eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
614 ویدیو
840 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
02062002.mp3
41.31M
🎧 🔹 اصول معرفت امام بر مبنای روایات 🔹 قسمت اول 🔹 حجت‌الاسلام حنیفی
02062202_01.mp3
30.73M
🎧 🔹 اصول معرفت امام بر مبنای روایات 🔹 قسمت دوم 🔹 حجت‌الاسلام حنیفی
02062102.mp3
34.76M
🎧 🔹 اصول معرفت امام بر مبنای روایات 🔹 قسمت سوم 🔹 حجت‌الاسلام حنیفی
02062302.mp3
31.88M
🎧 🔹 اصول معرفت امام بر مبنای روایات 🔹 قسمت چهارم 🔹 حجت‌الاسلام حنیفی
02062402.mp3
26.1M
🎧 🔹 اصول معرفت امام بر مبنای روایات 🔹 قسمت پنجم 🔹 حجت‌الاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Kashani-14020908-EmamatPajhohiAbaghat-10-Hkashani_Com.mp3
41.69M
📋 درآمدی بر امامت پژوهی با محوریت منهج صاحب عبقات؛ جلسه دهم 📆 چهارشنبه ۸ آذر ماه ۱۴۰۲ 🎤
Kashani-14020914-KhatareGheflat-06-Hkashani_Com.mp3
44.91M
📋 خطرِ غفلت؛ جلسه ششم 🎙 📆 سه شنبه ۱۴ آذر ماه ۱۴۰۲ 🔸 در این جلسه به مناسبت به بحث مراء و جدال، بعنوان یکی از خطرات غفلت، و همچنین بحث اخبر درباره حجاب و ولایت، پرداخته شده است. .
. ♠️ طلب کمک حضرت فاطمه (ع) از مهاجرین و انصار (پس از غصب فدک) علی(ع)، فاطمه(س) را بر الاغی سوار کرد که بر روی آن قطیفه سیاهی بود و او را چهل صباح دور گردانید در خانه‌های مهاجرین و انصار و حسن و حسین هم با آنها بودند… گفت: احدی او را اعانت و اجابت نکرد و یاری ننمود تا اینکه رفت نزد معاذ بن جبل و فرمود: «من آمده ام از تو یاری می‌خواهم. تو بیعت کردی با رسول خدا(ص) بر اینکه یاری کنی او و ذریه او را و منع کنی او را از آنچه که منع می‌کنی نفس خود را از آن و ذریه خود را. ابوبکر فدک مرا غصب کرده و وکیل مرا از آن بیرون کرده.» معاذ گفت: با من کس دیگری غیر از من هست؟ فرمود: «احدی مرا اجابت نکرد.» گفت: پس من کجا می‌رسم که تو را یاری کنم؟ راوی گفت: پس فاطمه(س) از نزد او بیرون رفت. پسر معاذ به نزد پدر آمد و گفت: دختر محمد(ص) برای چه نزد تو آمد؟ گفت:آمده بود از من یاری می‌خواست بر ابوبکر که فدک را از او گرفته. گفت: تو او را چه جواب گفتی؟ گفت: من گفتم که یاری کردن من نفعی برای تو ندارد. من تنها هستم. گفت: از یاری کردن او ابا کردی؟! گفت: آری. گفت: او چه چیز گفت. به من گفت: «به ذات خدا سوگند، هر آینه با تو منازعه می‌کنم با زبان فصیحی که محل سخن گفتن است در سر من تا وقتی که وارد شوم بر رسول خدا(ص).» پسر او به او گفت: من هم به ذات خدا سوگند، منازعه می‌کنم با تو با زبان فصیحی که محل سخن گفتن است در سر من که چرا اجابت نکردی دختر محمد(ص) را؟! فرمود و بیرون رفت فاطمه(س) از نزد او و می‌گفت: «به ذات خدا سوگند با تو سخن دیگری نمی‌گویم کلمه‌ای تا من و تو گرد آییم نزد رسول خدا(ص) و خارج شد.» پس علی(ع) به او فرمود: «به تنهایی برو نزد ابی‌بکر که او رقت قلبش زیادتر است از آن دیگری و به او بگو، ادعا می‌کنی جانشینی پدر مرا و اینکه تو خلیفه او هستی و در جای نشسته‌ای، اگر فدک مال تو بود و من از تو می‌خواستم که آن را به من ببخشی واجب می‌شد که آن را به من برگردانی.» چون فاطمه(س) به نزد او رفت و آن سخن را به او گفت، در جواب گفت: راست گفتی و نوشته رد فدک را نوشته و به او داد. پس فاطمه(س) بیرون آمد و نوشته با او بود. عمر او را ملاقات کرد و گفت: این نوشته چیست با تو؟! فرمود: «نوشته رد فدک است که ابوبکر به من داده.» گفت: بیاور ببینم آن را. فاطمه(س) ابا کرد به او بدهد. پس با پای خود لگدی به پای آن حضرت زد و او حامل بود به پسری که نام او محسن گذارده شده بود، پس محسن را سقط کرد. پس سیلی به روی او زد که گوشواره او در گوشش شکست و نوشته را گرفت و آن را پاره کرد. آنگاه فاطمه(س) رفت و هفتاد و پنج روز مریضه بود و از ضربت عمر از دنیا رفت. چون زمان وفات او رسید. علی(ع) را خواند و گفت: «آیا ضمانت می‌کنی وصیت مرا یا به پسر زبیر وصیت کنم؟» علی(ع) فرمود: «من ضمانت می‌کنم وصیت تو را ای دختر محمد.» گفت: «به حق رسول خدا(ص) از تو خواهش می‌کنم که چون من مردم، این دو نفر حاضر نباشند و نماز بر من نگذارند.» علی(ع) گفت: «این کار را برای تو می‌کنم.» پس چون فاطمه(س) از دنیا رفت در شب او را در خانه خود دفن کرد. چون صبح شد اهل مدینه برای تشییع جنازه حاضر شدند و ابوبکر و عمر هم با آنها بودند. امیرمؤمنان بیرون آمد، به او گفتند: با دختر محمد چه کردی؟ او را تجهیز کرده‌ای ای اباالحسن؟ فرمود: «به ذات خدا سوگند او را دفن کردم.» آن دو نفر گفتند: چه چیز تو را وادار کرد که او را دفن کردی و مارا به مرگ او آگاه نکردی؟ فرمود: «خود او امر کرد.» عمر گفت: به ذات خدا سوگند همت گماشتم بر بیرون آوردن او از قبر و نماز گذاردن بر او. علی(ع) فرمود: «آگاه باش به ذات خدا سوگند تا زمانی که دل من در میان پهلوهای من است و ذوالفقار در دست من است تو نمی‌توانی او را نبش کنی، خودت می‌دانی.» ابوبکر گفت: برو ای عمر، علی سزاوارتر است از ما به او و مردمان منصرف شدند. 📚منبع جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان حالات و وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص)، ص ۵۱۴ اختصاص، شیخ مفید، ص ۱۸۳ .
. 🏴 سوزاندن درب خانه توسط عمر از سلیمان بن قیس هلالی نقل شده است: عمر آتش خواست و بر در آتش افکند و آن را سوزاند و شکست، فاطمه(ع) جلوی او را گرفت و فریاد زد: «پدرجان یا رسول الله.» عمر شمشیر را با غلاف آن بالا برد و بر پهلوی او کوفت، فاطمه(س) ناله کرد، عمر تازیانه بر بازوی او زد، فاطمه فریاد زد: «پدرجان.» در این هنگام علی علیه السلام برجست و گریبان عمر را گرفت و او را فرو کشید و بر زمین کوفت و بینی و گردن او را رنجه کرد و می‌خواست او را بکشد اما گفتار رسول خدا(ص) که او را به صبر و طاعت وصیت فرموده بود به یاد آورد و فرمود: «به خدایی که محمّد(ص) را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می‌یافتی که نمی‌توانی به خانه‌ی من داخل شوی.» عمر کمک طلبید و گروهی آمدند و به خانه وارد شدند و بر علی(ع) ازدحام کرده او را گرفتند و ریسمانی به گردن او افکندند و او را کشان کشان می‌بردند، فاطمه(ع) جلوی منزل میان آنان و علی (ع) حائل شد و مانع آن گردید که علی علیه السلام را ببرند. قنفذ به او حمله کرد و با تازیانه چنان فاطمه(س) را مضروب ساخت که هنگام وفات هنوز اثر تازیانه بر بازوی زهرا(س) همچون دستبندی آشکار بود و نیز زهرا(س) را میان در و دیوار قرار داده فشرد به طوری که یک دنده او شکست و جنینش سقط شد و به همین جهت همواره بیمار و بستری بود تا به شهادت رسید، صلّی الله علیها. 📚منبع اسرار آل محمد، سقیفه، سلیم بن قیس هلالی، ص ۸۲ .