eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. (س) غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند در روایتی آمده است: حضرت زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود: «برایم آب بیاور.» آنگاه با آن غسل کردند. سپس فرمودند: «برایم لباس نو(پاکیزه)بیاور، پس آن را به تن کردند.» سپس فرمودند: «باقیمانده حنوط رسول خدا صلی الله علیه و اله را برایم بیاور و زیر سرم قرار ده، سپس از نزدم خارج شو و خوب مرا نگاه کن، چون من خواستار مناجات با پروردگارم هستم.» اسما گوید: از نزد آن حضرت بیرون رفتم و مناجات با پروردگارش را می‌شنیدم، پس بر او داخل شدم ولی او متوجه ورود من نشد، آنگاه دیدم دست‌های خود را به سوی آسمان بلند کرده، می‌گوید: «خداوندا! به حق محمد مصطفی و علاقه‌ای که به من دارد و به حق حسین شهید و اندوهی که بر من دارد و به حق دو دخترم و حسرتی که ایشان بر من می‌خورند، از تو می‌خواهم بر گناهکاران امت محمد رحم کنی و آنان را بخشایی و داخل در بهشتشان کنی که تو همانا بهترین مسوولین و مهربان‌ترین مهربانانی.» سپس فرمود: «ای اسماء! خوب مواظب باش و پس از آن مرا صدا کن، اگر پاسخ دادم که چه بهتر و گرنه بدان که بر پدرم وارد شده‌ام» (در روایتی دیگر «بر پروردگارم») راوی گوید: اسما مدتی منتظر ماند سپس آن حضرت را صدا کرد، ولی ایشان پاسخی ندادند. آنگاه اسما ندا کرد: ای دخت محمد مصطفی! ای دخت بهترین کسی که زنان همچو او را نزاده‌اند، ای دختر بهترین کسی که پا بر زمین گذارده. ای دخت کسی که نسبت به پروردگارش فاصله‌ای به مقدار «قاب قوسین» و یا کمتر از آن داشت. باز پاسخی نشنید، آنگاه پرده از روی فاطمه زهرا برگرفت و مشاهده نمود که روح از بدنش جدا شده است. پس پرده را بر روی آن حضرت افکنده و در حالی که حضرت را می‌بوسید عرض کرد: ای فاطمه! هنگامی که بر پدرت رسول خدا وارد شدی، از جانب اسماء بنت عمیس به او سلام برسان. آنگاه اسماء گریبان چاک زده از اتاق بیرون رفت، در این هنگام به حسن و حسین علیه السلام برخورد کرد. به او فرمودند: «مادرمان کجاست؟» اسماء پاسخی نداد . داخل خانه شده و دیدند که مادرشان دراز کشیده است، حسین قدم به جلو نهاده مادر را تکان داد. دید که مادر رخت از جهان بر بسته. گفت: «ای برادر! خدا تو را در غم مادر صبر و اجر عنایت فرماید.» حسن علیه السلام خود را روی مادر افکنده و در حالی که او را می‌بوسید، گفت:«ای مادر! با من سخن بگو پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود.» اسماء گوید: حسین علیه السلام روی پاهای مادر افتاد و پاهای مادر را بوسید و گفت: «ای مادر! من فرزندت حسین هستم، با من سخن بگو پیش از آنکه قلبم گرفته بمیرم.» اسماء به آن دو گفت: ای فرزندان رسول خدا! به سوی پدر خود بروید و او را از مرگ مادرتان آگاه سازید. پس آن دو بیرون رفتند در حالی که فریاد می‌زدند: «یا محمدّاه! یا احمداه! امروز داغ تو برای ما تازه شد، چون مادرمان از دار دنیا رخت بر بست.» آنگاه علی علیه السلام را با خبر ساختند – در حالی که آن حضرت در مسجد تشریف داشتند – چون خبر را شنیدند، بیهوش شدند، پس بر صورت حضرت آب پاشیدند که پس از مدتی به هوش آمده، فرمودند: «ای دخت محمد! چه کسی به من تسلیت بگوید؟! در حالی که تو مرا دلداری می‌دادی. اکنون پس از تو به چه چیز تسلی یابم؟» 📚منبع در آستانه مصیبت عظمی شهادت صدیقه کبری(س)، آیت الله العظمی وحید خراسانی، ص۳۶-۳۷ وفات فاطمه الزهراء، بلادی بحرانی، ص ۷۷-۷۸ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور .
. 📣 سفارشات آخر حضرت فاطمه (س) در كتاب مصباح الانوار از امام جعفر صادق(ع) از پدران مقدّسش عليهم السّلام روايت شده است: حضرت زهرا(س) مابين نماز مغرب و عشا از دنيا رفت. عبد اللَّه بن حسن روايت مى‌‏كند كه هنگامى كه رحلت حضرت زهرا(س) نزديک شد، نظرى خاص كرد و فرمود: «سلام بر جبرائيل، سلام به رسول خدا، بار خدايا! مرا با رسول خود محشور كن. پروردگارا! مرا در بهشت و جوار خود جاى بده. خانه تو خانه سلامتى است.» سپس فرمود: «آيا آنچه را كه من مى‌‏بينم شما هم مى‏‌بينيد؟ زيرا اين مركب‌هاى اهل آسمانهاست. اين جبرئيل و اين پيغمبر خداست كه به من مى‌‏فرمايد: دخترم بيا، زيرا اين نعمت‌هايى كه تو در پيش دارى برايت بهتر است.» زيد بن على عليه السّلام مى ‏گويد: زمانى كه وفات حضرت فاطمه(س) نزديك شد آن بانو به جبرئيل و حضرت رسول(ص) و ملك الموت سلام كرد: حاضرين احساسات ملائكه را شنيدند و بهترين بوى مشك را استشمام نمودند. و امام باقر عليه السّلام فرمودند: «فاطمه عليها السّلام بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شش ماه زندگى كرد و در روايت ديگر از آن حضرت آمده است فاطمه پانزده روز بيمار بود و سپس وفات نمود.» امام صادق(ع) فرموده است: «شاهدان دفن حضرت فاطمه(س) سلمان فارسى، مقداد بن اسود، ابوذر غفارى، عبد اللَّه بن مسعود، عبّاس بن عبد المطّلب و زبير بن عوام بودند.» امام باقر عليه السّلام از پدرانش روايت نمودند: «حضرت فاطمه(س) در دوره شش ماهه زندگانى بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هرگز نخنديد.» همچنین از امام باقر عليه السّلام روايت است: «فاطمه عليها السّلام را در هفت قطعه پارچه كفن كردند. ابتداى بيمارى حضرت فاطمه پنجاه شب بعد از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود و وقتى آن حضرت دريافت كه از اين بيمارى بهبود نخواهد جست لذا توصيه‏‌هايش را به على عليه السّلام فرمود و در اين حال على عليه السّلام بسيار ناله و زارى مى‏‌كرد و پس از آن نيز به همه توصيه ‏ها و سفارش‏‌هاى فاطمه عليها السّلام عمل كرد.» فاطمه عليها السّلام به على عليه السّلام گفت: «اى ابو الحسن! رسول خدا به من خبر داده كه اوّلين شخص از خانواده او هستم كه به حضرتش خواهم پيوست، پس گريزى از مرگ نيست، در مقابل امر خداوند صبر پيشه كن و به رضاى او راضى باش.» امام باقر عليه السّلام می‌فرمایند: «على عليه السّلام را به غسل، كفن و دفن شبانه خويش سفارش كرد و على نيز اطاعت نمود و او را درباره صدقات و ارثيه‏‌اش توصيه‏‌هايى كرد.» هنگامى كه على عليه السّلام از دفن فاطمه عليها السّلام فراغت يافت دو نفر او را ملاقات كرده و پرسيدند: آن دو چيزى كه با خود حمل مى‏‌كنى چيست؟ على عليه السّلام فرمود: «وصيّت فاطمه و سفارش‏‌هاى اوست.» 📚منبع مصباح الانوار، عبدالله شبر ‌.
. ✔️ روضه حضرت فاطمه (س) در شب معراج توسط جبرئیل حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: «لَمَّا أُسْرِيَ‏ بِالنَّبِيِ‏ إِلَى السَّمَاءِ قِيلَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاثٍ لِيَنْظُرَ كَيْفَ صَبْرُكَ.» قَالَ: «أُسَلِّمُ لِأَمْرِكَ يَا رَبِّ وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الصَّبْرِ إِلَّا بِكَ فَمَا هُنَّ ؟» «…وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَمَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِكَ مِنْ بَعْدِكَ مِنَ الْقَتْلِ أَمَّا أَخُوكَ عَلِيٌّ فَيَلْقَى مِنْ أُمَّتِكَ الشَّتْمَ وَ التَّعْنِيفَ وَ التَّوْبِيخَ وَ الْحِرْمَانَ وَ الْجَحْدَ [وَ الْجُهْدَ] وَ الظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِكَ الْقَتْلُ.» فَقَالَ: «يَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ.» وَ أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَامِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ الضَّرْبِ.» قُلْتُ: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ- قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ [لِلصَّبْرِ]» «…وَ أَمَّا ابْنَتُكَ فَإِنِّي أُوْقِفُهَا عِنْدَ عَرْشِي فَيُقَالُ لَهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَّمَكِ فِي خَلْقِهِ فَمَنْ ظَلَمَكِ وَ ظَلَمَ وُلْدَكِ فَاحْكُمِي فِيهِ بِمَا أَحْبَبْتِ فَإِنِّي أُجِيزُ حُكُومَتَكِ فِيهِمْ فَتَشْهَدُ الْعَرْصَةُ فَإِذَا وَقَفَ مَنْ ظَلَمَهَا أَمَرْتُ بِهِ إِلَى النَّار.» جعفر حمیری به استنادش از حماد بن عثمان از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که حضرت فرمودند: «زمانی که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به معراج برده شدند، به ایشان گفته شد که خدای تبارک و تعالی صبر تو را در سه جا امتحان می‌کند.» پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به درگاه الهی عرضه داشت: «بار پروردگارا تسلیم امر تو می‌شوم و هیچ نیرویی برای من بر صبر کردن نیست مگر از جانب تو. آن سه چیز چیستند؟» (بعد از بیان اولین و دومین سختی‌ها جواب آمد که سومین آن‌ها، این است که … تا رسید به اینجا) «اما سومین مصیبت کشته شدن فرزندانت بعد از تو می‌باشد . اما برادرت علی از جانب امت تو مورد شماتت و بی‌توجهی و توبیخ و محروم شدن از حقش و مخالفت واقع می‌شود و در آخر کشته می‌شود.» پیامبر عرضه داشت: «بار پروردگارا قبول می‌کنم و راضی می‌شوم در حالی که توفیق و صبر از جانب توست.» «اما دخترت مورد ستم واقع گشته و محروم شده و حقش غاصبانه گرفته می‌شود؛ همان حقی که تو برایش قرار می‌دهی و در حالی که باردار است، او را می‌زنند و به حریم و خانه‌اش بدون اجازه وارد می‌شوند. سپس به او خواری و ذلت می‌رسد و هیچ باز دارنده‌ای نمی‌یابد و فرزندی را که در شکم دارد از آن ضربه سقط می‌کند و به سبب آن ضربه از دنیا می‌رود.» پیامبر عرضه داشت: «همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. پروردگارا پذیرفتم و تسلیم شدم و از تو توفیق و صبر می‌طلبم.» «اما من دختر تو را در قیامت نزد عرشم نگه می‌دارم. پس به او گفته می‌شود: خداوند تو را درباره آفریدگانش داور ساخته. پس هر کس به تو و فرزندانت ظلم کرده درباره‌اش آنگونه که دوست داری داوری کن که داوری تو را در میان آن‌ها روا می‌دانم.» 📚منبع كامل الزيارات، ابن قولویه، ص ۳۲۲ تأويل الايات، استرآبادی، ص ۸۳۸ الجواهر السنيه، شیخ حر عاملی، ص ۲۹۱ فاطمیه ماثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۶۷ ............ 📣 روضه خوانی جبرئیل برای حضرت زهرا (س) ابن قُولویه قمی (م.۳۶۷ق) از امام صادق علیه السلام روایتی را نقل می‌نماید که در بخشی از آن آمده است: قالَ جَبرَئیل خِطابا لِلنَبیّّ: «… و امّا ابنَتُکَ فَتُظلَمُ وَ تُحرَمُ وَ یوخَذُ حقُّها غَصبا الَّذِی تَجعَلَهُ لَها و تَضرَبُ وَ هِیَ حامِل …» جبرئیل خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «و اما دخترت، به او ظلم خواهد شد و حقّش را -که برای او قرار می دهی- از او غصب کرده، او را از آن محروم می کنند و در حالی که باردار است، او را می زنند…» 📚منبع کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۳۳۴ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور .
. ◼️ مصیبت فاطمه (س) بر من بسیار سخت است قالَ عمّارُ: «مَضَیْتُ إلی دارِ سَیّدی وَ مولای أمیرِ المُؤمنین عَلیهِ السلامُ فاسْتَأْذَنْتُ الدُّخُولَ علیه ؟ فَأَذَّنَ لی… فَدَخَلْتُ عَلیهِ، فَوَجَدْتُه جالساً جلسةَ الحَزینِ الکَئیبِ و الحَسَنُ علیه‌السلام عَنْ یمینه و الحُسَیْنُ عَلیه السلام عَنْ شِمالِه وَ هُوَ تارةً یَلْتَفِتُ إلیَ الحُسَینِ علیه‌السلام و یَبْکی …» «فلَمّا نَظَرتُ إلی حالِه وَ حالِ وُلدِه ، لَمْ أَمْلِکْ نَفْسی دُونَ أَنْ أَخَذَتنی العبرةُ وَ بَکیْتُ بُکاءً شدیداً ، فَلَمّا سَکَنَ نَشیجی قلتُ : سَیّدی! أَتأْذَنُ لی بِالکَلامِ ؟ قال: « تَکَلَّمْ یا أَبَا الیَقْظان» قُلتُ : سَیّدی! إِنَّکُم تَأمُرونَ بِالصَّبرِ عَلی الْمُصیبَهِ، فَما هذا الحُزنُ الطّویلُ؟ وَ إنَّ شیعَتَک لا یَقِرُّ لَهُم قَرارً بِاحْتِجابِکَ عَنْهُم ، وَقَدْ شَقَّ ذلک عَلیهم.» قال: «فَالتَفَتَ إِلیَّ، وَقالَ: یا عَمَّارُ! إنَّ العَزاءَ عَن مِثلِ مَنْ فَقَدْتُهُ لَعزیزٌ ، إِنیٌ فَقَدْتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ علیه وآله بَفَقْدِ فاطمةَ سَلامُ اللهِ علیها، وَ إذا مَشَتْ لَمْ تَخْرُمْ مَشْیَتُه ، و إنّی ما أحَسَسْتُ تألّمَ الفِراقِ إلاّ بِفِراقِها، وإنَّ أَعْظَمَ ما لَقیتْ مِنْ مُصیبَتِها … إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً ، وَجَنْبُها قَد إِسْوَدَّ مِنْ ضَربِ السِّیاطِ …» «وَ کانَتْ تَخْفی ذلک عَلی مخافةِ أن یَشْتَدَّ حُزْنی، و ما نَظرتُ عینایَ إلی الحسنِ و الحسینِ الاّو خَنَقَتْنی العبرةُ، و ما نَظَرتُ إلی زینبٍ باکیةً الا و أخَذَتْنی الرِّقَة علیها. ثم خَرَج علیه‌السلام مَع عَمّار فَاسْتَبْشَرَ الشیعةُ بِذلک.» عمّار می‌گوید: «به خانه آقا و مولایم امیرالمؤمنین رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را درحالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام.» هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می‌دهید. فرمود: «بگو ای ابا الیقظان!» عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می‌نمائید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: «ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده‌ام بسیار سخت است.» «من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می‌پیچید و هنگامی‌که راه می‌رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است.» «هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه‌ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می‌نمود که می‌ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی‌نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می‌گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می‌آید.» سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند. 📚منبع فاطمیه ماثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۲۹ .
