🖤«حسد» همریشه با «حَسْدَل» به معنای کَنِه است. کنه، انگلی بیماریزاست که از راه خون تغذیه میکند. حسد هم وقتی به جان انسان میافتد شرافت و ایمان فرد را میمکد.
حسود نباشیم
📖نساء آیه ۵۴
@goranketabzedegi
یکی بهم گفت دوست داری بری بهشت؟
گفتم نه اونجا جای مادرمه
گفت نمیخوای کنار مادرت باشی؟
گفتم این دنیاشو ازش گرفتم
نمیخوام تو بهشت هم شب و روز حواسش به من باشه
سلامتی همه مادرا ❤️
@goranketabzedegi
سوره بلد آیه ۱ تا ۴.mp3
879.6K
🔸️فرازی از حکمت
🎵 سوره بلد آیه ۱ تا ۴
🎶 مقام بیات
🔷️ امام صادق (علیه السلام)- هرکه در نماز واجبش سوره: لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ را بخواند، در دنیا در شمار نیکوکاران شناخته شود و در آخرت از کسانی شناخته شود که در درگاه خداوند مقام و منزلتی دارند و در روز قیامت در زمرهی همراهان پیامبران و شهیدان و نیکوکاران شود.
منبع دریافت حدیث سایت الوحی
#آموزش_مقامات
@goranketabzedegi
۷.
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، تمام کارگرانش را برای صرف شام دعوت کرد.
جلوی آنها یک جلد #قرآن_مجید و مقداری پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا پول را...؟!🤔
1⃣ اول از نگهبان شروع کرد و گفت یکی را انتخاب کنید:
نگهبان گفت آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم
پس پول را میگیرم که فایدهی آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و پول را انتخاب کرد.
2⃣ سپس از کشاورزی که پیش او کار میکرد خواست یکی را انتخاب کند:
کشاورز گفت زن من خیلی مریض است و نیاز به پول دارم تا او را معالجه کنم
اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا پول را انتخاب میکنم.
3⃣ سپس از آشپز پرسید که قرآن را انتخاب میکنید یا پول را؟
آشپز گفت من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته مشغول کار هستم ، وقتی برای قرائت قرآن ندارم
بنابراین پول را بر میگزینم...
4⃣✅ نوبت رسید به پسری که مسئول حیوانات بود[این پسر خیلی فقیر بود]
مرد ثروتمند گفت من یقین دارم که تو پول را انتخاب میکنی تا غذا بخری یا به جای این کفش پارهی خود کفش جدیدی بخری
پسر گفت: درست است که من نیاز دارم کفش نو بخرم یا اینکه مرغی بخرم و با مادرم میل کنم ؛ ولی من قرآن را انتخاب میکنم ، چرا که مادرم گفته است:
*یک کلمه از جانب خداوند تبارک و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرینتر است*
قرآن را برداشت ؛ بوسهای بر آن زد و آن را گشود تا بخواند ؛ بین آن دو پاکت دید:
در یکی از آنها ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا وجود داشت
در دیگری وصیتنامهای بود که ایشان را وارث تمام اموال و دارایی مرد ثروتمند قلمداد میکرد.
مـــــــرد ثروتمند گفــــــت:
💠هر کسی گمانش نسبت به خداوند خوب باشد خدا او را ناامید نمیکند.💠
👇👇👇👇👇👇👇
گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟!؟🤔
آيه 124 سوره مباركه «طه» رويگردانی و اعراض از ذكر و ياد خدا را عامل اصلی تنگدستی و سختی در زندگی انسان معرفی میكند:
*«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»*
پس تلاش کنیم از خدا و قرآن فاصله نگیریم.
*سعی کنیم یه جوری زندگی کنیم*
*که خداراضی باشه نه بندهی خدا*
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #Part_۴۲ نمیدانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرممان
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚
#part_۴۳
رگبار گلوله لحظه ای قطع نمیشد و ترس رسیدن نیروهای مقاومت به جانشان افتاده بود که پشت موبایل به کسی اصرار میکردند ما میخوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!صدایش را نمی شنیدم اما حدس میزدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم نرخ تعیین میکند و به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند. پیکرم را در زمین فشار میدادم بلکه این سنگ ها پناهم دهند و پناهی نبود که دوباره شانه ام را با تمام قدرت کشید و تن بی توانم را با یک تکان از جا کَند. با فشار دستش شانه ام را هل میداد تا جلو بیفتم، میدیدم دهانشان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه میکشیدند که عجالتاً خنجرهایشان غلاف بود. پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح
زمین بالاتر بود و طوری هلم میدادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه
پیچید و با تمام قامتم روی سنگ راه پله زمین خوردم. احساس کردم تمام استخوان هایم در هم شکست و دیگر ذکری جز نام حضرت زینب به
لب هایم نمی آمد که حضرت را با نفس هایم صدا میزدم و میدیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است. دلم میخواست خودم از جا بلند شوم و امانم نمیدادند که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند. شانه ام را وحشیانه فشار میدادند تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس میکردم و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمیرفت که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف میزند. مسیر حمله به سمت حرم را بررسی میکردند و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد. کریه تر از آن شب نگاهم میکرد و به گمانم در همین یک سال به قدری خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده
بود. تماسش را قطع کرد و انگار برای جویدن حنجره ام آماده میشد که
دندان هایش را به هم می سایید و با نعرهای سرم خراب شد پس از وهابی های افغانستانی؟!« جریان خون به زحمت، خودش را در رگ هایم می کشاند،قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!و همان تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم و او از همانجا با تیزی زبان جهنمی اش جانم را گرفت آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!« قلبم از وحشت به خودش میپیچید و آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم که
شلیک گلوله پرده گوشم را پاره کرد و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت. از شدت وحشت رمقی به قدم هایم نمانده و با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم. حس میکردم زمین زیر تنم می لرزد وانگار عده ای میدویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد. رگبار گلوله خانه را پُر کرده و دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را بپوشاند، تکانه ای قفسه سینه اش را روی شانه ام حس میکردم می شنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند یا حسین! که دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت. گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد، پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر ناله ای هم نمیزد که فقط خس خس نفسهایش را پشت گوشم می شنیدم. بین برزخی از مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بی وقفه چیزی نمیفهمیدم که گلوله باران تمام شد. صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود، چیزی نمیدیدم و تنها بوی خون و باروت مشامم را میسوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد. گردنم از شدت درد به سختی تکان میخورد، به زحمت سرم را چرخاندم و پیکر
پاره پاره اش دلم را زیر و رو کرد. ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود، از تمام بدنش خون می چکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد. تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن
سپیدم همه از خونش رنگ گل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از
هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت. اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای ناموسش می تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم. گوشه پیشانی اش شکسته و کنار صورت و گونه اش پُر از خون شده بود. ابوالفضل از آتش این همه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونه های روشن و خونیاش را می بوسید. دیگر خونی به رگ های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت سنگین میشد و دوباره پلک هایش را
می گشود تا صورتم را ببیند و با همان چشم ها مثل همیشه به رویم می-
خندید. اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم
دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لب های خشکش برای حرفی می لرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست...
✒️ادامه دارد
💠#عبادتهاى حرام
💬برخى از عبادتها گناه محسوب میشوند و باطل هستند همچون موارد زير:
🔹1. نماز، روزه، طواف و اعتكاف در حال حيض و نفاس باطل وگناه است.
🔹2. نافله ظهر و عصر در سفر.
🔹3. اذان و اقامه براى نمازهاى غير يوميه يا اذان قبل از وقت.
🔹4. وضو بعد از غسل جنابت (تا وقتى كه كارى كه وضو را باطل مىكند از او سر نزده).
🔹5. روزه عيد قربان و فطر.
🔹6. روزه يوم الشك به نيت اول ماه رمضان يعنى روزى كه نمیداند آخر شعبان است يا اول رمضان، نبايد به نيت ماه رمضان روزه بگيرد ولى اگر به نيت روزه قضا يا روزه مستحبى روزه بگيرد، صحيح است و اگر بعداً معلوم شود همان روز اول ماه رمضان بوده از ماه رمضان حساب مىشود.
🔹7. خوندن سورههايى كه سجده واجب دارد در حال جنابت و حيض و نفاس حرام است.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#استماع_ده_درس_ضروریه
🚫یکی از نکات مهمی که معمولا ازش غفلت میشه استماع ده درسه.
🎵فوائد استماع ده درس👇
✅از تکرار کردن اشتباهاتی که پیش میاد جلوگیری می کنه
✅اشتباهات به وجود اومده رو برطرف می کنه
✅محفوطات رو محکم می کنه
✅صوت و لحن رو تقویت می کنه
✅تجوید رو تقویت می کنه
✅ خیال حافظ رو از بابت دوره راحت میکنه
و...
🔷️
🔷️🔷️
🌷دستگیری در برزخ
( برشی احتضاروعالم قبر ، صفحه۹۳ )
☜اگر در برخی روایات آمده است که برزخیان با خودتان است و شفاعت ما در برزخ نیست و در قیامت است ، این ها باید در جای خود باتوجه بقیه روایات معنا شود . یا به این معناست که شفاعت اصلی اهل بیت (ع) در برزخ نیست و در مراحل و منازل بسیار سخت و هولناک بروز می کند..
◼️امام حسين عليه السلام:
◾️كانَ صلي الله عليه و آله... لا يَحْسَبُ اَحَدٌ مِنْ جُلَسائِهِ اَنَّ اَحَدا اَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْهُ
▪️پيامبر صلي الله عليه و آله چنان با هم نشينان رفتار مى نمودند كه هيچ يك از آنان گمان نمى كردكسى نزد آن حضرت از وى گرامى تر باشد.
📚عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 284
#تکریم
#مومنین
❌عوامل گمراهی انسانها در قرآن❌
🌹🌹🌻🌻🌹🌹🌻🌻🌹
1⃣ تبعیت از اکثریت مردم ⛔️
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻲ [ ﻭ ﺁﺭﺍ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﻧﻬﻲ ] ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ; ﺁﻧﺎﻥ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﮔﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﻨﺪﺍﺭ [ ﻛﻪ ﭘﺎﻳﻪ ﻋﻠﻤﻰ ﻭ ﻣﻨﻄﻘﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ] ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﺪﺱ ﻭ ﺗﺨﻤﻴﻦ ﺗﻜﻴﻪ ﻣﻰ ﺯﻧﻨﺪ .(انعام١١٦)
2⃣ تقلید کورکورانه از نیاکان ⛔️
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ [ ﻣﺸﺮکان ] ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻧﻪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﺯ ﺁﻳﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻳﺎﻓﺘﻴﻢ ، ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ . ﺁﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﭘﺪﺭﺍﻧﺸﺎﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻤﻰ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ [ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻛﻮﺭﺩﻟﻲ ] ﻧﻤﻰ ﻳﺎﻓﺘﻨﺪ [ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻛﻮﺭﻛﻮﺭﺍﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ ؟ ! ](بقره١٧٠)
3⃣تبعیت از مسوولان وبزرگان فاسد ⛔️
وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا
ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﺎﻥ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﻤﺮﺍﻫﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ .(احزاب٦٧)
@goranketabzedegi
🖤 آدمها اگر میدانستند کی و کجا میمیرند طعم زندگی در کامشان نمینشست؛ حکمت رازآلودگی مرگ همین است.
📖لقمان آیه ۳۴
@goranketabzedegi
🍂🍁🍂
🍂 أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ
🍁 سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد
🍂 فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
🍂🍁🍂
#سلام_حسینی
#امام_حسین
#محرم
▪️ ذکر صالحین ▪️
#ویژه
فهرستی از اسامی کسانی که در واقعه ی عاشورا نقش آفرینی کرده
و در قتل فرزند نوه ی رسول الله
(صل الله علیه وآله) دخیل بودند به همراه درج سرانجام و چگونگی مرگ آن ملعونین
که من الازل والی الابد مورد لعن و نفرین پیروان و محبین رسول الله (ص) و خلفای راستینش واقع هستند .
نام:
👺ﺷﻤﺮ ﺑﻦ ﺫﯼﺍﻟﺠﻮﺷﻦ
نقش وی درکربلا :
ﻧﻘﺶﺁﻓﺮﯾﻦ ﺍﺻﻠﯽ ﺟﻨﺎﯾﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼ
ﺻﺪﻭﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﯾﻮﺭﺵ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﺒﻪ
ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ ) ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ .
سرانجام وچگونگی مرگ :
ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ، ﮔﺮﺩﻥ ﺯﺩﻥ
ﺍﻭ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺭﻭﻏﻦ ﺩﺍﻍ .
نام :
👺ﺣﺼﯿﻦ ﺑﻦ ﻧُﻤﯿﺮ
نقش وی در کربلا :
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﺍﻥ ﻟﺸﮑﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻭ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ )
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﺍﺷﺘﺮ ﺟﺴﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ .
نام :
👺ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ
نقش وی درکربلا :
ﺩﺭ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﮐﺮﺑﻼ ، ﻫﻤﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺗﺤﻘﻖ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﺰﯾﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ.
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﭼﮑﯿﺪﻥ ﻗﻄﺮﻩ ﺧﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﺑﺮ ﺭﺍﻥ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺁﻥ ﺯﺧﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ، ﺟﺴﺪﺵ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪ .
نام :
👺ﺷﺒﺚ ﺑﻦ ﺭﺑﻌﯽ
نقش وی در کربلا :
ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ
ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ ) ﺯﺩ.
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺭﺍﻥﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ. ﺳﭙﺲ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﺴﺪﺵ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ .
نام :
👺ﺣﺮﻣﻠﺔ ﺑﻦ ﮐﺎﻫﻞ
نقش وی در کربلا :
ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺗﯿﺮ ﺑﺮ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻠﯽﺍﺻﻐﺮ ( ﻉ)
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ .
نام :
👺ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﺣُﺼﯿﻦ
نقش وی در کربلا :
ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ( ﻉ ) ﺑﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺑﯽﺷﺮﻣﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺣﺴﯿﻦ! ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ، ﺟﺮﻋﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﭼﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺑﻤﯿﺮﯼ .
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﺑﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ ) ﻣﺒﺘﻼ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﺳﺘﺴﻘﺎﺀ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪ ، ﻫﺮﭼﻪ ﺁﺏ ﻣﯽﻧﻮﺷﯿﺪ ﺗﺸﻨﮕﯽﺍﺵ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻧﻤﯽﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻼﮎ شد.
نام :
👺ﯾﺰﯾﺪ ﺑﻦ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ
نقش وی در کربلا :
ﭼﻮﺏ ﺯﺩﻥ ﺑﺮ ﺩﻧﺪﺍﻥﻫﺎﯼ
ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ )
سرانجام وچگونگی مرگ :
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻗﺺ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﻣﺘﻼﺷﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻗﯿﺮ ، ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪ.
نام :
👺ﺳﺤﺎﻕ ﺑﻦ ﺣَﯿﻮﻩ ﺣﻀﺮﻣﯽ
نقش وی در کربلا :
ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ ) ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ .
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﺑﺎ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ (ﻉ ) ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﭘﯿﺴﯽ ﻣﺒﺘﻼ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﯾﺨﺖ ، ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮ ﺑﺪﻧﺶ ﺗﺎﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻼﮐﺖ ﺭﺳﯿﺪ .
نام :
👺ﺍﺣﺒﺶ ﺑﻦ ﻣﺮﺛﺪ (ﺍﺧﻨﺲ)
نقش وی در کربلا :
ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺑﺮ ﺑﺪﻥ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ ) ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﻋﻤﺎﻣﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ.
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺗﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﻤﺎﻥ ، ﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ به درک واصل شد .
نام :
👺ﺑَﺠﺪﻝ ﺑﻦ ﺳُﻠﯿﻢ
نقش وی در کربلا :
ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ( ﻉ ) ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺑﺮﯾﺪ .
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ ﻏﻠﺘﯿﺪ ﺗﺎ ﻫﻼﮎ شد.
نام :
👺ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺣﺠﺎﺝ
نقش وی در کربلا :
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ (ﻉ ) ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﺴﺖ ، ﺍﻣﺎﻡ (ﻉ ) ﺭﺍ
ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﻧﺎﻣﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﺎﻣﻼﻥ ﺳﺮﻫﺎﯼ ﺷﻬﺪﺍﺀ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ .
سرانجام وچگونگی مرگ :
ﺑﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ ) ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﻼﮎ ﺷﺪ .
نام:
👺ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ
نقش وی در کربلا :
ﻣﺠﺮﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺳﻮﻡ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ .
نام:
👺ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧُﺴﯿﺮ ﮐِﻨﺪﯼ
نقش وی در کربلا :
ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺮ ﻓﺮﻕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ (ﻉ )
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﻗﻄﻊ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺗﻮﺳﻂ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﻣﺎﻧﺪ .
نام:
👺ﺍﺑﺤﺮ ﺑﻦ ﮐﻌﺐ
نقش وی در کربلا :
ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻘﻨﻌﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﯾﻨﺐ ( ﺱ )
ﻭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﮔﻮﺵ کودکان
سرانجام و چگونگی مرگ :
ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺪﻗﻪ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ......
@goranketabzedegi
دليل باز ماندن دهان و چشم #مرده چيست؟
🔸در آیه قرآن می خوانیم :
🌸فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ؛
🔸براى هر قوم و جمعيّتى، زمان و سرآمد (معيّنى) است . هنگامى كه سرآمد آن ها فرا رسد، نه ساعتى از آن تأخير مى كنند، و نه بر آن پيشى مى گيرند.»
🔸از معصوم (ع) سؤال كردند که بعضى از اموات و مردگان را مى بينيم چشم آن ها باز است و بعضى بر هم و بسته است. كدام يك علامت #سعادت و #شقاوت است؟
🌸حضرت فرمود: آن كه چشمش باز است، موقعى كه مرگ آمد، چشمش باز بود. #مهلت نداشت كه چشمش را بر هم گذارد.
🔸آن كه چشمش بر هم و بسته است، موقعى كه مرگ آمد، چشمش بر هم بود. مهلت نداشت چشم را باز كند.
📚سوره اعراف،آيه 34
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #part_۴۳ رگبار گلوله لحظه ای قطع نمیشد و ترس رسیدن نیروهای مقاومت به جانشان
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚
#Part_۴۴
میتوانستم تصور کنم تکفیری هایی که حرم را با مدافعانش محاصره کرده اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا میخواستم شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده اش را نبینم. تا سحر گوشم به لالایی گلوله ها بود،چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی دریغ میبارید و مصطفی با مدافعان و اندک اسلحه ای که برایشان مانده بود، دور حرم می چرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.نگاهش دریای نگرانی بود، نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیش قدم شدم من نمیترسم مصطفی! از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لب هایش را ربود و پای ناموسش در میان بود که نفسش گرفت اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟از هول اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه شان درد میکرد،هنوز وحشت شهادت بیرحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم میدوید، ولی میخواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم یادته داریا منو سپردی دست حضرت سکینه ؟ اینجا هم منو بسپر به حضرت زینب »!محو تماشای چشمانم ساکت شد بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را میچشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و حضرت زینب را شاهد عشقم گرفتم اگه قراره ب سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟ و
نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه میکنم که شیشه چشمش ترک خورد
و عطر عشقش در نگاهم پیچید این حرم و جون این مردم و جون تو
همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم میرسه، نه به این مردم نه به تو! در روشنای طلوع آفتاب، آسمان
چشمانش میدرخشید و با همین دستان خالی عزم مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درد دل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای حضرت زینب بود که رو به حرم ایستاد. لب هایش آهسته تکان میخورد و به گمانم با همین نجوای عاشقانه عشقش را به حضرت زینب می سپرد که تنها یک لحظه به سمتم چرخید و می ترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد. در برابر نگاهم میرفت و دامن عشقش به پای صبوری ام می پیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت حضرت زینب شدم.
میدانستم رفتن امام حسین را به چشم دیده و با هق هق گریه به همان لحظه قسمش میدادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت حرم همهمه شد. مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان میخواستند در را باز کنند و باور نمی کردم تسلیم تکفیری ها شده باشند که طنین "لبیک یا زینب" در صحن حرم پیچید. دو ماشین نظامی و عدهای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمیشد حلقه محاصره شکسته شده باشد که
دیدم مصطفی به سمتم میدود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود،
صورتش مثل ماه میدرخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به
نفس نفس افتاد زینب حاج قاسم اومده! یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم سردار سلیمانی را میگوید و او از این همه شجاعت به هیجان
آمده بود که کلماتش به هم می پیچید تمام منطقه تو محاصره اس! نمیدونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!بی اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به خدا حس میکردم با همان لب های خونی به رویم میخندد و انگار به عشق سربازی حاج قاسم با همان بدن پاره پاره پَرپَر میزد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد ببین! خودش کلاش دست گرفته!« سردار سلیمانی را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی اش را در سرمای صبح زینبیه با چفیه ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به حرم، گرای مسیر حمله را میداد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی اش برای دفاع از حرم حضرت زینب به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. ما چند زن گوشه حرم دست به دامن حضرت زینب و خط آتش در دست سردار سلیمانی بود که تنها چند ساعت بعد محاصره حرم شکست، معبری در کوچه های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سالهای بعد بود تا چهار سال بعد که داریا آزاد شد.
ادامه دارد
2_1152921504607897653.mp3
153.1K
👤️استاد #عبدالباسط_محمد_عبدالصمد
📖آیات انتهایی سوره فجر
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#بلند_خوندن_آیات_و_کلمات_مشکل
🔷️ یکی از راه های ماندگاری مطالب در ذهن ، بلند خوندن مطلب مورد نظر محسوب میشه.
اگر آیاتی به سختی توی ذهنمون جا میگیره میتونیم از این روش استفاده کنیم.
❌مواظب باشیم به حنجره فشار نیاریم، حافظ قرآن تا آخر عمر به حنجره سالم احتیاج داره❌
#نکات_مهارتی
🔷️
🔷️🔷️
🔷️🔷️🔷️
🌐آموزش
✍استاد فاطمی نیا :
از صبح که پا میشه؛ فلان کس چی گفت، فلان کس چیکار کرد، فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن! روایت داریم که اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند... فکر نکنید همه شراب می خورند و از در و دیوار مردم بالا می روند. نه! یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم...
امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند : اگر هر چه را که می شنوی بگویی، دروغگو هستی!
سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا میداد... از آیت الله بهاءالدینی راز سید سکوت را پرسیدم! با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند :"درِ آتش را بسته بودند..."
علامه حسن زاده آملی : تا دهان بسته نشود، دل باز نمیشود و تا عبدالله نشوی، عندالله نشوی آنگاه از انسان اگر سَر برود، سِر نرود...!
@goranketabzedegi
✅ «آن کسانی که بیدین شدند را چه هشدارشان دهی چه ندهی، تفاوتی ندارد، *ایمان نمیآورند!*»
سوره بقره، آیه۶
#کالانعام_بل_هم_اضل
@goranketabzedegi
تو دانشگاه تدریس دارم..
یه بار یکی از بچه ها بحثی رو شروع کرد که خیلی به عقاید وهابیت و برخی از اهل سنت نزدیک بود
اینکه ما نیازی به امامان نداریم و فقط خدا رو داشته باشیم کافیه ، عقل خودمون میرسه راه درست و غلط رو درک کنیم ، خدا انقدر مهربان هست که نیازی نیست دست به دامن امامان بشیم...
کلاس هم به شک افتاده بودند
خدا و قرآن رو قبول داشت
من هم دست به دامن قرآن شدم
آیه ۳۵ سوره مائده رو که حفظ بودم روی تخته نوشتم
[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ..]
ای اهل ایمان !
تقوا پیشه کنید و برای تقرب به سوی او وسیله بجویید( و راه تقرب به سوی خدا، اهل بیت علیهم السلام هستند).
خدا رو شکر مسئله تا حدودی حل شد..
اون روز دیدم چقدر من و امثال من کم کاری کردیم..
این جور سوالات بین جوانان زیاد هست..
📚برگرفته از کتاب خاطرات حافظان ص۱۰۴
#برکت_حفظ
🕋🍃 #نماز_اول_وقت 🍃🕋
👈سیرهی آیت الله کشمیری بعد از نمازها این بود:
ابتدا پیشانی بر مهر میگذاشت و سه مرتبه میگفت:
الحمدلله؛
بعد گونهی راست را بر مهر میگذاشت و سه بار میگفت:
شُکرً لِلّه؛
و سپس گونهی چپ را بر مهر نهاد و سه مرتبه میگفت:
استغرالله.
از وی سؤال شد این چه سجدهای است؟ فرمود: «حضرت ابراهیم, به یاری این سجده خلیل و دوست خدا شد.
📚روح و ریحان، ص 107
قرآن کتاب زندگی 📚
@goranketabzedegi
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🌺
🖋آموزش تجویــد✒️
مخرج حرف س – ز – ص👇
سطح جلوی زبان( کمی عقب تر از نوک زبان)به صورت شیار با قسمت مقابل خود یعنی برجستگی مرز بین لثه و سخت کام، بسیار نزدیک میشود و از این مجرای تنگ، سه حرف (س-ز-ص) ایجاد میشود
برای ایجاد زمینه تولید این سه حرف،کناره های زبان به دندان های بالا چسبیده و راه عبورهوا را از کنار زبان مسدود میکند.همزمان،شیاری در وسط زبان درست میشود که هوا ناگزیر، با سایش فراوان از مجرای تنگ بین این شیار و برجستگی لثه خارج میشود
حرف ((س)): بدون ارتعاش تارهای صوتی، به صورت ساده تولید میشود.
حرف ((ز)): همان ((س)) است که همراه آن تار های صوتی نیز مرتعش می گردند.
حرف((ص)): همان ((س)) است و بدون ارتعاش تار های صوتی تولید میگردد؛ اما با این تفاوت که همزمان با تولید در مخرج، کف زبان پهن و گود شده و ((ریشه )) زبان، به سوی کام بالا می آید و در نتیجه، ((ص)) را پر حجم کرده و از آن ((ص)) میسازند(سین مفخّم).
#تجوید_نوشتاری
قرآن کتاب زندگی 📚
@goranketabzedegi
🌸
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من از #لحظه_مرگ بسيار ميترسم
چــه کنــم؟
امام صادق(ع) فرمودند⇩
#زيـارت_عاشـورا را زيـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا #شفـاعت_حسين علیـهالسلام
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
#شب جمعه شب زیارتی ارباب بی کفن👍
قرآن کتاب زندگی 📚
@goranketabzedegi
🟩 ما عَلَي الْمُحْسِنین مِنْ سَبِیل؛
🔹بر نیکوکاران باکی نیست.» «سوره ي توبه، آیه ي 91»
🔻ان را که حساب پاک اسـت از محاسبه چـه باک اسـت
#حساب_باک
#_ضرب_المثل_قرآنی