eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
528 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
14.1هزار ویدیو
30 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴کیفرخواست پرونده چای دبش صادر شد 🔹دادستان تهران: کیفرخواست پرونده چای دبش در ۶۱۳ صفحه صادر و به دادگاه ارسال شد. 🔹در این پرونده تاکنون برای ۶۳ نفر کیفرخواست صادر شده که بعضی از این افراد کارمند بانک، بعضی کارمند وزارت جهاد کشاورزی، وزارت صمت و سازمان توسعه و تجارت و تعدادی نیز از مدیران و عوامل گروه دبش و شرکت‌های وابسته به آن هستند. 🔹اتهامات متهمین اصلی این پرونده، اخلال کلان و عمده در نظام اقتصادی و ارزی کشور، معاونت در این اتهام، تحصیل مال نامشروع و همچنین پرداخت و اخذ رشوه است. 🔹در پرونده مذکور، علاوه بر مسائل و تخلفات ارزی گروه دبش، بیش از ۳۰ هزار میلیارد تومان تسهیلات بانکی بدون ضوابط و مقررات در اختیار این گروه گذاشته شده که ۹ هزار میلیارد تومان آن معوق شده است. 🔹تاکنون اموالی که از متهم اصلی این پرونده شناسایی و توقیف شده، حدود ۲۰ هزار میلیارد تومان است. https://eitaa.com/manenghlabiyam
🇺🇸ترامپ در مصاحبه با فاکس نیوز: 🔥سردار سلیمانی واقعا یک فرماندۀ بزرگ و برجسته بود. https://eitaa.com/gordanshidhadi
⛔️به همین مناسبت یادی کنیم از خزعبلات عنترنشنال در این مدت😂 https://eitaa.com/gordanshidhadi
⚠️تیتر فعلا این باشه: حضور میراسماعیل قاآنی در صداوسیمای ونزوئلا😁
🚨🚨 | 🚩 حزب الله بامداد امروز یک فروند پهپاد هرمس ۴۵۰ را سرنگون کرد. 🪧 دمتون گرم ، بچه های یامهدی عج https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨سردار فدوی جانشین فرمانده کل سپاه: ⛔️ سرزمین های اشغالی به اندازه یکی از استان های کوچک ایران هم نیست ، اگر بخواهیم می توانیم رژیم صهیونیستی را محو و نابود کنیم‼️ https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مخبر: شهادت حق آقای نیلفروشان بود 🔹شهید نیلفروشان جز شهدای دانشمندی بود که تکلیفش را در حضور در انتهای جبهه مقاومت می‌دانست و وظيفه‌اش را به بهترین وضع انجام داد و اجرش را هم گرفت، شهادت حق آقای نیلفروشان بود. ┄┅═✧☫✧═┅┄ https://eitaa.com/gordanshidhadi
وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود، میگوییم است... 👈ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار می‌شود، میگوییم !! وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود... و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت می‌شود، میگوییم از بس که ظالم بود!! 🌱مراقب باشیم....! قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!! همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد... پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی در وجودمان جاریست!
📸 سالروز سفر تاریخی رهبر 💚معظم انقلاب اسلامی به گیلانغرب ۲۳مهرماه۱۳۹۰ https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار شهید نیلفروشان بخدا قسم اگر بخواهید در مقابل دین ما بایستید در مقابل همه دنیای کوچیک و حقیرتان می ایستیم https://eitaa.com/gordanshidhadi ┄┅═✧☫✧═┅┄
🍃❤️❁﷽❁❤️🍃 ‌ ۞ أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ 🌻آيا خداوند براى بنده‌اش كافى نيست؟ و مردم تو را از غير خدا مى‌ترسانند و هر كه را خدا گمراه كند پس هيچ راهنمايى براى او نخواهد بود. ‌ 📚‌سوره زمر آیه 36 ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• https://eitaa.com/gordanshidhadi
🚨🚨 | 🍁 سیدحسن نصرالله ، پنج سال قبل در بیانیه‌ای تأکید کرده بود؛ «احتمال جنگ با اسرائیل زیاد اسوت و ممکن است در میان شما نمانم و بیشتر سران ردیف اول با من شهید شوند...» 🪧 🪧 https://eitaa.com/gordanshidhadi
💢سردار حاجی‌زاده: با چشمانی باز آماده‌ایم تا در صورت هرگونه خطا، پاسخی پشیمان‌کننده به دشمن بدهیم https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبای شهدای اطلاعات در دریای عمان... به یاد 🌷شهید مصطفی نوروزی 🌷شهید مهدی جهانتیغ 🌷شهید محسن جعفری https://eitaa.com/gordanshidhadi ┄┅═✧☫✧═┅┄
کتاب زندگینامه شهید مدافع‌حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 6⃣5⃣1⃣ چندين تيربار بدون وقفه كار می‌کرد و اجازه‌ی هر تحرکی رو از ما گرفته بود. شهيد کرمی فرمانده‌ی يکی از دسته‌هامون بود. من با دو تا دسته يه مقدار جلوتر رفتيم و پاکسازی کرديم. کم کم بين ما و بچه‌ها فاصله‌ی زيادی افتاد. همين طور مشغول درگيری بوديم. آتيش دشمن خيلی سنگين بود. از نيروهام فقط سه نفر کنار من بودند. بقيه‌ی بچه‌ها به خاطر حجم آتش سنگين دشمن نمی‌تونستند جلو بيان. قدير سرلک هر کسی رو که می‌زد می‌گفت: « خدا رو شکر فرستادمش جهنم. » بين ما و تکفيری‌ها کمتر از صد متر فاصله بود. کاملا تحرکات شون رو زير نظر داشتيم. می‌اومدند عليه ما شعار می‌دادند. خيلی کفری شدم. کلمه‌ی مقدس لااله‌الاالله و الله اکبر رو به زبان می‌آوردند. بلند شدم چند تا دری وری بهشون گفتم: « آخه نامسلمان‌ها شما کجا و اين ذکرها و شعارها کجا؟ » با ديدن قيافه‌ی نحس تکفييری‌ها برای جنگيدن مصمم‌تر می‌شديم. چند بار پشت بيسيم، نيروهای گروهان رو گفتم که جلو بيان. اما خبری نشد. واقعا کار سختی بود هر لحظه به تعداد تکفيری‌ها اضافه می‌شد و هر گونه تحرک رو از ما می‌گرفت. ما سه نفری با انبوهی از دشمن درگير بوديم. ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 7⃣5⃣1⃣ تو اين حين از دورديدم يکی از نيروهای خودی داره به سمت ما مياد،. دقت که کردم سيد ميلاد رو ديدم که با تيربارش خودش رو به ما رسوند. بدون هيچ ترس و واهمه‌ای اومد نشست کنارم. کلاهش رو درآورد. گفتم: « سيد جان کلاهت رو درنيار خطرناکه. » گفت: « ممد جان چشم. » دوباره کلاه رو روی سرش گذاشت. با لهجه‌ی شيرين ترکی‌اش گفت: « ممد آقا نگران نباش. آخره اولوم دو دا. آخرش مردنه. (شهادته) دیگه. » داد زدم سرش: « يعنی چی، خون تو پای منه، من فرماندتم. » باز با خنده جوابم رو داد. روحيه‌ی عجيبی داشت. بعدها از بچه‌ها شنيدم، سيد وقتی که من با بيسيم از بچه‌ها خواستم که جلو بيان با اين که خودش بيسيم نداشت، اما صدای من رو شنيد و گفته بود: « بايدبرم، فرماندم تنها مونده. » حتی بعضی از بچه‌ها ممانعت کردند. گفته بود: « نه من تا اينجا اومدم که پدر اين نامردها رو دربيارم. نمی‌تونم بمونم عقب. » بلند شده بود اومد جلو. گفت: « فرمانده حالا بايد چيکار کنم. » گفتم: « برو پيش قدير سرلک. مهمات قدير تمومه. » سيد از من ۵۰ متری فاصله گرفت و مشغول تيراندازی شد. نمی‌دونم چرا؟ اما همش نگران بودم! استرس داشتم مدام از سيد می‌پرسيدم: « چه خبر؟ مشکلی نيست؟ » 🎤 راویان: محمد ترکمن، حسين نوری، مجتبی امانی ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 8⃣5⃣1⃣ 🇮🇷 پرواز يه مقدار آتيش دشمن کم شد. خواستيم بريم جلو، روبرومون در آهنی يک باغ بود. سيد در رو باز کرد و رفت داخل. يك‌باره درگير شديم. تيراندازی شديد شد. همين طور از اطراف به سمت ما شليك می‌شد. تا سيد ميلاد خواست سنگری برای خودش پيدا کند، يك‌باره ديدم از پشت افتاد روی زمين. سريع دويدم به طرفش! توی اون حجم آتيش و دود نفهميدم چی‌شد. بالای سر سيد ميلاد نشستم. آن‌چه می‌ديدم باور كردنی نبود. سيد آرام در كنار من خوابيده بود. گلوله‌ی تك تيرانداز خورده بود زير چانه‌اش و از پشت سرش بيرون زده بود. سرش را بلند کردم. از پشت کاملا شکاف خورده بود. در همين چند ثانيه خون زيادی ازش رفت. چندبار صداش کردم، تکونش دادم، اما... هميشه صدای گرم سيد آرامش بخش ما بود، اما الان پيکر بی‌جان و غرق خونش در كنارم بود و هيچ عکس‌العملی نداشت. سيد در دم شهيد شده بود. چشم‌هاش هنوز باز بود. آنها را بستم. دنيا دور سرم چرخيد. خيلی برام سخت بود. تمام خاطراتش رو تو ذهنم مرور کردم. بی‌تابی‌هايی که برای رفتن به عمليات داشت و... ياد اولين ملاقاتم با سيد افتادم. زمانی که برای تست آمادگی جسمانی آمده بود و مدام از من می‌خواست که قبولش کنم. تو دوره هميشه بهم می‌گفت: « فرمانده، من رو جا نگذاری. من خودم رو برای روزهای سخت آماده کردم. » پيکرش رو نتونستم تکون بدم، تروريست‌ها همين طور نزديك‌تر می‌شدند. سريع تيربارش رو برداشتم و شليک کردم. اومدم يك گوشه و سنگر گرفتم. اوضاع روحی من خيلی بهم ريخته بودم. تمام تمرکزم از بين رفته بود. ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 9⃣5⃣1⃣ قدير سرلک گفت: « نبايد اجازه بديم پيکر سيد دست اون نامردها بيفته، حتی اگر به قيمت جون ما تموم بشه. » من هم کاملا با نظرش موافق بودم. اما شرايط، خيلی سخت بود. از طرفی ما فقط سه نفر بوديم! هم بايد می‌جنگيديم، هم پيکر رو جابه‌جا می‌کرديم. اون هم در مقابل ده‌ها نفر که کاملا از روی بلندی بر ما مسلط بودند. مقداری مقاومت کرديم. اما بی‌فايده بود. تعداد ما خيلی کم بود. هر چقدر هم پشت بيسيم فرياد زديم کسی نتوانست جلو بيايد. از آمدن بچه‌ها نااميد شديم. از طرفی خيلی خسته بوديم. شب درست نخوابيده بوديم. گرسنه هم بوديم و دشمن داشت ما رو تعقيب می‌کرد. مجبور بوديم هر از چند گاهی آتش کور بريزيم تا پيشروی دشمن کُند بشه. قرار شد يک نفر پوشش آتش داشته باشه و دو نفر ديگه پيکر رو عقب بکشيم. سيد هيکل درشتی داشت، خيلی سنگين شده بود. به سختی پيکر رو مقداری از منطقه‌ی خطر به عقب آورديم. سختی کار ما زمانی بيشتر شد که قدير سرلک از ناحيه‌ی پا و دست مجروح شد. سريع با چفيه دست و پای قدير رو بستيم. خونش بند نمی‌اومد. دشمن با شهادت سيد جرئت پيدا کرده بود. هر لحظه احتمال اسارت ما می‌رفت. چند صد متری پيکر رو عقب آورديم. هيچ کدوم رمقی نداشتيم. لحظات پر اضطرابی بود. منتظر بوديم كه يك‌باره در محاصره‌ی تروريست‌ها قرار بگيريم. تصميم گرفتيم برگرديم عقب تا نيروی کمکی بياريم و با کمک تانک و نفربر پيکر سيد رو منتقل کنيم. در همان حوالی يک اتاقکی نظرم رو جلب کرد. پيکر سيد رو كشاندم داخل اون اتاق و درش رو بستم تا کسی متوجه نشه. به هر سختی بود خودمون رو رسونديم عقب. تمام لباس‌هامون از خون سيد رنگين شده بود. فشار روانی زيادی روی ما بود. شروع به دويدن كرديم و گه گاهی تيراندازی می‌كرديم. در حين برگشت يکی از بچه‌ها رو ديدم که با صورت روی زمين خوابيده بود. تعجب کردم. گفتم: « پاشو بيا عقب. اونجا نشين. خطرناکه. » ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 0⃣6⃣1⃣ ديدم که عکس العملی نداره. جلوتر که رفتم پيکر بی‌جان مجتبی کرمی رو ديدم. با صورت روی زمين افتاده بود. تير از گونه‌اش وارد شده و از پشت سرش خارج شده بود. دندان‌هايش خرد شده بود. کلاهش روی صورتش افتاده و پر از خون بود. چند نفر از دوستان هم اومدند. ياعلی گفتيم و باهمه‌ی خستگی که داشتيم، پيکر مجتبی رو کشان کشان آورديم عقب. تجهيزاتش رو باز کرديم تا پيکر سبک‌تر بشه. از طرفی دشمن هم روی ما آتيش می‌ريخت. پيکر مجتبی رو چندين مرتبه گذاشتيم زمين، نفسی گرفتيم و دوباره حرکت کرديم. به هر سختی بود پيکر رو تا مکان امنی آورديم. بعدش با نفربر پيکر رو به عقب منتقل کردند. خواست خدا بود که حين جابه‌جايی مجروح يا شهيد نداديم. دوباره با تانک رفتيم تا پيکر سيد رو بياريم. آتيش دشمن سنگين بود. تک‌تيراندازها ما رو هدف گرفته بودند. يک‌دفعه صدای زوزه‌ی تير از کنار گوشم رد شد و صدای آخ رو شنيدم! برگشتم عقب ديدم که تير به کتف يکی از بچه‌ها خورد و دود از کوله‌اش برخواست. وحشت تمام وجودم رو گرفت. فکر کردم تير به خرج آرپی‌جی‌ها خورده و الان اون بنده‌ی خدا می‌سوزه. بدون اين که توجه کنم آتيش رو خاموش کردم. کمی که دقت كردم ديدم تير به بيسيم خورده، بعد کتف رو مجروح کرده. بيسيم بر اثر اصابت گلوله آتيش گرفته بود. درگيری شديد بود. من کلاشم رو روی سينه‌ام انداختم و با آرپی جی شليک می‌کردم. يک‌دفعه ضربه‌ای به سينه‌ام خورد و نزديك بود بيفتم! به خودم آمدم، ديدم اسلحه‌ی کلاش من روی سينه‌ام متلاشی شده‌. از تعجب چشمانم گرد شد. گلوله درست خورده بود روی کلاش و اجازه نداده بود به من آسيبی برسد. تا شهادت فاصله‌ای نداشتم و آنجا فهميدم که شهادت اتفاق نيست، يك انتخاب است. ⬅️ ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ گریه‌های عالم اهل سنت برای شهید 🥀 شیخ خالد الملا: 🔸 سید حسن اگر به دنبال دنیا بود می توانست در لندن یا لس آنجلس زندگی کند. https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 مداحی حاج میثم مطیعی در مراسم وداع با پیکر شهید نیلفروشان در حسینیه فاطمه الزهرا«س» ┄┅═✧☫✧═┅┄ https://eitaa.com/gordanshidhadi
🛑شیخ نعیم قاسم: از آنجایی که صهیونیست‌ها اکنون تمام لبنان را هدف قرار داده‌اند، ما به انتخاب خود تمام اسرائیل را هدف قرار خواهیم داد. https://eitaa.com/gordanshidhadi