eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
528 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
13.9هزار ویدیو
30 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 دستخط رهبر انقلاب و شهید سیدحسن نصرالله در قرآن اهدایی به خانواده شهید همدانی 🔸 ۱۶مهر، سالروز شهادت سردار شهید حسین همدانی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ‏یه دوستی دارم لندن زندگی میکنه و میگه حتی غیرمسلمونها هم خیلی به گوشت های حلال رو آوردن چون میگن خوشمزه تره... اینم دلیلش 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خبر رسمی سلامتی سردار قاآنی 🔹در برنامه هفتمین اجلاس بین‌المللی هبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی مجری پیام فرمانده نیروی قدس سپاه را قرائت کرد: 🔹سردار قاآنی ضمن ابلاغ سلام محضر یکایک حاضران در همایش از اینکه به دلیل جلسه‌ای مهم فرصت حضور نیافتند عذرخواهی کردند. https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید امیرعبداللهیان: طوفان‌الاقصی رژیم اسرائیل را به‌طور کامل فرو ریخت و اگر آمریکا و متحدانش نبودند، این فروپاشی به‌طور کامل مشاهده می‌شد. .
🚨 🔥در سالگرد هفت اکتبر اعضای دولت رژیم صهیونیستی یک دقیقه سکوت کردند.😂 🪧 https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔻نامهٔ ۳ هزار عالم اهل‌سنت به رهبر انقلاب در حمایت از عملیات وعده‌ٔ صادق۲ https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ دیده نشده مادر بر بالین تنها فرزند شهیدش ...( شهید لطف اله شکری/ آمل ۱۳۶۱) 🌹واقعاً زبان در برابر بصیرت و معرفت این مادر شهید بزرگوار قاصر است... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلامتی همه مادران شهدا و شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹✨ 🌹🌹 https://eitaa.com/gordanshidhadi
. آنقدر شهید با تیر و ترکش دیده ایم که یادمان می رود هم شهید دارد جانباز دارد شیمیایی دارد درد دارد ...! https://eitaa.com/gordanshidhadi
⭕️ این عکس مربوط به رادار باند ایکس آمریکاست 💰گرانترین رادار دنیا 💵قیمت 500 میلیون دلار به اندازه 83 تانک مرکاوا قیمت دارد باارزش ترین و دقیق ترین سیستم راداری ساخته شده در دنیا 🔍این رادار آنقدر دقیق است که میتواند در فاصله سه هزار کیلومتری ریز پرنده های بسیار کوچک را در ابعاد پنج سانتیمتر شناسایی کند محل دقیق پرتاب موشک را از فصله 5000 کیلومتری به محض پرتاب مشخص میکند یکی از علتهایی که ایران موشکها را از لانچر متحرک پرتاب کرد وجود این رادار بود حالا بعد این همه تعریف ایرانی ها توانسته اند این غول راداری را در شب عملیات وعده ی صادق در صحرای نگب و در نزدیکی پایگاه نواتیم نابود کنند نابودی این رادار آنقدر درد داشته است که آمریکایی ها را در شوک فرو برد 1⃣اول قدرت اطلاعاتی شناسایی این رادار که کاملا استتار بوده توسط قدرت اطلاعاتی ایران 2⃣دوم قدرت جنگال ایران 3⃣سوم کور کردن چشمی که رهبر تمام چشمها در شب عملیات وعده ی صادق بود البته این بخش کوچکی از اتفاقات عملیات وعده ی صادق بود لطفا منتشر کنید تا همگان بدانند بچه های ما چه شاهکاری کرده اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝نه که تهرونیا،تموم ایرونیا... 🎙مولودی زیبای سید رضا نریمانی بمناسبت ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 📎 (ع) .
مداحی_آنلاین_طره_نسیمی_سیدرضا_نریمانی.mp3
10.86M
طُرّه‌ی نسیمی، عشق من از قدیمی نه که تهرونیا، تموم ایرونیا میگن اصفهونیا؛ تو سیدالکریمی 📺 (ع)🌺 🎙 .
يا سيد الكريم... هر جا که نام توست همان جا معطر است هر جا که ذکر توست همان جا منور است ۴ ربیع الثانی سالروز عليه السلام مبارك باد💐🌺 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️🚨⚠️غرق کردن نفتکش آمریکایی 🔴مردم ما در مورد و یارانش خیلی کم شنیدن... 🎥این کلیپ رو باید غرب پرستان ترسو ببینن.. روزی که آمریکا توسط ما فرو ریخت... 🔵اون موقع تجهیزات خاصی نداشتیم..اما زدیم.. 🔹الآن که هزار برابرش رو داریم...اگه لازم باشه بازم میزنیم.. برای فرو ریختن دوباره این عظمت پوشالی، زدن یک بس است... https://eitaa.com/gordanshidhadi
در ایام جنگ یه بار صدّام اعلام می‌کنه که فردا شب می‌خواد پل معلق اهواز رو بزنه. وقتی چنین خبری اعلام می‌شه، قاعدتا باید چه اتفاقی بیفته؟ باید مردم تا حد امکان از پل فاصله بگیرن و اگر خونه‌شون نزدیکه هم ترکش کنن... درسته؟ اما مردم چی کار کردن؟ تشک و لاحاف رو برداشتن و با زن و بچه رفتن روی پل خوابیدن!! صدّام اون شب و هیچ شب دیگری اون پل رو نزد. ما بچه‌های همون مردان و زنان هستیم. https://eitaa.com/gordanshidhadi
کتاب زندگینامه شهید مدافع‌حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 6⃣2⃣1⃣ 🇮🇷 درد دل شنيدم سيد داره ميره سوريه. گفتم: « سيد جان تو رو خدا من رو هم ببر. » گفت: « من نه بهت ميگم بيا، نه اين که نيا، شما زن و بچه داری. تا ما هستيم برای شما خيلی ضرورت نداره. » من حقيقتا خيلی بدهی داشتم. گوشه چشمی هم به مباحث مادی قضيه داشتم. شنيده بودم هر کس بره سوريه پول خوبی گيرش مياد. گفتم: « سيد جان حالا که ان شاءالله رفتنی هستی چقدری براتون ميمونه؟ » سيد نگاه خاصی کرد و گفت: « آقا مرتضی چی ميگی؟! تو كه ميدونی من وضعم خوبه. كارهای ساختمانی و كشاورزی و... خدا شاهده من فقط و فقط به عشق اهل بيت علیهم‌السلام دارم ميرم. تازه حاضرم پول بليط چند نفر از بچه ها رو هم بدهم که اونها هم بتونند با ما بيان. پسر خوب پول چيه؟ برای چی بلند شيم هزار کيلومتر از خونه زندگی دور بشيم تا پول در بياريم؟ کدوم آدم عاقلی پيدا ميشه به خاطر پول، جونش رو به خطر بيندازه و تو غربت بمونه؟ تازه، به خدا قسم اگر هم پولی بدهند من يکی نمی‌گيرم. » گفتم: « بابا من خيلی قرض و قوله دارم. يه کاری بکن من هم بيام اونجا اون پشت و مُشت‌ها يه جوری قايم شم و برگردم تا زندگيمون رو به راه بشه!! » سيد سرش روتکون داد؛ خنديد و گفت: « بابا تو ديگه کی هستی! حاضری فقط به خاطر پول اين همه سختی بکشی. نگران نباش توکلت به خدا باشه. خدا ان‌شاءالله روزی‌ات رو می‌رسونه. » ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 7⃣2⃣1⃣ هر روز سيد می‌اومد پيش من و از رفتن صحبت می‌کرد. من هم حسابی هوائی شدم. ديگه اصلا پول برام مهم نبود. هر روز پاپيچ سيد می‌شدم. می‌گفتم برای من هم کاری بکن باهات بيام. آخرش گفت: « آقا مرتضی مگه نميگی بدهکاری؟ حق‌الناس به گردنت هست. » گفتم: « آره خب. چيکار کنم؟ » گفت: « اينطوری که نمی‌تونی بيای. تا حساب کتاب‌هات رو با مردم صاف نکنی نمی‌تونی بيای. من خودم تمام بدهی‌هام رو صاف کردم. با هيچ کس ديگه هيچ بده بستونی ندارم. خيالم راحت راحته. تازه از خيلی‌ها هم طلب دارم... » آخرين بار دم غروب سيد رو سر مزار مادرش ديدم. سرش رو گذاشته بود روی سنگ مزار و زار ميزد. حال عجيبی داشت. مزاحمش نشدم. صدای مؤذن که بلند شد سيد سريع از روی سنگ مزار بلند شد. من رو ديد سلام داد و گفت: « مرتضی نماز اول وقته. بيا بريم مزار شيخ محمد نماز اول وقت رو بزنيم توی رگ! » ذره‌ای معطل نکرد و رفت برای نماز. يک بار بابت کار اشتباهی که من انجام دادم، سيد دو سال با من سر سنگين شده بود. با اين کارش می‌خواست به من کار اشتباهم رو تذکر بده. حال و هوای کل شهرستان رو شهادت سيد عوض کرد. محرم کل هيئت‌ها بوی سيد رو می‌داد. من ده‌ها جوان رو ديدم که بعد از شهادت سيد بيدار شدند و اهل نماز و هيئت شدند. ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 8⃣2⃣1⃣ تازه از مشهد برگشته بوديم. سيد اومد مغازه گفت: « آقا جواد يه قوطی ضد زنگ بردار بريم سر ساختمان. يکی دوتا در هست کمک کن رنگ بزنيم. » گفتم: « چشم کيشه. » رفتيم و مشغول کار شديم. سيد از هر دری صحبت کرد. خيلی دلتنگ بود. حرف‌هاش بوی جدائی می‌داد. صحبت از رفتنش به سوريه شد. گفتم: « ان‌شاءالله کی عازم ميشی؟ » گفت: « نمی‌دونم. دعا کن هر چه زودتر بريم. » گفتم: « ان‌شاءالله هر چس قسمت باشه همون ميشه. توکلت به خدا باشه. » صورتش رو برگردوند به طرف من. چشمانش پر از اشک شد. گفت: « کيشه! قسَمت ميدم به آقا قمر بنی‌هاشم علیه السلام که خيلی دوستش داری، دعا کن من رفتم ديگه برنگردم. » گفتم: « خدا نکنه سيد جان، ما بعد از تو بيچاره‌ايم، ان‌شاءالله بری به سلامت هم برگردی. » اما سيد کلا ازدنيا بريده بود و کوله بارش رو بسته بود. گفت: « نه ديگه من جام اينجا نيست، همه‌ی کارهام رو انجام دادم. هيچ تعلقی هم به اين دنيا ندارم. حتی از مادرم هم اجازه‌ام رو گرفتم. رفتم گوشم رو گذاشتم روی سنگ مزارش. گفتم مامان جان، اومدم برای رفتنم از شما رضايت بگيرم. دعا کن. دعا کن کارهام زودتر راست و ريس بشه زودتر بيام پيشت، ديگه فراق بسه. داغ دوريت رو نمی‌تونم تحمل کنم. الان هم مطمئن هستم مادرم رضايت داده که اين طور همه‌ی کارهام داره درست ميشه. » ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 9⃣2⃣1⃣ همين اواخر سيد اومد مغازه ديدم موهاش رو کلا با تيغ زده. گفتم: « سيد چقدر زشت شدی؟ اين ديگه چه قيافه است که برای خودت زدی؟ بابا ناسلامتی تو جوان هستی. فردا پس فردا ميخوای بری خواستگاری‌. تيپ بزن زود بپسندنت؟ » سيد نگاهی به من کرد و گفت: « اتفاقا اين تيپ رو زدم تا دخترها از من فرار کنند. » بی اختيار ياد داستان‌هايی که از علما و شهدا به خصوصرشهيد ابراهيم هادی افتادم كه برای فرار از گناه دست به اين طور کارهايی می‌زدند و حالا سيد هم... روزهای آخر به يکی از بچه‌ها گفته بود: « علی جان من خواب مادرم رو ديدم که تو مکه بوديم. به من گفت: ميلاد جانم به زودی تو هم ميای پيش من. بعد اشاره کرد و گفت: ميلاد جانم از اين کوچه نرو! گفتم برم ببينم اين کوچه چه خبره؟ وارد کوچه شدم، درب سوخته‌ای رو ديدم. فهميدم اونجا کوچه‌ی بنی هاشم هست و منزل مادر سادات. » سيد اشک می‌ريخت و اين ماجرا رو تعريف می‌كرد. يک بار رفته بوديم فوتسال. يک نفر اونجا بود قيافه‌اش خيلی غلط‌انداز بود. بعد از فوتسال سيد اومد پيش من گفت: « من به اون آقا با نگاه بدی نگاه کردم. بايد برم ازشون حلاليت بخواهم. » سيد تارفت از اون شخص حلاليت بخواد رفته بود. با زحمت شماره موبايل اون بنده خدا رو از دوستانش گير آورد و زنگ زد ازش حلاليت طلبيد. فقط و فقط به خاطر اين که تو ذهنش يه تصور غلطی نسبت به اون شخص پيدا کرده بود! اين روزهای آخر خيلی روح سيد لطيف شده بود. 🎤 راویان: مرتضی محمودی، جواد رضوانی، باقر کريمی ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 0⃣3⃣1⃣ 🇮🇷 روزهای آخر آخرين باری که راهيان نور رفته بوديم شب آخر تو پادگان شهيد درويشی مستقر بوديم تا نيمه شب بيدار بوديم. من ديدم سيد حالت عجيبی داشت. به من گفت: « جواد جان هوس روضه و توسل به امام حسين عليه السلام کردم يه دم بخون. » ساعت سه نيمه شب شروع کردم خوندن! بچه‌ها کم کم بيدار شدند سينه زدند. گاهی به شوخی می‌گفتيم: « شهيد چطوری؟ » ناراحت می‌شد. می‌گفت: « آخه من کجا و شهدا کجا؟ چرا اين حرف‌ها رو می‌زنيد؟ » روز آخری که داشتيم از پادگان شهيد درويشی می‌اومديم، سيد بغض کرد.‌ رفت با دست ميزد به ديوار پادگان می‌گفت: « خداحافظ شهيد درويشی. فکر نکنم باز قسمتم بشه بيام پيشت. ديگه اين آخرين ديدار ما بود. درويشی جان، چوخ کيشی (خيلی مردی) خيلی برام دعا کن!! درويشی جان نوکرتم. » دست ميزد به ديوار و اشاره به عکس شهيد درويشی می‌کرد و باهاش وداع می‌کرد.. يکی از بچه‌ها گفت: « سيد جان نگران نباش باز هم میايیم. تازه اگه ما هم نيايیم تو که حتما ميای! مگه ميشه تو راهيان نور نيای؟ » سيد نگاه نافذ و عجيبی کرد. و همون آخرين باری شد که سيد در اردوگاه شهيد درويشی مهمان بود... خيلی دغدغه‌ی رفتن داشت. مدام می‌گفت: « يعنی ما هم قسمت مون ميشه بريم؟ اصلا يعنی ميشه من اون روزی رو ببينم که پام به حرم عمه جانم حضرت زينب علیهاالسلام برسه. خدايا تو راه اتفاقی برامون نيفته؟ ای خدا، من رو هم قبول کن. » بعد می‌گفت: « هر چه خدا بخواهد. قدم به قدم ما حساب و کتاب داره. » ⬅️ ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°●🎥💚●° 🔰اصلاح تمامی کارها به وسیله نمازشب. 🔸آیت الله ناصری(رحمة‌الله‌علیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝سلام پناه همیشگی‌ام، مهدی جان بسان گیاه که به آسمان ... بسان تشنه که به باران ... بسان پرنده که به پرواز ... بسان شب زده که به خورشید ... بسان ساکنان زمستان که به بهار ... هر صبح به تو سلام می‌کنم، جان می‌گیرم، زندگی در رگ‌هایم جاری می‌شود هر صبح به تو سلام می‌کنم و در پناه یاد بهشتی‌ات آرام می‌شوم ... بیچاره من که از دیدارت محرومم روزهایم به بی‌کسی می‌گذرد و شب‌هایم به بیقراری والتهاب در خاطرم هزار قاصدکِ سپید با هزار سلام و دعا به سویت روانه می‌کنم و خودم همچون بوته خاری خشکیده اسیر بیابان تف زده‌ی انتظارم ... بیا ای باران رحمت، ای منجیِ دلها، ای آخرین امید ... بیا و سبزم کن ، جانم ببخش ، آرامم کن ...🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا