eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
89 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🍀🍀🌹🌹🍀🍀 کانال آموزشی قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74 @goranketabzedegi 2332
🔴زنگوله افکار ✍ می‌گویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می‌تاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین می‌شده. بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرده. 🔸در ‌‌نهایت هم ر‌هایش می‌کرده. تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. می‌ماند فقط آن زنگوله!... 🔹از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا می‌کند. دیگر نمی‌تواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری می‌دهد. بنابراین «گرسنه» می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس «تنها» می‌ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» می‌کند، «آرامش»‌اش را به هم می‌زند و در نهايت از گرسنگی و انزوا می‌ميرد. 🔸دقیقا این‌‌ همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش می‌آورد. دنبال خودش می‌کند، خودش را اسیر توهماتش می‌کند. 🔹 زنگوله‌ای از افکار منفی، دور گردنش قلاده می‌کند. بعد خودش را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است، ولی نیست. برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آن‌ها را با خودش می‌برد... 📚 @goranketabzedegi
C᭄ ༅࿐ྀུ༅༺❣️༻ ༅࿐ྀུ༅ ༅༅❁❁༅༅ 🌊⛴️کشتی حضرت نوح علیه السلام⛴️🌊 1️⃣ ساخت کشتی همراه با تمسخر مردم🛳 ❁وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ❁«۳۸»هود و نوح به ساختن کشتی پرداخت و هرگاه گروهی از قومش بر او می‌گذشتند وی را مسخره و استهزاء می‌کردند و نوح در جواب آنها می‌گفت: اگر (امروز) شما ما را مسخره می‌کنید ما هم (روزی) شما را مسخره کنیم همان‌گونه که شما مسخره می‌کنید. 2️⃣ استحکام کشتی حضرت نوح علیه السلام 🛳🌊 ❁فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ❁«۱۱۹»شعرا ما هم او را با همه آنان که در آن کشتی انبوه در آمدند به ساحل سلامت رساندیم.«۱۱۹»شعرا 3️⃣ حرکت کشتی حضرت نوح علیه السلام ⛴️🌊 ❁حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ❁«۴٠»هود (نوح به ساختن کشتی و قوم به تمسخر پرداختند) تا وقتی که فرمان (قهر) ما فرا رسید و از تنور آتش آب بجوشید، در آن هنگام به نوح خطاب کردیم که از هر جفت حیوان دو فرد (نر و ماده) با جمیع خانواده‌ات-جز آن (پسرت کنعان و زنت) که وعده هلاکش در علم ازلی گذشته-و هر که ایمان آورده همه را در کشتی سوار کن (که از غرقاب برهند). و گرویدگان به نوح عده قلیلی بیش نبودند. 4️⃣ حیوانات در کشتی 🐪🐫⛴️ ❁فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ...❁«۲۷»مومنون پس ما به نوح وحى كرديم:زيرنظرما (مطابق دستوروآموزش)و وحى ما كشتى بساز. پس همين كه فرمان (قهر) ما آمد و(آب از) تنور جوشيد،ازتمام حيوانات يك جفت (نر و ماده)و(نيز) اهل خود را در كشتى وارد كن... 5️⃣ مسافران کشتی👨‍👩‍👦 ⛴️ ❁فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِی الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ❁«۶۴»اعراف سرانجام او (نوح) را تكذيب كردند. پس او و كسانى را كه در كشتى با او بودند، نجات داديم و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند غرق كرديم. زيرا آنان گروهى كوردل بودند. 6️⃣ قطعات کشتی ⚓⛴️ ❁وَحَمَلْنَاهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ❁ «۱۳»قمر نوح را بر (كشتى‌اى كه) داراى تخته‌ها و ميخ‌ها بود، سوار كرديم. 🌬🌊⛴️🌊⛴️🌊⛴️🌊🌬 📚 @goranketabzedegi
❤️ آگاه باشید مالی که بدست آورده‌اید باعث جاودانگی شما نمی‌شود 📖 سوره همزه، آیات ۲-۳ 📚 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[مطهرات] در قرآن کريم در خصوص مطهرات آب دو آيه اشاره شده است. -(.اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهورا) و از آسمان.آبي پاک کننده نازل کرديم (وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً وَ لِيٍطَهِّرَکُم بِهِ وَ يُذهِب عَنکُم رِجزَ الشَّيْطان) خداوند آبي از آسمان برايتان فرستاد تا شما را پاک سازد، و پليدي شيطان را از شما ببرد اما از ساير مطهرات نامي در قرآن وارد نشده است. زمين،آفتاب،استحاله،اسلام، انتقال،تبعيت،برطرف شدن عين نجاست استبراء حيوان نجاستخوار و غائب شدن مسلمان از جمله مطهرات هستند که مستند آنها اخبار و احاديث است. 📚 @goranketabzedegi
: نشان دهنده قدرت اراده در فرد است. این انگشت با خودِ درونی فرد در ارتباط است. وقتی به شما گفته می شود که در انگشت شستتان انگشتری بیندازید، به دقت مراقب تغییراتی که در زندگیتان اتفاق می افتد باشید. این انگشتر قدرت اراده شما را تقویت خواهد کرد. اشاره: نشان دهنده قدرت، رهبری و جاه طلبی است. این انگشت نشان دهنده یک نوع قدرت خاص است. این مسئله به خصوص در قدیم الایام وقتی پادشاهان قدرتمند در انگشت اشاره خود انگشتر می انداختند بیشتر نمود دارد. درنتیجه، انداختن انگشتر در این انگشت به شما در این زمینه کمک می کند. وسط : نشاندهنده فردیت و هویت فرد است. این انگشت که در وسط قرار گرفته است نشاندهنده یک زندگی متعادل و متوزان است. انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند زندگی متعادل تری داشته باشید. انگشتری: انگشت چهارم شماست. انگشت انگشتری دست چپ به قلب رابطه مستقیم دارد. به خاطر همین است که حلقه ازدواج در این انگشت انداخته می شود. این انگشت همچنین نشاندهنده احساسات و خلاقیت در فرد است. انداختن انگشتر در انگشت چهارم دست راست به شما کمک می کند در زندگی خود خوشبین تر باشید. کوچک: نشاندهنده همه چیز در روابط شماست. این انگشت نشاندهنده روابط ما با محیط بیرون می باشد و دقیقاً مخالف شست است که به خودِ درونی ما اشاره دارد. این انگشت نشاندهنده رفتار ما با دیگران است. انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند روابط خود را تقویت کنید، به خصوص درمورد ازدواج. به ارتقاء روابط کاری هم کمک می کند. بهتر است 📚 @goranketabzedegi
✅از نامه عمل فردی حتما خبر داشتی ✴️اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا(اسراء14) 💢اما ی نامه ی عملم داریم که مال مجموع هر امتیه ✴️... كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ كِتَابِهَا...(الجاثیه28) هر امتی به کتاب خودش فرا خوانده میشود خیلی عجیب شد نه؟؟ با هم ی کم بیشتر با این کتاب آشنا میشیم 📚 @goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق♥️⃟📚 #part_19 درسته ما شیعه های داریا چارتا خونواده بیشتر نیستیم، اما مگه مرده ب
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 هنوز طراوت آب به تن گلدان ها مانده و عطر شب بوها در هوا می رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند مامان مهمون داریم!« تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که با خنده سوال کرد :»هنوز شام نخوردی مامان؟« زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد مامان این خانم شیعه هستن، امشب وهابی ها به حرم سیده سکینه حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلا مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانوادهشون!جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم، میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره غربت این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم که دستی چانه ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم مادری کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی منت پرسید اهل کجایی دخترم؟« در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت ایشون از ایران اومده!« نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید همسرشون اهل سوریه اس، ولی فعلا پیش ما میمونن!« به قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی دریغ نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاه چال ابوجعده رها کرد، خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این بهشت مست محبت این زن شده بودم. به پشت شانه هایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :»اسمت چیه دخترم؟« و دیگر دست خودم نبود که نذر زینبه در دلم شکست و زبانم پیش دستی کرد زینب!« از اعجاز امشب پس از سالها نذر مادرم باورم شده و نیتی با حضرت زینب داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به نذرم وفا میکردم که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم. کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با مهربانی عذر تقصیر خواست :»لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!« از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :»تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم!« و رفت و نمیدانست از درد پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :»بفرمایید! شش ماه بودسعد غذای آماده از بیرون میخرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان مادرم بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت. مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق میلرزد و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد. احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :»خواهرم! نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :»من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید!« و از نبض نفس هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :»شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!« از پژواک پریشانی اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم و از طنین تکبیرش بیدار شدم. هنگامه سحر رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم. سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی دریغ میبارید. ادامه دارد...
          🌺 جمعه، روز صلوات 🌸 💐 توصیف صلوات در روایات 🌸 تنها دعاي مستجاب. 🌸 بهترين هديه‌ی خداوند ب انسان. 🌸 تحفه‌اي از بهشت. 🌸 جلا دهنده‌ی روح. 🌸 عطر خوش ‌بوی دهان. 🌸 نوري در بهشت. 🌸 نور پل صراط. 🌸 شفيع انسان. 🌸 ذكر الهي. 🌸 موجب كمال نماز. 🌸 موجب كمال و استجابت دعا. 🌸 موجب تقرب انسان. 🌸 رمز ديدن پيامبر در خواب. 🌸 سپري در مقابل آتش جهنم. 🌸 انيس انسان در عالم برزخ و قيامت. 🌸 جواز عبور انسان به بهشت. 🌸 بیمه‌کننده‌ی انسان در سه عالم. 🌸 رحمت خداوندی. و دعای مردمی 🌸 برترين عمل در روز قيامت. 🌸 سنگين‌ترين عمل در قيامت. 🌸 محبوب‌ترين عمل. 🌸 خاموش کننده‌ی آتش جهنم. 🌸 از بین‌برنده‌ی فقر و نفاق. 🌸 زينت نماز. 🌸 بهترين داروي معنوي. 🌸 از بین‌برنده‌ی گناهان. 🌸 ذکر روز جمعه؛ 🍀 پس: دم بدم، در همه دم. بر گل رخسار محمد، صلوات😊 💠  اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم . 💠 فرستادن صلوات در روز جمعه امام صادق(ع) : صلوات فرستادن، در روز جمعه پرفضيلت‌ترين عمل است. حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) فرمودند: صلوات فرستادن شما بر من باعث روا شدن حاجت هاي شماست و خدا را از شما راضي مي گرداند و اعمال شما را پاک و پاکيزه مي کند. منبع : داستانهاي صلوات – ص 10 – جمال الاسبوع – 📚 @goranketabzedegi
📖 إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ترجمه فارسی آیه 43 سوره نساء توسط آقای انصاریان : 💠 یقیناً خدا همواره گذشت کننده و بسیار آمرزنده است. 🌸 Allah is ever Pardoning and Forgiving. ترجمه انگلیسی آیه 43 سوره نساء •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ♦️ از روخوانی و صوت و لحن تا حفظ قرآن کریم همراه‌تان هستیم. 📚 @goranketabzedegi