eitaa logo
اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
670 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
127 ویدیو
7 فایل
http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص (سوره صف آیه۳) خاطرم آمد دفاع اقدس ایران زمین کین غرور وافری بر اهل ایران می دهد بار دیگر زنده شد یاد علمداران عشق بوی صیاد،حاج همت بوی چمران می دهد خون آنان مملکت را آبیاری کرده است قطره قطره خون پاکان بوی باران می دهد نامشان پاینده ماند دردل تاریخ ما آبرو برملک شیران جان نثاران می دهد حق کند رحمت بدان رزمندگان خط شکن کشور از ایثارشان عطر بهاران می دهد گشته بیمه مملکت از دولت رویین تنان حس قدرت بر وطن خون شهیدان می دهد نام بابائی ودوران، کشوری وباکری لذت و شور وشعف بر خیل یاران می دهد نام شیرودیّ و کاوه تا ابد پاینده است راهشان درس شرافت بر جوانان می دهد از برونسی یادم آمد شمه ای انشا کنم آنکه در خط مقدم بهر حق جان می دهد نام حاج قاسم به ما یادآور مالک بود وی که نامش لرزه بر اندام شیطان می دهد راه آن سردار دل ایجاد قدرت می کند درس غیرت را به ما از شهر کرمان می دهد آنزمان فرموده است معمار ناب انقلاب مکتب مردان جبهه درس احسان می دهد گفت حمایت از ولایت واجب شرعی بود امنیت را خط او در وقت بحران می دهد از ولی مسلمین فرمان بریم با جان ودل بر همه فرمان خود ازقلب تهران می دهد جانشین حضرت روح خدا پیرخمین کو خبر از هیبت پیرجماران می دهد وی حکومت می کند درقلب هر آزاده ای او که فتوا بر عراق و شام و لبنان می دهد نایب صاحب زمان جدش حسین ابن علی مملکت را گاه فتنه امن و سامان می دهد (صابرم)درشعر خود یادی کنم از جبهه ها یاد شیران آبرو بر شعر و دیوان می دهد خاطره ی هشت سال دفاع مقدس گرامی باد به روح مطهرامام وشهدا و جهت سلامتی همه ی جانبازان ودلاور مردان ایران زمین صلوات صابرکبودآهنگی همدان http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
به یاد سال های دفاع مقدس روزگاری عشق بود و عاشقانی داشتیم در حریم آتش و خون ارغوانی داشتیم روزگاری بود در اوج سعادت خواستن راهی دشت خطر ، ما کاروانی داشتیم جبهه بود و عشق بود و جان فشانی های ما در دل سنگر همیشه آشیانی داشتیم گرچه سنگر بود امّا با توسّل های خود ما ز حَبْلُ اللّٰه در کف ریسمانی داشتیم بس که پرپر می شدند آنجا شقایق های سرخ در میان جبهه حتیّٰ بوستانی داشتیم بود هر سنگر زیارتگاه یار دلنواز زآن سبب در سنگر خود میهمانی داشتیم تا برانیم از حریم خویش خصم خویش را وقت رزم خود هجوم بی امانی داشتیم در میان جبهه های عشق و ایثار و وفا ما دلاور مردهای جاودانی داشتیم بهر آزادیّ قدس و کربلا از دست خصم جان به کف بودیم و عزم بی کرانی داشتیم سرخ می تابید بر ما آفتاب از هر کران مثل خاک جبهه گلگون آسمانی داشتیم از فراق لاله های سرخِ در خون غوطه ور همچو "یاسر" چشم های خون فشانی داشتیم ** محمود تاری «یاسر» http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم باستحضار همه مادحین و ذاکرین اهل بیت علیهم السلام و علاقمندان به شعر آیینی می رساند به میمنت ایام ولادت نبی مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی" صلی الله علیه و اله و سلم" و ولادت موفور السرور رئیس مذهب امام صادق علیه السلام با توجه به درخواست وتقاضای بعضی از دوستان در رابطه با اشعار شاعر اهلبیت جناب آقای حمید رضازاده "شقایق" کرمان لذا از دوست عزیز وبزرگوارم "" تقاضا کردم کانال اشعاردر ایتا ایجاد نمایند وایشان قبول زحمت کردند و لینگ ذیل در دسترس مشتاقان اشعار آیینی قرار گیرد انشاالله بارگزاری اشعار در مناسبت ها بطور مستمر انجام خواهد شد التماس دعا ابوالفضل عامری قم https://eitaa.com/rezazadeh_shaghayegh
"هدیه ای ناچیز از این کمترین به سردار سرافراز اسلام؛شهید سید مصطفی سیدحسن زاده" می خواهم از یک کوه غیرت پرده بردارم شکر خدای عاشقان توفیق شد یارم کوهی که درس استقامت را به ما داده کوهی به نام "مصطفی سیدحسن زاده" فرمود خرازی که او مانند لشکر بود سرشار از ایمان و عشق و غرق باور بود او که وصیت نامه اش دریای عرفان است خط به خطش نور است؛زیبایی ست؛باران است چه واژه هایی! چه تمنایی! عجب شوری! چه قلب پاکی! چه نگاه مملو از نوری! می گفت می خواهم به هل من ناصر ارباب به ناله ها و سوز و اشک خواهر ارباب لبیک گویم؛گرچه با سر،گرچه با جانم ای مرگ!مشتاقم؛کجایی نور چشمانم؟ از آرزویش گفت؛اینکه لحظه ی دیدار با جسم پاره پاره باشد محضر دلدار از آنچه در شیعه کند تولید قدرت؛گفت از وحدت و از پاسداری از ولایت گفت آخر مریوان گشت معراجش و در وا شد به آرزوهایش رسید و إرباً إربا شد بی سر شبیه شاه دین؛بی دست چون سقا چه روضه خوان ماهری شد مصطفای ما... " علیرضا بیاتانی " http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
................مناجات................... بارالها بـر درت روی نیـاز آورده ام سینه ای پردرد با سوز وگداز آورده ام ای سبب ساز دو عالم بنده ای بیچاره ام مشکل خود نیمه شب بر چاره ساز آورده ام‌ چشم امیدم به جودو رحمت وغفران توست بـر سرای لطف تـو دستی دراز آورده ام یا رب امشـب بهر توبه با سرشک و ناله ام نفس سرکش را به درگاه تو باز آورده ام پل زدم دست دعا را ازدل خود تا به عرش حاجتی بـر آستانت با نیاز آورده ام چون ندارم آبرویی ؛ روسیاه وعاصیم واسطه بر درگهت شاه حجاز آورده ام زائری بارانیم در طُوف قبر شاه عشق دل بیاد قتلگاهش در نماز آورده ام سینه ی سرخ "شـقایق "در هوای کربلاست این دل بشکسـته را بهـر جواز آورده ام حمید رضازاده " شقایق" کرمان https://eitaa.com/rezazadeh_shaghayegh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظه‌های آخر؛ طلبه جانباز بسیجی حجت‌الاسلام ابوالقاسم اقبالیان در یکی از روزهای تیرماه سال ۱۳۹۶ در خانه نشسته بودم. ناگهان حس کردم از زمین جدا می‏شوم. هرلحظه منتظر بودم تا از زمین خاکی رها شوم. پسرم آن روز مهمان ما بود. وقتی دید حالم دارد خراب می‏شود، از گوشی موبایلم شمارۀ کاظم پورامینی و رضا پاینده، از رفقای دوران جنگ را پیدا کرد و با آن‏ها تماس گرفت. حالم آرام ‏آرام داشت خراب‏تر می‏شد. کاظم فوراً آمبولانسی خبر کرده بود تا مرا به تهران ببرند. من که از همان دقایق اول از هوش رفته بودم و چیزی به خاطر نداشتم، نزدیک مرقد امام(ره) حس کردم روبروی گنبد سیدالشهدا(ع) هستم و دستی از دل حرم به سمتم دراز شد. آن دست چیزی مثل خاک را در کف دستم گذاشت و صدایی آمد: «این هم دوسومش!» ناگهان، از پشت سر آمبولانس صداهایی به گوشم ‏می‏رسید. در همان حالت بی‏هوشی بلند شدم تا ببینم صدای کیست؛ همه آن‏هایی که در سال‏های زندگی خدمتی به آن‏ها کرده بودم پشت سر ماشین می‏دویدند. آن دختر معلول ذهنی که هر کاری از دستم برمی‏آمد برایش انجام می‏دادم گریه می‏کرد و می‏گفت: «بابای من رو کجا می‏برید؟» آن جانبازی که چندین سال پیش سیلی محکمی به گوشم زده بود، آن که گه‏گاه برایش پول و غذا می‏بردم، دخترهایی که برایشان از این و آن پول جهیزیه فراهم کرده بودم، همه دنبال آمبولانس می‏دویدند. بعد از چندلحظه دوباره از هوش رفتم و دیگر چیزی درخاطرم نماند. تا اینکه پس از یک هفته که پزشکان گفته بودند به احتمال ۹۹درصد از اتاق عمل زنده بیرون نمی‏‌آیم، به هوش آمدم. کتاب حجره شماره دو- به قلم رضایزدانی @tarikhqom
لحظه‌های آخر؛ طلبه جانباز بسیجی حجت‌الاسلام ابوالقاسم اقبالیان در یکی از روزهای تیرماه سال ۱۳۹۶ در خانه نشسته بودم. ناگهان حس کردم از زمین جدا می‏شوم. هرلحظه منتظر بودم تا از زمین خاکی رها شوم. پسرم آن روز مهمان ما بود. وقتی دید حالم دارد خراب می‏شود، از گوشی موبایلم شمارۀ کاظم پورامینی و رضا پاینده، از رفقای دوران جنگ را پیدا کرد و با آن‏ها تماس گرفت. حالم آرام ‏آرام داشت خراب‏تر می‏شد. کاظم فوراً آمبولانسی خبر کرده بود تا مرا به تهران ببرند. من که از همان دقایق اول از هوش رفته بودم و چیزی به خاطر نداشتم، نزدیک مرقد امام(ره) حس کردم روبروی گنبد سیدالشهدا(ع) هستم و دستی از دل حرم به سمتم دراز شد. آن دست چیزی مثل خاک را در کف دستم گذاشت و صدایی آمد: «این هم دوسومش!» ناگهان، از پشت سر آمبولانس صداهایی به گوشم ‏می‏رسید. در همان حالت بی‏هوشی بلند شدم تا ببینم صدای کیست؛ همه آن‏هایی که در سال‏های زندگی خدمتی به آن‏ها کرده بودم پشت سر ماشین می‏دویدند. آن دختر معلول ذهنی که هر کاری از دستم برمی‏آمد برایش انجام می‏دادم گریه می‏کرد و می‏گفت: «بابای من رو کجا می‏برید؟» آن جانبازی که چندین سال پیش سیلی محکمی به گوشم زده بود، آن که گه‏گاه برایش پول و غذا می‏بردم، دخترهایی که برایشان از این و آن پول جهیزیه فراهم کرده بودم، همه دنبال آمبولانس می‏دویدند. بعد از چندلحظه دوباره از هوش رفتم و دیگر چیزی درخاطرم نماند. تا اینکه پس از یک هفته که پزشکان گفته بودند به احتمال ۹۹درصد از اتاق عمل زنده بیرون نمی‏‌آیم، به هوش آمدم. کتاب حجره شماره دو- به قلم رضایزدانی @tarikhqom
🇮🇷هفته دفاع مقدس گرامی باد 🥀«تقدیم به شهدای دفاع مقدس ومدافعین امنیت» ای شهـیدی کـه جـان فــدا کردی در ره حفـظِ میهــن و ایمـــان عهــد بستـی که با تمــام وجـود خــانه ی خصــم را کنـی ویــران غیرتت چون خروش دریاهاست همتـت در کــویر،، چـون طوفان بوده ای صـاعـقه، برای خصم بهر مـردم ز مهـــر،،، چـون باران امنـیّـت وامــدار خـــون توسـت بسـته ای عهد خودبر این پیمان خـاک میــهن ز خـــون تو رنگین ســـر بلنـد از تو پرچـــــم ایران غم تو ای شــهید جــان بـر کــف روی دلهـا نــهاده داغ گـــران حـافـظ صـلح و امنــیـت بـودی نام تو ســـر بلـند هــــر دوران لاله هایی که در دل صـحـراست حاصل خـــون توسـت با یاران گـو بـه اشـــرار ای نســـیم صبا خاک ما هست بیشـه ی شــیران روز جــنـگ و نـبـــرد رو در رو همـه هستنـد مـرد ایــن مــیدان همگـی جـان به کـف بـــراه علی شــیر مـــردان خـــطــه ی ایران تا که ســیـد علیسـت رهــبـر ما همه جـان بر کفیم از دل جــان ای شــهیـدان غـیــرت و عــزّت یادتان تا هـمیـشــه جـــاویـدان از دل سرخ خــود "شـقایق"نیـز می دهد شـــرح غـیــرت ایشـان حمید رضازاده " شقایق" کرمان https://eitaa.com/rezazadeh_shaghayegh ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─