🔅#پندانه
✍️ تنبیه هوای نفس در تشییعجنازه
🔹در تشییعجنازه یکی از آشنایان ثروتمند برای رضای خدا و تنبیه نفس حاضر شدم. ندایی درونی مدام مرا یاد مرگ و نداشتن عمل صالح و کثرت گناهان میاندازد که حالت معنوی و صلوات عجیبی از رحمت الهی دارم.
🔸بهناگاه در آخر دفن کسی بلند ندا میدهد:
دوستان! برای نهار تالار... منتظرتان هستیم.
🔹هوای نفس و شیطان با یادآوری غذاهای لوکس که رسم میزبان ثروتمند است، مرا دوباره به دنیا مشغول میکند و با تداعی لذتی از دنیا، دوباره لذت اندیشه به مرگ را از من میگیرد.
🔸آری شیطان بهراستی چنین قصد دارد حالوهوای معنوی ما را در همه جا با ذکر دنیا از ما سَلب کند.
🔻در بحارالأنوار از امام باقر «علیهالسلام» آمده است:
💠 «دعوت به تشییعجنازه را بپذیر که مرگ و آخرت را به یاد تو میاندازد، و حضور در ولیمه را اگر همزمان با تشییعجنازه به آن دعوت شده بودی، نپذیر که ذکر دنیا و غفلت در آخرت، در آن است.»
🔸بهراستی که بدعتها چنین بهدست شیطان ما را از حقیقت فهم زندگیمان غافل میسازد. برای همین است که طبق حدیث نبوی در پنج امر اطعام جایز و نیک است:
🔹۱. خرید خانه؛ ۲. سفر حج؛ ۳. عروسی؛ ۴. تولد فرزند؛ ۵. ختنه فرزند ذکور.
🔸اگر دقت داشته باشیم در فوت و مرگ، اطعام جزو سنتهای نبوی نیست؛ چون باعث میشود هوای نفسمان ما را از بهرهوری از برکات معنوی تشییعجنازه محروم کند.
🔹از سوی دیگر در پنج مورد ذکرشدۀ اطعام، انسان میتواند هر زمان آمادگی داشت به آن اقدام کند؛ ولی مرگ بیخبر میآید و چهبسا در فقر انسان، انسان را گرفتار سازد.
🌹داستان قرآنی🌹
(دنیا و آخرت)
🌸گویند: شخصی نزد ابن سیرین آمد و گفت: در خواب دیدم که دنیا و آخرت را از دست داده ام. ابن سیرین گفت: قدری بنشین. سپس مرد دیگری آمد و گفت: در خواب دیدم دنیا و آخرت را به دست آورده ام. ابن سیرین به اولی گفت: تو قرآن گم کرده ای؟ گفت: آری.
🌸سپس ابن سیرین به دومی گفت: تو قرآن یافته ای؟ گفت: آری. آن گاه مرد یابنده ی قرآن، آن را آورد و به شخص اول داد
📚هزارو یک حکایت از قرآن
#داستان
🌷
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_عاشقانه_مذهبی #قسمت_بیست #منتظر_تماس_امین_هستم 😢. با گریه و جیغ و داد مر
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_و_یک
#اوردن_امین_به_معراج_شهدا
🍃سریعاً مرا بیمارستان شهید چمران رساندند.
فشارم به شدت بالا رفته بود.
🔹صداها را میشنیدم که دکتر به برادرم میگفت «چرا فشارش بالا رفته؟ برای خانمی با این سن چنین فشاری بعید است!»
🔸رضا گفت «شوهرش شهید شده!»
حالم بدتر شد با گریه و فریاد
🔹میگفتم «نگو شوهرم شهید شده رضا، امین شهید نشده. فقط اسمش مشابه شوهر من است. چرا حرف بیخود میزنی؟»
🔸 رضا کنارم آمد و آرام گفت «زهرا من عکس امین را دیدهام!»
✳ با این حرف دلم به هم ریخت.
منتظر بودم شوهرم برگردد اما ...
خیلی خیلی سخت است که منتظر مسافر باشی و او بر نگردد...
✔قرار بود اعزام دوم امین به سوریه، 15 روزه باشد، به من اینطور گفته بود.
روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت.
🔸گفتم «امین تو را به خدا 15 روز، حتی 16روز هم نشود. دیگر نمیتوانم تحمل کنم!»
💕هر روز یادداشت میکردم که "امروز گذشت..."
واقعاً روز و شبها به سختی میگذشت.
دلم نمیخواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم. هر شب میگفتم «خدا را شکر امروز هم گذشت.»
⭐باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب میکردم. گاهی روزهای باقیمانده بیشتر عذابم میداد.
هر روز فکر میکردم «10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز، 8 روز... انشاءالله دیگر میآید. دیگر دارد تمام میشود...
دیگر راحت میشوم از این بلای دوری!»
🌟امین خبر داد «فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمیگردم.»
با صدایی شبیه فریاد گفتم: «امین! به من قول 15 روز داده بودی. نمیتوانم تحمل کنم...»
😢دقیقاً هجدهمین روز شهید شد.
❌حدود 6 روز بعد امین را برگرداندند معراج شهدا.
این فاصله زمانی هیچچیز را به خاطر ندارم، هیچچیز را...
وقتی به معراج رفتیم سعی کردم خودم را محکم نگه دارم.
میترسیدم این لحظات را از دست بدهم و نگذراند کنارش بمانم.
🔸قبل از رفتن به برادر شوهرم گفته بودم «حسین؛ پیکر را دیدهای؟ مطمئنی که امین بود؟»
🔹گفت «آره زنداداش.»
💔قلبم شکست. گفتم «حالا بدون امین چه کنم؟ ما هزار امید و آرزو با هم داشتیم.
قرار بود کارهای زیادی باهم انجام دهیم.
با خودم میگفتم حالا باید بدون او چه کنم؟»
✴پیکر را که آوردند دنبال امین میدویدم. نگذاشتم مادرم متوجه شود، فقط گفتم بگذارید با امین تنها باشم.
❤مکانی در معراج شهدا با هم تنها ماندیم.
گفتم «امینم؛ این رسمش نبود! تو راضی نبودی حتی دستهایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود. یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمیداشت روی سینهات میزدیی و میگفتی شوهرت بمیرد زهرا جان!
💟تو که تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟»
خیلی گریه کردم. انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه میکردم و میگفتم این رسمش نبود بیمعرفت!
خدا شاهد است دیدم از گوشه چشمش یک قطره اشک بیرون زد....
👈با ما همراه باشید....
#داستان_واقعی_شهید_امین_کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداوند متعال تمام کمالات را در کدام فریضه قرار داده است؟
👤استاد قرائتی
✅
#جوانمردقصاب
🔸این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
✍می گفتند : عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟
می گفت:
الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
🔹اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت:
«برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید.
مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.
🔸کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
🔹گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.
🔸گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت:
«بفرما ما بقی پولت.»
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!
🔹این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با 12 گلوله به شهادت رسید.
🌹#شهیدعبدالحسینکیانی همان #جوانمرد_قصاب است!
به این میگن جوانمرد🌹
استماع ترتیل
اگر می خواهید حافظ حرفه ای باشید وعلاوه بر حسن حفظ ،تلاوت زیبایی نیز داشته باشید #استماع_ترتیل حتما باید در برنامه روزانه شما باشد .
📎آثار استماع
ا ؛از صحت حفظ مطمئن می شوید
س ؛سرعت تلاوت تنظیم می شود
ت ؛تجوید شما به سطح قابل قبولی می رسد
م ؛مواضع وقف وابتدا را تشخیص می دهید
۱ ؛آهنگ ها ونغمات قرانی را می شناسید
ع ؛عالی وروان تلاوت کردن در ذهن شما نهادینه می شود
انسانهای موفق شب های خود را چگونه میگذرانند؟
1)زود به تختخواب بروید و زود بیدار شوید و منظم کنید سیکل بیدار و خواب را (هر روز و شب در یک زمان)
2)وسایل الکترونیکی را یک ساعت قبل از خواب کنار بگذارید و به جای آن کتاب بخوانید و یا با خانواده وقت بگذرانید و یا به عبادت بپردازید.
3)هر شب به کارهای خود فکر کنید و آن ها را ارزیابی کنید
✅ 4)برنامهی روز بعد خود را بنویسید
نوشته ها معجزه میکنند
بنویسید تا اتفاق بیفتد
کسانی که اهل ثبت هستند بی شک موفقند
❣ شش درس از شش شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی :🌷
شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم.
#شهید_رسول_خلیلی :🌷
به برادر برادر گفتن نیست، به شبیه شدنه.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن :🌷
ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم.
#شهید_روح_اله_قربانی :🌷
شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند.
#شهید_مصطفی_صدرزاده :🌷
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.
#شهید_حسین_معز_غلامی :🌷
در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_عاشقانه_مذهبی #قسمت_بیست_و_یک #اوردن_امین_به_معراج_شهدا 🍃سریعاً مرا بیم
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_و دوم
#شهادت_مبارکت_باشد
✔تا قطره اشک را دیدم با خودم گفتم
«از کجا معلوم امین برای شهادت رفته بود که بخواهم او را سرزنش کنم؟ او رفت تا دِینَش را ادا کند. حالا اگر گلچین شده و خدا دوست داشته او را با شهادت ببرد امین مقصر نیست...»
