eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
79 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
✅این آیه میگه: یا رسول الله صبح وقتی از خواب بیدار شدی نماز بخون ✴️وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ(طور48) ی آیه ی دیگه داریم که میگه همین نماز باید قبل از طلوع خورشید باشه ✴️ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ(ق 39) ✍معلومه رسول الله خوابش طوری تنظیم بوده که اول روزش با نماز صبح شروع میشد نه مثل ما که به زور بلند شیم برا نماز
🔅 ✍️ از عالم قبر چه خبر؟ 🔹همسر شیخی از او پرسید: پس از مرگ چه بلایی به سرمان می‌آورند؟ 🔸شیخ پاسخ داد: هنوز نمرده‌ام و از آن دنیا بی‌خبر هستم، ولی امشب برایت خبر می‌آورم. 🔹یک‌راست رفت سمت قبرستان. در یکی از قبرهای آخر قبرستان خوابید. خواب داشت بر چشم‌های شیخ غلبه می‌کرد؛ ولی خبری از نکیرومنکر نبود. 🔸چند نفری با اسب و قاطر به‌سمت روستا می‌آمدند. با صـدای پای قاطرها، شیخ از خواب پرید و گمان کرد که نکیرومنکر دارند می‌آیند. 🔹وحشت‌زده از قبر بیرون پرید. بیرون‌پریدن او همان و رم‌کردن اسب‌ها و قاطرها همان‌! 🔸قاطرسواران که به زمین خورده بودند تا چشمشان به شیخ افتاد، او را به باد کتک گرفتند. 🔹شیخ با سروصورت زخمی به خانه برگشت. 🔸همسرش پرسید: از عالم قبر چه خبر؟! 🔹گفت: خبری نبود، ولی این را فهمیدم که اگر قاطر کـسی را رم ندهی، کاری با تو ندارند! 🔻واقعیت همین است: ◽اگر نان کسی را نبریده باشیم؛ ◽اگر آب در شیر نکرده باشیم؛ ◽اگر با آبروی دیگران بازی نکرده باشیم؛ ◽اگر جنس نامرغوب را به‌جای جنس مرغوب به مشتری نداده باشیم؛ ◽اگر به زیردستان خود ستم نکرده باشیم؛ ◽و اگر بندگی خدا را کرده باشیم؛ 🔹هیچ دلیلی برای ترس از مرگ وجود ندارد! 💢خدایا آخر و عاقبت ما را ختم به‌خیر کن.
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_ششم بعد از بیرون رفتن آقای جلالی فرزانه رو کرد به من گفت: چیه ت
اعترافات یک زن از جهاد نکاح ویس رو گرفتم و گذاشتم داخل کیفم رو به فرزانه گفتم در هر صورت ما باید کارمون رو انجام بدیم حالا ببینیم فردا چی میشه؟ قرار گذاشتیم فردا ساعت نه همدیگه رو ببینیم که با هم به محل مصاحبه بریم. خدا حافظی کردم و راه افتادم سمت خونه هنوز سرم درد میکرد ذهنم با هجمه ی از مطالب که امروز خونده بودم آشفته بازاری شده بود ... رسیدم خونه ترجیح دادم استراحت کنم شاید کمی سردردم بهتر بشه... چشمهام رو که روی هم گذاشتم خدا نصیب نکنه از وسط اردو گاه داعش سر در آوردم مردانی با هیکل‌های درشت، ریشها‌ی بلند و چاقو بدست به همراه زنانی با ردا و رو بند به سمتم می اومدن... چنان ترسی در خواب بر وجودم حاکم شده بود که اگر تلفن خونه زنگ نمی خورد در این کابوس داشتم قبض روح می شدم ... از خواب پریدم تمام صورتم خیس عرق بود ونفس نفس میزدم...تلفن همچنان زنگ میخورد تا اومدم جواب بدم قطع شد ... با خودم گفتم این که خواب بود من قالب تهی کردم ... یعنی فردا قراره با چه کسی رو به رو بشیم؟؟؟ سعی کردم خودم رو با کارهای ناتمومم مشغول کنم تا شاید کمی از استرس و فشارروحیم کم بشه... و بالاخره به هر سختی بود زمان گذشت ... آماده شدم راه افتادم سمت محل قرار دقیقا راس ساعت نه اونجا بودم چند لحظه ایی ایستادم فرزانه رسید با دیدنش چنان شوکه شدم که برای چند لحظه اصلا نمی تونستم صحبت کنم ... سلام کرد ولی من هنوز تو شوک بودم گفت: جواب سلام واجبه ها! مِن مِن کنان پرسیدم چیزی شده ؟کسی طوریش شده؟ زد زیر خنده گفت: نه بابا ... گفتم: پس چرا سر تا پات مشکیه؟ دستکش هم مشکی؟! با یه حالت خاصی نگاهم کرد و زد به شونم گفت: مشکی رنگه عشقه عزیزم... مگه رنگ پرِ پرستوی عشقو ندیدی... گفتم: تو دیوانه ایی فرزانه! یه رو بندم می‌زدی بایداز تو مصاحبه می‌گرفتم! گفت : سِت مصاحبه زدم دیگه! گفتم: سِت مصاحبه رو کجای دلم بذارم! گفت: جدی هدفمند این تیپی پوشیدم با خودم فکر کردم شاید کمک کنه به یاد آوری خاطرات خانمه....سری تکون دادم و گفتم چی بگم ! راه بیفت دیر نشه ... رسیدیم به آدرسی که آقای جلالی داده بود یه منزل مسکونی بود فرزانه با تعجب گفت تو خونشون باید ازش مصاحبه بگیریم؟ اگه یه بلایی سرمون آورد چی؟ گفتم فرزانه نگاه کن خواهش میکنم فکر نکن !حدس نزن ! هیچی نگو! تو رو خدا ! من خودم دارم همینجوری از استرس میمیرم.... با اشاره سر گفت باشه...زنگ خونه رو زدم...ضربان قلبم رفته بود رو هزار... خانمی از پشت آیفون گفت کیه؟ گفتم از خبرگزاری برای مصاحبه اومدیم. گفت بله بله بفرمایید داخل ... و تق در باز شد.... فرزانه بهم گفت تو اول برو داخل لااقل انتحاری زد یکیمون فرار کنه! یعنی تو موقعیت حساس هم این دختر دست از شوخی بر نمی داره... رفتیم داخل.... ادامه دارد...
🔴چرا وقت شنیدن نام از جامون بلند میشیم و دست رو سر میزاریم؟ ✍پاسخ : میرزای نوری می نویسد: "در خبری از امام صادق نقل شده روزی در مجلس امام صادق نام حضرت مهدی برده شد امام صادق به سبب تعظیم واحترام از جا برخاست" 📚نجم الثاقب در روایتی آمده است که دعبل خزاعی بعد از آنکه ابیاتی راجع به حضرت مهدی نزد امام رضا خواند حضرت از جا برخاست 📚منتخب الاثر از امام صادق سوال شد چرا هنگام شنیدن نام مهدی از جای خود بر میخیزیم حضرت فرمود: "چون غیبتش طولانی است وامام از شدت محبتی که به دوستان خود دارد هرزمان که شخصی اورا یاد کند نگاهی به او میکند وسزاوار است که یاد کننده به جهت احترام از جای خود برخیزد واز خدا تعجیل فرج ایشان را خواهد" 📚منتخب الاثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
مسابقه پیامکی 🤔چیستان قرآنی🤔 ❓کدام پیامبران در قرآن کار خود را با بسم الله شروع کردند؟ پاسخ صحی
😊جواب چیستان😊 ✅ جواب: حضرت نوح و حضرت سلیمان 1⃣وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ﻭ ﻧﻮﺡ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﻭ ﻟﻨﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺶ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﺳﺖ .(هود٤١) 2⃣إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺍﻳﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﺁﻏﺎﺯﺵ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻱ ﺭﺣﻤﺎﻥ ﻭ ﺭﺣﻴﻢ ﺍﺳﺖ(نمل٣٠) 🔅🔆🔅🔆🔅🔆 برگزیدگان مسابقه ب زودی در کانال بارگزاری خواهد شد کانال قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74 @goranketabzedegi 2189
یک ضرب المثل باحال به عربی👌 🇮🇶ضرب المثل: اِذا طَلَعَ الصَّباح بَطَلَ اَلمِصباح •• 🇮🇷 معادل فارسی ضرب المثل: تا آب هست تیمم باطل است.
ابزار شیطان تزیین کار زشت لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ َ(حجر، 39) من کار بد رو براشون تزیین میکنم طوری که دیگه زشت نباشه مثال: 👈تقلب تو امتحان رو اسمشو عوض میکنه میگه چه اشکال داره کمک به دوسته ، آدم که نباید خسیس باشه 🔰یا مثلا 👈به راحتی پشت کسی غیبت 🚫 میکنه میگه: اونم هر جا نشسته از من گفته یر به یر میشیم.(به خیال خودش داره جبران آبرو میکنه ) ✍شیطان متخصص ترین موجود دنیاست به اندازه طول عمر کل بشریت تجربه داره
29.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 📌قسمت چهارم ادامه دارد 🌱 ادامه دارد...... سوالاتی در پایان ب صورت مسابقه طرح خواهد شد لطفا با دقت دنبال فرمایید
❤️ زندگی دنیا نسبت به آخرت (=ابدیت) صفر است چون طبق قانون ریاضی هر عددی تقسیم بر بی‌نهایت، صفر می‌شود. کاش این نکته را قبل از انتقال به ابدیت دریابیم. 📚مریم، آیۀ ۳۹ ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
حافظ عزیز شروع کن.... هیچکس در ابتدا 100 نبوده این را بدان هیچ هنری هیچ مهارتی هیچ ثروتی هیچ موفقیتی یه شبه اتفاق نیفتاده درهر شرایطی شروع کن... شروع کن و یاد بگیر و اینگونه حرفی برای گفتن خواهی داشت و میتونی با اعتماد به نفس کامل در جاده موفقیت حرکت کنی و لذت ببری تو‌ قادری که به مقصود های خودت برسی و از این لحظه در همین راستا گام برمیداری سپاسگزار خدای کریم باش😍🥰🤲🏻
🌹تقسیم مردم به سه دسته درسوره بقره🌹 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 1⃣متقین❤️ ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ آﻥ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﺎ ﻋﻈﻤﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻚ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ; ﻭ ﻣﺎﻳﻪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ(بقره ۲) ویژگی‌ها: ✅ایمان به غیب ✅اقامه نماز ✅انفاق ✅ایمان به کتب پیشین ✅ایمان به قیامت (بقره ۳و۴) 2⃣کافران ⛔️ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺁﻳﺎﺗﺶ ] ﻛﺎﻓﺮﻧﺪ ﻣﺴﺎﻭﻱ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ [ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ] ﺑﻴﻤﺸﺎﻥ ﺩﻫﻲ ﻳﺎ ﺑﻴﻤﺸﺎﻥ ﻧﺪﻫﻲ ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ .(بقره ٦) 3⃣منافقان📛 وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم [ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻧﻔﺎﻕ ﺍﻧﺪ ] ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺆﻣﻦ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ .(بقره ٨) ویژگی‌ها: ❌دو چهره ❌نیرنگ باز ❌دروغ گو ❌مفسد فی الارض ❌تحقیر کننده مومنان (بقره ۹تا۱۳) 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 کانال قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74 @goranketabzedegi 2191
📚تلنگر با دست‌های خالی به دنیا آمده‌ایم با دست‌های خالی هم از دنیا خواهیم رفت پس نگران چیزهایی ڪه آرامش را از تو می‌گیرند نباش نگرانی،مشکل فردای تو را از بین نخواهد برد اما آرامش امروزت را قطعاً از تو خواهد گرفت ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩای ندیده‌ات ﻧﺒﺎﺵ ﺧﺪای ﺩیروز و اﻣﺮﻭﺯﺕ ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ خدا بزرگتر از هر چیزی است بزرگتر از هر چیزی که فکرت را مشغول کرده تنها چیزی که از فردا می‌دانم این است که خدا قبل از خورشید بیدار است خیالت راحت تا خدا هست هیچ غمی نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ اقسام اخلاص 💐 بر دو قسم است: 🍀 اوّل: خلوص اعمال براى خداى تعالى. «لِيَعْبُدُوا اَللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ اَلدِّينَ‌». 🍀 دوم: خلوص نفس برای خدای تعالی. «إِلاّ عِبادَ اَللّهِ اَلْمُخْلَصِينَ‌» نفس انسان الهی شده، خودخواهی و انانیت را کامل ترک کرده و جز خدا و رضایت الهی مقصود و محبوب او نیست. 💐 آثار اخلاص نفس 🔹 اول: شيطان به آنها دسترسی ندارد. «وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِينَ». (حجر،۴۰)‌ 🔹 دوم : از محاسبۀ محشر معاف هستند. «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ إِلاّ عِبادَ اَللّهِ اَلْمُخْلَصِينَ». (صافّات، ۱۲۸) 🔹 سوّم: آنچه از سعادت و ثواب به هر كس عطا كرده مى‌شود در مقابل عمل و كردار اوست، مگر اين صنف از بندگان كه كرامت و الطاف برايشان وراى طور عقل، و فوق پاداش كردار اوست. «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِلاّ عِبادَ اَللّهِ اَلْمُخْلَصِينَ‌». (صافّات، ۴۰) 🔹 چهارم: آنگونه که شایسته است، خدا را ستایش و توصیف می کنند و معرفت حقیقی و کامل به ذات اقدس الهی دارند. «سُبْحانَ اَللّهِ عَمّا يَصِفُونَ إِلاّ عِبادَ اَللّهِ اَلْمُخْلَصِينَ‌». (صافّات، ۱۶۰) 📚 برگرفته از رساله سیروسلوک، منسوب به مرحوم بحرالعلوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۞ بِسمِ اللّٰـﮧ أݪـࢪﺣﻤـٰن أݪـࢪحيم ۞ قاری:🌱حامد شاکرنژاد❤️ 🌱 ᬼٰٰٰٰٖٖـ͜ـقُرٍءاڼ🕊🌸
🔷️🔷️🔷️ 🔷️🔷️ 🔷️ 🔘 یکی از نکات واجب برای حافظ قرآن ، ارزیابی دقیق ده درس هست.. وقتی قراره صفحه ای از ده درسمون وارد مرور بشه ، باید کاملا دقت داشته باشیم که چطور میخوایم در بخش ده درس باهاش خدا حافظی کنیم و بسپاریمش به بخش مرور ❌اگه در حالت ضعف ، وارد بخش دوره و مرور بشه _ به دلیل اینکه در قسمت مرور کمتر بهش رسیدگی میشه _ دوره ضعیفی برای حافظ ، شکل میگیره 🤔حالا از کجا بفهمیم ده درسمون در چه وضعیتیه؟ (ممکنه حافظ قرآن پیش خودش فکر کنه ده درسش نقصی نداره ولی واقعیت مطلب ، چیز دیگه ای باشه..) یکی از راه های ارزیابی دقیق ده درس اینه که یکبار محدوده ده درس رو همراه با نوار (از حفظ) زمزمه کنیم ممکنه قسمت هایی رو در حین زمزمه فراموش کنیم یا اشتباه بخونیم ، این باعث مشخص شدن اصل هویت ده درسمون میشه 🔷️ 🔷️🔷️ 🔷️🔷️🔷️ 🔷️🔸️آموزش
قابل توجه اعضای محترم کانال قرآن کتاب زندگی مسابقه معمای مرحله چهارم فردا یکشنبه ساعت 10 صبح در کانال بارگزاری خواهد شد زمان پاسخگویی ب مدت ۲۴ ساعت خواهد بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|•جلسه_هفتم ⚠️جایی که آب هست تیمم باطله پس⇩↓⇩ جایی میشه تیمم کرد که آب نباشه دیگه کجاها اجازه تیمم داریم؟🤔 ①وقتی آب برای سلامتیمون ضرر داشته باشه ②اگه آب کم باشه که اگه وضو بگیریم،ممکنه کسی تشنه بمونه ③وقتی آب کم باشه که فقط بشه بدن و لباس رو‌ برای نماز تطهیر کرد ④وقتی آب غصبی باشه ⑤اگه وقت نماز تنگ باشه و وضو و غسل باعث بشه که همه با قسمتی از نماز بعد از وقت خونده بشه 🔺یه نکته: وقتی نشه غسل و تیمم کرد اونجا باید چیکار کرد؟🤔
✔️ضرب المثل “جواب ابلهان خاموشی ست” از کجا آمده؟ 🍁نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . 🍁مردی سوار بر خرش آنجا رسید. از خر فرود آمد و خرِ خود را کنار اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود رو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. 🍁شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند . مرد آن سخن نشنید و با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. مرد گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. 🍁 مرد او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به مرد شاکی گفت : این مرد لال است ………؟ مرد گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا این که تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته …… قاضی پرسید : با تو سخن گفت….؟! او جواب داد که : آری؛ به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند……. 🍁 قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: “جواب ابلهان خاموشی ست”
🔴 داستان آموزنده عربى بادیه‌نشین نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: اى رسول خدا، قیامت چه زمانی برپا می‌شود؟ در این هنگام وقت نماز شد. پیامبر نمازش را خواند و سپس فرمود: «کو آن مردى که از قیامت پرسید؟» مرد گفت: من هستم اى پیامبر خدا؛ حضرت فرمود: «براى قیامت چه فراهم آورده‌اى؟» گفت: به خدا، چیز زیادى از نماز و روزه فراهم نیاورده‌ام، جز آن‌که خدا و پیامبرش را دوست می‌دارم. پیامبر به او فرمود: «انسان با کسى است که دوستش دارد»(۱). همچنین فرموده‌اند: «هرکس، مردمى را به سبب کردارشان دوست بدارد، روز قیامت، در جمع آنان گرد خواهد آمد و مانند آنان محاسبه خواهد شد؛ اگرچه کردارش مانند کردار آنان نباشد»(۲). امام علی فرمود: «هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت، همراه ما خواهد بود، و اگر شخصى سنگى را دوست بدارد، خداوند، او را با آن، گِرد خواهد آورد»(۳). پ.ن: هر چند محشور شدن همراه انبیاء و اولیاء فواید زیادی دارد اما به معنای قرار گرفتن در جایگاه آنان نمی‌باشد. (۱)(علل الشرائع،ج۱ص۱۳۹) (۲)(تاریخ بغداد،ج۵ص۴۰۵) (۳)(أمالی صدوق،ص۲۰۹)
✨﷽✨ ‍🌸 ولادت حضرت زینب (س) ✍زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت گشت. و این است که نام زینب در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشییع است، به خاطر فداکاریهایش، زیبا، درخشان و جاودانی آن حضرت. مراسم نامگذاری این ولایت را در تاریخ این گونه می خوانیم: هنگام ولادت زینب کبری (س) چون رسول خدا در سفر بود، فاطمه از همسرش علی درخواست کرد که نامی برای فرزندشان انتخاب کند: علی (ع) در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نمی گیرم، صبر می کنیم تا پیامبر از سفر برگردد. چون پیامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علی (ع) شنید فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولی خداوند درباره آنان تصمیم می گیرد. بعد از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند سلام می رساند و می فرماید: نام این دختر را زینب بگذار که این نام را در لوح محفوظ نوشته ام. آن گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و فرمود: توصیه می کنم که همه این دختر را احترام کنند، که او مانند خدیجه کبری است. یعنی همان گونه که فداکاریهای خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمر بخش بود، ایثار صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. 📚معرفی کتاب: کتاب زيباترين شكيب زندگانى حضرت زينب( س)، ص 20 ‌
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_هفتم ویس رو گرفتم و گذاشتم داخل کیفم رو به فرزانه گفتم در هر صور
اعترافات یک زن از جهاد نکاح از پله ها داشتیم می‌رفتیم بالا فرزانه دستم رو محکم گرفت و گفت: نمی دونم چرا حس بالا رفتن از پله های اداره ساواک رو دارم آخه میگن اینا عضو داعش میشن کلا مغزشون رو شستشو میدن ! خندم گرفت وگفتم: خانم امجد معمولا توی ساواک از پله ها می رفتن پایین! فرزانه می دونی خوبی کار کردن با تو چیه؟ با حالت چشم و ابروهاش گفت چیه؟! گفتم: اینکه تو اوج سختی کار هم با جملات نغزت حس آدم رو عوض می‌کنی... در همین حین یه خانم حدود سی و دو، سه ساله اومد جلو و خوش آمدی گفت و راهنماییمون کرد داخل پذیرایی... منتظر شخصی که قرار بود بیاد برای مصاحبه نشسته بودیم ... فرزانه با کنجکاوی اطراف رو نگاه میکرد... خونه ی کوچکی بود، دور تا دور اتاقِ پذیرایی، کناره هایی با ملحفه سفید پهن بودو نمای قالی فیروزه آیی رو بیشتر میکرد روی دیوار قاب عکس یک آقای جوانی زده شده بود که جلب توجه میکرد ... بعد از چند لحظه همون خانم با سینی چایی اومد نشست رو به رو مون گفت بفرمایید من حاضرم... انتظار نداشتم این فرد ،خانمِ مجاهد مصاحبه ی ما باشن! تصویری که از زن های جهاد نکاح دیده بودم خیلی متفاوت بود با خانمی که جلوم نشست هرچند که ما توی خونشون بودیم و دلیلی نداشت اون همه ردا و روبند و بند و بساط داشته باشه... خدایش چهر ه ی زیبایی داشت با خودم گفتم: حیف این چشمهای مشکی و این معصومیت چهره که بر باد رفته... فرزانه ساکت نشسته بود و طوری خیره خانمه رو نگاه میکرد که من جای اون بودم یه چیزی بهش میگفتم!! وُیس رو آوردم بیرون برگه و خودکار و هر چی لازم بود... قبل از شروع گفتم: ما برای پیاده کردن متن روی کاغذ نیاز به صداتون داریم مشکلی نیست صداتون رو ضبط کنیم؟ سری تکون داد و گفت: فقط خودتون گوش کنیدمشکلی نیست... نگاهی به فرزانه انداختم او هم با لبخندی تایید کرد... بسم الله گفتم شروع کردم خوب در ابتدا خودتون رو معرفی کنید .. گفت اسمم مائده است و بیست و نه سال دارم... گفتم: لطفاً کامل بگید فامیلتون چیه؟ از کدوم شهر هستید ؟ گفت: اگه میشه دوست ندارم فامیلم رو بگم! خودتون که بهتر می دونید مصاحبه است و پس فردا همه جا پخش میشه! نگاهی فرزانه به من انداخت و با یک حالت سرزنش خاصی سرش رو تکون داد... گفتم باش مشکلی نیست.. از گذشتتون بگید از تفکراتتون تا برسیم به امروز به اینجایی که نشستید... سرش رو انداخت پایین ...با دستهاش بازی میکرد چند لحظه ایی سکوت کرد و بعد شروع کرد....من توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم پدر و مادرم آدم های معتقدی بودن...من هم توی همین خانواده بزرگ شدم... از دوره ی نوجوانی به بعد من خیلی وجهه ی مذهبی گرفتم توی مدرسه خیلی فعال بودم کم کم با دوستهایی هم فکر خودم یه گروه شدیم یه تیم... همون موقع ها بود که با واژه های مثل گذشت، فداکاری،و جهاد آشنا شدم چیزهایی که از جهاد و مبارزه می‌شنیدیم همه در حد شنیدن بود چون ما دختر بودیم! ولی عاشق اینجور کارها شده بودیم در واقع اسطوره های ما آدم های مبارزی بودن که ما تمام تلاش روحی و جسمی مون رو میکردیم شبیه اونها بشیم... از ورزشهای رزمی گرفته تا کوه نوردی و پیاده روی های طولانی مدت همه این کارها رو میکردیم تا... و بعد سکوت کرد سکوتش طولانی شد فرزانه پرسید تاچی؟ گفت: تا مثلاً شبیه اسطوره هامون بشیم... تا شاید برسیم به بهشت ... ادامه دارد