هدایت شده از شمس (ساقی)
(السلام عليك يا علی بن ابیطالـب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(مرد کوفه)
شباست و بغضِ چندین سالهی من
چو کــوهـی بر گلــویم خــانــه کرده
نمـیدانـم کـه ایـن بغـض نفـسگیــر
چـــرا امشـب مــرا ، دیـــوانــه کرده
نفـس در سـیـنهام سـنگیـن نشـسـته
نمیآید بـــرون ایــن نــــای ، امشـب
نمیپیچـــد صـــدایِ مـَـــردِ کــــوفـه
چـــرا در کــوچــههـا ای وای امشـب
چــــرا نـــــان آور خــــوانِ یتـــیمان
نیـــامـد سـوی نخلســـتانِ کـــوفـه؟
مبـــادا فتـــنهای گـــردیــده بـــرپـــا
ز جهــل و بغــضِ نـامــردانِ کـــوفـه
خبـــر آمــد کـه محـــراب خـــداونـد
بـه خــون رأس مـولا گشـت گلگــون
الهــــی! بشکـــن آن دسـت جفـــــا را
که چشـم شیعیـان را کرد جیحـــون
شکـسـت آیـیــــنه ی عـــــدل الهـــی
بــه ســنگِ نـــامـــرادِ ابـــن ملجـِــــم
فسـوسـا قـــاتــل آن شـــاهِ مــــردان
بظـــاهـــر بـود اهــل دیــن و مُســلِم
خــداونــدا از ایـنگــونــه مسلمـــان
فــراواناست در ایـن عــالـم اکنــون
کـه قلـب مهـــدی صــاحـبزمــان را
کنــند از غصــهها آغشـته در خـــون
اَلا ای (ســاقــی) دلهــای عــاشــق!
نظـــر فـرمـا به مـا چشـم انتظــاران
شکـسـته ، سـاغـــر دل، از جـــدایـی
خمـــاری شـد حــدیـثِ بـیقــــراران.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1382
http://eitaa.com/shamssaghi
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شب قدر)
شب قـدر است و من قـدری ندارم
چـه سـازم؟ تـوشـهی قبــری ندارم
شب عفـو است و محتـاج دعــایـم
ز عمــق دل ، دعــایی کــن بــرایــم
اگـر امشب به محبــوبـت رســیدی
خـــدا را در میـــان اشــک ، دیــدی
کمی هــم نــزد او یـــادی ز مــا کـن
کمی هـم جــای مـا او را صــدا کـن
بگـو یارب! فــلانـی روســیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگـو یارب! تـویی دریــای جـوشان
درین شـب رحمتت بر وی بنـوشان
بـه حـق (سـاقی) کــوثــر خــدایــا
بـه حـق پهلـــوی مجـــروح زهـــرا
قلــم زن بـر معـــاصی مـن امشـب
مبــادا در "جـــزا" بــاشــم معــذّب
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1374
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(السّلامُ عَلَيْكَ يٰا عَلِیّ بْنِ اَبیطٰالِب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
« فزتُ و رَبّ الکعبه »
پور بوسفیان چو از بیداد و کین
داد حکم قتل ِ میر مؤمنین
ابن ملجم جانی رذل و شریر
یافت مأموریت قتل امیر
گرگ دون از حیله ی روباه پیر
گشت اندر بیشهٔ حق شیر گیر
هیجده شب چون که بگذشت از صیام
شد به سوی کوفه بن ملجم ز شام
دل به قتل مرتضی بی تاب داشت
چونکه طرح قتل در محراب داشت
تیره شب زین ماجرا ناشاد شد
روز هم غمگین ازین بیداد شد
شب ازین وحشت به کندی میگذشت
روز هم شد کُند ، اندر بازگشت
شب نبُد راضی به قتل مرتضیٰ
پس به پیمودی به حِدّت راه را
روز هم از این جنایت ، بیم داشت
زین سبب پا را به کُندی میگذاشت
عاقبت شب شد به روز از خدعه زور
وانگهی ، ظلمت مسلّط شد به نور
زاغِ شب سوی جنایت پر کشید
تا که قویِ روز را در بر کشید
چون سیاهی در سپیدی جا گرفت
دزدِ جان ، در این زمان مأوا گرفت
روز و شب چون رنگِ ضدین آمدی
دزدِ جان ، بین الطلوعین آمدی
عاقبت ، بین الطلوعین از درنگ
دامنش آلوده شد بر قتل و ننگ
سارقِ جان امیرالمؤمنین
این زمان بنمود در مسجد کمین
داشت ننگ از قتل مولی گرچه شب
لاجرم شب شد به قتل وی سبب
روز را زین قتل اگر عار آمدی
با شب اندر جُرم، همکار آمدی
هر دو در قتلِ علی ، گشته شریک
همعنان شد در جنایت زشت و نیک
زشتی شب گر شهادت آفرید
نیکی روزش ، سعادت آفرید
آنکه شد مولود، در کعبه به ناز
شد شهید حق، به محراب نماز
از ولادت تا شهادت ، مرتضیٰ
از قضای حضرت حق بُد رضا
زین سبب وقت شهادت آن امیر
گفت: راحت گشتم از دنیای پیر
"فزت"ُ فرمود آن شهید راه دین
پس "و رَبّ الکعبه" گفت آن شاه دین
آری ، آری از ستم ، آسوده شد
از شکنج و رنج و غم آسوده شد
رفت و قدرش بر بشر معلوم گشت
گیتی از عدل علی ، محروم گشت
عدل رفت و عادل غمخوار رفت
شیر یزدان ، حیدر کرّار رفت
زین مصیبت ، خلق گریان علی ست
(شمس قم) دایم نواخوان علی ست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(السلام عليك يا علی بن ابیطالب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شاہ ملک لافتی)
خدا تا آفرینش را به پا کرد
علی را شاهِ مُلک اتقیا کرد
جهان، دیوانه ی روی علی بود
خدا هم مستِ گُلروی علی بود
علی اسطورۀ خلقِ خدا شد
تجلّی گاهِ ذاتِ کبریا شد
پس از حج در غدیر خم پیمبر
جِهازِ اُشتران را کرد منبر
سپس دستِ علی را بُرد بالا
یگانه شاهِ مُلکِ لافتیٰ را
بگفتا : بعد من مولای تان اوست
بداریدش چو جان خویشتن دوست
عدو در جمع ، بَخّن یا علی گفت
ز مکر و حیله های ممتلی گفت
اگرچه تهنیت_گو گشت آن دم
کمر بر دشمنی میبست محکم
که با دنیاپرستان دغل کار
شدند از کینه هم پیمان و همکار
ا***
چو از حکم نبی بیتاب گشتند
نقاب جهل ، بر مهتاب گشتند
ولایت را ، ز مولا غصب کردند
خزف را جای گوهر نصب کردند
علی در انزوا ، گردید تنها
ز مکر و کینه و تزویرِ شورا
چه شورایی که قَطّاع الطّریقاند
شریکِ دزد و با مردم رفیقاند
سقیفه نام آن شورای پَست است
همه آشوب ها از آن نشست است
چو خفاشند با خورشید، دشمن
سیه کارند در هر کوی و برزن
کز انسانیت و مردی به دورند
به دور از فکر و تدبیر و شعورند
چه گویم زین عناد بی نهایت ...
ز غصب و اینهمه بغض و جنایت
غریبانی که خود را خویش خواندند
شغالانی که خود را میش خواندند
سفیهانی که در جوش و خروشند
همه گندم نما و جو فروشند
نمیبینی درین قومِ سیه دل
اگر عمری رَوی منزل به منزل
که در راہ خدا کاری نمایند
ز محنتدیدگان یاری نمایند
ا***
خلافت بود چون بر غاصبان گنج
به پایان گشت آن دوران بغرنج
خلافت، باز - از آنِ علی شد
اگرچه در غدیر خم ولی شد
ولایت مَسندِ آن مَه جبین بود
ولی بود و امیرالمؤمنین بود
علی ، یار و مددکارِ فقیران
یگانه یار و غمخوارِ عسیران
علی شیرِ خدا خیبرگشا بود
ولی اللہ و صِهرِ مصطفا بود
زمین غَرّہ زِ زیب فرّو جاهش
قمر خیرہ ، به اشراقِ نگاهش
علی ، نان آور خوانِ ضعیفان
یتیمان را پدر بودی ز احسان
چو دشمن تشنهٔ خون علی بود
دلش از زهر کینه ، ممتلی بود
به قتل وی ز جهل و مکر و افسون
بشد مأمور ، ابنِ ملجم دون
به مسجد شد چو آن رذلِ بداختر
بخفت اندر کمینِ قتلِ حیدر
علی در خواب خوش تا دید او را
بخواندش بر نماز آن زشتخو را
به دست خویش وی را کرد بیدار
اگرچه بود خود ، واقف بر اسرار
به سجدہ رفت تا شاہ ولایت
مهین خورشید رخشان هدایت
همانگاهی که همراز خدا شد
ز ضرب تیغِ کین فرقش دوتا شد
چو فرقِ شاہ مردان غرق خون گشت
شفق در خون نشست و لالهگون گشت
قلم بی تاب شد از ظلم گردون
که شد محرابِ کوفه دجلهٔ خون
نگو مسجد که مسجد بیستون شد
نگو کوفه ، که کوفه واژگون شد
نوای فُزتُ رَبِّ الکعبه از فرش
به همراہ علی میرفت بر عرش
نیستان در نیستان، ناله سر شد
درختِ معدلت را ، خم کمر شد
شکست آیینه ی عدل الهی
به سنگ جهل، با تیغ تباهی
هزار اُف بر تو ای چرخ نگونسار
که گشتی با اجل اینگونه همکار
عدالت رفت و مولا رفت و ما را
نماندہ جز غم و رنج و مدارا
علی را کِی شناسد کس به عالم
به جز ذاتِ خداوندِ معظم
اَبرمردی که مانندش محال است
چو ذات حضرت حق بیمثال است
اگر خورشید ، از مغرب در آید
دگربارہ جهان چون او بزاید
جهان دونپرور است و بی مروّت
نبندد با کسی عقد اُخوّت
نفاق و فتنهها پیوسته باقیست
تبر در کینه ی سرو و اقاقیست
چو رفت از این جهان (ساقی) مستان
خماری شد حدیث مِی پرستان
خوشا روزی که مهدی باز آید
جهان با عدل او دمساز آید
زمستان طی شود آید بهاران
به پاس دیدهٔ چشم انتظاران
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1384
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(السّلام عليك يا علی بن ابیطالب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شاه لافتیٰ)
تا تیغ کین به فرق امام مبین رسید
فریاد درد و غم به سپهر برین رسید
در سجدهگاهِ حق به سرِ خانه زاد عشق
تیغ پلید و زاده ی ملجم ، ز کین رسید
شمشیر کفر و ظلم چو فرق علی شکافت
پژواک "قَد قُتِل" ز فلک بر زمین رسید
نبوَد عجب که زخم جگرسوز آن خبیث
بر قلب پاک رَحمة لِلعالمین رسید
مضروب شد تمامیِ اعضای کاینات
زآن ضربتی که بر سر سلطان دین رسید
شهباز عرش را چو شکستند بال و پر
مرغان عشق را نفَس واپسین رسید
از انقلاب ضایعه ی قتل شیر حق ...
گرد عزا به دیده ی روح الامین رسید
از خون سر مُحاسن خود را خضاب کرد
چون روز وصل حیّ جهان آفرین رسید
ارکان قلعه ی فلک از هم گسیخت چون
ضربت به بام قُبّهی حِصن حَصین رسید
شمع فروغ بخش شبستان علم و دین...
خاموشیاش ز فرقهی بی علم و دین رسید
آه و فغانِ جنّ و مَلَک در غم بشر
گویا فراتر از فلکِ هفتمین رسید
مُنشق شد آن جبین که بهشوق وصال حق
روز ازل ، به رتبهی حق الیقین رسید
شال عزا ، به گردن اولاد مرتضیٰ ...
از فتنهی معاویه ، خصم لعین رسید
تنها نه در عزا ، حَسنیناند و زینبین
کاین غم به جنّ و انس و نبات و نبین رسید
ای روزگار ! اُف به تو کز دست جور تو
این زخم جانگزا به دل مسلمین رسید
از بهر صیدِ شیر خداوند ذوالجلال
روباه شرک و زندقه اندر کمین رسید
دون پرور است دهر ، که سنگ جفای او
گه گه ، پی شکستن دُرّی ثمین رسید
دردا ز خَرمن غم آن شاه لافتیٰ....
