eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
79 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 خودت را فراموش نکن قرآن چند تا توبیخ تند دارد. یک‌جا می‌گوید فلانی مثل گاو است؛ «کالْأَنْعام» (اعراف، 179) یک‌جا می‌گوید مثل سگ؛ «کمَثَلِ الْکلْب» (اعراف، 176) یک‌جا هم مثل الاغ؛ «کمَثَلِ الْحِمار» (جمعه، 5) یک‌جا هم خیلی تندتر می‌گوید «أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل» می‌گوییم: اوه! این دیگر کیست که می‌گوید از چهارپایان هم بدتر است؟ می‌گوید «أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف، 179) خدا می‌گوید کسی که غافل است از چهارپا هم بدتر است. حالا غفلت از چه؟ غفلت از خود. چه‌قدر توان دارم رشد کنم؟ آیا بهتر از این نمی‌توانستم تحصیل کنم؟ همسرداری بهتر از این نمی‌شد؟ اسم بهتر از این نبود که روی بچه‌ام بگذارم؟ از این بهتر نمی‌شد فیلم ساخت؟ از این بهتر نمی‌شد کتاب نوشت؟ خودمان را فراموش کردیم؛ «نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ» (ص، 26) معاد را هم فراموش می‌کنیم.
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_دهم رنگ صورت فرزانه عین گچ سفید شده بود... ازصدای پاها معلوم بود
اعترافات یک زن از جهاد نکاح سه نفری از در اتاق پریدیم بیرون... اوه... اوه....چه وضعیتی!!! یخچال افتاده بود زمین و پاهای یکی از آقاها زیر یخچال مونده بود دو نفر دیگه داشتن تلاش میکردن بکشنش بیرون... خانم مائده هم مرتب میزد تو سرو صورت خودش می گفت رسول خوبی رسول... به هر بیچارگی بود یخچال رو از روی پای همون که رسول صداش میزدن برداشتن... داغون شده بود... فرزانه یه نگاهی به پای رسول کرد یه نگاهی به خانم مائده با شتاب گفت: خوب زنگ بزنید اورژانس و دوید سمت رسول رو کرد به خانم مائده گفت: من دوره کمک های اولیه رو گذروندم جعبه ی کمک های اولیه دارید؟ خانم مائده که کاملا هول کرده بود و پهنای صورت اشک می‌ریخت. رفت جعبه کمک های اولیه بیار ... فرزانه اومد پای رسول رو بررسی کنه که رسول چنان خودش رو عقب کشید نزدیک بود سرش بخوره به دیوار! در حالی که درد زیادی می کشید و تو خودش می پیچید گفت نیازی نیست دست نزنید الان اورژانس میرسه... فرزانه یه نگاه عصبانی بهش کرد و بلند شد اومد سمت من... دیدم اوضاع خیلی خرابه و نمی تونیم مصاحبه رو ادامه بدیم به خانم مائده گفتم پس با این وضعیت مصاحبه رو بذاریم برا یه وقته دیگه... با هق هق گفت: ببخشید من به داداشم گفتم امروز مهمون داریم نمی خواد این یخچال رو ببری تعمیر گاه! گفت: من کاری به مهمونا ندارم با دوستام اومدم یه لحظه می بریمش تموم ... همون‌طور اشک‌ می ریخت گفت اومد ثواب کنه کباب شد .... خدا حافظی کردیم و داشتیم بیرون میومدیم اورژانس هم همون موقع رسید...رسول رو گذاشتن رو برانکارد قبل از اینکه سوار ماشین بشه با همون حال خرابش گفت: ببخشید خانمها برنامه ی امروزتون خراب شد ... سوار ماشین شدیم فرزانه سرش رو گذاشت رو فرمون گفت عجب روزی بود ها... تر کیدیم... گفتم فرزانه :صحنه هایی امروز دیدم که هیچ وقت یادم نمیره !