💕گفتم «امین عزیزم، شهادت مبارکت باشد. اما آن دنیا هوای مرا داشته باش و شفاعتم کن.»
💖آخرین تلاشها و التماسهایم بود «امین؛ مواظبم باش، مثل همان موقعها که پشتم بودی و همیشه میگفتی فقط من و تو هستیم که برای هم میمانیم.»
💔با دیدن اشک امینم مطمئن شدم دل امین با من است که من با این همه وابستگی حالا قرار است بدون او چه کنم....
گفتم «حلالت کردم، به جز خوبی هیچچیز از تو ندیدم.»
🔯چند روز بعد از شهادتش انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند. دائماً گلایه داشتم از خدا، از اطرافیانم، از همه آدم و عالم.
دائم از خودم میپرسیدم «چرا امین رفت؟ چرا بقیه مانع از رفتن امین نشدند؟»
دائماً ناراحت و دلگیر بودم.
منتظر بودم بیاید منتکشی!
امین حاضر نبود ناراحتی مرا ببیند حالا چطور حاضر بود مرا با این داغ بزرگ بگذارد و برود؟
🌟بعد از دو سه روز دیدم دیگر فایدهای ندارد. فکر کردم باید معاملهای کنم.
گفتم «خدایا! شوهرم را در راه تو بخشیدم. خود و خانوادهام هم فدای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام). انشاءالله همه ما مثل امین عاقبت به خیر شویم. فقط شوهرم بیاید با من حرف بزند. بیاید جواب سؤالهایم را بدهد. با من حرف بزند تا کمی آرام شوم. اینکه دیگر توقع زیادی نیست...»
💠همان شب خواب دیدم که گویا خانه ما بخشی از یک مسجد است. با خانمی که نمیشناختم همراه بودم و به او گفتم «به من میگویند شوهرت شهید شده. خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.»
🍃جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست! گفتم «پس شوهرم شهید نشده!»
🍃به سمت مسجد که احساس میکردم خانه ما است رفتم. در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته!
🍃دویدم و با رسیدن به امین، بوسیدمش!
گفتم «وای امین، اگر بدانی این چند وقت چه خوابهای بدی دیدهام!»
💟امین آنکارد کرده و خیلی نورانی با لباس سبز، از جایش بلند شد، پیشانی مرا بوسید و گفت «زهرا جان! من شهید شدم...»
ادامه دارد ...
قران چگونه کتابیست؟
"قرآن ڪتابیست ڪه با نام خدا آغاز مے شود و با نام مردم پایان مے پذیرد.
ڪتابے آسمانے است اما برخلاف آنچه مومنین امروزے مے پندارند و بے ایمانان امروز قیاس مے ڪنند بیشتر توجهش به طبیعت است
و زندگے و آگاهے و عزت و قدرت و پیشرفت و ڪمال و جهاد!
ڪتابے است ڪه نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانے گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده هاے مادے و تنها 2 سوره اش از عبادات!
آن هم حج و نماز!
ڪتابے است ڪه شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست.
ڪتابی است ڪه نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم؛ آن هم در جامعه اے و قبایلے ڪه ڪتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست....
قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگے ساخته ام ڪه هر وقت در ڪوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم مے پرسند: چه ڪسے مرده است؟"
اطلاعات عمومي سوره نباء

نام سوره
نباء
معنی
خبر
محل نزول
مکه
شماره سوره
۷۸
شروع در جزء
۳۰
تعداد آیه
۴۰
تعداد کلمه
۱۷۳
تعداد حروف
۷۷۰
نامهای دیگر
عم ـ تساؤل ـ معجزات ـ عم يتسائلون
علت نامگذاری
خبر مهم و بزرگ قيامت در آيه دوم اين سوره بيان شده كه مردم درباره آن از يكديگر سؤال مي كنند.
ترتیب سوره
به ترتيب جمع آوري، هفتاد و هشتمين سوره است و به ترتيب نزول، هفتاد و نهمين سوره است كه بعد از سوره «معارج» و قبل از سوره «نازعات» نازل شده است.
داستان های سوره
ندارد
فضیلت سوره
پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «كسي كه سوره نبأ را بخواند و حفظ كند حساب او در روز قيامت (سريع انجام مي گيرد) به مقدار خواندن يك نماز خواهد بود»
اولین آیه
عَمَّ يَتَسَاءلُونَ
آخرین آیه
إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا
محتوای سوره
سؤالي در مورد حادثه بزرگ (نبأ عظيم) يعني روز قيامت
نمونه هايي از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين، شب و روز، كوه، گياه و زندگي انسانها و مواهب آن به عنوان دليلي بر امكان معاد و حتميت قيامت.
نشانه هاي آغاز رستاخيز.
نعمت ها و مواهب بهشت.
يادآوري روزي كه مايه حسرت و پشيماني كافران است.
انذار شديد از عذاب قريب.
قرآن کتاب زندگی 📚
@goranketabzedegi
هَرکس ڪه بیشتر براۍ خُدا
کار کُند بیشتر باید فحش بشنود
ما بایَد براۍ #استقامت
ساخته شَویم..⚙
براۍ تَحمُل تُهمَت،اِفتراء و دروغ
چون ما اگر #تحمݪ نَکُنیم
بایَد میداݩ را خالۍ کُنیم
#شهیدمحمدابراهیمهمت
❤️
❤️«و اگر یکی از آنها یا هر دوشان نزد تو به پیری برسند...» از این فراز آیه چه میفهمیم؟
اینکه پدر و مادر در دوران سالخوردگی که بیشترین نیاز را دارند باید در کنار فرزندان خود باشند. مشغلۀ کاری زیاد، نداشتن حوصلۀ سر و کله زدن، برنامهریزی برای رشد شخصی، تنش به خاطر دخالتهای بیجا و... هیچکدام بهانۀ شرعپسندی برای ترک محترمانۀ آنها و فرستادنشان به آسایشگاه نیست.
📖اسراء آیه ۲۳
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
✨﷽✨
#پندانه
🔴 ابزار تبلیغِ هر چیزی در دست حکمرانان است
✍روزی شاهعباس از مدرسه دینی ملاعبدالله در اصفهان بازدید کرد و دید کسی در آن ثبتنام نکرده است.
ناراحت شد و گفت:
چرا چنین است؟!
ملاعبدالله گفت:
خواهشی از تو دارم؛ یک روز هر کاری من میگویم انجام بده و هیچ سوالی نپرس.
شاه پذیرفت. روزی ملا سوار اسب شد و شاه جلوی او پیاده رفت.
مدتی در اماکن شلوغ شهر گشتند. دو روز بعد مدرسه شلوغ شد.
ملا به شاه گفت:
روزی که محبت کردی و پیاده رفتی و من سواره، ارزش علم را بر مردم شهر مشخص کردی و این مردم بر علم عاشق شده و ثبتنام کردند.
ابزار تبلیغِ هر چیزی در دست حکمرانان است. پادشاهان به هر چیزی بها دهند و به هر طرف میل کنند، مردم هم به همان طرف متمایل میشوند.
🍃🌼
و در هیاهویِ دنیایی پر از جمعیت ؛
سلام بر او که جایش همیشه خالیست '!
#امام_زمان
✨﷽✨
#پندانه
🌼کار نیکی که با ریا انجام شود، تبدیل به شر میشود
✍دو مرد هندو گازر (لباسشوی) بودند که در رود سند لباسهای مردم را میشستند. آنان از منزل مردم لباسهایشان را میگرفتند، در رود سند میشستند و هنگام غروب بعد از خشکشدن تحویلشان میدادند. «پادرا» مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباسها سکه یا اسکناسی مییافت. آن را کنار میگذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما «سونیل» مردی بود که اگر سکهای مییافت که صاحب آن ثروتمند بود، آن را برگشت نمیداد و فقط به فقرا برگشت میداد.
روزی پادرا در جیب شلواری سکهای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد، صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانهای ۲۰متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد، تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکهای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت:این سکه را یادتان رفته بود. تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد.
وقتی سکه را تحویل داد، مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت:من ۱۰ سکه گم کردهام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود. باید بقیه را هم بدهی. و از سونیل شکایت کرده و بهجای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد.
🔺پادار به سونیل زمان بدرقهاش به زندان گفت:هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش. بدان کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.
#ضرب_المثل_های_قرآنی
🔹قَالَ هَل أمَنُکُم عَلَیهِ إلّا کَمَا أمنتُکُم عَلی أخِیهِ مِن قَبل
گفت آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همان گونه که نسبت به برادرش یوسف
اطمینان کردم
💌سوره مبارکه یوسف آیه۶۴
💎و اما مصداق آن در فارسی
🔸مومن ازیک سوراخ دوبار گزیده نمی شود🔸
📚 گلستان ضرب المثلهای قرآنی