eitaa logo
اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
665 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
123 ویدیو
7 فایل
http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت_زهرا سلام الله علیها بتول آن بضعهٔ احمد به عصمت آیت سرمد نشان رحمت ایزد چراغ بزم عرفانی به انعامش جهان مرهون به اکرامش همه مدیون ز اوج رتبتش مفتون نفوس عالی و دانی حريمش مهد علم دین سرایش مكتب تمکین کنیزان را کند تلقین بیانش حکم یزدانی کسی کاو را شده همدم به صدق عزم و مستحکم شده مشهور در عالم به علم و فضل انسانی کنیزش فضه را بنگر چنان والا چنان برتر که می ریزد ز لب گوهر به آئین سخندانی شنیدی آن حقیقت کاو سخن گفتی چو از هر سو نبودی گفتگوی او به جز آیات قرآنی شب است و در دل صحرا چو گوید مقصد آن والا ز سُبْحانَ الَّذی اَسری نماید قصد پنهانی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
هر شیشه‌ای که گشت به سنگ آشنا، شکست غیر از دلم که تا ز دلت شد جدا، شکست http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
وزن دوری یا (متناوب)، وزنی است كه هر مصراع آن از دو قسمت تشكیل شده و قسمت دوم، تكرار قسمت اول است ، یعنی در وزن دوری، هر نیم مصراع ، حكم یک مصراع را دارد. 1 : زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد (مفتعلن فاعلن/ مفتعلن فاعلن) 2 : از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران پیغام فتح دارند آن سوی جبهه یاران (مستفعلن فعولن/ مستفعلن فعولن) آموزش عروض و قافیه سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie روابط عمومی کانال آموزش عروض ابوالفضل عامری
تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت قوت سرپنجه ی مشکل گشای فکر من در ورق گردانی لیل و نهار از دست رفت تا کمر بستم غبار از کاروان بر جا نبود از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت داغهای ناامیدی یادگار خود گذاشت خرده ی عمرم که چون نقد شرار از دست رفت تا نفس را راست کردم ریخت اوراق حواس دست تا بر دست سودم نوبهار از دست رفت پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم خویش را نشناختم آیینه دار از دست رفت حاصل عمر پریشان روزگارم چون صدف تا نهادم پا ز دریا بر کنار از دست رفت عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار تا عنان آمد به دستم اختیار از دست رفت عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟  صائب تبریزی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت دل به چیزی مگذارید که برباید داشت یوسف مصر شنیدی که ز اخوان چه کشید چه توقع ز عزیزان دگر باید داشت تا نسوزد دلت از داغ عزیزان چمن در بهاران سر خود در ته پا باید داشت دو سه روزی که درین سبز چمن مهمانی همچو نرگس به ته پای نظر باید داشت می شود خوار، کند هر که عزیزان را خوار عزت مردم پاکیزه گهر باید داشت روی دل نیست سزاوار به این مشت جماد پشت چون سکه خوش نقش به زر باید داشت تا مگر دولت ناخوانده درآید از در چشم چون حلقه شب و روز به در باید داشت چون مگس چند طلبکار جراحت باشی؟ دیده از عیب خلایق به هنر باید داشت همت پیر خرابات بلند افتاده است چون سبو دست طلب در ته سر باید داشت ذکر بی خاطر آگاه نفس سوختن است پاس تسبیح ز صد راهگذار باید داشت تا شود خرده جان تو یکی صد صائب چشم بر سوختگان همچو شرر باید داشت صائب تبریزی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
حضرت زهرا سلام الله علیها لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود هیچ کس در باغ مثل باغبان تنها نبود یک مدینه دشمن و یک خانه ی بی فاطمه بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود روی سیلی خورده ی زهرا شهادت می دهد از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود نیست جایز خانه ی کفار را آتش زدن ای مسلمانان! مسلمان بود زهرا یا نبود!؟ ای جنایت کار! ای بیدادگر! رویت سیاه اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود مصطفی از تو مودت خواست تو سیلی زدی بی حیا! سیلی زدن اجر ذوی القربی نبود ریخت دشمن بر سر زهرا ولایت را ببین بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود ای مدینه! آتش غیرت چرا آبت نکرد؟ جای ناموس خدا در دامن صحرا نبود آنچه بر آل علی در کربلا یکسر گذشت در سقیفه اتفاق افتاد عاشورا نبود حاج غلامرضا سازگار http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم رشته ای از تار و پود جامه ات حبل المتین غنچه پژمرده ای از لاله زارت شمع طور قطره افسرده ای از زمزمت در ثمین در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر در حریم قدس یک پروانه ات روح الامین مصرع برجسته ای دیوان موجودات را از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین میهمانداری به الوانهای نعمت خلق را چون خلیل الله داری هر طرف صد خوشه چین طاق ابروی ترا تا دست قدرت نقش بست قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین مردم چشم جهان بین سپهر اخضری جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین شش جهت چون خانه زنبور پرغوغای توست کهکشان از نوشخند توست جوی انگبین عالم اسباب را از طاق دل افکنده ای نیست نقش بوریا در خانه ات مسندنشین تا به کف نگرفته بود از سایه ات رطل گران در کشاکش بود از خمیازه رگهای زمین با صفای جبهه صاف تو از کم مایگی چون دروغ راست مانندست صبح راستین آب شوری در قدح داری و از جوش سخا می کنی تکلیف خلق اولین و آخرین از ثبات مقدم خود عذرخواهی می کنی پای عصیان هر که را لغزید از اهل زمین روی عالم را ز برگ لاله داری سرختر گر چه خود چون داغ می پوشی لباس عنبرین بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا بر امید آن که خدام ترا بوسد زمین گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست نقش دیوارست اینجا شهپر روح الامین تا ز دامنگیریت کوته نماند هیچ دست می کشی چون پرتو خورشید دامن بر زمین هر گنهکاری که زد بر دامن پاک تو دست گرد عصیان پا کردی از رخش با آستین ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کرده ای چون به رحمت ننگری در سینه های آتشین؟ تا به روی خاک تردامن نیفتد سایه ات پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین تا شبستان فنا جایی ناستد چون شرر گر به روی آتش دوزخ فشانی آستین انبیا چندین چه می کوشند در تعمیر تو؟ گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین در هوای حسن شورانگیز آب زمزمت جمله از سر رفت دیگ مغزهای آتشین نیستی گر مهردار رحمت پروردگار چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟ هست اسماعیل یک قربانی لاغر ترا کز نم خونش نکردی لاله گون روی زمین گر زبان ناودانت چون قلم می داشت شق پاک می شد از غبار معصیت روی زمین تا در تکلیف بر روی جهان واکرده ای در پس درمانده است از شرم، فردوس برین در حریم جنت آسای تو اهل دید را در نظر می آید از هر شمع جوی انگبین ناودان گوهر افشانت ز رحمت آیه ای است از حریم لطف نازل گشته در شان زمین گر نه ای روشنگر آیینه دلها، چرا جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟ ایمنند از آتش دوزخ پرستاران تو حق گزاری شیوه توست ای بهشت هشتمین غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست برنچیند دانه ای بی ذکر مرغی از زمین هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن چون در رحمت نداری گر چه دربان در کمین می زنی یک ماه دامن بر میان در عرض سال می دهی سامان کار اولین و آخرین هیچ تعریفی ترا زین به نمی دانم که شد در تو پیدا گوهر پاک امیرالمؤمنین بهترین خلق بعد از بهترین انبیا ابن عم مصطفی داماد خیرالمرسلین تا ابد چون طفل بی مادر به خاک افتاده بود ذوالفقار او نمی برید اگر ناف زمین خانه زنبور دل بی شهد ایمان مانده بود گر نمی شد باعث تعمیر او یعسوب دین تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو مد آهی می کشد گاهی کرام الکاتبین نقطه بسم اللهی فرقان موجودات را در سواد توست علم اولین و آخرین شهپر رحمت بود هر حرفی از نام علی این دو شهپر برد عیسی را به چرخ چارمین سرفراز از اول نام تو عرش ذوالجلال روشن از خورشید رویت نرگس عین الیقین چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین صائب تبریزی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را مده در عالم پرشور دامان رضا از کف که ساحل می کند تسلیم این دریای هایل را مشو در خاکدان عالم از یاد خدا غافل که نور ذکر، گوهر می کند این مهره گل را تن بی معرفت نگذاشت دل را سر برون آرد زمین شور در خود محو سازد بذر قابل را نگردد باعث آسودگی نزدیکی دریا زبان شکوه از خاشاک بسیارست ساحل را بلا بر اهل غفلت از در و دیوار می بارد ز هر خاری خطر چون تیر باشد صید غافل را چه داند پیکر افسرده قدر روح را صائب؟ ز لیلی بهره ای غیر از گرانی نیست محمل را صائب تبریزی http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث