هدایت شده از پایگاه شهید با هنر
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کنترل تلفن سردار سلیمانی از دمشق تا شب حادثه
ویژهی پنجمین سالگردشهادت سردارشهیدحاجقاسمسلیمانی
#آگاهسازی
#آگاهسازی_حوزه_حضرت_فاطمه(س)
#آگاهسازی_ناحیه_بسیج_خمینی_شهر
هدایت شده از اصفهان آنلاین
♨️ســلام صبح بخیر
🔺"روزتان پر از خیر و برکت"
🔺امروز دوشنبه
🔺۱۷ دی١۴٠۳ ه. ش
🔺۵ رجب ١۴۴۶ه.ق
🔺۶ ژانویه٢٠٢۵ميلادى
#اخبار_اصفهان
✴️ اخبارمهم رو در کانال اصفهان آنلاین دنبال کنید
👇
https://eitaa.com/joinchat/143393495C8bb484fb9f
هدایت شده از ستاد مردمی وخیریه غدیر شهرستان خمینی شهر💐
پیامبر[صلوات الله علیه وآله ] در چشمان علی (علیه السلام) نگریست و چنین او را ستود
ای علی اگر بنده ای خداوند متعال را به عدد عمر نوح عبادت کند و به اندازه كوه أحد صاحب طلا باشد و آن را در راه خدا انفاق کند و هزار بار حج عمره را پیاده به جای آورد و در حین سعی صفا و مروه مظلومانه کشته شود اما ولایت تو را در دست نداشته باشد هرگز مشامش از رایحه عطر بهشت پر نشود و به آن داخل نگردد.
📖اخطب خوارزم، المناقب، ص ۶۷
#ماه_رجب
#امامـزمان
#امیرالمومنین
#فضایل #حیدر
📚https://eitaa.com/shokohghadir1401
هدایت شده از کارمند تراز انقلاب اسلامی
17.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴⭕️ دانشگاه اسلامی در تل آویو
لینک کانال کارمند تراز انقلابی
https://eitaa.com/joinchat/2384003173Cad17c5d736
هدایت شده از کارمند تراز انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئول تراز جمهوری اسلامی شهید والامقام اسدالله لاجوردی رحمت الله علیه...
لینک کانال کارمند تراز انقلابی
https://eitaa.com/joinchat/2384003173Cad17c5d736
هدایت شده از کارمند تراز انقلاب اسلامی
♨️ توئیت رئیس شورای اطلاعرسانی انصارالله یمن
🔹ما در بین دو تهدید قرار داریم
یکی از سوی پروردگار آسمانها و زمین،
پادشاه قدرتمند و مالک روز قیامت که آتش جهنم و عذاب در دنیا و آخرت در ید قدرت اوست و ما را تهدید کرده که اگر برادرانمان در غزه را یاری نکنیم، گرفتار عذاب او خواهیم شد.
🔹و دیگری از سوی طاغوت زمان و فرعون عصر، آمریکا که دارای سلاحها، ارتشها و حکومتهای وابسته است.
پس به نظر شما از چه کسی باید بیشتر ترسید؟!
کدام راه را باید انتخاب کرد؟
لینک کانال کارمند تراز انقلابی
https://eitaa.com/joinchat/2384003173Cad17c5d736
هدایت شده از امین
⭕️ هشدار ۸۰۰ استاد حوزه علميه
درباره افزايش سلطه سايبری دشمنان
🔻 هشتصد نفر از اساتيد حوزههای علميه کشور، در نامهای به رياست محترم جمهور، ضمن حمايت از مواضع مقام معظم رهبری و نامه بيش از دو هزار استاد دانشگاه درباره فضای مجازی، خواستار حکمرانی قانونمند در فضای مجازی و رفع سلطه سايبری دشمنان، با هدف جلوگيری از آسيبهای گسترده از جمله برخی آسيبهای اقتصادی ناشی از فضای مجازی غيراستاندارد شدند.
⏹نويسندگان نامه، با بيان نقش و جايگاه مهم فضای سايبر در پيشرفت کشورها، به وضعيت أسفبار فضای مجازی ايران پرداخته، نوشتهاند: «با وجود ظرفيتهای فراوان داخلی در ايران براي پيشرفت در زمينه فضای مجازی و حل مشکلات گوناگون کشور از اين طريق، متأسفانه، عدم إعمال حاکميت در اين عرصه، آسيبهای زيادی را در زمينههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سياسی و امنيتی کشور ايجاد کرده است».
⏹اساتيد حوزههای علميه هشدار دادهاند، در صورت عدم رفع سلطه سايبری دشمنان، «علاوه بر گسترش عقبماندگی و وابستگی فضای مجازی کشور، دشمنان از استعمار سايبری موجود، بيش از پيش برای ضربهزدن به ميهن عزيزمان در ابعاد گوناگون استفاده خواهند کرد».
# حوزه
# بصیرت
مبارزه با جهل و کوته اندیشی
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 «چهار منهای یک»
حسن اسدپور
┄═❁๑❁═┄
ما چهار همکلاسی بودیم که در یک نیمکت، همیشه یکی جا نداشت!
دوستی و صمیمیت ما اگر چه چندماهه بود اما عمیق و خالص بود.
«احمدرضا ناصر» و «عبدالحسن باوی» از خروسیه.
«حسن اسدپور» و «علی مهدیان» از آخرآسفالت!
به شوق دیدار دوستان صبح ها پیش از باز شدن درب مدرسه حاضر می شدیم و در پایان تا مسافتی همدیگر را مشایعت می کردیم.
در زنگ تفریح ساندویچ یا «کیک و نوشابه» خوردن ما با هم بود اما میان ما مشکلی بود که راه حلی برای آن نبود!
و آن نیمکتی که فقط جای سه نفر بود و همیشه یکی در کنار دوستان جایی نداشت!
اصرار بر چهارنفری نشستن، هم رفتاری کودکانه بود، هم خسته کننده!
رفته رفته پیمانی نانوشته بین ما مصوب شد که «چهار منهای یک»!
آنکه دیر به کلاس وارد می شد،نفر چهارم بود و جایی در کنار دوستان نداشت.
آن روز و ساعات، نفر «یک» نه فقط تنها بود بلکه هدفی برای «لُغُز»ها و کُری خواندن ها آن «سه» نفر می شد!
وعجیب اینکه «چهار منهای یک» چنان ظرفیت شوخی و سعه صدر داشتیم که موجب تعجب بچه های کلاس و دبیران شده بود!
گاه مزه پرانی ها و سربه سر گذاشتن های ما عنان کلاس را از «دبیر» می گرفت اما خنده های بچه های کلاس رفع خستگی بود و دبیر هم شاید به واسطه نمرات برتر و شاید لطفاتی که شوخی های بجا و جذاب ما می برد، روال را پذیرفته بود!
البته ما «چهار منهای یک»، هم نمرات درسی مان خوب بود و هم در پرسش وپاسخ کلاسی، کلاس را اداره می کردیم اما نفر«یک» حق پاسخ گفتن و روخوانی کتاب، در کلاس را نداشت!!
«یک» در آن ساعات بی فرهنگی اهل «خروسیه» تلقی می شد و یا بی فرهنگ اهل «آخرآسفالت»! 😎
یک روز «علی مهدیان»، اصفهانی پشت کوه اتلاق می شد و روز دیگر عبدالحسن یا احمدضا «پاپَتی» از خروسیه!
«عبدالحسن» با «احمدرضا» هم محله ای بود و هرگاه که من (پسردایی احمدرضا) «یک» می شدم «شوشتری تُنبان راه را» بودم! 😄
«عبدالحسن باوی» اگر چه لهجه عربی داشت اما بر ادبیات فارسی و قرأت هم تسلط خوبی داشت اما زیرکانه و تعمدی گاه کلماتی را واژگون می کرد تا کلاس از خنده منفجر شود!
