eitaa logo
گم‌گشته
81 دنبال‌کننده
21 عکس
4 ویدیو
10 فایل
يا الهی...! لَأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ! همانند "عزیز گم‌کرده‌ها" به آستانت گریه می‌کنم! 🌐 شبکه‌های اجتماعی گم‌گشته: https://zil.ink/gomgashte59 📬 ارتباط: @gomgashte_59 📪 پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/6823640857
مشاهده در ایتا
دانلود
ا﷽ا 🔰روزگار گم‌گشته °(ماجرای آشنایی من با )° ✍🏻 مهدی رسولی (طلبهٔ ) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️قـســمـت دوّم: «تـَرْدیٖــــدِ وَصل» [پنجشنبه‌ها حدود ٤٠ کیلومتر از شهریار به تهران می‌آمدم تا سخنان این تفکر را بشنوم...!] آرام آرام نظرم جلب شد؛ گویا با دیگر سخنان تفاوتی داشت؛ گویا هر آنچه که از فلسفه و اصول و فقه و حدیث و تفسیر و اخلاق و... به‌صورت و ظاهرا بی‌ارتباط به هم خوانده بودم، کنار هم آمده و همگی همانند دانه‌های تسبیح، با نخی از در کنار هم قرار می‌گرفتند و نتایج جدیدی و جالبی تولید می‌کردند! حضورم در این گروهِ دانشجویی به نام "امتداد حکمت" جدی شد‌؛ من که میان آنها طلبه بودم، بهتر با این مطالب ارتباط برقرار کردم؛ منی که جلسات بسیاری از اساتید را با اکراه و در حدّ استماع می‌نشستم، دست به قلم شده بودم و مطالب این جلسات را کلمه‌به‌کلمه می‌نوشتم و سفرهٔ تفکر در این مطالب را در خانهٔ ذهنم گشوده بودم و جایگاه خاصی برای آنها قائل شدم؛ تا اینکه ‌کم‌کم چشم باز کردم و تمام اوقاتم را درگیر این مطالب و تفکر و دیدم! آن طلبهٔ مغروری که به راحتی به اساتید بزرگ در جلساتشان اشکال می‌کرد و سخنان آنها را بی‌مایه و صرف ادعا و بی‌کارکرد می‌دانست و گوش هم‌حجره‌ای‌های خود را از این جمله پر کرده بود که: "یعنی کسی در عالم اسلام نمی‌تواند یک فکر درست ارائه دهد!"، تبدیل به طلبه‌ای دو زانو نشسته در مقابل این تفکر شده و زبان او از اشکال و تعرّضات، لال گشته بود؛ گویا این تفکر، تمام گل و لایِ شبهات و مبهمات ذهنم را با آب جاری می‌شست؛ دست روی هر نکته‌ای که می‌گذاشتم، گویا تفکر امام و علامه از قبل آمادهٔ جواب به آن بود. اما با تمام این وجود، در اعماق ذهنم این سخن زمزمه می‌شد که نکند این مطالب، فقط سخنانی زیبا اما غیر واقعی باشد؟ چرا با اینکه عقلم این مطالب را صحیح می‌داند، اما دلم اطمینان از آنها ندارد؟ چرا این مطالب به دلم راه ندارد و نمی‌توانم آنها را با فریاد بزنم؟ هرچند این اطمینان در دلم نبود، اما این تفکر بود که مرا به ماندن و بیشتر شنیدن ترغیب کرد؛ تا اینکه جلسات امتداد حکمت به دلیل تعطیل شد!!! شنیده بودم مرکز اصلی این تفکر، در است؛ اما پای رفتن به قم را نداشتم؛ گویا از وارد شدن به این ، هراس داشتم! حال، مانده بود و جُزَواتش از جلسات امتداد حکمت و افسردگی او از اینکه پس چه شد طلبگی و سربازی و راه انبیاء و...؟ این مرغ هم که از لانه پرید! ... ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
ا﷽ا 🔰روزگار گم‌گشته °(ماجرای آشنایی من با )° ✍🏻 مهدی رسولی (طلبهٔ ) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️قـســمـت سوّم: «رَحِــیٖـــلْ» [حال، مانده بود و جُزَواتش از جلسات امتداد حکمت و افسردگی او از اینکه پس چه شد طلبگی و سربازی و راه انبیاء و...؟ این مرغ هم که از لانه پرید...] دچار افسردگی علمی شده بودم! افسردگی‌ام به حدّی رسیده بود که من، یعنی یکی از شاگردان ممتاز حوزهٔ تهران و کسی که مجلات و سایت مدرسه پُر بود از یادداشت‌های او، و حتی مدیر هم به او گفته بود که رویت حساب باز کرده‌ام، از آنجا شد! بله! بنده به دلیل ١. نقض قوانین حضور و غیاب مدرسه ٢. و تلاش برای اخراج اساتید ضعیف و بی‌دغدغه از حوزه ٣. و رعایت نکردن قوانین درسی آنجا، به‌عنوان یکی از طلاب ممتاز شدم! چرا؟ بدین دلیل که معتقد بودم تراث حوزه و تفکر ناب حوزوی در این نابود می‌شود و طلابی با ظرفیت "شهید مطهری" شدن، در میان این نظام آموزشی غلط و حضور و غیاب و اجبارهای بی‌فایده نابود می‌شوند. آخرین مکالمهٔ من در جلسهٔ "کمسیون آموزشی" این بود: 💬 مدیر داخلی آموزش: آقای رسولی! جملهٔ آخر را می‌گویم، اگر قصد دارید در این مدرسه بمانید، باید به رعایت قوانین و دست برداشتن از این افعال، تعهّد دهید! 💬 گم‌گشته: با عرض عذرخواهی! بنده رسالتی دارم و خود را جوابگوی صاحب الزمان(عج) می‌دانم و نمی‌توانم طلبگیِ مقدّس خودم را در این نظام آموزشی غلط که تفکرِ مبناییِ صحیحی ندارد، هدر دهم؛ اگر در اینجا بمانم، باید مرا به حال خود بگذارید تا با مبنای صحیحی درس بخوانم! مرواریدی که از جلسات در صدف ذهنم قرار گرفته بود، نمی‌گذاشت آرام بنشینم و تن به این برنامه‌های و نظام آموزشیِ بدهم! روزگار بالاخره این طلبهٔ ممتاز اخراجی را مجبور کرد که دل را به دریا زده و قصد عزیمت به قم کند و وارد موسسه فقهی امیرالمومنین(ع) با نشان "فقه‌الخمینی" شود...! ... ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
ا﷽ا 🔰روزگار گم‌گشته °(ماجرای آشنایی من با )° ✍🏻 مهدی رسولی (طلبهٔ ) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️قـســمـت چهارم: «رُوْزَنـــِـه» [این طلبهٔ ممتاز اخراجی، دل را به دریا زد و قصد عزیمت به قم کرد و وارد موسسه فقهی امیرالمومنین(ع) با نشان "فقه‌الخمینی" شد...] ۶ ماهی گذشت و مشغول تحقیق و پژوهش در این موسسه فقهی بودم، ولی انگار باز دلم اطمینان نداشت؛ سخنانی زیبا و منظم و منطبق با سخنان رهبری و بزرگان در این موسسه بود، اما دلایلش به جان نمی‌نشست و مبهم بود؛ تا اینکه با عرض اضطرار و ناراحتی خدمت مدیر موسسه، با دل خودم اتمام حجت کردم که یا در این چند ماه آینده به این تفکر دل می‌دهم و مطمئن می‌شوم، یا به مؤسسهٔ دیگر به دنبال گمشدهٔ خود می‌گردم! در این موسسه نزد کسانی رفتم و عرض عطش کردم و جرعه‌ای نیافتم و ابهام به روی ابهام افزوده شد؛ کم‌کم آمادهٔ رفتن بودم که در آن حوالی تفألی در مقابل حرمِ پناهِ طلاب، حضرت فاطمهٔ معصومه(س) زدم و اين آيه باز شد که: (وَلَقَد أَرۡسَلنَآ إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُم صَالِحًا أَنِ ٱعبُدُواْ ٱللَّهَ...) نمل/٤٥ براى هدايت قوم ثمود، برادرشان "صالح" را فرستاديم (که به آنها بگوید:) «خدا را بپرستيد»! دریافتم که گویا "صالحی" به سوی قوم مضطر وجود من مبعوث خواهد شد؛ لذا کاری نکردم و به انتظار او نشستم...! مدیر مدرسه که اضطرار مرا شنیده بود، گویا اضطراب دلم به دلش راه پیدا کرده و پریشانی مرا از عمق جان دریافته بود؛ مرا صدا زدند و ارجاعاتی دادند؛ با شوق فراوان پژوهش کردم و تحویل دادم؛ در همین پژوهش‌های اولیه، درهای جالبی به روی من باز شد و بعضی از ابهاماتم از بین رفت، ولی اصلا کافی نبود! گذشت و گذشت! ارجاعات و پژوهش و تقریر ادامه داشت تا اینکه نور حضور "صالح" در حیات علمی من، یا نه! بلکه در "تمام" ابعاد زندگانی من تابید! بله! "صالح" را یافتم، یا بهتر بگوییم، "صالح" مرا در چاه گم‌گشتگی یافت و دستم را گرفت! آن ارجاعات و پژوهش‌ها، امتحانی بود از سمت مدیر مدرسه تا شایستگی‌ام برای وقت‌های ارزشمندی که قرار است خرج من شود، اثبات گردد. حال شده بودم شاگرد مکتب امام(ره) و علامه(ره)؛ آن هم توسط اساتیدی که در اخلاق و علم، مثال این دو بزرگوار بودند. شاگرد مکتبی شدم که برایتان از روی اشک و شوق و بدون هیچ اغراقی، اوصافش را یک به یک خواهم شمرد...! ... ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
ا﷽ا 🔰روزگار گم‌گشته °(ماجرای آشنایی من با )° ✍🏻 مهدی رسولی (طلبهٔ ) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️قـســمـت پنجم: «عَـقْــلْ و نَـقْــلْ، عِلْــمْ و عَـمَــلْ» [حال شده بودم شاگرد مکتب امام(ره) و علامه(ره)؛ آن هم توسط اساتیدی که در اخلاق و علم، مثال این دو بزرگوار بودند. شاگرد مکتبی شدم که برایتان از روی اشک و شوق و بدون هیچ اغراقی، اوصافش را می‌شمارم:] 1⃣ در این مکتب، (وَ مِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَعبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرفٍ... حج/١١) نیست! ● فلسفه و حکمت و معقولات، جای خود را دارد؛ آن هم با نگاهی راقی و بی‌نظیر و سراسر توحیدی! ● تمام روایات معقول و منقول، جای خود را دارند و در گوشهٔ کتب، خاک نمی‌خورند! ● اجتماع و میدان و حکومت و نظام و مقاومت و سیاست، جای خود را دارد و با توهّم کسب علم، دور انداخته نمی‌شوند! ● قرآن بتمامه جای خود را دارد و هیچ آیه‌ای به معنای غیر ظاهر آن تأویل نمی‌شود! ● نگاه‌های پوزیتیویستی و مادی‌گرایانه و همچنین نگاه ساده‌انگارانه به عقاید حقّه، از جمله اعتقاد به خدا و عوالم و معاد و رجعت و ظهور و... وجود ندارد! ● هیچ تناقضی در تفسیر و تحلیل از دستورات شریعت در هیچ ساحتی دیده نمی‌شود! ● و...! 2⃣ در این مکتب، تحصیل و تهذیب در میانهٔ میدان است و عُزلت و دوری از اجتماع معنا ندارد! ● علم‌آموزی و تولید علم و پژوهش و معنویت و اخلاق و...، همگی در ذیل "جهاد کبیر" در مقابل دشمن و در میانهٔ میدان محقق می‌شود! ● سیر و سلوک معنوی و طیّ مراتب قرب الهی، نه با گوشه‌نشینی و دوری از کثرات اجتماعی، بلکه در دل اجتماع و معاشرت و جهاد سیاسی رقم خورده و انجام می‌شود. کما اینکه شاگردان این مکتب که به مقام میزبانی از آن رسیده‌اند و دل به این مکتب داده‌اند، هم‌اکنون بدین‌گونه سلوک علمی و معنوی دارند. آفتاب آمد دلیل آفتاب!!! ... ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
ا﷽ا 🔰روزگار گم‌گشته °(ماجرای آشنایی من با )° ✍🏻 مهدی رسولی (طلبهٔ ) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️قـســمـت ششم: «فَرزَنْد پُرْ شِتابْ» 3⃣ در این مکتب، مبانی تربیت به‌صورتی متفاوت و منطبق با راقی‌ترین تفسیر تربیتی از مبانی اسلام است: ● نسخهٔ واحدی برای شاگردان پیچیده نمی‌شود و ظرفیت و شرایط هر کسی در سلوک علمی او مدّ نظر است! ● رابطهٔ استاد و شاگرد، رابطهٔ بروکراسیِ خشکِ اداری نیست؛ بلکه حتی رابطهٔ پر محبت استادی و شاگردی هم نیست! در این مکتب، عنوان "استاد" کلمه‌ای ضعیف است و باید کلمهٔ "پدر" را جایگزین آن کرد؛ رابطهٔ استاد حتی اگر در بالاترین حدّ از محبت هم باشد، باز به رابطهٔ پدر و فرزند نمی‌رسد! استادِ پرورش یافته با مبانی فقه‌الخمینی، پدری دلسوز و نگران نسبت به تمام ابعاد زندگانی شاگرد است و نه فقط راهبَر علمی او! این است مبنای تربیتی در این مکتب راقی! کما اینکه هم‌اکنون هم اینچنین است و حقیر بیش از مباحث علمی، خود را مدیون "پدری" استادم نسبت به دیگر ابعاد زندگانی‌ام می‌دانم؛ علم و تحصیل که جای خود را دارد! آفتاب آمد دلیل آفتاب!!! 4⃣ در این مکتب، شاگردان به سرعت به مقصود می‌رسند و نیازی به گذر سالیان متمادی و بسیار نیست؛ و این هم به دلیل همان نگاه تربیتی-اجتماعی است که در نکات پیش بیان شد. شاگردی که در دل جهاد کبیر، تحصیل علم و تهذیب اخلاق کند و اینچنین رابطه‌ای با اساتید خود داشته باشد، بسیار سریع به مرحلهٔ "شدن" می‌رسد. کما اینکه اذعان بسیاری از مردم، فضلا، دانشجویان و علمای خارج از این موسسه، وجود همچنین وصفی در شاگردان این مکتب را تایید کرده و انگشت بسیاری نسبت به این شاگردان، از حیرت به دندان گرفته شده است! آفتاب آمد دلیل آفتاب!!! 5⃣ و...! 6⃣ و...! 7⃣ و...! ... ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59