#حکایت_قرآنی
#جزء_یازدهم
🔹 سرانجام فرعون
🔻 فرعون ادعای خدایی داشت و هر کس غیر او را میپرستید، مجازات میشد. خدای تعالی حضرت موسی (علیه السلام) را برای هدایت او و نجات بنی اسرائیل فرستاد؛ اما او نه تنها ایمان نیاورد، بلکه به جنگ و نزاع با حضرت و بنی اسرائیل برخاست.
آنها شبانه برای مهاجرت از مصر به سوی دریای نیل حرکت کردند. فرعون مطلع شد و از روی ظلم و دشمنی با سپاهش آنان را تعقیب کرد. با معجزه حضرت موسی(علیه السلام) نیل شکافته شد و بنی اسرائیل از آن عبور کردند. فرعون هم به سپاهش دستور داد تا از نیل عبور کرده و به آنها دست یابند، اما به فرمان خدا آب به هم پیوست و فرعون و سپاهش غرق شدند.
فرعون هنگام گرفتاری در غرقاب گفت: من هم به خدایی که بنی اسرائیل به آن ایمان آوردهاند، ایمان آوردم و از تسلیم شدگانم.
اما خدا خطاب به او میفرماید: الآن ایمان میآوری؛ در حالی که پیش از این عصیان میکردی و از مفسدان بودی!؟ امروز جسم بی جان تو را نجات میدهیم تا نشانه و عبرتی برای بازماندگان و آیندگان باشی و قطعاً بیشتر مردم از نشانههای ما غافلند و توجهی به آن ندارند.
(سوره مبارکه یونس ، آیه ۹۰ تا ۹۲)
#حکایت_قرآنی
#جزء_سیزدهم
🔹 توبه فرزندان حضرت یعقوب
🔻 فرزندان یعقوب (علیه السلام) در اثر حسادت، برادرشان یوسف (علیه السلام) را نخست در چاه انداخته و بعد او را به مقدار ناچیزی فروختند و پدر را به فراق یوسف مبتلا کردند.
سالها گذشت تا اینکه یوسف در مصر به قدرت و شوکت رسید و به واسطه قحطی که به کنعان هم رسیده بود، برادران و پدرش او را یافتند. حضرت یوسف آنان را بخشید و آنها هم که در طول این سالها از گناهان خویش توبه نکرده بودند، پشیمان و شرمسار شده و نزد پدر آمده و گفتند:
قَالُوا يَآ أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ
پدر! برای ما به سبب گناهانمان طلب مغفرت کن زیرا ما قطعاً خطاکاریم. حضرت یعقوب هم با شفقت و مهربانی تقاضای آنها را پذیرفت و فرمود:
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيٓ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
به زودی از پروردگارم برای شما طلب مغفرت میکنم. به راستی او غفور و رحیم است.
(سوره مبارکه یوسف ، آیه ۹۷ تا ۹۸)
#حکایت_قرآنی
#جزء_بیست_و_سوم
🔹 حاصل تسبیح خدا
🔻 حضرت یونس (علیه السلام) از بندگان خوب خدا و انبیای بنی اسرائیل است که در چند جای قرآن؛ از جمله در سوره انبیاء و صافات (آیات ۱۳۹ تا ۱۴۸) به داستان او اشاره شده است. قوم آن حضرت، دعوتش را نپذیرفتند و او هم در اثر این نافرمانی، غضبناک آنها را ترک کرد، در حالی که هنوز به او اذن این کار داده نشده بود و گمان میکرد خدا بر او سخت نمیگیرد.
بر کشتی پر از مسافری سوار شد، اما در بین راه اهل کشتی مجبور شدند برای دفع خطر، کسی را به دریا بیندازند و قرعه به نام حضرت یونس درآمد. او را در دریا انداختند و ماهی بزرگی او را بلعید.
او فهمید که این مجازات الهی است و نباید از قومش جدا میشد و بهتر بود با آنها بیشتر مدارا میکرد. لذا غمگین و محزون شد و خود را ملامت مینمود، تا اینکه مشغول تسبیح خدا شد و برای خلاصی از این مصیبت در آن تاریکی دعا کرده و میگفت:
... لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
... خدایا ! جز تو خدایی نیست، تو پاک و منزهی، من به خودم ظلم کردم.
(سوره انبیاء آیه ۸۷)
خدا دعایش را مستجاب کرد و از غم نجاتش داد. ماهی تنِ رنجور او را به خشکی انداخت و خداوند بوته کدویی را بر او رویاند تا در برابر آفتاب محافظش باشد.
سپس یونس به طرف قومش که بیش از صدهزار نفر بودند، رفت و آنها هم ایمان آوردند و عذاب الهی از آنها برطرف شد.
#حکایت_قرآنی
#جزء_بیست_و_چهارم
🔹 مؤمنِ آل فرعون
🔻 از بخشهای جالب داستان حضرت موسی (علیه السلام)، قضیه مؤمنی از آل فرعون است که ایمانش را مخفی کرده و از حضرت موسی پشتیبانی میکرد. برخی روایات و تفاسیر نام او را «حزقیل» بیان کردند.
[المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷ ، ص ۸۳]
✍✍✍✍
زمانی که فرعون تصمیم به قتل حضرت موسی گرفته بود، او گفت: آیا شما میخواهید مردی را بکشید که میگوید پروردگار من خداست و از جانب پروردگارتان دلایل و نشانههای واضحی برای شما آورده است؟
اگر او دروغگو باشد، دروغش به زیان خودش است، ولی اگر راستگو باشد، بعضی از آن چیزی که وعده میدهد، به شما میرسد. خدا کسی را که اسراف کار و بسیار دروغگو باشد، هدایت نمیکند.
سپس خطاب به قوم فرعون گفت: ای قوم! سلطنت امروز مال شماست و در زمین پیروزید، ولی اگر عذاب خدا برسد، چه کسی ما را یاری میکند؟ مؤمن آل فرعون در خطابش خود را هم جزو قوم فرعون قرار داد تا آنها گمان کنند او هم جزو آنهاست. فرعون در پاسخ او گفت: من شما را جز به راه رشد و کمال هدایت نمیکنم.
مرد مومن گفت: ای قوم! من پیش بینی میکنم با تکذیب موسی عذابی مانند روز احزاب و قوم نوح و عاد و ثمود و افرادی که بعد از آنها بودند گریبان گیرمان شود.
سپس افزود: ای قوم! برای شما نگرانم از روزی میترسم که مردم یکدیگر را صدا میزنند و از هم یاری میطلبند و صدایشان به جایی نمیرسد، برایتان میترسم از روزی که روی برمیگردانید و فرار میکنید، اما هیچ پناهگاهی در برابر عذاب الهی برای شما نیست.
کسی را که خدا گمراه کند، راهنمایی برایش نخواهد بود. شما پیش از این هم درباره یوسف در شک و تردید بودید؛ با آنکه با دلیل و نشانه آمده بود و زمانی که از دنیا رفت گفتید: بعد از او خدا هرگز پیامبری نخواهد فرستاد.
فرعون در مقابل استدلالات فرد مؤمن و برای فریب دادن قومش گفت: هامان! برای من ساختمان بلندی بساز، تا شاید بتوانم با وسایل و اسبابی به آسمان بروم و از خدای موسی با خبر بشوم؛ چرا که فکر میکنم او دروغگو است. (احتمالاً منظور فرعون ساخت رصدخانه بوده، تا از طریق ستارگان استنباط کند که آیا رسولی مبعوث شده یا نه؟)
نصایح مرد مؤمن در فرعون و فرعونیان اثر نکرد و هرچه او آنها را از عذاب آخرت ترساند و از زودگذر بودن زندگی دنیا گفت، آنان از پذیرش حق روگردان بودند.
سرانجام خدا او را از مکر فرعونیان نجات داد و آنها را عذاب کرد.
(سوره غافر ، آیه ۲۸ تا ۴۵)
#حکایت_قرآنی
#جزء_بیست_و_هفتم
🔹 سرانجام کفر و تکذیب
🔻 قرآن در آیات متعددی به داستان حضرت نوح (علیه السلام) اشاره فرموده است. حضرت نوح با استقامت تمام ، مدت ۹۵۰ سال قومش را به یکتاپرستی دعوت میکرد، ولی فقط چند نفر به او ایمان آوردند. اما وقتی قومش را به سوی خدا فرا میخواند، آنها انگشت در گوش میگذاشتند تا صدای او را نشنوند و فرار میکردند؛ گویا که تبلیغ حضرت نوح جز بر فرار آنها نمیافزود؛ حتی زن و فرزندش نیز به او ایمان نیاورده و به همراه کافران، حضرت و مؤمنان را مسخره میکردند. دلسوزیها و تلاشهای حضرت نوح هم بیفایده بود.
آنها نوح را دروغگو خوانده و میگفتند: دیوانه است، و او از دست قومش بسیار زجر کشید. حضرت از پروردگارش طلب یاری کرد و گفت: خدایا! قطعاً من مغلوبم، پس یاری ام کن.
عذاب آنها مقرر شد و خدای تعالی دستور داد تا کشتی بزرگی بسازد و علاوه بر خود و کسانی که به او ایمان آورده بودند، از برخی حیوانات یک جفت سوار آن کند.
خداوند درهای آسمان را به آبی که به شدت میریخت، باز نمود و زمین را به صورت چشمههایی شکافت و این دو آب -یعنی آسمان و زمین- به فرمانی که مقدر شده بود، به هم پیوستند. کشتی به راه افتاد و زیر نظر خدا حرکت میکرد و هر کسی که خارج از آن بود، غرق و به عذاب الهی گرفتار شد و این جزای کسانی است که کافر شده بودند. خدای تعالی پس از اشاره مختصر به این وقایع، به سرانجام قوم نوح اشاره کرده و با قاطعیت میفرماید:
وَلَقَدْ تَرَكْنَاهَآ آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ
و آن کشتی را به عنوان نشانهای در میان مردم باقی گذاشتیم؛ آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟
فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ
پس عذاب من و هشدارهای من چگونه بوده است؟
(سوره قمر ، آیه ۸ تا ۱۶)
#حکایت_قرآنی
#جزء_اول
🔹 گاو بنی اسرائیل
🔻یکی از افراد بنی اسرائیل کشته شد و بر سر اینکه قاتل کیست نزاع کردن از حضرت موسی (ع) داوری خواستند آن حضرت هم به امر خدا فرمود: ماده گاوی را بکشند.
بنی اسرائیل گفتند آیا ما را مسخره میکنی؟
حضرت گفت: پناه میبرم به خدا که من از نادانان باشم.
آنها بعد از پذیرش کلام حضرت هر بار نشانهای از گاو میپرسیدند ، هرچند حضرت تاکید میکرد همان کاری که خواسته شده را انجام دهید ، گوش بنی اسرائیل بدهکار این حرفها نبود.
بنابراین حضرت گفت: خدا میفرماید: آن گاو نه پیر و از کار افتاده و نه جوان و کار نکرده باشد ، بلکه میانسال باشد.
بار دیگر گفتند: از خدایت بخواه که رنگ آن گاو را برای ما روشن کند.
حضرت گفت: خدا میفرماید: ماده گاوی زرد رنگ و یک دست که هر کس آن را ببیند ، مسرور میشود.
آنان باز هم بهانه تراشیدند و گفتند: از پروردگارت بخواه مشخصات دیگر آن را برای ما روشن کند ؛ چرا که این ماده گاو برای ما مشتبه شده است.
حضرت گفت: خدا میفرماید: گاوی باشد که نه برای شخم زدن تربیت شده باشد و نه برای آب کشیدن جهت کشاورزی ، و ضمناً هیچ عیب و نقصی و رنگ دیگر در آن نباشد.
گفتند: الان نشانههایش کامل شد. گاو را ذبح کردند. حضرت موسی دستور داد دم گاو را به مقتول بزنند و او زنده شد و قاتل را معرفی کرد. (سوره بقره ، آیه ۶۷ تا ۷۳)
📚ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#حکایت_قرآنی
#جزء_دوم
🔹 شب هجرت
🔻 مشرکان و کافران مکه نقشه قتل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را کشیدند و قرار شد شبانگاه که حضرت در بسترش خوابیده ، ۴۰ نفر از قبایل مختلف مکه با هم یورش برده و پیامبر را بکشند.
خدای تعالی حبیبش را از این ماجرا آگاه کرد.
حضرت از امیرالمومنین علی (علیه السلام) سوال کردند که آیا حاضر است به جای ایشان در رختخواب بخوابد آن حضرت بعد از اینکه مطمئن شد در این صورت آسیبی به پیامبر نمیرسد بدون عذر و بهانهای از جان و دل پذیرفته و حاضر شد که جان خود را در راه خدا و حفظ اسلام و پیامبر فدا کند.
شب که فرا رسید مهاجمان به خانه پیامبر حمله کرده و در بستر آن حضرت با وجود مقدس امیرالمومنین علی (علیه السلام) روبرو گشتند و نقشهشان نقش بر آب شد.
آیه ۲۰۷ سوره بقره در این ارتباط نازل شده است:
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
و از مردم كسی [مانند علی بن ابی طالب علیه السلام] است كه جانش را برای خشنودی خدا میفروشد و خدا به بندگان مهربان است.
از جمله فضایل مهم امیرالمومنین (علیه السلام) این است که حاضر شد برای رضای خدا جانش را فدا کند و این ماجرا با عنوان «لیله المبیت» معروف شد.
#لیله_المبیت
📚ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#حکایت_قرآنی
#جزء_سوم
🔹 مباهله با مسیحیان نجران
گروهی از مسیحیان نجران به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شده و با حضرت درباره حقانیت اسلام ، آفرینش حضرت عیسی (علیه السلام) و الوهیت خدای تعالی به مباحثه پرداختند. با این حال قانع نشده و قرار بر مباهله گذاشتند تا هر یک ، فرزندان و زنان و کسانی را که مانند جان خویش میدانند همزمان به صحرا برده و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهند.
روز موعود فرا رسید و رسول گرامی اسلام تنها با چهار نفر از عزیزان خویش ؛ یعنی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) که خردسال بودند و دختر و پاره تنشان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و امیرالمومنین علی (علیه السلام) برای مباهله به صحرا رفتند.
بزرگ مسیحیان که این صحنه را دید از مباهله دست کشید و به همه اعلان کرد آن حضرت و دین اسلام بر حق است ؛ چرا که او به جای لشکر با نزدیکانش برای مباهله آمده است.
آیه ۶۱ سوره آل عمران در این باره نازل شده است:
فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ
پس اگر کسی درباره آن بندگی و رسالت عیسی (علیه السلام) بعد از آنکه علم آن به تو رسیده است بحث کرد ، پس بگو ما فرزندانمان و شما هم ندانتان و ما زنان خود و شما هم زنان خود و ما جانهای خود و شما هم جانهای خود را دعوت کنیم ، سپس مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم.
طبق این آیه امیرالمومنین علی (علیه السلام) جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.
📚ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#حکایت_قرآنی
#جزء_چهارم
🔹 ضعف ایمان
🔻 مسلمانان با الطاف الهی در جنگ بدر شکست سختی به مشرکان و کافران مکه دادند. سال بعد آنها تجهیز قوا کرده و برای جنگ با مسلمانان رهسپار مدینه شدند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس از مشورت با مسلمانان ، تصمیم گرفتند در خارج از مدینه در جایی که کوه احد قرار دارد ، با سپاه شرک و کفر روبرو شوند.
هر دو لشکر آرایش جنگی کرده بودند. حضرت تعدادی از جنگاوران را محافظ و مراقب تنگه احد قرار دادند ، تا مانع حمله دشمن از پشت سر و غافلگیری سپاه اسلام شوند. جنگ آغاز شد ، پس از مدتی مشرکان که شکست را حتمی میدیدند پا به فرار گذاشتند و مسلمانان به جای تعقیب آنها به جمع آوری غنایم مشغول شدند ، نگهبانان تنگه که جنگ را تمام شده فرض میکردند بر خلاف دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای جمع آوری غنایم محل استقرار خود را ترک کردند.
پیش بینی آن حضرت محقق شد و مشرکان از پشت سر به مسلمانان یورش آوردند و مسلمانان شکست خوردند. به جز امیر مومنان علی (علیه السلام) و چند نفر دیگر ، بیشتر سپاهیان اسلام به جای دفاع از دین و پیامبرشان پا به فرار گذاشتند. حتی کسانی که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ادعای خلافت داشتن نیز فرار کردند و به قول خودشان مانند بز کوهی از کوه بالا رفتند تا زنده بمانند.
در این جنگ ، دندان مبارک پیامبر شکست و امیرمومنان علی (علیه السلام) در حمایت از جان پیامبر زخمهای بسیاری برداشتند.
همچنین تعداد زیادی از مسلمانان از جمله حضرت حمزه (علیه السلام) در این جنگ به شهادت رسیدند.
(سوره آل عمران ، ۱۵۱-۱۵۵)
#جنگ_احد
📚ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#حکایت_قرآنی
#جزء_پانزدهم
🔹 کفران نعمت
🔻 حکایت شده در همسایگی کافر ثروتمندی، فقیرِ مومنی زندگی میکرد.
مرد ثروتمند دو باغ پر از درختان انگور داشت که گرداگرد آنها با درختان خرما پوشیده شده، و بین این دو باغ هم زمین زراعی بود. این باغها و زمین هر سال میوه و محصول فراوانی داشتند؛ زیرا نهر پر آب و گوارایی در آن جاری بود.
روزی در حال راه رفتن و گفتگو به همسایه مومن اش گفت: من نسبت به تو، هم مال و دارایی بیشتری دارم و هم فرزندان و قبیله بیشتری.
مدام از این سخنان بر زبان میراند و همسایهاش را تحقیر میکرد تا اینکه به باغ رسیدند. فراوانی نعمت و وسعت باغ، چشم دلش را کور کرد و با غرور خاصی گفت: هرگز باور نمیکنم این باغ و نعمتها نابود شوند و قیامتی برپا شود، بر فرض هم اگر قیامتی باشد حتماً نزد پروردگارم جایگاهی بهتر از این خواهم داشت.
همسایه مومن به خاطر انکار معاد با ناراحتی به او گفت: آیا به کسی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفریده و بعد هم به صورت مرد کاملی درآورده است، کافر شدهای!؟ من به او معتقدم؛ او پروردگار من است و در عبادتم احدی را شریک او قرار نمیدهم.
چرا وقتی وارد باغت میشوی و این میوهها و زراعت را میبینی، شکر خدای را به جای نیاورده و نمیگویی: آنچه خدا بخواهد میشود و این آبادی جز به حول و قوه خداوند نیست!؟ اگرچه من نسبت به تو از مال و فرزند کمتری بهرهمندم، ولی امیدوارم که پروردگارم باغی بهتر از باغ تو به من عنایت کند و بر باغ تو عذابی از آسمان بفرستد، تمام آن بسوزد و تبدیل به زمینی هموار و بی گیاه شود و یا صبحگاهان آب آن به زمین فرو برود و به هیچ وجه نتوانی آن را بازگردانی و تمام میوههایش نابود شوند.
صحبتهای مشفقانه در او اثر نکرد. آن روز گذشت و شب شد. اتفاقا گفتههای آن مرد با ایمان تحقق یافت.
مرد کافر صبح که به باغش آمد، صحنه عجیبی دید. چیزی از آن باغ زیبا باقی نمانده بود، حتی داربستها هم فرو ریخته و تمام هزینههایی که کرده بود، نابود شده بودند. از ناراحتی و پشیمانی دو دستش را به هم میمالید و میفشرد و میگفت: ای کاش کسی را شریک پروردگارم قرار نمیدادم.
از آن همه ثروت و فرزندانی که داشت و به جای خدا به آنها تکیه کرده بود، کسی باقی نماند، تا از آنها کمک بخواهد و یا آنان او را یاری دهند.
(سوره کهف ، آیه ۳۲ تا ۴۳)
📚ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#حکایت_قرآنی
#جزء_هفدهم
🔹 بت شکن تاریخ
🔻 ابراهیم خلیل الله از پیامبران اولوالعزم و بندگان مخلص خداست. او که به مقام شامخ امامت رسید، جد اعلای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) میباشد.
داستان حضرت و قومش و نمرود، مکرر در قرآن نقل شده است؛ از جمله در آیات ۵۱ تا ۷۳ سوره انبیاء.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) خودساخته و محبوب پروردگار بود. خدای تعالی او را رشد داد، در حالی که پدر نداشت. عمویش آذر که بت پرست بود، کفالت او را بر عهده داشت.
زمانی که رشدش کامل شد و از جانب خدا مأمور تبلیغ یکتاپرستی و دعوت به توحید گردید، شروع به نصیحت پدر (عمویش آذر) و قومش کرد. ابتدا از بتهایی که در کنار آنها معتکف میشدند پرسید؟
گفتند: پدرانمان را دیدهایم که آنها را عبادت میکردند.
ابراهیم گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری هستید.
گفتند: آیا مطلب حقی بر ما آوردهای یا شوخی میکنی؟
ابراهیم با صراحت گفت: پروردگار شما همان خدای آسمانها و زمین است که آنها را آفرید و من از گواهان این عقیدهام. من در غیاب شما نقشهای برای نابودی بتهایتان میکشم.
روز موعود فرا رسید و همه از شهر بیرون رفتند و حضرت ابراهیم در شهر ماند. او پس از خالی شدن شهر از سکنه، به بت خانه رفت و همه بتها به غیر از بت بزرگ را قطعه قطعه کرده و تبر را بر دوش بت بزرگ قرارداد و رفت.
وقتی مردم به شهر بازگشتند و این صحنه را دیدند، با تعجب پرسیدند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است، قطعاً او از ستمگران است.
عدهای گفتند: جوانی به نام ابراهیم از بتها به بدی یاد میکرد. او را در بین مردم حاضر کنید؛ شاید آنان هم گواهی بدهند.
ابراهیم را حاضر کرده و از او پرسیدند: آیا تو این کار را با خدایان ما کردهای؟
حضرت پاسخ داد: شاید این کار را بت بزرگ کرده باشد. از خودشان بپرسید، اگر میتوانند حرف بزنند.
سخنان ابراهیم وجدان خفته بت پرستان را بیدار و فطرت توحیدی آنها را آشکار ساخت و با شرمساری گفتند: ابراهیم ! تو میدانی که آنها نمیتوانند حرف بزنند.
ابراهیم که به مقصودش رسیده بود، فریاد زد: آیا شما معبودهایی را عبادت و بندگی میکنید و میپرستید که برای شما سود و زیانی ندارند!؟ اف بر شما و بر معبودهایی غیر از خدا که میپرستید. چرا عقلتان را به کار نیانداخته و اندیشه نمیکنید!؟
آنان در مقابل این استدلال محکم و کوبنده حضرت پاسخی نداشتند. اما پس از شور و مشورت تصمیم گرفتند برای یاری خدایان خویش او را در آتش بسوزانند؛ اما خدای تعالی آتش را برای حضرت سرد و سلامت قرار داد.
📚ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
#حکایت_قرآنی
#جزء_بیست_و_پنجم
🔹 اجر رسالت
🔻 گروهی از مسلمانان برای خدمت و پاسداشت زحمات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اموالی را به حضرت تقدیم کردند.
آنان به گمان خود میخواستند مزد زحمات حضرت را بپردازند.
خدای تعالی در پاسخ به آنان آیه ۲۳ سوره شوری را نازل فرمود:
... قُلْ لَآ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ...
...بگو من از شما اجری جز محبت و دوستی با نزدیکانم نمیخواهم...
وقتی این آیه نازل شد و حضرت آن را برای مسلمانان خواند، آنان با خوشحالی و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند، اما منافقی گفت: این سخنی است که او بر خدا افترا بسته، و هدفش این است که ما را بعد از خود، در برابر خویشاوندانش ذلیل کند.
با نزول آیه بعدی به این سخن منافق پاسخ داده شد و بعد از پشیمان شدن، وعده پذیرش توبه و بخشش گناه داده شد.
[مجمع البیان ، ج ۹ ، ص ۳۱]
در کتب تفسیری از ابن عباس نقل شده است که وقتی آیه
... قُلْ لَآ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ...
نازل شد، گفتند: یا رسول الله! این افراد که خداوند ما را به دوست داشتن آنان فرمان داده چه کسانی هستند؟ فرمود: علی و فاطمه و فرزندانشان (علیهم السلام)
[شواهدالتنزیل ، ج ۴ ص ۱۸۹-۱۹۷ و منهج الصادقین ، ج ۴ ، ص ۹۱۰]
تاریخ گویای این نکته است که مسلمانان بعد از رحلت پیامبر، نه تنها اهل بیت اش را گرامی نداشتند، بلکه جسارتهای فراوانی بر آنها روا داشتند، و بدتر از همه اینکه از دین هم برگشتند، امام صادق (علیه السلام) در این باب فرمودند: به خدا قسم جز هفت نفر کسی به این عهدش وفا نکرد. [بحارالانوار ، ج ۲۲ ، ص ۳۲۱ ، ح ۱۱]
📚ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi