eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
527 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
13.9هزار ویدیو
30 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالحکیم تفاوت متفکر با جاهل 1. پروفسور کریستین بونو از فرانسه 2. پروفسور خوان فرانسیسکو از اسپانیا که جزء ده دانشمند برتر جهان در زمینه هوش مصنوعی است 3. دکتر تاراس اقتصاددان از روسیه 4. دکتر روبرتو آرکادی فیلسوف و مسلط به چند زبان از ایتالیا هر 4 نفر شیعه شدند پذیرایی از زائران حسینی در لباس خادمی امام رضا (علیه السلام )‏ برسد به دست آنهایی که ۴ ترم درس نخونده منکر خداوند میشوند. 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
شیعه امروز امام سجاد علیه‌السلام را یک بیمار می‌داند؛ در حالیکه بیماری امام سجاد _آنچه در تاریخ هست_ محدود به همان چند روز کربلا است. خب، شما هم در عمرتان چند روز بیمار می‌شوید؛ بنده هم بیمار می‌شوم؛ هر آدم ورزشکار قوی هیکلِ نیرومندی هم در عمرش چند روزی بیمار می‌شود؛ اسم «بیمار» که دیگر نباید تا آخر روی این شخص بماند. به جای نام‌ها و این عنوان‌های افتخار آمیز: امام مجاهد، امام عالم، امام آگاه، امام سازمان‌بخش، امام تشکیلات‌ده، امام به‌وجودآورنده نهضت، امامی که موتور گردونه تاریخی تشیع است، بگویند: «امام بیمار!» امام خامنه‌ای (مدظله العالی) کتاب [همرزمان حسین(علیه‌السلام)] 🏴 ۲۵ محرم الحرام سالروز شهادت جانسوز یادگار کربلا زین العبادین امام سجاد (علیه‌السلام) بر شیعیان راستین آن حضرت تسلیت باد. 💔امام سجاد(علیه‌السلام) به ما آموخت، با اشک، عاشورا ماندگار شد ...
💠🔹امام سجاد علیه‌السلام⇩ 《مَن لَم يَرجُ النّاسَ فِى شَىءٍ وَرَدَّ اَمرَهُ إلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِى جَميعِ اُمورِهِ استَجابَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ فى كُلِّ شَىءٍ》 هر كس در هيچ كارى به مردم اميد نبندد و همه كارهاى خود را به خداى عزوجل واگذارد خداوند هر خواسته اى که او داشته باشد اجابت كند ↲اصول كافى، جلد۲، صفحه۱۴۸ 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرمایه‌ای ارزشمند برای بشریت ⭕️ خاطره‌ جالب مترجم آلمانی از 🔰 به مناسبت شهادت امام زین‌العابدین علیه‌السلام 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴نه رواقی، نه گنبدی... فرازی از دعای توسل⬇️ ▪️يا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدينَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يَا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إلى اللهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ ▪️ای ابا الحسن،‌ای علی بن الحسین‌ای زین العابدین،‌ای فرزند فرستاده خدا،‌ای حجّت خدا بر بندگان‌ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم،‌ای آبرومند نزد خدا برای ما نزد خدا شفاعت کن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱خوشبخت کسی که عشق احمد دارد در قلب و رخش نور محمد دارد... 🌱هر کس بفرستد به محمد صلوات در آخرتش ثواب بی حد دارد...
▫️زيباترين تنديس يا نمادي كه تا كنون از حاج قاسم ديدم. 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
در حالی که میگن بی حجابی و بد حجابی زیاد شده، ریحانه خانم ۹ ساله حاضر نمیشه چادرش رو دربیاره تا راحت سرم بزنه و رو دستش سرم رو میزنند دانشجویان پزشکی که از این رفتار ریحانه خوشحال میشن ازش تقدیر می کنند :) 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا خیلی فوری و در سطح وسیع برای همه و در همه گروه ها و برای تک تک دوستان ارسال کنید . کوتاهی جایز نیست . ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ تبیین در مقابل تحریف است ۴ ویژگی جهاد تبببین در کلام رهبر👇 1⃣ فریضه است ‌مستحب نیست 2⃣ قطعی است تردید در آن نیست 3⃣ فوری است به زمان نباید سپرد 4⃣ عینی است کفایی نیست 🔴 امام حسین علیه السلام را با تحریف گفتند از دین خارج شده 🔷 جریان های انحرافی مهمترین کارشون تخریب است با فریب با دروغ با شایعه با هیاهو با تهمت ...... 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
✨ 🔹شهیدی که در لحظه شهادتش امام حسین(ع)را دید.... بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون  خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که  آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم.. ‎‎‌‌‎‎ 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️نصایح ناب شیطان به انسان 👌سخنرانی بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای گمنام، مدافعان حرم، شهدای جنگ تحمیلی،شهدای حادثه ترور ... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
کتاب زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 2⃣2⃣ لحظه‌ای انگار که در افکاری شیرین فرورفته باشد مکث کرد و با لبخندی پر از آرامش ادامه داد: « هيج نعمتی بالاتر از امنیت نیست. الحمدلله الآن مردم ایران با خیال راحت دور هم جمع میشن، میگن، میخندن، خب گاهی هم مشکلاتی دارد، اما در امانن. » و دوباره مکث کرد. کاسه انار را زمین گذاشت و کمی بهش خیره شد. سرش را که بالا گرفت پرده‌ای از اشک روی چشم‌هایش را گرفته بود و درحالی که می خواست بغض فروخته‌اش را در صدایش بروز ندهد، ادامه داد: « اما مردم مظلوم سوریه آواره بیابون. نه خواب درستی دارد و نه خوراکی، چو‌نکه امنیت ندارن. هرروز توی کوچه‌های همین دمشق، صدای گریه بچه هایی میاد که تازه یتیم شدن یا مادرشون رو مسلحین به اسارت بردن. » به نظرم حالاحالا، حرف برای گفتن داشت اما دیگر توان کنترل احساساتش را نداشت به همین خاطر سکوت کرد و ادامه صحبت هایش را فروخورد. نگاهی به صورت درهم رفته‌اش کردم، نجابت نگاهش لالم کرد. احساس کردم، هیچ دلگیری ازش ندارم. اصلا حق می دادم به او که با آن همه مصیبت و فجایعی که در اطرافش اتفاق می افتد و می بیند این قدر توی خودش رفته باشد. سارا که طاقت غم و غصه پدر را نداشت، خودش را جلو کشید تا اندک فاصله‌شان هم از بین برود و بعد کاری کرد که پدرها در مقابل آن نمی توانند بی تفاوت باشند. کاسه انار را برداشت و چند قاشق توی دهان حسین گذاشت. گره ابروهای پدر بازشد، دست‌هایش را روی شانه‌های سارا و زهرا گذاشت و با لحنی که حکایت از عمیق ترین احساسات پدرانه داشت گفت: « خیلی خوشحالم که شما اومدین دمشق. » زهرا و سارا که دوست داشتند این لحظات تا ابد ادامه داشته باشد، ساکت ماندند تا پدر ادامه دهد: « دلم می خواست بیاید اینجا و همه چیز رو از نزدیک ببینید، جوونای بسیجی و رزمنده سوری رو ببینید، ایثار و فداکاری‌هاشون رو ببینید ظلم و ستمی رو که به نام اسلام به این سرزمین و مردم مظلومش میشه، ببینید و زینب‌وار پیام مقاومت رو تا هرجایی که می‌تونید، ببرید و زنده نگهش دارید! » ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 3⃣2⃣ ناگهان زهرا انگار که کشف تازه‌ای کرده باشد، پرید توی حرف های حسین و گفت: « خب پس چرا می خواید ما بريم لبنان؟ بذارید اینجا بمونیم! » حسین نگاهی به زهرا انداخت و گفت: « زهرا جان! اونجایی که شما میرید از سوریه هم مهم‌تره، اصلا اهمیت سوریه اینه که شاهراه اتصال ما به لبنانه. صهیونیست‌ها میخوان با راه انداختن این جنگ و خدای نکرده تصرف سوريه، راه ارتباط ما رو با خط مقدممون که لبنان و فلسطینه قطع کنن. شما برید اونجا و لحظه.ای رسالت خودتون رو فراموش نکنید و راضی باشید به رضای خدا. » حرف های حسین کار خودش را کرد، دخترها علی رغم میلشان به رفتن راضی شدند، سکوت کردند و تسلیم شدند. اما میشد بدون زیارت خانم زینب، دمشق را ترک کرد؟ ملتمسانه پرسیدم: « میشه الآن ما رو ببرید حرم؟ » با لحنی که بوی مهر و امید داشت، گفت: « به روی چشم حاج خانم، اما حالا نه. شما برید بساط استراحت‌تون رو آماده کنید، منم میرم و صبح میام تا با هم بریم حرم خانم رو زیارت کنیم و بعدش آماده رفتن به لبنان بشید! » باتعجب پرسیدم: « یعنی شما این وقت شب میخوای بری؟! پس کی استراحت می‌کنی؟! » رو به من خندید و خیلی سرخوش جواب داد: « وقت برای استراحت زیاده! » شب از نیمه گذشته بود که حسین رفت. با آنکه روز سخت و پرحاشیه‌ای را گذرانده بودیم اما خواب به چشمانمان نمی آمد. دوباره غرق در افکار خودم شدم: چقدر اینجا همه چیزش شبیه ایران دوران دفاع مقدس است. همان سال ها که سه فرزندم، وهب، مهدی و زهرا کوچک بودند و همراه حسین از این شهر جنگی به آن یکی می رفتیم. همان وقت‌ها هم یکی از مهم ترین سوالاتی که در ذهنم بود وضعیت خواب و استراحت او بود، خیلی برایم عجیب بود او که غالبا شب‌ها برای شناسایی و جلسه و این جور کارها بیدار بود کی می‌خوابید که صبح‌ها کاملا سرحال و بانشاط بود. یادم می آید یک بار هم از او پرسیدم: « توکی و کجا می خوابی؟ » دست بر قضا آن روز هم همین جوابی را داد که امشب داد: « خواب ها رو گذاشتم برای وقتش! » ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 4⃣2⃣ آنقدر خسته بودم که بعد از نماز صبح خوابیدم اما با صدای دعوای گربه ها بیدار شدم. زهرا و سارا پتوها را از رویشان کنار زدند و به صدای گربه ها گوش تیزکردند. خندیدند، پلکشان گرم شد و دوباره خوابیدند. تا صبحانه را حاضر کنم حسین رسید. دخترها هم بیدار شدند. بی هیچ صحبتی، از سر و وضع ژولیده و درهم و غباری که روی صورتش نشسته بود، فهمیدم از منطقه ای که درگیری بوده، برگشته است. وقتی دست به سر و صورتش نمی‌کشید و موهای جوگندمی‌اش در هم می شد، آشفتگی قشنگی پیدا می کرد که به دلم می‌چسبید. شاید که این آشفتگی و این چهره به گذشته‌های تلخ و شیرین دوران جنگ خودمان برمی‌گشت و مرا به یاد آن روزها که از جبهه می آمد، می انداخت و می‌دیدم که آن روزها با همه‌ی سختی‌اش گذشت. پس حالا هم هر چقدر سخت باشد، مثل آن روزها می‌گذرد. تا بچه ها بیایند و سفره صبحانه پهن شود، حسین دوش گرفت و لباس نو پوشید. سر سفره که نشست، انگار نه انگار که این همان مردی است که چندلحظه پیش از صحنه نبرد بازگشته بود، شیک و مرتب، با رویی گشاده کنارمان نشست. صبحانه را که خوردیم به شوق زیارت حضرت زینب، ساک هایمان را تند و سریع بردیم دم در خانه. توی کوچه دو تا ماشین ایستاده بودند، یکی همان ماشين دیروزی بود و دیگری یک تویوتای به نظرم مدل بالا که پشتش دوشكا بسته بودند و دو نفر که شلوار معمولی و پیراهن نظامی به تن کرده بودند و علی رغم کلاه لبه داری که روی سر گذاشته بودند صورت آفتاب سوخته‌ای داشتند. خیلی جدی و با حالت کاملا آماده نظامی، کنار آن دوشکا ایستاده بودند و حواسشان به طور محسوسی به اطراف بود. حسین آمد و پشت فرمان نشست. ابوحاتم هم اسلحه به دست در کنارش. من و سارا و زهرا هم رفتیم و روی صندلی های عقب ماشین نشستیم. هم ماشین ما و هم آن تویوتا، هر دو روشن بودند و بلافاصله پس از سوار شدن ما، باشتاب راه افتادند. ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 5⃣2⃣ خیابان ها در عین این‌که نیمه ویران بودند اما کاملا خلوت و آرام به نظر می‌آمدند. هیچ اثری از جنگ و درگیری به جز خرابی ها وجود نداشت و همین تعجب سارا را برمی‌انگیخت که چرا در این اوضاع آرام، پدرش آن قدر با شتاب میراند؟! کیلومتر ماشین که روی ۱۸۰ رسید، با دست، عقربه را نشانم داد. من و زهرا هم خیلی تعجب کرده بودیم چرا که نوع رانندگی حسین و حالت ابوحاتم که اسلحه اش را مسلح کرده بود و به چپ و راست جاده نگاه می‌کرد هیچ همخوانی‌ای با شرایط آرام و خلوت محيط نداشت. سارا دستش را توی دست من حلقه کرده بود. متعجب بود، آهسته و درگوشی بهم گفت: « مامان! کیلومتر رو ببين! » باز هم به حکم وظیفه مادری، با آنکه خودم هم، پر از تعجب و پرسش بودم، طوری که شاید آرام‌تر شود گفتم: « چیزی نگو! » حسين توی آینه ما را دید و نمی دانم با غريزه پدرانه اش یا با تیزبینی و فراست همیشگی اش، حال ما را به خوبی فهمید و بدون اینکه پایش را حتی ذره ای از روی پدال گاز شل کند، گفت: « اینجا خیلی ناامنه. » فکر کنم حرفش ادامه داشت اما صدای شلیک چند گلوله، لحظه ای ما را کاملا مشغول اطراف و البته او را متمرکز در رانندگی اش کرد. لحظه‌ای بعد خطاب به ما، اما انگار که با خودش حرف بزند، شاد و سرحال گفت: « اینم شاهد خدا! » هم زمان با بیان این کلمات، درحالی که هیچ اثری از ترس یا اضطراب در چهره و حرکاتش ظاهر نبود، با چند حرکت سریع، ماشین را از شعاع دید تک تیراندازهایی که معلوم بود توی یکی از آپارتمان های اطراف خیابان کمین کرده بودند، دور کرد و آرام آرام گاز ماشین را کم کرد. ⬅️ ادامه دارد....
✔️سفر به سوی خدا ممکن نیست مگر اینکه سحرها بلند شوی، باید سحرها برای نماز شب بیدار شوید ولو اینکه مختصر بخوانید. آیت الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝روزهای عمرمان چه پرشتاب گذشت ... بی‌آنکه بدانیم و بفهمیم ، روزها و شب‌هایمان ... هفته و ماهمان ... فصل و سالمان ... طی شد ... گرد پیری بر صورتمان نشست و در تمامی این عبورها ... خوش آن دمی که در هوای شما گذشت ... خوش آن اوقاتی که معطر به نام و یادتان بود .. خوش آن لحظه.هایی که بی‌قرارتان بودیم ... ... باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا