━━═━═━━━═━═━═━═━━━
┄┅✿﷽✿┅┄
#مناجات
با صد امید بر در این خانه آمدم
اقرار می کنم که تو خوبیّ و من بدم
مردودتر ز من نبود بنده ای ولی
باور نمی کنم که تو مولا کنی ردم
ایمان من محبّت و دینم ولایت است
بگذار دشمنان تو خوانند مرتدم
از بیت بیت من همه پیدا بود که هست
روح القدس به وقت سرودن مؤیدم
قابل نبوده ام که کند دعوتم کسی
مولا کریم بود که بی دعوت آمدم
هر کس گرفت دست توسّل به دامنی
من دست خود به دامن آل عبا زده ام
با آنهمه صفات نمک ناشناسیم
عمری کنار سفرۀ آل محمّدم
اینان مرا که جز تنی آلوده نیستم
تبدیل می کنند به روح مجرّدم
دریا حریف نیست که پاکم کند مگر
مولا به خاک کوی خود از لطف شویدم
من کیستم که «میثم» این خاندان شوم
این موهبت بود ز خداوند سرمدم
شعر:حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
〖 کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث 〗
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
#حدیث_روز
۵ دی ۱۴۰۱
٢ جمادی الثانی ١٤٤٤
امام باقر علیه السلام :
لا نِعمَةَ كالعافِيَةِ ، و لا عافِيَةَ كمُساعَدَةِ التَّوفيقِ .
هيچ نعمتى چون عافيت نيست و هيچ عافيتى چون ياورى توفيق.
تحف العقول : ۲۸۶.
مناسبتهای امروز :
سالروز زمین لرزه ی بم در سال ۱۳۸۲[ شمسی ]
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
〖 کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث 〗
━━═━═━━━═━═━═━═━━
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
┄┅✿﷽✿┅┄
#حضرت_زهرا_سلامالله_علیها
کلمینی فاطمه،،،
چشـــم خود را باز کــن ای یار تــنهای علی
یک نگاهی کـن به اشک سرخ سیــمای علی
حالتی چـون محتضـــر دارم ز پا افتاده ام
باز احــیا کـن عـلی را ای مســیحــای علی
کلمـــینی فاطــمه ،جـــان علی برلب رسید
رفتـــه تاب و طاقـت از جـــان توانای علی
یاس من گلبرگ رویت را چــرا کردی نهان؟
رنگ نیلوفــر شده رخســــار زهــــرای علی
زینبت یک سوحسینت باحسن دریک طرف
از جگـــر نالنـد در ایــن شــــام یلـدای علی
نیست تسکینی مرادر این فراق سینـه سوز
غـــــیر غــم ناله نمی جوشــــد ز آوای علی
گر که دود آه مــن، سـر می کشـد بر آسمان
آتــــش داغ تـو افتـــاده بـر اعضــــای علی
با کدامین حال،روی دوش خود گیرم تو را
قــــوتی دیگـــر نمانــــده در ســـراپای علی
ای «وفایی» آمـــده وقــــت نماز غــــربتم
کـــــو اذان گـوی غــریبی در مصــلای علی
شعر:حاج سید هاشم وفایی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
〖 کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث 〗
━━═━═━━━═━═━═━═━━
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
┄┅✿﷽✿┅┄
#مدح_حضرت_زهرا_س
به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی
که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی
بهشت آیینهای از خانهی صدیقهی کبراست
نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی
صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی
اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی
ندارد احتشام فضهاش را شاه بانویی
ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی
نمیخواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان
از این رو با ملائک هم تکلم میکند گاهی
گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما
برایم نکتهای گفت از حدیثی پیر آگاهی
بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو"
که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی
که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا
عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی
به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله
تو هم در صحنهی محشر سوار ناقة اللهی
جهان از چادر خاکی تو چیزی نمیفهمد
چه درکی دارد از کوهی نگاه بستهی کاهی
مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا
همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی
تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار
یقین دارم که روزی میرسد از راه، خونخواهی
شعر:سید میلاد حسنی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
〖 کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث 〗
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
┄┅✿﷽✿┅┄
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
گذشته نیمه اى از شب، دریغا
رسیده جانِ شب بر لب، دریغا
چراغ خانه مولاست، خاموش
که شمع انجمن آراست خاموش
فغان تا عالم لاهوت مى رفت
به روى شانه ها، تابوت مى رفت
على زین غم چنان مات ست و مبهوت
که دستش را گرفته دست تابوت!
شگفتا! از على، با آن دلیرى
کند تابوت زهرا، دستگیرى!
به مژگان ترش یاقوت مى سُفت
سرشک از دیده مى بارید و مى گفت
که: اى گل نیستى تا بوت بویم
مگر بوى تو از تابوت بویم
جدا از تو دل، آرامى ندارد
على بى تو دلارامى ندارد
چنان در ماتمش از خویش مى رفت
که خون از چشم غیر و خویش مى رفت
که دیده در دل شب، بلبلى را
که زیرِ گل نهان سازد گلى را
ز بیتابى، گریبان چاک مى کرد
جهانى را به زیر خاک مى کرد
على با دست خود، خشت لحد چید
بساط ماتم خود تا ابد چید
دل خود را به غم دمساز مى کرد
کفن از روى زهرا باز مى کرد
تو گویى ز آن رخ گردیده نیلى
به رخسار على مى خورد سیلى!
از آن دامان خود پر لاله مى کرد
که چون نى، بندبندش ناله مى کرد
على، در خاک زهرا را نهان کرد
نهان در قطره، بحر بى کران کرد
گُل خود را به زیر گِل نهان دید
بهار زندگانى را، خزان دید
شد از سوز درون، شمع مزارش
على با آب و آتش بود کارش!
چنان از سوز دل، بیتاب مى شد
که شمع هستىِ او، آب مى شد
غم پروانه اش، بیتاب مى کرد
على را قطره قطره آب مى کرد
چو بر خاک مزارش دیده مى دوخت
سراپا در میان شعله مى سوخت
مگر او گیرد از دست خدا، دست
که دشمن بعد او، دست على بست
شعر: استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه)
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
〖 کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث 〗
━━═━═━━━═━═━═━═━━━