در یک بداهه ی درس فارسی که نوشته متن « ... شیخ گفت؛ لَختی درنگ کن ... » بود، خواند؛
« ... شیخ گفت؛ لُختی درنگ کن...» 😂😂
وجایی دیگر واژه ی «مخالف» را «مایخالف» می خواند! (اشکالی ندارد). 😄
در قانون فی مابین نمره ی امتحان ۱۲ «سه نفر» شاهکار بود و تشویق و کف زدن کلاس را در پی داشت اما نمره ۱۸ «یک نفر»، شرم آور بود و ملامت آن سه را در پی داشت! 🤪
«عباس حزبه» که چندان استعدادی علاقه ای در درس نداشت، ته کلاس می نشست و معمولا نفر«یک» باید کنار «عباس» می نشست، حتی اگر جای دیگری از کلاس می رفت، «سه نفر» کیف وکتابش را به جبر به «عباس» می سپردند! 😳😳
این کُری خواندن ها و کَل كَل کردن ها، مختص «سه نفر» بود و کسی حق دخالت و همراهی نداشت و الا مورد غضبِ غیرت آنان قرار می گرفت!! 😡😡
کلاس ما سرشار از خنده و نشاط بود!
تنها کسی که در کلاس همراه نبود و شخصیتی ساکت و درونگرا داشت «رضا ایزدی» بود!
او نه فقط در ادبیات فارسی دل از دبیر ادبیات برده بود بلکه با وقار و متانتی خاص، دل تمام کلاس را برده بود!
با کسی قاطی و صمیمی نمی شد، هر چند که گه گاه با لبخندی ملیح تسلیم «چهار منهای یک» می شد!
و اما روزی که «خمیس حزباوی» با آن عینک ته استکانی اش و با ادبیاتی نسبتاً جدی در کلاس، در حضور دبیر از ما خواست تا اجازه دهیم به درس دبیر توجه بیشتری کند، «علی مهدیان» بی هیچ مهلتی پاسخ داد؛
« خمیس! ... شما که از اول سال یک نمره دوازده کلاسی هم نداری، برای چه وقتت را تلف می کنی، برو بهشت شهداء، قبور شهداء را بشور که سود دنیا و آخرت را ببری»!
(آن دوران روال بود که کودکان کار که معمولا از منطقه محروم خروسیه بودند ، بشکه ی آب و دستمال بدست، قبور شهداء و اموات را شستشو و جلا می دادند و انعامی می گرفتند)
ادامه دارد....
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
#چهار_منهای_یک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
در آستانه سالگرد عملیاتهای کربلای 4و5 گردهمایی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس وگرامیداشت یاد وخاطره شهدای گردان و2300 شهید شهرستان خمینی شهر برگزار می گردد .
سخنران :حجت السلام والمسلمین طالع پور
زمان جمعه 1403/10/21 همراه با نماز مغرب مغرب وعشا
مکان :خیابان کهندژ ذکرالرحمه
رزمندگان گردان خط شکن چهارده معصوم (ع) لشکر 8 نجف اشرف
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 «چهار منهای یک» ۲
حسن اسدپور
┄═❁๑❁═┄
روزها و هفته ها در بِل بشوی جنگ و بمباران ها و تعطیلی گاه و بی گاه مدرسه میگذشت!
ایست و بازرسی های شبانه در محله ها و مساجد و میادین...
و غیب بی شمار بچه های کلاس که رفته رفته امری معمول شده بود ...
در آن ایام بود که پس از تعطیلی دوسه هفتگی مدرسه، دانش آموزان دوباره گردهم آمدیم اما تعدادی از دوستان غایب بودند!
شاید همان روز اول بود که خبر شهادت «علی مهدیان» به مدرسه رسید!
شهادت «علی» برای ما، در آن دوران نوجوانی و سرشار از هیجان و احساس، چنان شُکی بود که از کم وکیف آن، محل شهادت و یگان آن، هیچ مطلبی بخاطر ندارم!
فقط همین «علی مهدیان» رفت!
شهادت «علی مهدیان» اگر چه تمام کلاس را در بهت و سکوت برد اما برای ما «سه نفر» سنگین و غیر قابل باور بود!
آقای «مهرگان» دبیر ادبیات در حالی که می گریست بهمراه آقای «اسلام دوست» ناظم مدرسه در کلاس حاضر شدند و خبر شهادت «علی مهدیان» را رسماً اعلام کردند!
این درحالی بود که غرور نوجوانی گریستن را بر ما ممنوع می کرد!
حقیقت تلخی بود!
«چهار ، منهای یک شده بود»!
و دیگر کلاس، کلاس سابق نشد!
شهادت «علی» کلاس را اگر چه از نشاط و خنده انداخت اما بحث اعزام و جبهه بر فعالیت مسجد و پایگاه افزوده شد!
رفته رفته بچه های کلاس با شلوار نظامی بر سرکلاس حاضر می شدند و در اولین اقدام پایگاه بسیج مدرسه راهنمایی شهید عظیم تشکیل شد!
همان ایام بود که در رفتار «عبدالحسن باوی» تغییراتی احساس شد اما هیچ گاه فکر متأهل شدن او(در آن سن و سال) به ذهنم خطور نمی کرد!
ازدواج های زود هنگام ذکور اگر چه در «عرب» سنت است اما برخی والدین آن را «شگِرد» و ترفندی برای پای بند کردن جوانانشان به زندگی و اجتناب از رفتن به جبهه می دانستند ، مضافاً آنکه خانواده «عبدالحسن» پیشتر «عبدالحسین»اش را در این راه داده بود!!
یک روز از جبهه پاسگاه زید به مرخصی آمده و سری به مدرسه زدم و مورد استقبال گرم و برادرانه بچه های کلاس قرار گرفتم!
هنوز کامم از آن دیدار که آخرین دیدار با دوستان و هم محله ای هایم بود، شیرین است!
«مردم پائین دست چه صفایی دارند»
اگر چه دیگر کلاس و مدرسه دایر نشد اما در گروهان ما «سه نفر»،
«حسن اسدپور»
«عبدالحسن باوی»،
«احمدرضا ناصر» ، همرزم و همسنگر بودیم!
و کربلای۵...
در یک روز از کربلای۵ ، در نبردی سنگین و خونین، زیربارش هزاران گلوله و موشک، جسم بی جان «عبدالحسن باوی» را دیدم که پشت وانت لانکروز در میان دهها شهید قرار دارد!
چشمانش باز بود!
هنوز چهره اش زرد و بی رمق نشده بود!
راوی گفت؛ که در آخرین وضعیت او را دیده که پیکر «شهید گازرپور» را کشانکشان از زیر تیربارهای دشمن عقب می آورد!
ناخودآگاه از جانپناه بیرون رفتم و نیمرخ صورتش را وارسی کردم...
چشمانش خیره، به من می نگریست!
یکی از گوشهای نهیبم زد؛
« برو تو جانپناه ... نزدیک به وانت نشو ... ممکنه هلی کوپتر بزنه ... »
به جانپناه برگشتم و خبر شهادت «عبدالحسن» را به «احمدرضا» و «سیدباقر» دادم ...
احمد، متأثر شد اما حتی به اندازه روی برگرداندن و دیدن جسم بی جان «عبدالحسن» را طاقت نداشت!
و بدین سان«چهار » منهای «دو» شدیم!
ادامه دارد....
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
#چهار_منهای_یک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر روز به این سه بزرگواران سلام بدید
#استاد_عالی
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ع
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ع
السلام علیک یا صاحب العصر والزمان عج
https://eitaa.com/joinchat/964887344C2a9f7900e6