eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
529 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
14.4هزار ویدیو
31 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ۹۷ ‌متهم در ترور حاج قاسم شناسایی شدند/صدور کیفر‌خواست برای ۷۳ آمریکایی معاون اول قوه قضائیه: 🔹در پرونده شهادت سردار سلیمانی تاکنون ۸۰۰ مکاتبه قضایی خطاب به ضابطان حقوقی انجام داده‌ایم و ۱۲ هزار برگ مستندات حقوقی را در قالب ۶۰ جلد جمع‌آوری کرده‌ایم. 🔹در این پرونده ۹۷ ردیف متهم شناسایی شده‌اند و تا کنون برای ۷۳ آمریکایی قرار جلب به دادرسی و کیفر خواست صادر شده است. 🔹محاکمه ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا‌‌ که به صراحت دستور این حمله تروریستی را صادر کرد‌ ‌در دستور کار قرار دارد. 🔹تا کنون به ۹ کشور که احتمال دخالت آن‌ها در هماهنگی‌های این حمله تروریستی وجود داشته درخواست همکاری قضایی جداگانه ارسال شده و چندین پاسخ نیز در این زمینه دریافت شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا این عکس رو همه جا پخش کنید، قبلش نیت کنید شهید حاجت رواتون کنه انشاءالله https://eitaa.com/gordanshidhadi
کتاب زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 1⃣9⃣1⃣ من و بچه ها هم میان جمعیت، وُل می‌خوردیم. اگر داخل سپاه هم می‌رفتیم، فقط باید مثل بقیه مردم اشک شادی می‌ریختیم. دوستانِ اسیرِ حسین که یکی یکی می‌آمدند، مردم گل روی گردن‌شان می‌انداختند و روی دوش، آنها را تا پشت بامی که مشرف به محوطه باز بود، می‌بردند. مجرى اسم‌ها را با مسئولیت‌هایشان خواند. بیشتر اسم‌ها برایم آشنا بودند؛ فرمانده سپاه همدان حاج حمید نوروزی؛ مسئول پرسنلی سپاه، حاج احمد قشمی؛ مسئول بسیج سپاه، آقایحیی ترابی؛ جانشین فرمانده سپاه، حاج سعید فرجیان زاده؛ مسئول اطلاعات - عملیات لشکر انصارالحسین، حاج رضا مستجیری. جانشین گردانی مسلم بن عقیل، باقر سیلواری؛ مسئول محور جبهه قصرشیرین كاظم جواهری و آقاجمشید ایمانی که لباس سبز و قشنگ سپاه به تنش بود. لحظه اول دیر او را شناختم، از بس لاغر و تکیده شده بود. تقریبا همه کسانی را که می‌شناختم، صورت‌هایشان سوخته و گونه‌هایشان استخوانی و لاغراندام شده بودند. حسین را هم از دور می‌دیدم از شادی در پوست خود نمی‌گنجید. دست اسرا را یکی‌یکی می‌گرفت و مثل یک قهرمان ملی آنها را روی پشت بام بلند می‌برد. کنارشان می‌ایستاد و گاهی نمی‌توانست اشک شوقش را پنهان کند. فردا صبح زود دیدم که کاغذ و قلم برداشته و نامه‌ای خطاب به فرمانده كل سپاه تنظیم می‌کند. به شوخی گفتم: « جنگ که تمام شد. داری وصیت‌نامه می‌نویسی؟ » جواب داد: « از وصیت‌نامه هم مهم‌تره، به آقامحسن نامه می‌نویسم که من و همکارانم توی این چند سال، امانت‌دار سپاه بودیم. حالا که توی کاروان اسرا از فرمانده سپاه تا معاوناش هستن، اونا بر من و معاونام ترجیح دارن و ما آماده‌ایم که کار رو تحویلشون بدیم و هر جا صلاح بدونن کار کنیم. » ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 2⃣9⃣1⃣ حسین نامه را نوشت و مسئولین و شورای فرماندهی سپاه همدان و لشکر انصارالحسین را با خود به تهران برد و یکی دو روز بعد، برگشت. پرسیدم: « چی شد؟ » گفت: « متأسفانه آقامحسن قبول نکرد ناچارم ادامه بدم، هرچند از ته دل راضی بودم که معاون حاج حمید نوروزی بشم. » کار حسین بعد از جنگ، سرحال نگاه داشتن روحیه و انرژی بسیجی‌های از جنگ برگشته بود و می‌خواست با روشی تازه، ظرفیت‌های متراکم رزمنده‌ها را از حیث معنوی، اخلاقی، ورزشی حفظ کند و حتی به نوجوان و جوانان انتقال دهد. دائم میان بسیجیان و پایگاه‌های مقاومت می‌چرخید و تا پاسی از شب با آن‌ها هم کلامی می‌کرد تا راه‌کاری برای ایجاد انسجام و رزمندگان بسیجی و سپاهی و انتقال میراث دفاع مقدس به آیندگان پیدا کند. تا سرانجام با راه‌اندازی اولین کانون بسیج جوانان در سطح کشور، این خواسته را عملی کرد. کانون بسیج، پاتوقی برای رزمندگان و جوانان بود که یک روز متعلق به برادران بود و یک روز در اختیار خواهران. حسین همه همکاران پاسدار و بسیجی را تشویق می‌کرد که پای فرزندان دختر و پسر و حتی همسران خود را به کانون باز کنند. و مثل همیشه خودش جلودار شد و اسم وهب و مهدی را نوشت. وهب به شنا علاقه داشت و مهدی به کشتی. وقتی که وهب و مهدی از کانون برمی‌گشتند با آب و تاب از آنچه که یاد گرفته بودند، تعریف می کردند. ⬅️ ادامه دارد....