هدایت شده از شمس (ساقی)
(پاشو سردار...)
حـاج قـاسـم! چهـــار سـال گذشت
از عــروجــت بـه آسمــان ، امــروز
بـر مـــزارت ، شکــوفــههـا روییــد
فصل سرمــا ، ولی چو مـاه تمـــوز
دست گلچین که دست بیداد است
آمــد از آستــین ، بــه بیــرون بـــاز
کــرد پــرپــر ، دوبـــاره گـــلهــا را
نه یکی! بلکه صــد شقـــایــق نـــاز
پــاشـو از جـا بــه احتـــرام تمـــام
در بغــــل گیـــر ، عـــاشقـــانـت را
لالــــه هــا را بگیـــــر در آغــــوش
بــاز کــن چتـــــر ســایــهبــانـت را
پـاشـو سردار سینهها خــون است
غــم گرفتهست شهــر کــرمــان را
لالــههــا را ببــین بــه روی زمیــن
ســرخ کـــردند : قلــب ایــــران را
پـاشـو ســردار وقـت بیــداریست
پـاشـو از جــا و نغمـــهای سـر کـن
گــوشهــا تشـنهی شنـیدن توست
پـاشـو فکـری به حـال کشــور کـن!
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
#ریحانه_سلطانی_نژاد
این غنچــهی نورُسـته که میخندیده
گلچیـن فلک ، ز شـاخـه ، او را چیـده
با کاپشن صـورتـی این غنچــهی نــاز
چون لاله به خون سرخ خود غلتـیده.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد ازغدی:
اگر امام رضا علیه السلام
امروز بودند بیشترین خرج را برای رسانه و هنر میکردند ، کما این که در عصر خودشون برای شاعران و شعر که هنر یک آن زمان بود به شدت رسیدگی میکردند
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(به مناسبت درگذشت مبهم جهان پهلون غلامرضا تختی)
#فقدان_تختی
اجل بگرفت غافل ، جان تختی
كزين غم شد جهان گريان تختی
دريغا ، آوخا ، دردا ، فغانا...
كه از پيكر جدا شد جان تختی
فسوسا دور گردون دگرگون
گرفت از جور و كين دوران تختی
شگفتا ، دست ِ غدّار ِ زمانه...
فكند از بيخ و بن بنيان تختی
فلک با آن كه باشد فاقد رحم
عزادار است از فقدان تختی
سموم دهر ، آخر كرد مسموم
تنِ پُر تابِ رستم سان تختی
عدوی فتنه انگيز و شررخيز
شرر افكند در شريان تختی
نگون شد يوسف ما در چَه گور
كه ورزشگاه شد كنعان تختی
خوشا تختی كه راحت شد ز دشمن
بدا بر دشمن نادانِ تختی
چه خوش میبود آن خصم بدانديش
که میشد آن زمان قربان تختی
كسی در اين جهان ناورد بر خاک
تن گردافكنِ گردان تختی
برایِ اولين و آخرين بار ...
به خاک آمد تن بیجان تختی
تواضع بين! كه خود بر خاک خواببد
زهی مردی، زهی احسان تختی
وگرنه چرخ نتوانست يكدم
به خاک آرد تنِ پيچان تختی
كسی را زَهرهی كشتی نمیبود
ميان عرصهی ميدان تختی
توانا قهرمانان ممالک...
زبون گشتند در جولان تختی
چنان شد قهرمان، تختی ايران
كه گفتند آن زمان، ايرانِ تختی
دگر شد رستم دستان فراموش
ز وصف رستمی دستان تختی
نياورده كسی در پهلوانی...
به كف، آوازه و عنوان تختی
كُند ايران زمين بر او مباهات
نشايد كس كند كتمان تختی
به فخر كشور خود داشت ايمان
كه محكم بود بس ايمان تختی
صبا بر گو به مِدويد و به آييک
هماوردانِ همپيمانِ تختی
كزين پس تَرک كشتی كردن اولیٰست
حريفی نيست چون بر سان تختی
شؤون وزن هفتم يافت تقليل
كه بود آن عزو شأن از شان تختی
زيارتگاه ورزشكارِ گيتی...
بوَد زين بعد گورستان تختی
بسی دل سوخت از جانسوز مرگش
به دنبالِ دلِ سوزان تختی
سزد رحم آورد گردون ازين پس
به حال كودکِ نالان تختی
كه ديگر ( بابکِ) زيبا نبيند...
رخ باب و لب خندان تختی
فلک زين پس به جای باب بابک
نگهداری كن از جانان تختی
بس اين نشكفته غنچه يادگاریست
كه تنها مانده از بستان تختی
كنون (شمس قم) از جان تسليت گفت
به مام و كودک و ياران تختی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
دی ماه 1346
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از آموزش عروض و قافیه و...
(پرکاربرد ترین اوزان شعر فارسی)
✅ این 31 وزن شامل حدود 80% کل اشعار ادبیات فارسی است؛ در این قسمت برای هر وزن یک نمونه شعر همراه با نام شاعر آورده شده است.
1ـ اهلی شیرازی
الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفلها
ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دلها
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
هزج مثمن سالم
2 ـ وحشی بافقی
الهی سینهای ده ، آتش افروز
درآن سینه دلی وآن دل همه سوز
مفاعیلن مفاعیلن فعولن
هزج مسدس محذوف یا وزن ترانه
3 ـ مولوی
زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن
هزج مثمن مکفوف محذوف
4 ـ عطار
دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی
رفتم گذری کردم بر یار ، ز شیدایی
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
هزج مثمن اخرب
5 ـ شیخ بهایی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
6 ـ رودکی
تقدیر که بر کشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیات دل نرم نداشت
مفعول مفاعیل مفاعیل فَعَل
هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب
7 ـ مسعود سعد
از کردهی خویشتن پشیمانم
جز توبه ، ره دگر نمیدانم
مفعول مفاعلن مفاعیلن
هزج مسدس اخرب مقبوض
8 ـ نظامی
غافل منشین نه وقت بازی ست
وقت هنر است و سرفرازی ست
مفعول مفاعلن فعولن
هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
9 ـ حافظ
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
مضارع مثمن اخرب
10 ـ مولوی
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
11 ـ قائم مقام فراهانی
روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر ازین بازیچه ها بسیار دارد
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
رمل مثمن سالم
12 ـ خواجو
خرقه رهن خانهی خمّار دارد پیر ما
ای همه رندان مرید پیر ساغرگیر ما
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
رمل مثمن محذوف
13 ـ مولوی
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
رمل مسدس محذوف
14 ـ خواجو
برو ای باد بهاری! به دیاری که تو دانی
خبری بر ز من خسته به یاری که تو دانی
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
رمل مثمن مخبون
15 ـ حافظ
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شدهام بیسر و سامان که مپرس
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
رمل مثمن مخبون محذوف
16 ـ جامی
بت خود را بشکن خوار و ذلیل
نامور شو به فتوت چو خلیل
فعلاتن فعلاتن فعلن
رمل مسدس مخبون محذوف
17 ـ سعدی
بسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهد مجالی
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
رمل مثمن مشکول
18 ـ مولوی
به قرار تو او رسد که بوَد بیقرار تو
که به گلزار تو رسد دل خسته به خار تو
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
خفیف مثمن مخبون
19 ـ سنایی
همه را در محلّ خویش بدار
هیچکس را ز خوی بد مازار
فعلاتن مفاعلن فعلن
خفیف مسدس مخبون محذوف
20 ـ مولانا
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
رجز مثمن سالم
21 ـ سعدی
دانی چه گفت مرا ، آن بلبل سحری
تو خود چه آدمِیی کز عشق بیخبری
مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن
بسیط مخبون
22 ـ جامی
ای که به شیرین سخنی نرخ شکر میشکنی
حبک اضنی بدنی شوقک افنی وسنی
مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن
رجز مثمن مطویّ
23 ـ سعدی
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا
مفتعلن مفتعلن فاعلن
سریع مطوی مکشوف
24 ـ سعدی
از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی
رفت و رها نمیکنی آمد و ره نمیدهی
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
رجز مثمن مطویّ مخبون
25 ـ منوچهری
کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش
کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن
منسرح مثمن مطویّ مکشوف
26 ـ سعدی
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نروید به اعتدال محمد
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
منسرح مثمن مطویّ منحور
27 ـ حافظ
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیدهی روشنایی
فعولن فعولن فعولن فعولن
متقارب مثمن سالم
28 ـ فردوسی
ز مادر همه مرگ را زادهایم
به ناچار گردن بدو دادهایم
فعولن فعولن فعولن فَعَل
متقارب مثمن محذوف
29 ـ بیدل دهلوی
بر شعله تا چند نازیدن کاه
در دولت تیز مرگیست ناگاه
فع لن فعولن فع لن فعولن
متقارب مثمن اثلم
30 ـ سعدی
تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
مجتثّ مثمن مخبون
31 ـ حافظ
صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری
به یادگار بمانی که بوی او داری
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
مجتثّ مثمن مخبون محذوف
آموزش عروض و قافیه و...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
روابط عمومی کانال آموزش عروض
ابوالفضل عامری
نادر از عالم توحید کسی برخیزد
کز سر هر دو جهان در نفسی برخیزد
آستین کشتهٔ غیرت شود اندر ره عشق
کز پی هر شکری چون مگسی برخیزد
به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
طفل باشد که به بانگ جرسی برخیزد
سنگوش در ره سیلاب کجا دارد پای
هر که زین راه به بادی چو خسی برخیزد
گرچه دوری به روش کوش که در راه خدای
سابقی گردد اگر بازپسی برخیزد
سعدیا دامن اقبال گرفتن کاریست
که نه از پنجهٔ هر بوالهوسی برخیزد
«سعدی» شیرین سخن
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
شرف نفس به جودست و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محالست در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
صبر کن کاین دو سه روزی به سرآید معدود
خاک راهی که برو میگذری ساکن باش
که عیونست و جفونست و خدودست و قدود
این همان چشمهٔ خورشید جهان افروزست
که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود
خاک مصر طرب انگیز نبینی که همان
خاک مصرست ولی بر سر فرعون و جنود
دنیی آن قدر ندارد که بدو رشک برند
ای برادر که نه محسود بماند نه حسود
قیمت خود به مناهی و ملاهی مشکن
گرت ایمان درستست به روز موعود
دست حاجت که بری پیش خداوندی بر
که کریمست و رحیمست و غفورست و ودود
از ثری تا به ثریا به عبودیت او
همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود
کرمش نامتناهی، نعمش بیپایان
هیچ خواهنده ازین در نرود بیمقصود
پند سعدی که کلید در گنج سعد است
نتواند که به جای آورد الا مسعود
«سعدی» شیرین سخن
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
اگر خدای پرستی هواپرست مباش
به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکناند در او باش
بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند
که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش
به چشم کوته اغیار درنمیآیند
مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش
کرم کنند و نبینند بر کسی منت
قفا خورند و نجویند با کسی پر خاشه
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش
دل از محبت دنیا و آخرت خالی
که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش
به نیکمردی در حضرت خدای، قبول
میان خلق به رندی و لاابالی فاش
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
که از میان تهی بانگ میکند خشخاش
کمال نفس خردمند نیکبخت آن است
که سر گران نکند بر قلندر قلاش
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست
نظر به حسن معادست نه به حسن معاش
اگر ز مغز حقیقت به پوست خرسندی
تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست
کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش
وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد
تو نیز در قدم بندگان او میپاش
چو دور دور تو باشد مراد خلق بده
چو دست دست تو باشد درون کس مخراش
نه صورتیست مزخرف عبادت سعدی
چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش
که برقعیست مرصع به لعل و مروارید
فرو گذاشته بر روی شاهد جماش
«سعدی» شیرین سخن
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
(یکی است)
روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
روز و شب در دیدهی شبزندهدار من یکی است
سنگ راه من نگردد سختی راهِ طلب
کوه و صحرا پیش سیل بیقرار من یکی است
نیست چون گل جوش من موقوف جوش نوبهار
خون منصورم ، خزان و نوبهار من یکی است
گر چه در ظاهر ، عنان اختیارم دادهاند
حیرتی دارم که جبر و اختیار من یکی است
سادهلوحی فارغ از رد و قبولم کرده است
زشت و زیبا در دل آیینهوار من یکی است
میبرم چون چشم خوبان دل به هر حالت که هست
خواب و بیداری و مستی و خمار من یکی است
بیتامل (صائب)! از جا ، بر نمیدارم قدم
خار و گل ز آهستگی در رهگذار من یکی است.
"صائب تبریزی"
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
🌼🍀💚🌺
🥗سلام علیکم🥗
💐"وَ اَوحَی رَبُّکَ اِلَی النَّحلِ..."💐
🎋و ربّ ات بر زنبوران عسل آگاهی افکند...)
👈زنبوران عسل در ظاهر همان است که همه با آن آشنایند.
☘️موجوداتی که از بهترین و لطیف ترین گلها میخورند و آن را در بطن خویش به شهدی شفابخش تبدیل می کنند...
👈اما در وجه باطنی آیه؛ مراد از "نحل" انسان های کامل اند.
❤همانهایی که در هر آن، بهترین و لطیف ترین آگاهی ها را می گیرند و در بطن خویش آن را می پرورانند و ماحصلش را چون کلماتی شفابخش تقدیم مردمان می کنند؛
🌼"فِیهِ شَفاءَُ لِلنّاس"!🌼
🌹در آن برای "همه ی مردمان" شفاست!
و دقت کن!
👈نمیگوید که این شهد را در سرش می پرورانَد،بلکه آن را بطن اش میپرورانَد!
🌱اینچنین محصول شفابخش و کارآمدی از بطن صادر می شود!
👈زیرا آنچه در سر پروریده شود، ذهنی است!
از جنس زندگی نیست!
💐آنچه ازجنس زندگی است در"بطن" است!
وبی شک "نحل" انسان های کامل اند.
همچنانکه امام صادق (ع)نیزفرمود:
"ماییم نحل"!
🌹ویادت باشد که به امیرالمومنین(ع)نیز "امیرالنحل" و"یَعسُوبُ الدّین"می گفتند،
که هردواشاره به یک معناومفهوم است.
💦🌱💦🌱
🌸ای دوست به فرموده آیه؛ اهل نحل، خانه هاشان را که محل پروریدن شهد معجزه آسا است، از بلندیها بر میگیرند!
🌼از جبال و اشجار و از "مِمّا یَعرِشُونَ"!
زیرا این شهد نجات بخش، این کلمات زنده، دارای جوهره ای آسمانی اند.
👈هرجایی ساخته و پرداخته نمی شوند.
چرا که طعامی آسمانی است؛
💐"وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم"! 💐
💦پروراندن کلمات زنده وشهد زندگی بخش،در وجودهای پست ودرپستی هاممکن نیست.
بلندامی خواهد.
❤ظرفیت عظیم وسینه ای گشاده میطلبد؛
کارانسانهای بی ظرفیت وکم ظرفیت نیست.
کارکسانی است که انشراح سینه شان اتفاق افتاده است.
🌸آن انسانهای کاملی میطلبد که قادرند به تمامیت هستی عشق بورزندوبه تمامی مخلوقات خداخدمت نماید.
🌸❤گوارایتان🌼💐🌹
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
(عشق)
آنکه از قافلهی عشق ، جدا میگردد
مبتلا ، بر غم و اندوه و بلا میگردد
میدهد عزت و قدر و شرف خود از کف
چون جدا ، از کرم و لطف خدا میگردد
عشق، اکسیر وجود است و گدازندهی قلب
که مِس سینه از آن نیز ، طلا میگردد
عشق هرچند ملال آور و جانکاه بوَد
عاشقان را ، مدد و راهنما میگردد
آنکه جز عشق خدا در دل خود جای نداد
"قبلهی حاجت و محراب دعا میگردد" ۱
میبَرد راه به سرچشمهی خورشید ز عشق
در شب مظلم و مصباحِ هُدا میگردد
میدهد درس حقیقت به همه عالمیان
چونکه فارغ ز رَه خبط و خطا میگردد
مرتضی ، محو خدا بود ز عشقی ازلی
بین چهسان بر همگان قبله نما میگردد؟
گشت منشق سر او در دل محراب نماز
که شهید از ستم قوم دغا میگردد
بارگاهش به نجف بوسهگه اهل ولاست
نام او نیز ، به هر درد ، دوا میگردد
نظری کن به حسین بن علی و دریاب!
که به شوق کرمش شاه ، گدا میگردد
در ره عشق فدا کرد خود و اهلِ عیال
اینچنین است که شاه شهدا میگردد
بود چون عاشق وارستهی درگاه خدا
عاقبت در ره این عشق ، فدا میگردد
(ساقی) کرببلا مظهر عشق است و وفا
زین سبب ، اسوهی ارباب وفا میگردد .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/10/20
۱ ـ صائب
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
هدایت شده از آموزش عروض و قافیه و...
✅ انواع (ی) در زبان فارسی:
در دستور زبان فارسی حرف (ی) انواع مختلفی دارد که به برخی از پرکاربردترین آنها اشاره میشود.
1- ی #نکره مانند: کتابی (یک کتاب) ، کودکی (یک کودک) ناشناس
2- ی #وحدت (علامت یکی بودن، که بر یک نفر یا یک چیز یا مقدار دلالت دارد)
مانند: نصیحتی کنمت. یعنی یک نصیحت
یا مثلا پسته کیلویی(؟!) یعنی هر یک کیلو...
3- ی #مصدری مانند: خستگی، زیبایی، مردی (مردانگی)
#مردی نبوَد فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری مردی
4- ی #لیاقت، به آخر مصدر افزوده شده و صفت لیاقت میسازد.
مانند: رفتنی، خوردنی، دیدنی
5- ی #نسبت مانند: تهرانی، مشهدی
(ی نسبت گاهی مفهوم فاعلی دارد مرد جنگی، گاهی معنی مفعولی دارد، تیرِ پرتابی، ارسالی، رازِ نهانی)
6- ی #بدل یا جانشین فعل (هستی) مانند: حاضری، خوبی، مردی
مردی نبوَد فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری #مردی
7- ی #تعجب مانند: چه برف شدیدی!
8- ی #احترام مانند: مقام رهبری، نورچشمی، حضرت استادی
9- ی #شناسه فعل دوم شخص مفرد ماضی و مضارع
مانند: دیدی، خواندی، مینویسی و...
✅ توجه داشته باشید واژگانی که #قافیه میشوند اگر در اولین قافیه از یای #نکره و یا #وحدت استفاده شود انواع (ی) میتواند در قافیهها استفاده شود اما عکس آن خیر.
#نکره مانند: یاری، خاری، ماری، بهاری، چناری و ... که همه یای نکره هستند.
اما در قافیههای مانند: قناری، زاری، جاری، خماری، بردباری، اختیاری، و... نباید از #یای_نکره و #وحدت استفاده شود چون الحاقی هستند.
آموزش عروض و قافیه و...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
روابط عمومی کانال آموزش عروض
ابوالفضل عامری
هدایت شده از شمس (ساقی)
«السّلامُ علَیكَ یٰا اَباصٰالِحَ المَهــدی»
صد قـافـله دل ، به جمکــران آوردیم
رو جـانب صــاحـب الــزمــان آوردیم
دیـدیم که در بساط مــا آهــى نیست
بـا دسـت تهــى ، اشـک روان آوردیم!
استاد محمدعلى مجاهدى (پروانه)
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج)
#مدح
#امام_زمان
#شعر_انتظار
#مهدی_موعود
(سلالهی طاها)
بر من بتاب ، ای مَهِ زیبا ببینمت!
تا از ثریٰ ، به عرش ثریا ببینمت
در انتظار ماه رخت روز و هفته ها
هر شب نشستهام به تماشا ببینمت
چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو
ای ماه شب فروز...! بیا تا ببینمت
صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است
برخیز ، ای سلاله ی طاها ببینمت
هر جمعه بیتو آمد و بیتو غروب کرد
آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟
جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست
بر من بِدم ، نگار مسیحا...! ببینمت
بس بیتها به شوق غزال نگاه تو
گفتم که تا میان غزل ها ببینمت
دلخستهام ز خویش و ز خویشان رمیدهام
مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت
در این کویر تبزده عمرم به سر رسید
شاید به بیکرانهی دریا ببینمت
لب تشنهی وصالم و در ساغر خیال
خواهم که ای شراب گوارا ببینمت
تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو
تنها رها نموده که تنها ببینمت
لیلای من! بیا که درین دشت پرملال
مجنون صفت به دامن صحرا ببینمت
اصلاً بگو که یوسف زهرا چهسان کجا؟
شیداتر از هزار زلیخا ببینمت
گر نیستی موافق کیش و مرام ما
گو تا به دِیر ، یا به کِلیسا ببینمت؟
هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق
خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت
در انتظار روی تو مویم سپید شد
امّا نشد به دیدهی بینا ببینمت
چشمی نمانده است ببینم اگر تورا
لَختی بیا به دیدهی معنا ببینمت
شاید که نیست دیدن رویت نصیب من
پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت
(ساقی) بریز بادهای از ساغر وصال
تا مِی کشان و مست ، به دنیا ببینمت.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(اَللّهُمّ عَجِّلْ لِوَلٖیّكَ الْفَرَج)
#علو_کبریا
همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی
بدهی صفا دلم را ، که تو مظهر صفایی
به سرای دل قدم نِه که ز عشق گشته بنیان
به در آی بی تأمل، که تو شمع این سرایی
دل ما مریض عشقت! شده با امید وصلت
که طبیبسان به گیتی ز شفا دری گشایی
به گدایی تو شاها ، همه افتخار دارند
که جهان گدای عشقت، تو یگانه پادشایی
تویی آن امیر عادل، به حکومت جهانی
که به زیر پای عدلت سر ظالمان بسایی
مَه عارضت رهاند چو کلیم را ز ظلمت
که به طور عدل یزدان تو شهاب روشنایی
شب تیرهٔ زمان را به فروغ فضل و عرفان
بنما چو روز روشن که تو ماه حق نمایی
ملکوت عاشقان را تو سپهر پایداری
جبروت عارفان را ، تو علوّ کبریایی
دل ما بجز تو با کس، نکند چو همنشینی
قدمی به چشم ما نِه! که تو همنشین مایی
همه دم نوای محزون، بدهم ز نای بیرون
بوَد اشک دیدهام خون، ز چه از برم جُدایی
بنما قیام زیرا ، همگان در انتظاریم
بفِکن نقاب و بازآ ، که چراغ رهنمایی
تویی آیت حقیقت، شَه کشور طریقت
تو سحاب لطف و رحمت تو نشانهٔ خدایی
ز رَهِ کرم عطا کن تو به سائلین کویت
ز دراهِم ولایت، که تو مظهر ولایی
به امید وصل رویت بسرود (شمس قمّی)
همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(میلاد امام محمدباقر (ع) مبارک باد)
#باقرالعلوم
در مدینه آسمان امشب درخشان میشود
کهکشان تا کهکشان ، آیینه بندان میشود
غنچهای گل میکند، از بوستان مصطفیٰ
کز شمیمش رَشکِ گلهای بهاران میشود
چارمین ماه ِ سماوات ولا بعد از علی (ع)
زیب عرش اعظم و آیینهی جان میشود
باقر آل محمد (ص) ، مفخر شرع نبی ـ
بر امام ساجدین اِعطا ز یزدان میشود
مالک المُلک علوم دهر و سرّ کائنات
موشکافِ جملهی احکام قرآن میشود
میشکافد پردههای عِلم را با تیغ عقل
تا که اسرار نهان بر او نمایان میشود
برترین دانشور عالَم که باشد بی بدیل
نزد او درمانده چون طفل دبستان میشود
هر سؤالی را دهد پاسخ از اسرار جهان
کز فصاحت، مثنویهای فراوان میشود
کاخ جهل و برج عِصیان و بنای ارتداد
از نسیم دانشش از پایه، ویران میشود
هر که دارد شبههای در راز هستی بیدرنگ
از کلامش مورد ایمان و ایقان میشود
آنکه باشد دردمند دانش و جویای علم
در کلاس درس او بی پرده درمان میشود
آنکه سر ساید به خاک مکتب جانپرورش
ذرّهای باشد اگر ، خورشیدِ تابان میشود
آنکه نوشد قطرهای از بحر علم و دانشش
ناخدای کشتی دریای عرفان میشود
گرچه او بی بارگاه است و ندارد قبّهای
خاک کویش توتیای اهل ایمان میشود
چون شدی نادم ز کردارت بخواه از او که چون
یک نگاهش موجب عفو گناهان میشود
بار میگیرد ز دوشی که شده خم از گناه
شافع درماندگان ، در روز میزان میشود
(ساقیِ) میخانه ی علم است و عرفان و حِکم
جرعهنوش مکتبش مست و غزلخوان میشود
شایگان آوردهام گر قافیه ـ در این غزل...
در مضامین سخن گهگاه ، شایان میشود
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1391
http://eitaa.com/shamssaghi