(شمس قمی) به مرثیهاش خوشهچین رسید
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از شمس (ساقی)
((اَلسَّــلامُ عَلَیـْكَ یَـا اَمِیــرِالْمـُؤمِنـِین))
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
"مقصد خلقت"
خدا ز خلــق جهان، جـز تو انتظار نداشت
جهــان، بــدون وجــود تــو اعتبار نداشت
تو کیستی که خـدا گفـت جمـلهی "لـولاك"
تو کیستی که خدا جــز تو انتظار نداشت
ز خلق ارض و سما نیست مقصـدی جز تو
بــدون خلقـت تـو ، آسمــان قــرار نداشت
هــوا بــدون هــوای تــو بود بـی جــریــان
زمین بـدون تو بر گِرد خود مــدار نداشت
بــرای آن کــه خــدا تـا تــو را بـه بـــار آرد
بهــانه ای به جز از خــلق بیشمار نداشت
تویـی تــو ، علــت ایجــاد خلقــت عــالــم
وگرنه از عــدم اینجا کسی گـــذار نداشت
بغیر ذات تو در "کعبــه" کس نشد "مولود"
کسی بجــز تو مقــامی درین دیـار نداشت
اگرچــه هسـت طـــلا، شـئ پــر بـهـــا امــا
به نزد گـوهــریان، بی علــی عیــار نداشت
به جــز علــی چه کسی بود لایــق مــردی؟
خدا جــز او بخــدا مَــردِ ذوالفــقار نداشت
تویی نتیجـه ی خلقت، که خـامه ی تقــدیر
به پـرده ی ازلـی، چون تو شاهکـار نداشت
بدون پــرده بگــویــم ، ز خلقـت دو جهــان
برای حضرت حـق، بـیتـو افتخــار نداشت
علـی نبــود اگـر ، بــاغ هــا خـــزان میشد
علـی نبــود اگـر ، فصـل هــا بهـــار نداشت
زنــی که کفــو تو بـاشد خــدا به جز زهــرا
بـــرای همسری تـــو ، بــه روزگـــار نداشت
رسول ، دسـت تو را در "غــدیــر" بــالا بـرد
کـه جــز ولایـت تو ، با کسی قــرار نداشت
گـرفـت بـــاغ ولا ، از تـو میــوه ی توحیـــد
وگـرنـه بـــاغ ولا ، بیتو برگ و بـار نداشت
دریــغ و درد ، کـه بــا تیــغ دشمـنی مــزدور
کـه تـاب تیــغ تـو در وقـت کـــارزار نداشت
بـریخـت خـون تـو در خــانــه ی خـداونـدی
که بهتـر از تـو در این عــالم ابتکــار نداشت
جهـــان ز داغ تــو ، مــاننــد لالـــه میسوزد
که باغی از گلی و شاخی از تو خـار نداشت
اگر که (ساقی) کوثر! جهان تـو را میداشت
ز مَهــد تا به لحـَـد، در جهـان خمــار نداشت
به لوح سیـنه نوشتم خطـی به خامهٔ عشق:
جهــان بدون علــی ، قـدر و اعتــبار نداشت
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شب قدر)
شب قـدر است و من قـدری ندارم
چـه سـازم؟ تـوشـهی قبــری ندارم
شب عفـو است و محتـاج دعــایـم
ز عمــق دل ، دعــایی کــن بــرایــم
اگـر امشب به محبــوبـت رســیدی
خـــدا را در میـــان اشــک ، دیــدی
کمی هــم نــزد او یـــادی ز مــا کـن
کمی هـم جــای مـا او را صــدا کـن
بگـو یارب! فــلانـی روســیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگـو یارب! تـویی دریــای جـوشان
درین شـب رحمتت بر وی بنـوشان
بـه حـق (سـاقی) کــوثــر خــدایــا
بـه حـق پهلـــوی مجـــروح زهـــرا
قلــم زن بـر معـــاصی مـن امشـب
مبــادا در "جـــزا" بــاشــم معــذّب
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1374
http://eitaa.com/shamssaghi
(السّلامُ عَلَيْكَ يٰا عَلِیّ بْنِ اَبیطٰالِب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
« فزتُ و رَبّ الکعبه »
پور بوسفیان چو از بیداد و کین
داد حکم قتل ِ میر مؤمنین
ابن ملجم جانی رذل و شریر
یافت مأموریت قتل امیر
گرگ دون از حیله ی روباه پیر
گشت اندر بیشهٔ حق شیر گیر
هیجده شب چون که بگذشت از صیام
شد به سوی کوفه بن ملجم ز شام
دل به قتل مرتضی بی تاب داشت
چونکه طرح قتل در محراب داشت
تیره شب زین ماجرا ناشاد شد
روز هم غمگین ازین بیداد شد
شب ازین وحشت به کندی میگذشت
روز هم شد کُند ، اندر بازگشت
شب نبُد راضی به قتل مرتضیٰ
پس به پیمودی به حِدّت راه را
روز هم از این جنایت ، بیم داشت
زین سبب پا را به کُندی میگذاشت
عاقبت شب شد به روز از خدعه زور
وانگهی ، ظلمت مسلّط شد به نور
زاغِ شب سوی جنایت پر کشید
تا که قویِ روز را در بر کشید
چون سیاهی در سپیدی جا گرفت
دزدِ جان ، در این زمان مأوا گرفت
روز و شب چون رنگِ ضدین آمدی
دزدِ جان ، بین الطلوعین آمدی
عاقبت ، بین الطلوعین از درنگ
دامنش آلوده شد بر قتل و ننگ
سارقِ جان امیرالمؤمنین
این زمان بنمود در مسجد کمین
داشت ننگ از قتل مولی گرچه شب
لاجرم شب شد به قتل وی سبب
روز را زین قتل اگر عار آمدی
با شب اندر جُرم، همکار آمدی
هر دو در قتلِ علی ، گشته شریک
همعنان شد در جنایت زشت و نیک
زشتی شب گر شهادت آفرید
نیکی روزش ، سعادت آفرید
آنکه شد مولود، در کعبه به ناز
شد شهید حق، به محراب نماز
از ولادت تا شهادت ، مرتضیٰ
از قضای حضرت حق بُد رضا
زین سبب وقت شهادت آن امیر
گفت: راحت گشتم از دنیای پیر
"فزت"ُ فرمود آن شهید راه دین
پس "و رَبّ الکعبه" گفت آن شاه دین
آری ، آری از ستم ، آسوده شد
از شکنج و رنج و غم آسوده شد
رفت و قدرش بر بشر معلوم گشت
گیتی از عدل علی ، محروم گشت
عدل رفت و عادل غمخوار رفت
شیر یزدان ، حیدر کرّار رفت
زین مصیبت ، خلق گریان علی ست
(شمس قم) دایم نواخوان علی ست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(السلام عليك يا علی بن ابیطالب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شاہ ملک لافتی)
خدا تا آفرینش را به پا کرد
علی را شاهِ مُلک اتقیا کرد
جهان، دیوانه ی روی علی بود
خدا هم مستِ گُلروی علی بود
علی اسطورۀ خلقِ خدا شد
تجلّی گاهِ ذاتِ کبریا شد
پس از حج در غدیر خم پیمبر
جِهازِ اُشتران را کرد منبر
سپس دستِ علی را بُرد بالا
یگانه شاهِ مُلکِ لافتیٰ را
بگفتا : بعد من مولای تان اوست
بداریدش چو جان خویشتن دوست
عدو در جمع ، بَخّن یا علی گفت
ز مکر و حیله های ممتلی گفت
اگرچه تهنیت_گو گشت آن دم
کمر بر دشمنی میبست محکم
که با دنیاپرستان دغل کار
شدند از کینه هم پیمان و همکار
ا***
چو از حکم نبی بیتاب گشتند
نقاب جهل ، بر مهتاب گشتند
ولایت را ، ز مولا غصب کردند
خزف را جای گوهر نصب کردند
علی در انزوا ، گردید تنها
ز مکر و کینه و تزویرِ شورا
چه شورایی که قَطّاع الطّریقاند
شریکِ دزد و با مردم رفیقاند
سقیفه نام آن شورای پَست است
همه آشوب ها از آن نشست است
چو خفاشند با خورشید، دشمن
سیه کارند در هر کوی و برزن
کز انسانیت و مردی به دورند
به دور از فکر و تدبیر و شعورند
چه گویم زین عناد بی نهایت ...
ز غصب و اینهمه بغض و جنایت
غریبانی که خود را خویش خواندند
شغالانی که خود را میش خواندند
سفیهانی که در جوش و خروشند
همه گندم نما و جو فروشند
نمیبینی درین قومِ سیه دل
اگر عمری رَوی منزل به منزل
که در راہ خدا کاری نمایند
ز محنتدیدگان یاری نمایند
ا***
خلافت بود چون بر غاصبان گنج
به پایان گشت آن دوران بغرنج
خلافت، باز - از آنِ علی شد
اگرچه در غدیر خم ولی شد
ولایت مَسندِ آن مَه جبین بود
ولی بود و امیرالمؤمنین بود
علی ، یار و مددکارِ فقیران
یگانه یار و غمخوارِ عسیران
علی شیرِ خدا خیبرگشا بود
ولی اللہ و صِهرِ مصطفا بود
زمین غَرّہ زِ زیب فرّو جاهش
قمر خیرہ ، به اشراقِ نگاهش
علی ، نان آور خوانِ ضعیفان
یتیمان را پدر بودی ز احسان
چو دشمن تشنهٔ خون علی بود
دلش از زهر کینه ، ممتلی بود
به قتل وی ز جهل و مکر و افسون
بشد مأمور ، ابنِ ملجم دون
به مسجد شد چو آن رذلِ بداختر
بخفت اندر کمینِ قتلِ حیدر
علی در خواب خوش تا دید او را
بخواندش بر نماز آن زشتخو را
به دست خویش وی را کرد بیدار
اگرچه بود خود ، واقف بر اسرار
به سجدہ رفت تا شاہ ولایت
مهین خورشید رخشان هدایت
همانگاهی که همراز خدا شد
ز ضرب تیغِ کین فرقش دوتا شد
چو فرقِ شاہ مردان غرق خون گشت
شفق در خون نشست و لالهگون گشت
قلم بی تاب شد از ظلم گردون
که شد محرابِ کوفه دجلهٔ خون
نگو مسجد که مسجد بیستون شد
نگو کوفه ، که کوفه واژگون شد
نوای فُزتُ رَبِّ الکعبه از فرش
به همراہ علی میرفت بر عرش
نیستان در نیستان، ناله سر شد
درختِ معدلت را ، خم کمر شد
شکست آیینه ی عدل الهی
به سنگ جهل، با تیغ تباهی
هزار اُف بر تو ای چرخ نگونسار
که گشتی با اجل اینگونه همکار
عدالت رفت و مولا رفت و ما را
نماندہ جز غم و رنج و مدارا
علی را کِی شناسد کس به عالم
به جز ذاتِ خداوندِ معظم
اَبرمردی که مانندش محال است
چو ذات حضرت حق بیمثال است
اگر خورشید ، از مغرب در آید
دگربارہ جهان چون او بزاید
جهان دونپرور است و بی مروّت
نبندد با کسی عقد اُخوّت
نفاق و فتنهها پیوسته باقیست
تبر در کینه ی سرو و اقاقیست
چو رفت از این جهان (ساقی) مستان
خماری شد حدیث مِی پرستان
خوشا روزی که مهدی باز آید
جهان با عدل او دمساز آید
زمستان طی شود آید بهاران
به پاس دیدهٔ چشم انتظاران
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1384
http://eitaa.com/shamssaghi
(السّلام عليك يا علی بن ابیطالب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شاه لافتیٰ)
تا تیغ کین به فرق امام مبین رسید
فریاد درد و غم به سپهر برین رسید
در سجدهگاهِ حق به سرِ خانه زاد عشق
تیغ پلید و زاده ی ملجم ، ز کین رسید
شمشیر کفر و ظلم چو فرق علی شکافت
پژواک "قَد قُتِل" ز فلک بر زمین رسید
نبوَد عجب که زخم جگرسوز آن خبیث
بر قلب پاک رَحمة لِلعالمین رسید
مضروب شد تمامیِ اعضای کاینات
زآن ضربتی که بر سر سلطان دین رسید
شهباز عرش را چو شکستند بال و پر
مرغان عشق را نفَس واپسین رسید
از انقلاب ضایعه ی قتل شیر حق ...
گرد عزا به دیده ی روح الامین رسید
از خون سر مُحاسن خود را خضاب کرد
چون روز وصل حیّ جهان آفرین رسید
ارکان قلعه ی فلک از هم گسیخت چون
ضربت به بام قُبّهی حِصن حَصین رسید
شمع فروغ بخش شبستان علم و دین...
خاموشیاش ز فرقهی بی علم و دین رسید
آه و فغانِ جنّ و مَلَک در غم بشر
گویا فراتر از فلکِ هفتمین رسید
مُنشق شد آن جبین که بهشوق وصال حق
روز ازل ، به رتبهی حق الیقین رسید
شال عزا ، به گردن اولاد مرتضیٰ ...
از فتنهی معاویه ، خصم لعین رسید
تنها نه در عزا ، حَسنیناند و زینبین
کاین غم به جنّ و انس و نبات و نبین رسید
ای روزگار ! اُف به تو کز دست جور تو
این زخم جانگزا به دل مسلمین رسید
از بهر صیدِ شیر خداوند ذوالجلال
روباه شرک و زندقه اندر کمین رسید
دون پرور است دهر ، که سنگ جفای او
گه گه ، پی شکستن دُرّی ثمین رسید
دردا ز خَرمن غم آن شاه لافتیٰ....
(شمس قمی) به مرثیهاش خوشهچین رسید
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi