آيا مي دانيد که :
پندار، عقیده و کردار در تعالیم امام صادق علیه السلام چگونه بود؟
✅ایشان نه تنها در مسائل علمی از نوابغ به شمار می آیند و چیزهایی(در نجوم، شیمی، فیزیک، طب...) فرموده اند که دانشمندان پس از قرنها هنوز در حیرتند بلکه یک نظریه پرداز برجسته هم به شمار میآیند و نظراتشان جالب توجه است.
با اینکه از قرن١٧ میلادی به بعد نظریه پردازان بزرگی در جهان پیدا شدند ولی نظرات امام شیعیان تحسین برانگیز است از جمله اینکه فرمودند:
هر کس عملش باید با عقیده اش موافق باشد.
انسان صدیق متولد میشود و در کودکی دروغ نمیگوید و عملش مطابق با عقیده اش می باشد، اگر از کسی خوشش بیاید خود را در آغوش او می اندازد و اگر از کسی بدش بیاید از وی رو برگرداند.
اما پس از رسیدن به سن بلوغ برخلاف پندار خود عمل میکند.
امروز هر قدر یک جامعه عقب افتاده تر باشد دروغگویی در آن جامعه کمتر است.
سیاهان مرکز آفریقا تا نیمه دوم قرن نوزدهم دروغ نمی گفتند حتی اگر به قیمت جانشان تمام میشد ولی امروزه همین سیاهان که وارد مرحله تمدن شده اند دروغ می گویند.
امام صادق علیه السلام به شدت از دروغ و ریا متنفر بودند چون نخواستند ریاکار باشند جان بر سر عقیده خویش نهادند.
🌹گزیده ای از کتاب:
💫مغز متفکر جهان شیعه
(محمد حسین فخر الساعة)
✨یا أیها الذين آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین✨
سوره توبه، آیه ١١٩
@goranketabzedegi
شنیدی میگن آبروم میره
به نظرت از نظر قرآن آبرو مهمه؟؟
یا قرآن توجهی بهش داشته اصلا؟؟
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
شنیدی میگن آبروم میره به نظرت از نظر قرآن آبرو مهمه؟؟ یا قرآن توجهی بهش داشته اصلا؟؟
#آبرو_در_قرآن
وقتی حضرت موسی برگشت و دید مردم گوساله پرست شدن
از سر و ریش هارون گرفت، کشید و توبیخش کرد
هارون در دفاع از خودش یکی از حرفهایی که زد این بود
آبروی منو جلو دشمن نبر
✴️فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ
👈دشمن شادم نکن
#خاطرات_قرآنــے
بــے سوادے ڪہ قرآن خوان شد.
فردی به نام حاج علی آقا سلمان منشی ، فرمود : در دوران بچگی به مکتب میرفتم و بی سواد بودم در اول جوانی سخت آرزوداشتم بتوانم قران بخوانم تا اینکه شبی با دل شکسته برای رسیدن به این آرزو به امام زمان (عج) متوسل شدم .
در خواب دیدم که در کربلا هستم شخصی به من رسد و گفت در این خانه بیا که عزای امام حسین (ع) در آن برپا ست و به روضه گوش کن قبول کردم و وارد شدم دیدم دو نفر سید نشسته اند و جلوی آنها ظرف آشی است و سفره نانی پهلوی آنها ست قدری آز آن نان را گرم کرده و به من دادند و من آن را خوردم .
سپس روضه خوان ذکر مصائب اهل بیت را کرد و بعد از تمام شدن از خواب بیدار شدم . حس کردم به آرزوی خود رسیده ام قرآن را باز کردم دیدم کاملا می توانم آن را بخوانم حتی اگر کسی در مجلسی قرآن را اشتباه می خواند به او می گفتم حتی به استاد قرائت هم اشکال می گرفتم یک روز استاد به من گفت : فلانی تو تا دیروز سواد نداشتی قرآن بخوانی چه شده که چنین شده ای گفتم : به برکت امام زمان به مقصودم رسیدم .
https://eitaa.com/goranketabzedegi
🍃💐🍃💐🍃💐🍃
#نکته_حفظی
معمولا افراد وقتی حفظ قرآن را شروع میکنند، همتی که برای حفظ جدید دارند بسیار بیشتر از همتشان برای حفظ و نگه داشتن محفوظات گذشته است!
کسی که میخواهد ۳۰جزء قرآن را حفظ کند، همانند کسی است که میخواهد در زمینی ۳۰ چاله حفر کند! افراد حفظ محور مانند کسی هستند که وقتی چاله اول را حفر کردند، به چاله دوم میروند، و خاک چاله دوم را به چاله اول میریزند! بدین ترتیب، زحمت حفر چاله های بسیاری را میکشد ولی چون مرور نمیکنند، هر بار چاله های قبلی را پر میکند
https://eitaa.com/goranketabzedegi
🚫اوصاف کافران فتنه گر🚫
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
1⃣ مقدمکردن دنیا بر آخرت 📛
الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ
ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﺧﺮﺕ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ.(ابراهیم٣)
2⃣ علاوه بر گمراهی خود سعی در گمراهی دیگران دارند 📛
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ
ﺑﮕﻮ : ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ ! ﭼﺮﺍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ باز میدارید؟(آل عمران٩٩)
3⃣ کج نشان دادن راه الهی(با خرافات و بدعت و تحریف و...) 📛
وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا
ﻭ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ راه خدا را [ ﺑﺎ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻭ ﺍﻏﻮﺍﮔﺮﻱ ] ﻛﺞ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ ; ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﺩﻭﺭﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ .(ابراهیم٣)
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
https://eitaa.com/goranketabzedegi
🔊🔊🔊
نظر سنجی کانال قرآن کتاب زندگی
در سال 1401🎲
اعضای محترم کانال #قرآن کتاب زندگی🔸🔸🔸
نظرات شما عزیزان برای ما ارزشمند و مهم است، لطفا به کانال خودتان صادقانه رای دهید 🗯
♦️عالی ▫️1
♦️ خیلی خوب ▫️2
♦ خوب ◽ 3
♦️متوسط ▫️4
♦️ضعیف ▫️5
⛔️جهت شرکت در نظر سنجی لطفا عدد مورد نظرتان رو به
همراه نام ؟
نام خانوادگی؟
به
آیدی ما ارسال فرمایید📩
@Mohmmad1364
🌈 به 2👉 نفر از شرکت کنندگان در نظر سنجی بسته فرهنگی قرآنی اهداء خواهد شد💥
⏱زمان شرکت در نظر سنجی تا پایان اسفند ماه 1401
از نظرات و پیامک های شما انرژی مثبت دریافت میکنیم
منتظرتان هستیم😊
✨﷽✨
🔴در احوال قیامت
روز قيامت روزى است كه هر فردى را بلند مى كنند تا همه او را ببينند، آن وقت منادى ندا مى كند: هركس به اين شخص حقّى دارد بيايد. آنگاه طالبينِ حقوق به او رو مى آورند، كسانى را كه شايد اصلاً خودش احتمال نمى داده حقوقشان را اداء نكرده است ، اطرافش را مى گيرند.
🔥آبروى كسى را ريخته ،يا غيبت كسى را كرده، مالِ كسى را خورده يا به كسى بدهى داشته و فراموش نموده ، از او مطالبه حق مى كند، بيچاره بايد از حسناتِ خود به آنها بدهد.
در روايات آمده كه ؛ براى يک درهم مال ،هفتصد ركعت نمازِ مقبول را بايد بدهد، ديگر مصيبت از اين بدتر؟ در صورتيكه حسناتش تمام شود، بايد در مقابل از گناهانِ صاحبانِ حقوق بردارد و بار آنها را سبک تر نمايد.
🌪قيامت به قدرى سخت است كه برادر از برادر و پسر از پدر و مادر از پدر، زن از شوهر و شوهر از زن فرار مى كند، از ترس اينكه نكند حق خود را مطالبه كند.
📚حقایقی از قرآن ، صفحه 19
https://eitaa.com/goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بــدون تــو هـــرگـــز♥️⃟📚 #قسمت_هشتمــ من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کف من و
♥️⃟📚بـــدون تـو هــرگــز♥️⃟📚
داســـتانـے ڪامـلا واقعـــے از زنــدگـےِ شــہید سیــد عــلــے حـــسینـــے
#قسمت_نهمـ
هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم
می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ...چند
بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می
گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می
کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ...ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس
نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات
قبله اما این بار فرق داشت ...چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی
ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلای بود که سرم می اومد ...چند ماه
که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود
...اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی
اون روز شوم شکل گرفت ...دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من
بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود...
اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما
من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی
چندان طول نکشید ...اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه
حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن
...علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود
...اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ...با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک
... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم
... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف
بیاد ... التماس می کردم که ...بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود...
ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید...
ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از
طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون
شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم ...- خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به
علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ...بلاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور
شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ...از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ...
قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ...بعد از 7 ماه،
بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد ...اینها اولین
جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ...بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم
... همه مون گریه می کردیم...
🔅 #پندانه
✍ ای که نعمت ز حق بسی داری
شکر نعمت سزد که بگذاری
🔹در روستایی در ماه رمضان سیلی آمد و گندمزار پیرمرد کشاورزی را برد.
🔸پیرمرد ناراحت شده و یک کوزه آب برداشت و با یک کلنگ به پشتبام مسجدِ روستا رفت.
🔹آب را از کوزه خورد و با کلنگ بخشی از سقف مسجد را ویران کرد و گفت:
خدایا! برای تو روزه بودم، روزهات را خوردم و خانۀ تو را خراب کردم تا تو خانۀ مرا دیگر خراب نکنی و بدانی خانهخرابی تا چه اندازه سخت است.
🔸یک سال سقف مسجد سوراخ بود. سال بعد گندمزار آن مرد دو برابر محصول داد.
🔹پسر پیرمرد گفت:
پدرم، یاد دارم سال گذشته سیل گندمهایمان را برد، رفتی و سریع سقف مسجد را سوراخ کردی. حالا که محصول را همان خدا دو برابر داده و جبران سال گذشته شده، چرا یادت نمیافتد که بروی و از خدا تشکر کنی و سقفی را که پارسال سوراخ کردی، مرمت و درست کنی؟
🔸ای پدر! الحق که انسان بسیار در برابر نعمتهای خداوند ناسپاس است.
https://eitaa.com/goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎 تنها روستائى در جهان كه باران هيچوقت برآن نميبارد !
این روستا حطیب نام دارد که در پایتخت یمن واقع شده است ، و بالاى ابرهاست ، « بهتر بايد گفت كه سطح ابرها از سطح روستا پائين تر است »
بطوريكه از بالاى قله هاى اين كوه ها مناظر و نقاشبهاى دلربا و زائد الوصف خدائى مشاهده ميشود كرد .
اين روستا روى سطح يک کوه مرتفع ساخته شده بصورتی که ابرها از پای این کوه در جریان است و باران از زیر آن متساقط میشود . روستای حطیب ٤٠٠ نفر جمعيت دارد و به زراعت قهوه اصلى يمنى معروف است.
https://eitaa.com/goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_شصت_و_نه هر هفته به دادگاه انقلاب و سپاه پاسداران و آگاهی سر میزدم. پرونده
#من_میترا_نیستم
#قسمت_هفتاد
برادران پاسدار احتمال می دادند که زینب قبل از شهادتش توسط منافقین تهدید شده باشد.
آنها از همکلاسیهای زینب که تحقیق کرده بودند، بعضی از آنها از درگیری زینب با دانشآموزان ضد انقلاب در مدرسه خبر داده بودند.
زینب دو وصیت نامه داشت. من سواد کمی داشتم. خواندن و معنی کلمات برایم سخت بود. آرزو داشتم که به راحتی تمام دستنوشتههای زینب مخصوص وصیت نامه اش را بخوانم.
وصیت نامه ای که نوشتنش از یک دختر ۱۴ ساله بعید بود. یک شب زینب به خوابم آمد و گفت مامان ناراحت نباش یه روز وصیتنامه مرا از اول تا آخر بدون غلط می خونید. اون روز نزدیکه.
صبح از خواب بیدار شدم. آماده رفتن شدم مادرم گفت: کبری صبح به این زودی میخوای کجا بری؟
خوابم را برای مادرم تعریف کردم و گفتم از امروز نهضت سواد آموزی ثبت نام می کنم و خوب درس می خونم تا بتونم وصیتنامه دخترم رو بدون غلط بخونم.
سالها کلاس نهضت رفتم اکثرا نمره هایم ۱۹ بود بعد از باسواد شدن بهراحتی وصیت نامه زینب را خواندم و حتی بعضی جملاتش را حفظ کردم.
زینب در وصیتنامه اولش از من خواسته بود که در مرگش گریه نکنم و حتماً در آبادان دفنش کنم.
اما از قرار معلوم بعد از نوشتن وصیتنامه، خوابی می بیند که باعث میشود حرفش را را تغییر دهد.
در دفترش درباره خوابش این طور نوشته بود: دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم آنقدر خوشحال هستم که نمیدانم چه کار کنم مشکلات را پشت سر میگذاریم روزها در ماشین بودیم تا به جبهه رسیدیم اما آنجا واقعی نبود.
من در خواب درک کردم که جبهه من، شهر من و کار من، ودشمنی با دشمنان خداست. بعد از این خواب اهمیت دفن شدن در آبادان برای زینب از بین رفت
جبهه او شاهین شهر و اصفهان بود و محل دفنش هم میتوانستم آنجا باشد.
زینب وصیتنامه دومش را خیلی عاشقانه نوشت در این وصیت نامه طوری از شهادت حرف زد مثل اینکه منتظر رفتن است.
او اینطور گفت: مادرجان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حالا که وصیت من را میخوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی.
هرگز در نبود من ناراحت نشو زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی میخورم و چه چیزی از این بهتر که تشنه به آب برسد و عاشقی به معشوق.
مادر جان تورا به رنجهای زینب(س) قسم میدهم من را حلال کن و دعای خیر بفرما.
دروصیت نامه دوم، زینب اشاره ای به محل دفنش نکرده بود. بعد از آن خواب، شاهین شهر حکم جبهه را برایش داشت.
در هر وصیت نامه از امام یاد میکرد : «دعا برای سلامتی امام را فراموش نکنید» زینب وصیت نامه دومش را در تاریخ 1360/12/13 یعنی ۱۸ روز قبل از شهادتش نوشته بود.
❣ #تدبر_در_قرآن
📢 پیامبر و اهل بیت علیهم السلام آمده اند تا ما را با تلاوت و تعلیم و عمل به قرآن، رشد و تعالی دهند؛ حالا هر که از این مرام و مسیر روی برگرداند، آخر سفیه و نادان است که خوشبختی خودش را ویران کرده.
🌴 سوره بقره 🌴
🕋 رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «129»
⚡️ترجمه:
پروردگارا! در ميان آنان پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و (از مفاسد فكرى، اخلاقى و عملى) پاكيزهشان نمايد، همانا كه تو خود توانا و حكيمى.
https://eitaa.com/goranketabzedegi
🔊🔊🔊
نظر سنجی کانال قرآن کتاب زندگی
در سال 1401🎲
اعضای محترم کانال #قرآن کتاب زندگی🔸🔸🔸
نظرات شما عزیزان برای ما ارزشمند و مهم است، لطفا به کانال خودتان صادقانه رای دهید 🗯
♦️عالی ▫️1
♦️ خیلی خوب ▫️2
♦ خوب ◽ 3
♦️متوسط ▫️4
♦️ضعیف ▫️5
⛔️جهت شرکت در نظر سنجی لطفا عدد مورد نظرتان رو به
همراه نام ؟
نام خانوادگی؟
به
آیدی ما ارسال فرمایید📩
@Mohmmad1364
🌈 به 2👉 نفر از شرکت کنندگان در نظر سنجی بسته فرهنگی قرآنی اهداء خواهد شد💥
⏱زمان شرکت در نظر سنجی تا پایان اسفند ماه 1401
از نظرات و پیامک های شما انرژی مثبت دریافت میکنیم
منتظرتان هستیم😊
👈🏻 میخوای قرآن دستت رو بگیره؟!
📖 فرآیند تمسک به قرآن
(از منظر مقام معظم رهبری)
1. تلاوت قرآن 🎙
2. انس با قرآن 💞
3. فهم قرآن ‼️
4. تعمیق روح معنوی 💫
5. کمک و تغذیه فکری 🧠
6. عمل به قرآن 👣
https://eitaa.com/goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_زیبا
🔸خواص عجیب آیة الکرسی!!
حجتالاسلام عالی
آموزش-ترجمه-و-مفاهیم-قرآن-کریم-محدث-1.pdf
3.59M
✅جلد اول کتاب آموزش مفاهیم
جلد دوّم کتاب ترجمه و مفاهیم.pdf
13.22M
✅جلد دوم کتاب آموزش مفاهیم
جلد سوّم کتاب آموزش ترجمه و مفاهیم (1).pdf
23.84M
✅جلد سوم کتاب آموزش مفاهیم
دو تا گنجشک بودن..
یکی داخل اتاق ،
یکی بیرون پشت شیشه
گنجشک کوچولو از پشت شیشه گفت: من همیشه باهات میمونم.......قول میدم!
و گنجشک توی اتاق فقط نگاهش کرد........!!
گنجشک کوچولو گفت :من واقعأ "عاشقتم" !! اما گنجشک توی اتاق فقط نگاش کرد....!! امروز دیدم گنجشک کوچولو پشت شیشه اتاقم "یخ زده" اون هیچوقت نفهمید ......گنجشک توی اتاقم "چوبی" بود !
حکایت بعضی ماهاست .......... خودمونو نابود میکنیم، واسه "آدمای چوبی" کسانی که نه ما رو میبینن ، نه صدامونو میشنوند..
ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ :
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ.
#پندآموز
https://eitaa.com/goranketabzedegi