رفتهاید.
😲 هنوز دردو دلم با شهید تمام نشده بود که در اوج ناباوری دیدم که علی از داخل قاب عکسش که بر سر مزار بود لبخند زد قشنگ لبهایش کشیده شد.
من خودم ترسیدم این فامیل ما زود از جا پرید و مرا بغل کرد.خودم هم ترسیده بودم ولی به روی خودم نیاوردم و بهش دلداری دادم و گفتم نترس توهم نیست منم این صحنه را دیدم زنده بودن شهید یعنی همین.علی آقا میخواست گوشهای از آن را به تو نشان دهد.
😥 پس از چند لحظه نظارهگر اشکهایی بودم که از چشمانش سرازیر گشت بعد از این قضیه بود که تغییری اساسی در زندگیش آغاز شد.
💠🌷💠🌷💠🌷
🖇منبع:کتاب ما زنده ایم به نقل از کتاب بیا مشهد(زندگی نامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی)
📝راوی:یکی از دوستان شهید علی سیفی
🌙⭐️🌙💫⭐️🌙
#ما_زنده_ایم
#حکایاتی_شگفت_انگیز_از_زنده_بودن_شهدا
#گلزار_شهدای_مراغه
🌷🎍🌷🎍🌷
ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ
@golzreshd
ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