✅تو جوشن كبير يه عبارتی هست كه مىگیم: "يا كَريمَ الصَّفْح" معناش خيلى جالبه.
✍یه وقتی یه کسی تو رو میبخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یهجوری نگات میکنه که تو حس میکنی هنوز یادش نرفته؛ یهجورایی انگار که سابقهی بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یه وقتی، یه کسی تو رو میبخشه و یهطوری فراموش میکنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی و از برخورد و نگاهش حس بدی بهت دست نمیده.
به این نوع بخشش میگن "صَفح"
و خدای مهربون ما همینجوریه...
پس از صمیم قلب میگیم:
"يا كَريمَ الصَّفْح"
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
✍ حرف زدن را از قرآن بیاموزیم
🔻 دوازده ویژگی یک "سخن خوب"
از دیدگاه قرآن کریم:
1. آگاهانه باشد.
"لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ"
2. نرم باشد.
"قَوْلاً لَّيِّناً"
زبانمان تیغ نداشته باشد.
3. حرفی که میزنیم خودمان هم عمل کنیم.
"لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ"
4. منصفانه باشد.
"وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا"
5. حرفمان مستند باشد.
"قَوْلًا سَدِيدًا"
منطقی حرف بزنیم.
6. ساده حرف بزنیم.
"قَوْلاً مَّیْسُورًا"
پیچیده حرف زدن هنر نیست. روان حرف بزنیم
7. کلام رسا باشد.
" قَوْلاً بَلِیغًا"
8. زیبا باشد.
"قولو للناس حسنا"
9. بهترین کلمات را انتخاب کنیم.
"یَقُولُ الَّتی هِیَ أحْسَن"
10. سخنهایمان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد.
" و قولوا لهم قولا معروفا"
11. همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم.
"قولاً كريماً"
12. کمک کنیم تا در جامعه حرفهای پاک باب شود.
"هدوا الی الطّیب من القول"
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
از ناشکرى هایم خجالــت کشیــدم
وقتی دیدم پســری پا نداشت امــا
با دست هایش خدا را شکـر میکرد
میگفت خدایا ممنونـم که من را در
مقامی آفریدی که هر کس میببیند
تو را شکــر میکنــد ...
❄ #نکته_های_ناب
قرآن کتاب زندگی 📚
@goranketabzedegi
#قابل_تامل
🔅چراباید خجالت بکشم❗️
۱- ﻭﻗﺘﯽ عده ای از ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺭﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻠﺸﺎﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ .چراﺍﺯﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻠﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟!
۲- ﻭﻗﺘﯽ عده ای از ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺑﻨﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺑﺼﻮﺭﺗﺸﺎﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ . ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻭ ﺭﯾﺶ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟!
۳- ﻭﻗﺘﯽ عده ای ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﯾﻨﺖ ﻭﺍﻧﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ . ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﺑﺪﻧﻢ ﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟!
۴- ﻭﻗﺘﯽ عده ای از ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﺍﺯ ﻫﻨﺮﭘﯿﺸﮕﺎﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﻏﺮﺑﯽ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ . ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﻯ ﺍﺯ ﺳﻨﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﻡ ﻭ امامان معصومم ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟!
۵- ﻭﻗﺘﯽ بعضی از ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮔﻔﺘﻦ ﻫﺮ ﺧﺰﻋﺒﻼﺗﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ . ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ و خواندن احادیث اهل بیت ع ﺩﺭﺟﻤﻊ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟!
۶-ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﻫﻼﻥ ﺍﺯ ﺁﯾﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﻓﯽ ﻭ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺠﻮﺳﯿﺖ ﻭتفکر بظاهر روشن فکرانه ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ .ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯﺍﺳﻼﻡ ﭘﺎﮎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ...!
۷- ﻭﻗﺘﯽ عده ای ازﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﺎﻥ ﺩﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ و با هم در پارک آب بازی می کنند!!! ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺳﺮﺧﻮﯾﺶ ﺟﻠﻮﯼ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ...!
۸-ﻭﻗﺘﯽ عده ای ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﺍﺯ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ .ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺩﯾﻦ ﭘﺎﮐﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟!
۹- ﺍﯼ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻧﺸﺮ ﺑﺪﯼ ﻫﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ چرا ﺍﺯ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﯿﻢ؟⁉️
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
1- در فرهنگ قرآنی، خواستگاری پدر دختر از داماد، اشکالی ندارد. (قصص: 27)
2- خداوند به کسانی که در برابر بدرفتاری،بردباری کرده و برای خدا انفاق می کنند؛ دو بار پاداش می دهد. (قصص: 54)
3- تا زمانی که ظلم و ستم نکنید خدا شهرهایتان را برای عذاب ویران نمی کند. (قصص: 59)
4- با نعمت هایی که خدا به شما داده، آخرت را بسازید و از دنیا برای گذران زندگی استفاده کنید. (قصص: 77)
5- خدا را صدا بزنید که خواسته ی هر درمانده ای را برآورده کرده و گرفتاری و ناخوشی را برطرف می سازد. (نمل: 62)
6- گمان نکنید که چون گفتین اسلام آوردید، به حال خود رها شده و امتحان پس نمی دهید. (عنکبوت: 2)
7- احسان به والدین، مطلق و همیشگی است. امّا اطاعت از آنها تا جایی است که نافرمانی خدا را نخواهند. (عنکبوت: 8)
8- حال کسانی که غیر خدا را به دوستی گرفته اند، مانند خانه عنکبوت سست و بی اساس است. (عنکبوت: 41)
9- خواندن نماز با آدابش، غفلت زدایی کرده و یقیناً شمارا از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد. (عنکبوت: 45)
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
🔖 این داستان: آخرش که چی؟🤔
📖 برگرفته از آیه ۴۴ سوره فاطر
💌 #به_قول_خدا | #رمضان
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥شاهکاری ماندگار، آیاتی از سوره حجرات و ق
🔹بعد از گذشت سالها از اجرای این تلاوت، هنوز هم گوش دادن به قطعه بینظیر حامدشاکرنژاد جذابیت فوق العادهای داره.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
✅ سخت ترین آیه #جهنم و زیباترین آیه ی #بهشت
✍سخت ترین آیه جهنم🔥در قرآن را اگر بپرسی همه می گویند مار غاشیه، آب جوش و....
ولی سخت ترین آیه جهنم در سوره مبارکه ابراهیم است. می فرماید: مرگ از هر طرف به سراغ فرد می آید ولی نمی میرد..
.
🌼زیباترین آیه توصیف بهشت هم اگر بپرسی می گویند: نهرهای جاری از عسل و. ولی کامل ترین توصیف از بهشتی که نرفته ایم در سوره کهف است. می فرماید: اهل بهشت دوست ندارند از بشهت بروند.
💥شما هر جا بروی بعد چند روز #خسته می شوی. چون در قرآن آمده که "خالدین فیها ابدا( در آن جاودانه اند) آدم با خود فکر می کند چقدر در بهشت بمانیم! ولی اینقدر برایت شیرین می کنند که دوست خواهی داشت بمانی...
📚از بیانات مرحوم استاد #فاطمی_نیا
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄ #Part_24 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر ل
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄
#Part_25
عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با حاج قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«حاج قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت سید علی خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر شهید شده بود، دلش حتی در بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
···------------------···•♥️•···------------------···
به قلم: فاطمه ولی نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #برکت 🌹
🔶 بسیار زیبا و دلنشین👌😍
✅ فوروارد کنید👌
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
#حافظه
#حافظه_شناسی
♦️ پاول ربر، استاد روانشناسی دانشگاه نورثوسترن میگوید مغز ماتوانایی ذخیرهی اطلاعاتی معادل دو و نیم پتابایت دیتا را دارد. برای آنکه این مقدار، کمی برایتان ملموس شود باید بگوییم این مقدار با دیدن سه میلیون ساعت برنامهی تلوزیونی و حافظهی تقریبی ۴۰۰۰ آیفون ۲۵۶ گیگابایتی برابری میکند!‼️
✅ با توجه به چنین قدرتی که خداوند متعال به ذهن عطا کرده است، آیا کسی می تواند بگوید که قادر به حفظ قرآن نیست⁉️
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
❖✨﷽✨❖
🔔 #یک_آیه_یک_درس
💠💠کاش با فلانی رفاقت نمیکردم
👈 دختر خانمی که .....
❌ با نامحرم در ارتباطی...
❌ و پسرِ نامحرمِ فضای مجازی رو «داداشی» خطاب میکنی
و خودمونی میشی ...
👈و آقا پسر، ..
❌ که با ناموسِ مردم چت میکنی...
❌ و حریمِ نامحرم رو تو فضای مجازی رعایت نمیکنی...
❌همین که اجازه بدی یه غریبه به حریمت وارد بشه، و تو رو از خدا دور بکنه، برای سقوط کافیه...
🤔میدونستی یکی از حسرتهای جانسوز اهل جهنّم، همین رفاقتها و دوستیهاست⁉️
🔰 سوره مبارکه فرقان،
آیه ﴿۲۸-۲۷﴾
🕋〖یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ... یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا〗
🌷【به خاطر بیاور روزی را که، گنهکار دست خود را از شدّت حسرت به دندان میگزد، و میگوید: «ای وای بر من، کاش فلانی را بعنوان دوست خود انتخاب نکرده بودم!»】 :
حالا این دوست میتونه:
✴️ همکلاسیت...👩🎓👨🎓
✴️ همسایهات...👥
✴️ همکارت...👥
✴️ همون نامحرمِ فضای مجازی...👤
✴️ یا حتّی گوشیِ موبایلت باشه...📱
⚠️ حواست هست⁉️
⚰️ معلوم نیست ملک الموت کِی بیاد سراغمون...
#تقوا_در_فضاے_مجازے
#میدونستی
سوره حمد 24 تا اسم داره
الحمد
امّ القرآن
ام الکتاب
السبع المثانی
فاتحة الکتاب
فاتحة القرآن
الشفاء
الوافیه
الکافیه
الاساس
الصلاة
الکنز
القرآن العظیم
النور
الشکر
الحمد الاولی
الحمد القصری
الراقیة
الدعاء
السؤال
المناجات
التفویض
📚دائرة المعارف قرآن شناسی
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
جوشن کبیر .mp3
2.8M
🔖منبر کوتاه 🔖
عالی
♦️دعای جوشن کبیر را با این نگاه بخوانیم
💠چرا در دعای جوشن کبیر خواسته انسان وجود ندارد؟
✍ معرفت دعا
شب قدر
جوشن کبیر
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بـــدون تــو هـــرگـــز♥️⃟📚 #قســمت_ســے_و_پنـج هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پ
♥️⃟📚بــدون تــو هـــرگــز♥️⃟📚
#قـــــسمـــت_آخــر
وقتی مریم عروس شد ... و با چشم های پر اشک گفت ... با اجازه پدرم ... بله...
هیچ صدایِ جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد ... هر دومون گریه کردیم ... از داغ سکوت پدر...
از اون به بعد ... هر وقت شهید گمنام می آوردن ما می رفتیم بالای سر تابوت ها ... روی تک تک شون دست می
کشیدم و می گفتم...
–بابا کی برمی گردی؟ ...
توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره ... تو که نیستی تا دستم
رو بگیری ... تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زبونت بشنوم ... حداقل قبل عروسیم برگرد ... حتی یه تیکه استخون
یا یه تیکه پلاک ... هیچی نمی خوام ... فقط برگرد...
گوشی توی دستم ... ساعت ها، فقط گریه می کردم...
بلاخره زنگ زدم ... بعد از سلام و احوال پرسی ... ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم ... اما سکوت
عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت ... اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم ... حس کردم مادر داره
خیلی آروم گریه می کنه...
بلاخره سکوت رو شکست...
–زمانی که علی شهید شد و تو ... تب سنگینی کردی ... من سپردمت به علی ... همه چیزت رو ... تو هم سر قولت
موندی و به عهدت وفا کردی...
بغض دوباره راه گلوش رو بست...
–حدود 41 شب پیش ... علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد ... گفت به زینبم بگو ... من، تو رو بردم و
دستتون رو توی دست هم میزارم ... توکل بر خدا ... مبارکه...
گریه امان هر دومون رو برید...
–زینبم ... نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست ... جواب همونه که پدرت گفت ... مبارکه ان شاءالله..
دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم... اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... تمام پهنای
صورتم اشک بود...
همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم ... فکر کنم ... من اولین دختری بودم که موقع دادن
جواب مثبت ... عروس و داماد ... هر دو گریه می کردن...
توی اولین فرصت، اومدیم ایران ... پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن ... مراسم ساده ای که ماه
عسلش ... سفر ۱۰روزه مشهد ... و یک هفته ای جنوب بود...
هیچ وقت به کسی نگفته بودم ... اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه ... توی فکه ...
تازه فهمیدم ... چقدر زیبا ... داشت ندیده ... رنگ پدرم رو به خودش می گرفت...
پـــــــــــــایـــــــــــــــان
به پایان آمـــد این دفـــــتر
حــڪایت همـ چــنان باقیســــت
شادے روح همهٔ شهدا بالاخص شهید ایمانـــي و شهید حــسیــنـی من یقرا الفاتحة مع الصلوات..
#پایان
✅فضیلت سوره قدر...
✍حاج آقا قرائتی: روایات متعددی در فضیلت تلاوت سوره قدر بعد از سوره حمد در نماز داریم و به کسی که آن را در نماز واجب بخواند، خطاب میشود: خداوند گذشته تو را بخشید، از نو آغاز کن. امام رضا(ع) فرمود: کسی که در زیارت قبور مؤمنین، سوره قدر را هفت مرتبه بخواند، خداوند آن مردگان و کسی که این سوره را تلاوت کرده است، میآمرزد.
📚 تفسیر نور
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄ #Part_25 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نماند
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄
#Part_26
گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش زخمی شده!»
و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از نفس افتادم.
دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد.
دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد...
···------------------···•♥️•···------------------···
به قلم: فاطمه ولی نژاد
#هر_روز_یڪ_آیہ
برخی آداب نماز
وقت شناسی محافظت بر اوقات نماز
🔮حفظوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَوةِ الْوُسْطَى
وَقُومُوا لِلَّهِ قَنِتِينَ🔮
سوره مبارڪہ بقره | آیہ ۲۳۸
📚 توضیح: در این مجال به برخی آداب نماز در قرآن اشاره می شود.
🔹یکی از این آداب، محافظت بر نماز و ادای آن در بهترین اوقات است که در پنج آیه ی قرآن از آن سخن گفته شده است.
🔸 به نظر می رسد این تعبیر علاوه بر تأکید بر مداومت براصل نماز به رعایت اوقات فضیلت هر نماز و اقامه ی نماز در ابتدای وقت آن نیز اشاره دارد.
🔹به طور کلی فلسفه و حکمت نماز جز با مداومت و مواظبت همیشگی بر انجام آن و نیز رعایت آداب و شروطش حاصل نمی شود.
🔸آیه ی فوق مسلمانان را به محافظت از همه ی نمازها و به ویژه نماز ظهر فرا خوانده است.
🔹علت تأکید بر نماز ظهر، غفلت برخی مسلمانان به جهت گرفتاریهای شدید کسب و کار، از آن است.
🔸گفتنی است اوقات نماز در آیات ۷۸ سوره ی
اسراء، ۱۳۰ سوره ی طه و ۱۱۴ سوره ی هود آمده است.
📚حدیث امام صادق : خَصْلَتَانِ مَنْ كَانَتَا فِيهِ وَ إِلَّا فَاعْزُبُ ثُمَّ اعْزُبُ ثُمَّ اعْزُبُ قِيلَ وَمَا هُمَا قَالَ الصَّلَاةُ فِي مَوَاقِيتِهَا و الْمُحَافَظَةُ عَلَيْهَا وَ الْمُوَاسَاة؛
دو خصلت است که هر کس نداشت از او دوری کن، عرض شد آن دو چیست؟ فرمود: «نماز خواندن به وقت و مواظبت بر آن و مواسات و همدردی به برادران مؤمن
خصال: ج ۱ ص ۲۸ ج ۵۰
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تحقیق
🌸فرازی فوق العاده زیبا
🎤 استاد سید محمد جواد حسینی
#بیات
✨ وإِن تَظَاهَرا عَلَیه فَإنّ اللَّه هُوَ مَولاه وَجِبْرِیل وَصَالِح المؤمِنِین وَالْمَلائِکَة بَعدَ ذَلِک ظَهِیرٌ✨
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi