هدایت شده از شمس (ساقی)
(امیر اتقیا)
#مدح
#عید_ولایت
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
چون علـــی ، شاه سـریـر انمـــاست
مــالــک الملــک و امیــر اتقیـــاست
غــــم نــدارد شـــیعــه در روز جـــزا
چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(از غدیر تا کربلا)
فـراز دست نبی، گرچه دست مـولا رفت
ولی حسین سرش سوی عرش اعلا رفت
یکی به کرب و بلا و یکی به دشت غدیر
بــرای دیــن خـــداونــد حـیّ یکتــا رفت
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
#عید_ولایت
ایـن عیــد ، مبــارک و مُهنّــا باشد
روز شعـف و نشـاط دل هــا باشد
فرمود محمد که پس از رحلت من
بر خلق (علی) امیــر و مــولا باشد
سید محمّدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(از غدیر تا عاشورا)
آن دسـت که در غــدیــر خــم بالا رفت
بــا امــر خــــدای خــالــق یکتــــا رفت
دسـتیسـت کـه آوازهی آن در تــاریــخ
تا عــرش خـــدا به روز عــاشـورا رفت
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#غدیر مبارک
نوشته اند که حجاج و میر قافله شان
سر دوراهی عشقند و تنگ حوصله شان
نوشته اند که ختم کلام آمده بود
برای ختم رسالت پیام آمده بود
بگو به هر که جلو رفته بازگردد هان
و آن که مانده عقب زودتر که نیست زمان
بگو که دین خدا می شود تمام امروز
و تک برادر احمد شود امام امروز
نوشته اند تپش ها به دل همه برجاست
از ازدحام خبرگوش ها پر از غوغاست
به گوش بسته تاریخ می شود فریاد
نشان کنید علی را و هر چه بادا باد
کسی که یار من است او علی است یار او
اگر کس است همین حرف بس به کار او
چقدر حال من امروز با علی نیکوست
هر آن کسی که منم یار او علی با اوست
کنار رکن یمانی چه خوب فهمیدم
علی است رکن و من این را به چشم خود دیدم
ولیمه را برسانید حج شده کامل
که بی علی بشود حج به راستی باطل
علی علیّ و علی عالی و علی اعلا
به گوش باش جهان : نیست از علی برتر
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(مسمط مخمس غدیریه)
ساقیِ گلچهره خیزو در دِه جامم
جام چه باشد ، بده رطل مدامم
نیست دگر بحثی از حلال و حرامم
هی هی ، خم خم بریز باده به کامم
زآنکه علی جانشین ز روز غدیر است
باد فنا تا نبرده است مرا خاک
تیز نما آتشم ز آب طربناک
تا که زنم پا ز وجد بر سر افلاک
دست زنم بر ولای خسرو لولاک
آنکه لوایش فراز چرخ اثیر است
خیز و نما ای بت بدیع شمایل
زردی رویم ز سرخ باده تو زایل
زآبِ چو آذر زدای زنگ غم از دل
تا که ز مستی همی شوم متوسل
بر درِ شاهی که بی بدیل و نظیر است
نور خدا ، آفتاب برج هدایت
ختم رسل را وصی و میر ولایت
رایت اسلام از او به ظلّ حمایت
شرع نبی را هدایت است و نهایت
زآنکه وجودش قدم ز عالم پیر است
صِهر نبی زوج پاک زهرهی زهرا
حیدر صفدر هژبر عرصهی هیجا
شاه فلک فر ، علی عالی اعلا
میر مظفر ، ولی والی والا
آنکه به هر آمر امور ، امیر است
ای به وجودت طفیل، عالم هستی
راهنمایی تو در خدای پرستی
دست تو بالای هر بلندی و پستی
دست خدایی و فوق بر همه دستی
دست تو بالا و دست ها همه زیر است
ای همه خلقان ز اصل، فرع وجودت
عالم امکان ، رهین منت جودت
نیست، همه هست گشته است ز بودت
بخشش یابند از قیام و قعودت
روز جزا آنچه از صغیر و کبیر است
آتش موسی شهابی از قبس توست
نفخهی عیسی هوایی از نفس توست
نعرهی اسلام ، بانگی از جرس توست
معنی قران که جمله دسترس توست
سوی بشر بر ولایت تو بشیر است
شمس و قمر مکتسب ز نور و ضیایت
مشتری و زهره جلوهگر ز لقایت
مریخ و هم زحل مطیع به رایت
دفتر نظم فلک ، گشوده برایت
بر رقم مِدحتِ تو ، تیر دبیر است
بعد نبی قوم جهل و بیخبری را
غیر تو لایق نبود راهبری را
آنکه عیان کرد کینهی عمری را
بهر خود اندوخت آتش سقری را
زآن سببش جا به قعر نار و سعیر است
آنکه به ناحق ز دودمان طهارت
غصب خلافت نمود بهر امارت
خواست درآرد تو را به قید اسارت
بر تو روا داشت چند ذل و حقارت
نزد خدا و رسول، خوار و حقیر است
قوم مخالف که ائتلاف نمودند
بهر خلافت بسی خلاف نمودند
وز ره دین رو به انحراف نمودند
هر دم بر عجز ، اعتراف نمودند
آری! روباه کِی به پایهی شیر است
چندی اگر از نفاقِ قومِ عنودی
گوشهی عزلت ز مصلحت بغنودی
گوی حقیقت تو عاقبت برُبودی
زنگ سیاهی ز روری دین بزُدودی
پاک بدانسان که همچو بدر منیر است
لیک کنون از سر هوای پرستی
وز ره خودخواهی و جهالت و مستی
شرع نبی را ز اوج عزت و هستی
کینهی اِخوان چنان فکنده به پستی
گویی: یوسف به چاه فتنه اسیر است
ای ولی دین! دمی به مُلک نظر کن
دست خدایی از آستین، تو بِدَر کن
دست برآن دستهی حسامِ دو سر کن
دست خسان را جدا ز فتنه و شر کن
قطعِ ید از آن بشر نما که شریر است
راهبری کن به خیر ، راهبران را
دست به سر کن ز شر تو خیره سران را
سر به سزا کَن ز تن تو حیله گران را
دیده به در کُن ز کاسه بی بصران را
شاد کن آن را که در حقِ تو بصیر است
بار دگر عدل و داد ، را اثری ده
بر شجر خشکِ شرع ، برگ و بری ده
کِشتهی اسلام را ز نو ، ثمری ده
بیخبران را ز علمِ دین خبری ده
رشتهی دین دِه به دست آنکه خبیر است
(مسجدی) اکنون که با غم و مِحن و آه
هم ز سر درد و رنج و غصهی جانکاه
گفتا این مدح در ولایتت ای شاه!
عفو کن او را ، اگر ز فکرت کوتاه:
جامهی نظمش به قامت تو قصیر است
شادروان میرزا مهدی مسجدی قمی
http://shaeranqom.blogfa.com
#غدیر مبارک
نوشته اند که حجاج و میر قافله شان
سر دوراهی عشقند و تنگ حوصله شان
نوشته اند که ختم کلام آمده بود
برای ختم رسالت پیام آمده بود
بگو به هر که جلو رفته بازگردد هان
و آن که مانده عقب زودتر که نیست زمان
بگو که دین خدا می شود تمام امروز
و تک برادر احمد شود امام امروز
نوشته اند تپش ها به دل همه برجاست
از ازدحام خبرگوش ها پر از غوغاست
به گوش بسته تاریخ می شود فریاد
نشان کنید علی را و هر چه بادا باد
کسی که یار من است او علی است یار او
اگر کس است همین حرف بس به کار او
چقدر حال من امروز با علی نیکوست
هر آن کسی که منم یار او علی با اوست
کنار رکن یمانی چه خوب فهمیدم
علی است رکن و من این را به چشم خود دیدم
ولیمه را برسانید حج شده کامل
که بی علی بشود حج به راستی باطل
علی علیّ و علی عالی و علی اعلا
به گوش باش جهان : نیست از علی برتر
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
هدایت شده از شمس (ساقی)
(گوگل پرستان)
وقتی تمیز شعر خوب از بَد ندارند
اشعار جعلی جای اصلی میگذارند
صرفاً مشو قانع به گوگل ای گرامی!
وقتی عموماً سرچ ها ، بی اعتبارند
باید کنی تحقیق ، از وبهای جامع
نه سایتهایی که کپی هی مینگارند
اشعار شاعرها که در «گنجور» ثبت است
گنجینههایی پر بها و شاهکارند
«گنجور» باشد شعر شاعرهای ماضی
آنها که در مُلک ِ سخن ، کوه وقارند
تفکیک کن اصلی و جعلی را به دانش
اشعار جعلی در مجازی ، بی شمارند
اندیشه ورزان ، خالق آثار بکرند
گوگل پرستان عاری از هر ابتکارند
آنان که زین کردند اسب مَعرفت را
در عرصهی میدانِ دانش تکسوارند
وقتی قریحه هست و دانش، از بزرگی
تخت غزل را با قداست ، «شهریار» ند
وقت چکامه، گرچه در فصل خزاناند
اما شکوفا ، مثل گلهای «بهار» ند
وآنانکه سر در لاک جهل خویش کردند
از غفلت و درماندگیها بی قرارند
اشعار سست خویشتن را در مجازی
با نام شاعرهای زبده میگذارند
تا خوانده گردد گفتههاشان از حقارت
بیمی ز جعل نام شاعرها ندارند
اکنون اگر که در مَجازی یکّه تازند
در انجمنهای حقیقی، تار و مارند
وقتی نمیدانند فرق دوغ و دوشاب
حتی به نزد خویشتن هم شرمسارند
در جمع اهل دانش از فرط ندانی...
این قوم دایم مدعی همچون حمارند
در بیشهی شیر و پلگان قوی چنگ
بوزینهوش از بیم جان بر شاخسارند
هنگام بحث شعر ، مانند شغالان
زوزه کشان پیوسته در حال فرارند
هرچند اگر بالند بر خود ، از جهالت
تاریخ میگوید که : ننگ روزگارند
سنگی که با ارزش بوَد گردد نگینی
باقی ز پستی همچو ریگ کوهسارند
کِی ذرّه را باشد تقابل نزد خورشید
وقتی که نوری در حضور او ندارند
اصلاً قیاسی نیست این دریوزگان را
عالِم بوَد چون گل ولی جُهّال ، خارند
حتی اگر که : پیر دنیایند ، از جهل
آثار ایشان از طفولی در مزارند
افسوس با اشعار سست و خوی نخوت
بر شیشهی دل ، از کدورت ها ، غبارند
غم نیست هرگز، چونکه بر مستوری ماه
کِی ابرهای تیره ، دایم پایدارند ؟
بنگر به اوج آسمان ، اِستارگان را :
در قلب ظلمت ، روشنا و استوارند
راهِ برونی نیست از این تیره روزی
جز علم ، آنها را که بر غفلت دچارند
باید بخوانند و نویسند و ، بدانند :
آگاه_مردان تا همیشه ماندگارند
آموختند آنان که اسرار نهان را...
با حِلم ، از افتادگی ها ، رستگارند
آنانکه جام از دست (ساقی) ناگرفتند
از خودسری در جمع سرمستان، خمارند.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(طلوع ماه هفتمین مبارک باد)
#مدح
#میلاد
#امام_کاظم
(ماه هفتمین)
این بوی گل بوَد که مشامم معطّر است؟
يا بوی مُشک و عِطرِ دل انگیز عنبر است
این نفحهای که در همه عالم وزیدنیست
آیا ز بوی کیست که عالم معطر است؟
آمد ندا ز هاتف غیبم ، به گوش جان :
کامشب شب ولادت موسَی بن جعفر است
این عِطر جانفزا، ز شمیم حضور اوست
که از شمیم مشک ختن نیز برتر است
حور و مَلک به آدمیان غبطه میخورند
چون بر زمین حلول خداوند داور است
بلبل به شاخسار، زند چهچه نشاط
تا وارهد ز غصه دلی که مکدّر است
ظلمت_سرای عالم هستی، در امشبی
از ماهِ روی حضرت کاظم، منوّر است
دردانهی امام ششم ، گوهر کرم
گنجینهی خصایل ناب پیمبر است
از رویش گلی ز گلستان احمدی (ص)
خشنود قلب حضرت زهرای اطهر است
آن کوثری که داده خدا وعده بر نبی (ص)
امشب بوَد به رغم عدویی که ابتر است
هر میوهای به باغ ولا بعد از او که هست
از شاخ این درخت عظیم و تناور است
سرسبزی بهار و گلستان، همیشه نیست
اما همیشه سبز، جهان زین صنوبر است
این سرو سرفراز، ز بستان معرفت
رشک مدام سروِ سهی است و سرور است
مرآت ایزدی بُوَد و ماه هفتمین
کآیینه دار طلعتِ او مِهر خاور است
در حیرت از جمال منیرش، در آسمان
یک کهکشان نگاه زِ هر ماه و اختر است
با یوسفش، اگر که برابر نموده خلق
حسن و مَرام او به جهانی برابر است
ذی الحجه، ماه منزلت شیعیان بوَد
بعد از غدیر، منزلت از نوع دیگر است
شیرازه_بند دفتر ترجیع چون علیست
الحق که بند هفتم آن، زیبِ دفتر است
هشتم امام و قبلهی حاجات، شاه توس
فرزند این امامِ همام و دلاور است
این بارگاه ها که به هر جا بوَد عیان
هر یک ز نسل این گل شمشاد منظر است
شد در مدینه، يار و مددکار بی کسان
آری چنین عمل فقط از آلِ حیدر است
باب الحوائج است و بوَد ملجأ امید
در دست اوست هرچه که از حق، مقدر است
(ساقی)! به بزم امشب ما کن عنایتی
زآن ساغری که از میِ جانبخش کوثر است.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1390
http://eitaa.com/shamssaghi