چه زجر روحی توی اتاق کشیدیم... واقعا چه جوری بعضی ها تونستن تن به جهاد نکاح بدن !!! فرزانه گفت:آره واقعا خیلی بد بود دفعه ی دیگه توی خونشون قرار مصاحبه نذاریا نصف عمر شدیم... بعد هم ادامه داد پسره رو دیدی عه!عه! یکی نیست بهش بگه تو که اینقد متعصبی جلو خواهرت رو می‌گرفتی که....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 مستحبات ورود به مسجد 1. داشتن طهارت خدای متعال می‌فرماید «خوشا به حال بنده‌ای که در خانه خویش وضو گرفته، آن‌گاه مرا در خانه‌ام زیارت کند. بدانید که بر زیارت‌شونده لازم است زائر خویش را گرامی دارد.» (بحارالانوار، ج 81، ص 14). 2. پوشیدن لباس فاخر و پاکیزه 3. خوش‌بو کردن خویش 4. مستحب است کسی که به مسجد می‌رود باوقار گام بردارد. 5. پیشی گرفتن بر دیگران در رفتن به مسجد در روایت آمده که بهترین مردم کسی است که قبل از همه به مسجد برود و دیرتر از همه خارج بشود. 6. صلوات فرستادن به هنگام ورود در روایت آمده که به هنگام ورود به مسجد ونیز خروج از آن صلوات بفرست. 7. ورود به مسجد با پای راست 8. مداومت داشتن بر رفتن به مسجد #
💢 دست‌ها 🔸 اگر دستی سر سفره دراز شد، کوتاهی از میزبان است. 🔹 اگر پایی کنار بزرگ‌تر دراز شد، دست هم دراز می‌شود. 🔸 اگر دستی به سمت خدا دراز شد، فاصله میان خدا و بنده کوتاه می‌شود. 🔹 اگر دستی به سمت بنده دراز شد، فاصله میان خدا و بنده هم دراز می‌شود. 🔸 دست‌ها را به سمت آسمان دراز می‌کنیم اما نگاهمان به زمین است. 🔹 بعضی‌ها هم فقط دستشان دراز است، اما زبانشان در گرفتن حق کوتاه، 🔸 برخلاف بعضی‌ها که فقط زبانشان دراز است، اما دستشان از همه‌جا کوتاه. 🤔 درازی برخی دست‌ها شاید از کوتاهی فکرهاست.
💢 نماز اول وقت (حکایتی از دوران سربازی) یکی از دوستان برایم نقل می‌کرد:‌ در خدمت سربازی،‌ مافوقم سر اذان به من دستوری داد، گفتم «الان باید بروم نماز و نمی‌توانم انجام بدهم.» و به نماز اول‌وقت جماعت رفتم. مافوقم عصبانی شد و من را تهدید کرد. با احترام گفتم: دستور خدا مافوق دستور شماست هر کاری می‌خواهید بکنید. فردای آن روز فرمانده پادگان من را احضار کرد و علت سرپیچی از دستور مافوق را از من پرسید. من هم گفتم سر اذان اگر شما هم امر می‌کردید من اول نماز را می‌خواندم. پرسید: تو واقعاً به خاطر نماز از دستور مافوقت سرپیچی کردی؟ گفتم: بله. فردای آن روز فرمانده که مسئله را تحقیق کرده بود و حتی از خود آن مافوقی که گزارش را رد کرده بود، پرسیده بود و مطمئن شده بود، به بنده مسئولیت بالاتری داد و رتبه من ارتقاء پیدا کرد. ضمناً یک هفته هم مرخصی تشویقی گرفتم. #
🔴بی محاسبه عشق بورز ✍مردی نزد عارفی رفت و گفت ۳۰ سال روزه گرفته و مشغول عبادت بوده اما هیچ نشانی از نزدیکی به خداوند در خود نمی‌بیند. عارف در پاسخ گفت: اگر صد سال دیگر هم به این کار ادامه دهی، اتفاقی برای تو رخ نخواهد داد چون کارت خالصانه نبود و مردی محاسبه‌گر هستی، در غیر این‌صورت چگونه می‌توانستی لحظات عشق و عبادت را بشمری؟! وقتی معامله در کار باشد، عشق و عبادت ارزشی ندارد و تو را به جایی نمی‌رساند. بی‌دلیل و محاسبه عشق بورز و بی‌ریا عبادت کن تا همه چیز را به دست بیاوری.
🔴 صدای تسبیح موجودات: همسر علامه طباطبایی نقل می کنند که شبی دیدیم که آقا استراحت نمی کند و قدم می زند عرض کردم مشکلی پیش آمده یا کسالتی دارید؟ گفتند نه؛ پرسیدم پس چرا استراحت نمی کنید؟ ایشان یک جمله عجیب می فرمودند که از صدای تسبیح موجودات خوابم نمی برد و من هم بلند شدم و با آن ها همراه شدم. اقای قدوسی نجفی مدیر دارالقرآن علامه طباطبایی نقل می کنند : 🌱یکی از اساتید حوزه علمیه برای من نقل کرد که روزی به بیت علامه رفتم و درخواست کردم ذکری به من ارائه کنید که در سلوک خودم استفاده کنم و علامه ذکر یونسیه را به من تعلیم داد. من گفتم این ذکر را می‌دانم، یک ذکر دیگر هم بفرمایید و ایشان فرمودند باید به این ذکر عمل کنی و زمانی که آثارش پدیدار شد بیایید ذکر دوم را بگویم. من سوال کردم آثار آن باید چگونه پدیدار آید که من متوجه شوم؟ ایشان فرمودند در همین خیابان صفائیه که قدم می‌زنی باید صدای تسبیح درختان را بشنوی؛ هر زمان شنیدی بیا تا ذکر دوم را برایت بگویم! @zarboolmasall
🔴 صدای تسبیح موجودات: همسر علامه طباطبایی نقل می کنند که شبی دیدیم که آقا استراحت نمی کند و قدم می زند عرض کردم مشکلی پیش آمده یا کسالتی دارید؟ گفتند نه؛ پرسیدم پس چرا استراحت نمی کنید؟ ایشان یک جمله عجیب می فرمودند که از صدای تسبیح موجودات خوابم نمی برد و من هم بلند شدم و با آن ها همراه شدم. اقای قدوسی نجفی مدیر دارالقرآن علامه طباطبایی نقل می کنند : 🌱یکی از اساتید حوزه علمیه برای من نقل کرد که روزی به بیت علامه رفتم و درخواست کردم ذکری به من ارائه کنید که در سلوک خودم استفاده کنم و علامه ذکر یونسیه را به من تعلیم داد. من گفتم این ذکر را می‌دانم، یک ذکر دیگر هم بفرمایید و ایشان فرمودند باید به این ذکر عمل کنی و زمانی که آثارش پدیدار شد بیایید ذکر دوم را بگویم. من سوال کردم آثار آن باید چگونه پدیدار آید که من متوجه شوم؟ ایشان فرمودند در همین خیابان صفائیه که قدم می‌زنی باید صدای تسبیح درختان را بشنوی؛ هر زمان شنیدی بیا تا ذکر دوم را برایت بگویم!
✅تازه فهمیدم اینکه میگن: «مگه شش ماهه دنیا اومدی» (کنایه از عجول بودن و صبر نداشتن برای کارها) ریشه ی قرآنی داره 😳 💢آخه قرآن میگه همتون 6 ماهه دنیا اومدید😄 (ذات انسان عجول و بی صبر است ) ✴️خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ...📜(انبیا37)
✍️ به مناسبت هفته بسیج؛ پنج توصیه حاج قاسم سلیمانی به بسیجیان «بسم الله الرحمن الرحیم برادران و عزیزان بسیجی‌ام سلام علیکم خداوند شما را برای‌ خدمت‌ به اسلام حفظ‌ بفرماید. عزیزانم! اولاً؛ بزرگترین امانت سپرده شده به ما جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمایید. ثانیاً؛ به حلال خداوند و حرام آن، توجه خاص خاص بفرمائید. ثالثاً؛ پدر و مادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین توصیه فرمودند. رابعاً؛ دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی می‌کنید. خامساً؛ نماز شب نماز شب نماز شب کلید تمام عزت‌هاست.»
✨﷽✨ 💠 يڪروز در منزل ديدم خانم دستگيره هاى زيادى دوخته ڪه با آن ظرف هاى داغ غذا را بر مى دارند ڪه دستشان نسوزد، آنها را برداشته و به جلسه درس براى جايزه آوردم . وقتى خواستم جايزه بدهم به طرف گفتم : يڪى از اين سه مورد جايزه را انتخاب ڪن : 1⃣ يڪ دوره تفسير الميزان ڪه 20 جلد است. 2⃣ مقدارى پول . 3⃣ چيزى ڪه به آتش و گرماى دنيا نسوزى . گفت : مورد سوّم . من هم دستگيره ها را بيرون آورده به او دادم . 😂😊همه خنديدند. 😊😂😊😂
✨﷽✨ 12 💶 مثل کارمندبانک 💠چه کنیم تا در دنیا راحت زندگی کنیم؟ ✨پاسخ : قرآن میفرماید: لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم ... ( سوره حدید، آیه ۲۳) 💠آن گونه باشید که اگر چیزی را از دست دادید، تاسف نخورید و اگر چیزی به شما دادند، شاد نشوید. 🔻راستی آیا میشود انسان اینگونه متعادل باشد که دادنها و گرفتنها در او اثری نگذارد⁉️ 💰کارمند بانک، یک روز مسئول دریافت پول مردم میشود، و روز دیگر مسئول پرداخت پول به مردم میشود. ♨️نه آن روزی که پول میگیرد خوشحال است و نه آن روزی که میپردازد، ناراحت. زیرا او میداند هر دو روز، امانتداری بیش نبوده است....✖️✔️ 🚜برای لاستیک تراکتور،حرکت در زمین هموار و غیر هموار یکسان است، ولی برای لاستیک دوچرخه، تفاوت دارد.🚲 🐦نشستن و برخاستن یک گنجشک، روی شاخه گل اثر میگذارد ولی روی درخت تنومند، اثر چندانی ندارد.🌴 ↩️ آری،انسانهای بزرگ به خاطر سعه ی صدری که دارند، مسایل جزئی در روح آنان اثرچندانی ندارد.✖️✔️ 🔅امام حسین (ع) ظهر عاشورا در برابر دهها تیر که به سویش رها شد و ده ها داغی که دید، ⚡️نماز با حال و خشوعی خواند، ⚠️در حالی که کوچکترین حرکت، ما را از نماز یا خشوع باز میدارد.❎
هر گـاه مـایـل ب انجـام گنـاهـی شدیـم این سـه اصـل را فـرامـوش نکنیـم 1⃣خــــدا شمـــا را مـــی بینـــد 2⃣مـلائـکه مینــــویسنـــــد 3⃣مـــرگ در هـــر حــــال میـایـد 📚 @goranketabzedegi
راضيم به رضای خدا کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد. همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی! او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت. همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی! او گفت:راضيم به رضای خدا پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست. همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری! او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند. همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی! او گفت:راضيم به رضای خدا و این داستان ادامه دارد... همانطور که زندگی ادامه دارد... وخدا هيچگاه بنده اش را نمی آزارد... كه او عاشق ترين معشوق است ازصميم قلب ميگويم: ✨راضيم به رضای خدا✨ 🌸🌸🌸🌸
. 🔹شخصی به علامه طباطبائی گفت: یه توصیه یا ریاضت یا ذکری برای پیشرفت معنوی به من بفرمایید🙏🏻 🔹علامه فرمود: بهترین ریاضت، خوش اخلاقی در است . ✍🏻خوش اخلاقی مخصوصا در خانه باعث پیوند و همدلی اعضای خانواده می شود و برکات معنوی و مادی زیادی در پی دارد. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔰 به جای منفی بافی 🔰 🔰 روی داشته هایت تمرکز کن 🔰 ✍️ مردى از خانه اش راضى نبود، از دوستش که بنگاه املاك داشت خواست تا خانه اش را بفروشد. 🔹 دوستش یک آگهى نوشت و آن را برایش خواند: 👆خانه اى زیبا که در باغى بزرگ و آرام قرار گرفته.تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق هاى دلباز و پذیرایى و ناهارخورى وسیع. 🔸صاحب خانه تا متن آگهى را شنید، گفت: این خانه را نمیفروشم، در تمام مدت عمرم مى خواستم جایى داشته باشم مثل این خانه اى که تو تعریفش را کردى❗️❕ 🔺 این داستان خیلی از ماست 🔺 🔴 عادت کرده ایم فقط ضعف ها، نقص ها و شکست ها را ببینیم و چشمانمان را روی ها و داشته هایمان بسته ایم❗️ 💐 پس سعی کن موفقیت های هر روزت را بنویسی هرچند کوچک و برای داشتنشان خدا را شکر کن که فرمود: 🌸 لئن شکرتم لأزیدنکم 🌸 💐 و به جای منفی بافی، باید روی داشته هایت تمرکز کنی و هر روز تلاش کن یک قدم از دیروز جلوتر بروی! •┈┈••✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🔴دوربین‌های فیلمبرداری زندگی 🔹هیچ می‌دانید که در هر لحظه و هر زمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند؟ 🎥 دوربین اول: خدا أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَری؛ آیا انسان نمی‌داند که خدا او را نگاه می‌کند؟(علق:14) 🎥 دوربین دوم: ملائک مقرب خدا مايَلْفِظُ‌مِنْ‌قَوْلٍ إِلاَّلَدَيْهِ‌رَقيبٌ‌عَتيد؛ از شما حرکتی سرنمی‌زند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند.(قاف:18) 🎥 دوربین سوم: زمین يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛ در آن روز زمین هر چیزی که دیده را بیان می‌کند.(زلزال:4) 🎥 دوربین چهارم: اعضا و جوارح ما تُكَلِّمُناأَيْدِيهِمْ‌َتَشْهَدُأَرْجُلُهُمْ‌كانُوايَكْسِبُون؛ در آن روز دست‌ها و پاها شهادت می‌دهند که چه کاری کرده‌اند. (یس: 65) قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74 @goranketabzedegi 2214
به این آیات دقت کنید ✴️فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ(قریش 3و 4) خدا اینجا میگه ای اهل مکه مطیع و بنده ی من باشید چرا؟؟؟ چون ✅ وقتی گرسنه بودید سیرتون کردم ✅و وقتی نا امنی بود امنیت برقرار کردم ✍حتی خدا هم وقتی میخواد توده ی مردم رو به بندگی دعوت کنه اول نیازهای اساسیشون رو تامین میکنه ی دولت اگه بخواد مردم مطیعش باشن و پشتش رو خالی نکنن اول باید دو احتیاج اساسی (اقتصاد و امنیت) رو فراهم کنه
🔴 شهیده راه ولایت 🔹 اگر در دعای عهد چنین می‌خوانیم که: «... وَالذَّابِّینَ عَنْهُ خدایا من را از کسانی قرار بده که از امام زمانم دفاع کنم» 🔹 حضرت زهرا سلام‌الله علیها یکی از بهترین الگوهایی است که از امام زمانش دفاع کرد. 🔹 آن حضرت در دفاع از ولایت سنگ تمام گذاشت و حتی جان خود را در این راه فدا کرد و شهیده راه ولایت شد. 🔺 إنَّ فَاطِمَةَ ع صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ 📚 الکافی،ج ۲ ص ۴۸۹ 🔸دردفاع ازولایت بی محابا شد شروع 🔸بین دیوار و در و آتش قیام فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_یازدهم سه نفری از در اتاق پریدیم بیرون... اوه... اوه....چه وضعیت
اعترافات یک زن از جهاد نکاح گفتم ولش کن فرزانه این حرفها رو بگو ببینم از کجا اسپری گاز فلفل آوردی؟ یکدفعه زد پشت دستش گفت وااای اینقد هول کرده بودم یادم رفت برشون دارم بذارمشون تو کیف!!! گفتم جدی داری میگی فرزانه ؟ عه... عه ...چقدر زشت حالا نمیگن این دخترا اسپریه گاز فلفل برا چی همراشون بوده ؟ فرزانه چپ چپ یه نگاه بهم انداخت و گفت ببخشیدا یادت رفته زنهای داعشی کمربند انتحاری می ساختن و جا به جا میکردن خوب این خانمه هم یکی از همونا! جرات داره یه چیزی راجع به اسپریه گاز فلفل بگه والا!!! گفتم: باشه قبول حالا کجا انداختیش؟ گفت: همون جایی که رفتم پای این آقا رسولشون رو ببینم... اَه... بیاو خوبی کن...گفتم در هر صورت چاره ایی نیست باید بی خیالش بشیم... فرزانه گفت نمیشه دوباره بریم خونشون مصاحبه؟! گفتم: فرزانه نگاه اسپریه گاز فلفل که هیچ! اسلحه ژ۳ هم جا میزاشتی! من دیگه تحت هیچ شرایطی پامو تو این خونه نمیذارم... فرزانه اخماشو کرد تو هم گفت نمی دونی که چقدر التماس داداشم کردم تا برام جور کرد بفهمه خیلی بد میشه... گفتم در هر صورت تو که توقع نداری بخاطر یه اسپریه فلفل برگردیم تو اون خراب شده ! فرزانه عینکش رو جالبه جا کرد و گفت: باش بعدشم شروع کرد با خودش غرغر کردن... گفتم: خانم امجد عزیز غر نزن فعلا هم نمی‌خواد چیزی به داداشت بگی تا ببینیم خانم مائده هیچی میگه یا نه.... حالا هم راه بیفت سمت دفتر که الان باید بریم گزارش کار بدیم به جلالی... رسیدیم دفتر آقای جلالی توی اتاقش نشسته بود و یه عالمه کاغذ هم جلوش، در زدیم رفتیم داخل ... با دیدن ما از جایش بلند شد و گفت : چه خبر ؟! مصاحبه خوب بود؟ اتفاقاتی رو که افتاده بود و گفتم البته با سانسور استرسی که خودمون کشیدیم.... گفت خوب پس باید یه بار دیگه برید برا مصاحبه همین فردا خوبه! گفتم فرداخوبه ولی بگید ایشون بیان اینجا، ما تو خونشون معذب بودیم... آقای جلالی گفت معذب! چرا چیزی شده؟ گفتم نه! نه! چیزی نشده ولی اینجوری مسلط تر می تونیم مصاحبه بگیریم ... گفت باشه پس بذارید هماهنگ کنم باهاشون... با فرزانه رفتیم تو اتاق و شروع کردیم به بررسی دوران نوجوانی خانم مائده... یک ساعتی گذشت آقای جلالی در زد و اومد داخل اتاق گفت: هماهنگ کردم برای فردا ولی ظاهراً چون پای داداششون آسیب دیده نمی تونن بیان دیگه ناچارا شما باید مجدد برید پیششون... گفتم آقای جلالی ما نمی ریم صبر می کنیم پای داداششون خوب شد بعد بیان برا مصاحبه! یه نگاه با جدیت کرد گفت: خانم نمی تونید کار کنید بگید من یه فکر دیگه بکنم... فرزانه گفت: نه آقای جلالی مشکلی نیست میریم... من یه نگاه با حرص به فرزانه کردم اونم یه چشمک که آقای جلالی متوجه نشه زد... آقای جلالی یه نگاه به من کرد و گفت: بالاخره چکار می کنید ؟؟؟ گفتم: ساعت چند هماهنگ کردید؟ با تایید سرش رو تکون دادو گفت: همون ساعت ده....