. و هی اعظم 🏴 مصیبت فاطمه (س) سخت‌تر از مصیبت سیدالشهدا (ع) شیخ عباس قمی در بیت الاحزان می‌نویسد: «می‌توان گفت برخی از مصیبت‌های حضرت زهرا سلام الله عليها از مصیبت فرزندش حسین علیه‌السلام که هر مصیبتی در برابرش کوچک می‌نماید بزرگ‌تر است.» در کتاب خود نفس المهموم، در شرح حادثه‌های روز عاشورا به نقل از طبری آورده‌ام: شمر بن ذی‌الجوشن جنگ را به آنجا رساند که نیزه‌اش را در خیمه‌ی حسین فرو برد و نعره زد آن آتش را به من بدهید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. زنان جیغ کشیدند و از خیمه بیرون دویدند. حسین علیه‌السلام بر سر شمر فریاد زد: «پسر ذی‌الجوشن تو آتش می‌طلبی که خیمه‌ام را بر اهلش بسوزانی! خدا تو را به آتش بسوزاند.» أبومخنف می‌گوید: سلمان بن أبی راشد از حمید بن مسلم برای من روايت کرد که به شمربن ذی‌الجوشن گفتم: سبحان الله! این کار به تو نمی‌آید. مگر می‌خواهی این هر دو خصلت را بر خودت بار کنی که هم خود را در عذاب خدا بسوزانی و هم کودک و زنان را به قتل برسانی؟! همین کشتن مردان برای امیرت کافی است. و نیز مردی به نام شبث بن ربعی نزد شمر آمد. وی حتی پیش از من به فرمان شمر گردن می‌نهاد؛ اما به او گفت تا به حال سخنی زشت‌تر از این حرف تو ندیده‌ام و جایگاهی پست‌تر از این جایگاه تو مشاهده نکرده‌ام. کار تو به جایی رسیده است که زن‌ها را می‌هراسانی. أبومخنف می‌گوید: من شاهد بودم که شمر چگونه شرمگین شد و تصمیم گرفت که باز گردد. مؤلف می‌گوید: همین شمر با وجود اینکه کافری بی‌شرم، احمق و خشک و خشن بود از حرف شبث خجالت کشید و بازگشت؛ اما آن مرد نمایی که به در خانه‌ی امیرالمومنین علیه‌السلام و اهل بیت او آمد و آن‌ها را به سوزاندن تهدید کرد، گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست سوگند، یا باید بیرون بیاید یا خانه را با هر آنچه در آن است، آتش می‌زنم. به او گفتند: فاطمه علیهاسلام، دختر و فرزندان و یادگارهای رسول خدا در این خانه هستند. شهادت می‌دهم که حیا نکرد و برنگشت بلکه آنچه اراده کرده بود، انجام داد. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، صفحه ۱۲۶ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۰۰ .
. ♠️ ماجرای غسل و كفن پیکر مطهر حضرت زهرا (س) چون شب فرارسيد، علی (ع) جنازه را غسل داد، هنگام غسل هيچكس حاضر نبود جز حسن و حسين (ع)، زينب، ‌ام كلثوم، فضّه و اسماء بنت عُميس. اسماء می‌گويد: فاطمه (س) به من وصيّت كرد كه هيچكس جز علی (ع) و من او را غسل ندهد، من علی (ع) را در غسل دادن جنازه فاطمه (س) كمک كردم. روايت شده علی (ع) هنگام غسل فاطمه(س) می‌گفت: «خدايا فاطمه (س) كنيز تو و دختر رسول و برگزيده تو است. خدايا حجّتش را به او تلقين كن و برهانش را بزرگ بدار و درجه اش را عالی كن و او را با پدرش محمد (ص) همنشين گردان.» علی (ع) جنازه را بر سرير (شبيه تابوت) نهاد و به امام حسن (ع) فرمود: «به ابوذر خبر بده بيايد.» او ابوذر را خبر كرد و آمد و با هم جنازه را تا محل نماز حمل كردند، حسن و حسين (ع) همراه علی (ع) بودند، آنگاه علی (ع) بر جنازه، نماز خواند. از حضرت علی(ع) روایت شده: وقتی كه خواستم بندهای كفن را ببندم صدا زدم: «ای اُمّ كلثوم، ای زينب، ای سكينه، ای فضّه، ای حسن و ای حسين هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ اُمِّكُمْ…:» «بيایيد و از ديدار مادرتان توشه برگيريد، كه وقت فراق و لقای بهشت است.» حسن و حسين (ع) آمدند و با آه و ناله می‌گفتند: «واحَسْرَتاهُ! لا تُنْطَغی اَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنا مُحَمَّدُ الْمُصْطَفی وَ اُمُّنا فاطِمَةُ الزَّهْراءِ…» «آه! چه شعله حسرت و اندوهی كه هرگز خاموش شدنی نيست، برای فقدان جدّمان محمد مصطفی (ص) و مادرمان فاطمه زهرا (س)، ای مادر حسن! و ای مادر حسين! وقتی كه با جدّمان ملاقات كردی سلام ما را به او برسان و به او بگو: ما بعد از تو در دنيا يتيم مانديم.» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۲۵۶ .
🏴مراسم غسل و کفن حضرت فاطمه (س) امیرمؤمنان(ع) غسل آن حضرت را شروع نمودند. امام صادق(ع) فرموده اند: «از آنجا که فاطمه(س)، صدیقه بودند، نباید جز صدیق شخص دیگری او را غسل می‌داد همانگونه که مریم را عیسی(ع) غسل داد.»(۱) و نیز فرمودند: «امیرمؤمنان(ع) آن حضرت را در مرتبه‌ی اول سه بار و در مرتبه‌ی دوم پنج بار با آب شست و شو دادند. در آخرین مرحله مقداری کافور قرار دادند.» در هنگام غسل می‌فرمودند: «خداوندا! این کنیز تو، دختر رسول و بر گزیده‌ی آفریدگار است. خداوندا، حجتش را به او تلقین فرما و برهانش را تقویت نما، بر درجه و مقامش بیفزا و بین او و محمد(ص) جمع فرما.» (۲) پس از پایان غسل، آن حضرت را از زیادی حنوط رسول خدا(ص)که جبرئیل از بهشت آورده بود حنوط کردند. رسول خدا(ص) فرمودند: «یا علی و یا فاطمه(ع) این حنوط بهشت است که جبرئیل آن را به من داده است به شما سلام می‌دهد و می‌گوید: آن را تقسیم کنید و قسمتی را هم برای من جدا کنید.» حضرت فاطمه(س) فرمودند: «ثلث آن برای شما و درباره‌ی بقیه آن هم علی(ع) نظر بدهد.» رسول خدا(ص)گریستند و فاطمه(س) را در آغوش کشیدند و فرمودند: «تو دختر موفق، رشید، هدایت یافته‌ای هستی.» سپس فرمودند: «یا علی درباره‌ی بقیه ی آن نظرت را بگو.» فرمودند: «نصف آن برای او (فاطمه)، نصف دیگر برای کسی که شما بفرمایید.» حضرت فرمودند: «برای تو.»(۳) امیرمؤمنان(ع) آن حضرت را در هفت لباس کفن کردند و پیش از آنکه ردا را گره بزنند فرمودند: «یا ام کلثوم، یا زینب، یا فضه، یا حسن، یاحسین! بیایید از مادرتان زهرا(س) توشه بگیرید. این لحظه جدایی و فراق است و دیدار و ملاقات در بهشت خواهد بود.» حسنین(ع) جلو رفتند، در حالی که می گفتند: «وا حسرتا! از فقدان جد ما محمد مصطفی(ص) چندان نگذشته که مادرمان را از دست دادیم. مادر! وقتی جد ما را دیدار کردی سلام ما را به او برسان و بگو ما بعد از شما در دنیا یتیم شدیم.» خود را روی آن بدن مطهر افکندند و آنچنان گریستند که سنگ را آب کرد. امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «خدا را گواه می‌گیرم که حضرت زهرا(س) چنان آه و ناله کرد و دست‌های خود را از کفن بیرون آورد و حسنین(ع) را به سینه چسبانید در آن هنگام هاتفی از آسمان ندا داد: ای پدر حسنین! آن دو را از روی بدن مادر بردار که به خدا سوگند فرشتگان آسمان را به گریه انداختند.» امیرمومنان(ع) آن عزیزان را از روی آن بدن پاک برداشت و بندهای کفن را محکم بستند(۴) امام(ع) بر آن عزیز ستمدیده‌ی غمگین، به همراه امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، عقیل، عمار، سلمان، مقداد و ابوذر(۵) نماز گذاردند و آن صدیقه‌ی شهیده را در خانه‌اش دفن فرمود(۶) در روایتی آمده چون امیرمومنان(ع) آن اول مظلومه را در قبر نهاد و قبر را درست نمود دو ملک از آن حورا انسیه پرسیدند: «من ربک؟» فرمود: «الله ربی.» پرسیدند: «و من نبیک؟» فرمود: «ابی محمد(ص).» سوال کردند: «و من امامک؟» فرمود: «هذا القائم علی قبری علی(ع).» «این که بر قبرم ایستاده علی(ع) امام من است.»(۷) 📚منبع مقتل مقرم، مراسم غسل، ص ۲۶۰ (۱) علل الشرایع، شیخ صدوق، ص ۲۲، باب ۱۴۸ (۲) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۸، ص ۲۶۳ (۳) الطرف، سید بن طاووس، ص ۴۱، الطرفه ۲۷ (۴) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۰، ص ۵۱ (۵) روضةالواعظین، فتال نیشابوری، ص ۱۵۱ (۶) عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص ۴۷ (۷) الاصابه، ج ۴، حجر عسقلانی، ص ۴۸۷ .
. ⚫️ کیفیت تدفین حضرت زهرا (س) امیرمؤمنان علیه‌السلام غسل دادن همسرش را به عهده گرفت که حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام در بیان علت آن می‌فرمایند: «صدّیقه را جز صدّیق نمی‌تواند غسل دهد، همچنان که مریم را غیر عیسی علیه‌السلام غسل نداد.» و همچنین فرمودند: «علی علیه‌السلام یک بار سه ظرف آب و یک بار پنج ظرف آب بر پیکر فاطمه زهرا ریختند که در پنجمین آنها مقداری کافور بود.» و حضرت علی علیه السلام می‌فرموند: «اَللّهُمَ انَّها امَتُکَ، و بِنتُ رَسولِکَ، و خِیَرَتُکَ مِن خَلقِکَ. اللّهمَّ لَقِّنها حُجَّتَها، اَعظِم بُرهانَها ، وَ اعلِ دَرَجَتَها ، وَ اجمَع وَ بَینَ مُحمَّد.» «خداوندا! این کنیز تو و دختر رسول تو و برگزیده تو از میان آفریدگانت است. خداوندا! حجت وی را بر او تلقین نما! برهانش را بزرگ و درجه اش را رفیع و والا قرار ده و او را در کنار حضرت رسول صلی الله علیه و آله جای ده!» آنگاه با زیادی حنوط پیامبر خدا که جبرئیل آورده بود، حضرت زهرا را حنوط کردند. سپس پیکر آن حضرت را تا هفت جامه کفن کردند و چون خواستند ردا را بر نعش مطهر بیفکنند. فرمودند: «ای ام کلثوم، ای زینب، ای فضّه، ای حسن، ای حسین بشتابید و آخرین دیدار خود را با مادر انجام دهید که پس از این، جدایی به دیدار تبدیل نگردد مگر در بهشت.» حسن و حسین فریاد زدند: «واحسرتاه! هرگز سوزناکی جدّ ما محمد صلی الله علیه و آله و مادرمان فاطمه سلام الله در قلب ما فرو نخواهد نشست. ای مادر حسن! ای مادر حسین! هنگامی که جدّ ما را دیدی، سلام ما را بدو برسان و بگو که ما را در این دنیا یتیم گذاشتی.» امیرمؤمنان می‌فرماید: «خدا را گواه می‌گیرم که در این لحظه فاطمه نالید و دست‌های خود را بلند کرده بر حسن و حسین حلقه زد و آنان را بر سینه فشرد. در این هنگام هاتفی از آسمان ندا داد که ای اباالحسن! آنها را برگیر که به خدا سوگند فرشتگان آسمان به گریه در آمدند.» پس ایشان آن دو را از روی مادر بلند کردند، ردا را پیچیده، بر جنازه نماز گزاردند که حسن، حسین، عقیل، عمّار، سلمان، مقداد و ابوذر آن حضرت را همراهی می کردند. پس از آن، حضرت را در خانه و سرای خودشان به خاک سپردند. هنگامی که بدن را در لَحَد قرار دادند، فرمودند: «بِسم الله الرّحمن الرحیم، بِسمِ اللهِ و باللهِ وَ عَلی مِلَّهِ رَسولِ اللهِ مُحَمَّد بنِ عَبدِاللهِ، سَلَّمتُکِ ایَتُهَا الصّدیقه ُاِلی مَن هُوَ اولی بِکِ مِنّی وَ رَضیتُ لَکِ بِما رَضِیَ اللهُ لَکِ» «ای فاطمه صدیقه! من تو را به کسی تسلیم کردم که از من شایسته‌تر است. برای تو آنچه را پسندیدم که خداوند برایت خواسته بود.» سپس این آیه قرآن را تلاوت کردند: «مِنها خَلَقناکُم وَ فیها نُعیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَه اُخری.» در حدیثی که از غیر امامیه نقل شده، آمده است: چون امیرالمؤمنان جسد را به قبر سرازیر نمودند و خاک ریختند، دو فرشته از حضرت زهرا سلام الله پرسیدند: «پروردگارت کیست؟» فرمود: «الله پروردگارم است.» «پیامبرت کیست؟» فرمود: «پدرم محمد.» پرسیدند: «امامت کیست؟» فرمود:« اینکه بر قبرم ایستاده، علی.» 📚منبع وفاة فاطمةالزهرا سلام الله علیها، مقرم، ص ۱۰۶-۱۱۰ دلائل الامامه، محمدبن جریر طبری، ص ۱۳۶ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور .
🔳 سخنان مولا پس از دفن حضرت فاطمه (س) مولای مردان پس از دفن فاطمه سلام‌الله‌علیها با پیامبر اکرم صلی‌الله علیه‌واله چنین زمزمه نمود: «السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللهِ عَنِّی وَ عَنِ ابنَتِکَ النازِلَهِ فی جِوارِکَ و السَّرِیعَةِ اللَّحاقِ بک. قل یا رَسولَ اللهِ عَن صَفیَتِّکَ صَبرِی، وَ رَقَّ عَنها تَجَلُّدِی اِلّا اَنَّ لِی فِی التَّاَسِّی بِعَظیمِ فُرقَتِکَ، وَ فادِحِ مُصیبَتِکَ مَوضِعَ تَعَزِّ. فَلَقَد وَسَّدتُکَ فِی مَلحُودَةِ قَبرِکَ، وَ فاضَت بَینَ نَحرِی وَ صَدرِی نَفسُکَ.» «انِّا لِله اِنّا اِلیهِ راجِعُونَ. فَلَقَدِ استُرجِعَتِ الوَدِیعَةُ،وَ اُخِذَتِ الرَّهِینَةُ امّا حُزنِی فَسَرمَد، وَ اَمّا لَیلِی فَمُسَهَّد، اِلی اَن یَختارِ اللهُ لِی دارَکَ الّتی اَنتَ بِها مُقِیم. وَ سَتُنَبِئُکَ ابنَتُکَ بِتَضافُرِ اُمَّتِکَ عَلی هَضمِها، فِاِحفِهَا السُّوالَ، وَ استَخبِرهَا الحالَ،هذا وَ لَم یَطُلِ العَهدُ وَ لَم یَخلُ مِنکَ الذِّکرُ. وَالسَّلامُ عَلَیکُما سَلامَ مُوَدِّع لا قال وَ لا سَئِم، فَان اَنصَرِفُ فَلا عَن مَلالَة، وَ اِن اُقِم فَلا عَن سُوءِ ظَنُّ بِما وَعَدَ اللهُ الصَّابِرِینَ.» «سلام بر تو ای رسول خدا، از من و دختر نازنینت که در کنارت فرود آید، و چه زود به جوارت پیوست. ای رسول خدا! شکیبایی‌ام در فراق دردانه‌ات از دست رفته و طاقتم طاق گشته. تجربه تحمل فراق جانکاه و مصیبت سنگین تو مرا شکیبایی بخشیده است، که من با دست خود تو را در آرامگاهت به خاک سپردم و جان پاکت در حالی که سر بر سینه‌ام داشتی، به ملکوت پرواز کرد.» «پس امانت تو بازگردانده شد و گروگان وارهید، اما اندوه من جاودانه و شبم بیداری تا سپیده، تا هنگامی که خداوند آرامگاه تو را برای من برگزیند. آری، به زودی دختر گرامیت تو را از دست به یکی کردن امتت بر شکستن حریم او و ستمکاری ناجوانمردانه بر او آگاه می‌کند. اینک از او با اصرار بپرس و از اوضاع و احوال جویا شو، و این در شرایطی است که هنوز از زمان تو دیری نگذشته و یادت کهنه نشده است.» «سلام بر شما دو نفر سلام خداحافظی، ولی نه از روی ناراحتی و خستگی، که اگر بازگردم نه به خاطر ملامت و دل کندن است و اگر بمانم نه برای بدگمانی به وعده های الهی به شکیبایان.» 📚منبع نهج البلاغه، (ترجمه سید جمال الدین دین پرور)، خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه، (ترجمه مرحوم دشتی)، خطبه ۲۰۲ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور .
◼️ بنای نبش قبر حضرت زهرا (س) حضرت على عليه‌السلام فاطمه زهرا علیهاسلام را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى، غير از حضرت على عليه‌السلام، حسنين عليهماالسلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهماالسلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند. كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليه‌السلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليهاسلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى‌‏شد. هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه علیهاسلام آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه‏ گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌‌وآله شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه علیهاسلام رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه‌‏اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى‌‏دانيد! علمای قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه علیهاسلام را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى‌‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى‌‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى‌‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى‌‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت اميرالمومنین عليه‌السلام روبرو شد گفت: اى ابو الحسن! چه قصد دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه علیهاسلام را مى‌‏شكافيم و بر جنازه‌اش نماز مى‌گزاريم. حضرت امير علیه‌السلام لباس‌هاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود: «یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه علیهاسلام به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر!» پس از عمر ، ابوبكر با حضرت امير علیه السلام ملاقات نمود و گفت: اى ابوالحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى‏‌دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى‌پسندى خوددارى مى‌‏كنيم. راوى مى‏‌گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود باز نگشتند. 📚منبع بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۱ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۱ .
. جلوگیری حضرت علی (ع) از نبش قبر شیخین سپس حضرت علی علیه السلام برای آنکه قبر حضرت زهرا سلام الله پنهان بماند، در بقیع هفت و بنابر قولی چهل قبر ایجاد کردند. با این وجود وقتی شیخین آگاه شدند که حضرت زهرا سلام الله علیها مخفیانه دفن شده است و قبور جدید چند عدد است گفتند: یکی از آنها برای فاطمه زهراست، پس همه آنها را نبش کنیم تا پیکر او را یافته، سپس آن را خارج کرده و بر آن نماز بگزاریم. چون این خبر به مولی امیرمؤمنان رسید با حالتی خشمناک در حالی که قبای زرد بر تن داشتند و آن را در موقع حوادث ناگوار به تن می‌کردند و در دستشان شمشیر ذوالفقار بود، خارج شدند و به خدا سوگند خوردند که اگر آنها حتی یک سنگ از قبرها جدا کنند، شمشیر را در میان ایشان قرار دهد (و با کارزار جنگ سرنوشت آنان را معلوم کند). در راه با عمر و گروهی از یارانش برخورد نمودند. عمر گفت: ای ابالحسن! تو را چه می‌شود؟ به خدا قسم ما قبر او را نبش می‌کنیم و بر پیکرش نماز می‌خوانیم. امیرمؤمنان اطراف لباس او را در دست گرفت و او را بلند کرده و بر زمین زد و فرمود: «ای پسر سَوداء حبشیّه! من از حق خود گذشتم از ترس اینکه مبادا مردم از دینشان خارج شوند، و اما قبر فاطمه، سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست اگر حتی یک سنگ از آن را جابجا کنید، زمین را از خونتان سیراب می‌کنم.» در همین حال ابوبکر سر رسید و حضرت را به رسول خدا سوگند داد که او را رها کند، پس آن حضرت او را رها کرد و مردم پراکنده شدند. 📚منبع وفاة فاطمةالزهرا سلام الله، مقرم، ص ۱۰۶-۱۱۰ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور .
. ◼️ عصبانیت از دفن شبانه حضرت زهرا (س) فلَمّا طَلَعَ الصُّبحُ، أقْبَلَ الناسُ إلی بَیتِ فاطمةَ علیها سلام لِیُصَلُّوا علیها ، وَ رأی المقدادُ أبابَکر فقال له : نَحْنُ دَفَّنَّاها البارحه . فقال عمرُ لأبی بکرٍ : ألَمْ أقُلْ لَکَ أَنَّهُمْ یَفْعَلون کذلک ؟ قالَ مقدادُ : إنَّ فاطمةَ علیها سلام أوْصَتْ بِذلک ؛ أنکم لا تصلُّن عَلیها. فَرَفع عُمرُ یَدَه و ضَرَبَ علی رأسِ مِقْدادِ و وَجْهَه ضَرْباً عَنیفاً حَتَّی أعیَی مِنْ کِثرةِ الضَّربْ ، و خَلَّصَ الحاضِرُون المِقدادَ مِنْ یَدهِ. وقال المقدادُ :ماتَتْ إبنهُ رسولِ اللهِ علیها السلام وَالدَّمُ یَنزِفُ مِنْ جَنْبِها بِسبَبِ ضربةِ سَیفٍ وسَوْطٍ ضَرَبْتَها أنتَ ، و أنا أحْقَرُ عِندَکم مِن علیٍّ و فاطمةَ علیهما سلام. و لمّا سَمِعوا هذا الکلامَ قالوا : واللهِ لأحقُّ الناسِ بِالضْربِ عَلیُ بن أبی طالب علیه‌السلام. فأقَبْلوا إلی علیٍّ و هُوَ جالِسٌ فی بابِ دارِه ، قالَ عمرُ : یَابنَ أبی طالِب ! ألا تَتْرکُ حَسَدَکَ القدیمَ ، فَغَسَّلتَ رسولَ اللهِ و صَلّیْتِ عَلی جَسَدِ فاطمةَ سَلامُ الله عَلَیها فی غِیابِنا وَ عَلَّمْتَ الحَسَنَ و نادی لأبی بکر : إنْزِلْ عَنْ مِنبَرِ أبی ؟! و عَلیٌّ ساکِتٌ لَمْ یَقُلْ شَیءً. فَأجابَهُ عقیلُ : وَ أَنْتُمْ وَاللهِ أشدُّ الناسِ حَسَداً و أَقْدَمَ عَداوهً لِرسولِ اللهِ و أهلِ بَیْتهِ ؛ ضَرَبْتُموها بِالأَمسِ وَ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنیا وَ ظَهْرِها مُضَرِّجٌ بدمٍ ، و هِیَ غَیُر راضِیهً عَنْکُما ….. بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل فاطمه سلام الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: «ما او را دیشب به خاک سپردیم.» عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. مقداد گفت: «این وصیت فاطمه سلام‌الله‌علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید.» عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. مقداد گفت: «دختر رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ی شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها هستم.» هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه السلام است. به سوی علی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز فاطمه سلام‌الله‌علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به حسن یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا . علی علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی‌فرمود. عقیل پاسخ داد: «به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. فاطمه سلام‌الله‌علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود…» 📚منبع موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، انصاری زنجانی، ج ۱۵، ص ۲۴۹ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۳ .
حمايت حضرت فاطمه (س) از مولا (فيلسوف محقّق، فيض كاشانی) در كتاب عِلْمُ الْيَقين از كتاب «التهاب نيران الاحزان» درباره چگونگی هجوم به خانه علی (ع) چنين نقل می‌كند: عمر، جمعی از بردگان آزاد شده و منافقان را به گرد خود آورد و با آنها به خانه علی (ع) رهسپار شدند، ديدند در خانه بسته است فرياد زدند: ای علی! از خانه بيرون بيا، زيرا خليفه رسول خدا (ص) تو را به حضور می خواند. حضرت علی (ع) در را باز نكرد، آنها هيزم آوردند و كنار در خانه گذاشتند و آتش آوردند تا در خانه را بسوزانند، عمر فرياد زد: سوگند به خدا اگر در را باز نكنيد، خانه را به آتش می كشم. هنگامی كه فاطمه (س) فهميد كه آنها می‌خواهند خانه‌اش را به آتش بكشند، برخاست و در را گشود، جمعيّت بی آنكه مهلت بدهند تا فاطمه (س) خود را بپوشاند در را فشار دادند، فاطمه (س) برای اينكه در برابر نگاه نامحرمان نباشد، به پشت در رفت. عمر در را فشار داد، فاطمه (س) بين فشار در و ديوار قرار گرفت، سپس عمر و همراهان به خانه هجوم بردند، حضرت علی (ع) روی فرش خود نشسته بود، آن قوم آن حضرت را احاطه كردند و اطراف دامن و گريبانش را گرفتند و او را با اجبار به طرف مسجد بردند. فاطمه (س) به ميان جمعيّت آمد و بين آنها و علی (ع) قرار گرفت و فرمود: «سوگند به خدا نمی‌گذارم پسر عمويم را از روی ظلم به سوی مسجد بكشيد، وای بر شما چقدر زود به خدا و رسولش خيانت نموديد و به خانواده‌اش ستم كرديد. با اينكه رسول خدا (ص) پيروی از ما و دوستی با ما را به شما سفارش كرده بود و فرموده بود كه در امور به خاندان من تمسّک كنيد و خداوند فرمود: قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القُرْبي.» «ای پيامبر! به مردم بگو از شما پاداش رسالت نمی‌خواهم جز اينكه با خويشان من دوستی نمائيد.» (شوری- ۲۳) روايت كننده می‌گويد: اين گفتار فاطمه (س) باعث شد كه بسياری از مردم متفرّق شدند، عمر با جمعی در آنجا ماندند، عمر به پسر عمويش قُنفذ گفت: با تازيانه فاطمه (س) را بزن. قنفذ با تازيانه به پشت و پهلوی حضرت زهرا (س) زد كه آثار آن در بدن زهرا (س) پديدار شد و همين ضربت قويترين اثر را در سقط جنين آن حضرت نمود، كه پيامبر (ص) آن جنين را «مُحْسِنْ» ناميده بود، آن قوم، اميرمؤمنان علی (ع) را كشان كشان به سوی مسجد بردند و در برابر ابوبكر قرار دادند، در همين هنگام فاطمه (س) سراسيمه به مسجد آمد، تا علی (ع) را از دست آنها بگيرد و نجات دهد ولی نتوانست. از آنجا به سوی قبر پدرش رفت و با سوز دل و آه جانكاه گريه می‌كرد و اين اشعار را می‌خواند: «نَفْسِي عَلي زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ يا لَيْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ لا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَياةِ وَ انَّما اَبْكِي مَخافَةَ اَنْ تَطُولَ حَياتِي» «پدر جان! جانم با آنهمه اندوه و غصّه در سينه‌ام حبس شده است، ای كاش با همان اندوه‌ها از بدنم خارج می‌شد. پدرجان! بعد از تو هيچ خير و نيكی در زندگی نيست، گريه می‌كنم از بيم آنكه (مبادا) بعد از تو زياد زنده بمانم.» سپس فرمود: «پدر جان! دريغ و آه از فراق تو، و ای فغان از جدایی حبيب تو ابوالحسن اميرمؤمنان؛ پدر دو سبط تو حسن و حسين (ع)، آنكس كه تو او را در كودكی تربيت كردی و وقتی كه بزرگ شد، او را برادر خود خواندی و او بزرگترين دوستان و محبوبترين اصحاب تو در حضورت بود، او كه از همه در قبول اسلام پيشی گرفت و به سوی تو هجرت كرد، ای پدر بزرگوار و ای بهترين خلائق!» «فَها هُوَ يُساقُ فِي الْاسرِ كَما يُقادُ الْبَعِيرَ.» «اكنون او را اسيرگونه می‌كشند، چنانكه شتر را می‌كشند.» سپس ناله جانسوزی‌ را از دل داغدارش بركشيد و گفت: «وا مُحَمَّداهُ! وا حَبِيباهُ! وا اَباهُ! وا اَبَا الْقاسِماهُ! وا اَحْمَداهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ وا غَوْثاهُ، واطُولَ كُرْبَتاهُ، وا حُزْناهُ، وا مُصيبَتاهُ! وا سوءَ صَباحاهُ!!» «فرياد، يا محمّدا، فرياد ای دوست، ای پدر، ای اباالقاسم، ای احمد، آه و فغان از كمی ياور! و مصيبت و اندوه بسيار و آه از اين روزگار تلخ!!» فاطمه (س) بعد از اين گفتار، صيحه زد و بيهوش به روی زمين افتاد، مردم از گريه او گريستند و صدا به ناله بلند كردند و مسجد پيامبر (ص) ماتم سرا گرديد. سپس علی (ع) را در پيش ابوبكر متوقّف ساختند، و به او گفتند: دستت را دراز كرده و بيعت كن!! حضرت علی (ع) فرمود: سوگند به خدا بيعت نمی‌كنم، زيرا بيعت من به گردن شما ثابت است (شما با من در غدير خم بيعت كرديد و بايد بر آن وفادار بمانيد.) 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۴۵ .
. ▪️ غايب بودن حضرت علی(ع) و بنی‌هاشم از اجتماع سقيفه عالم بزرگ، شيخ مفيد، در كتاب ارشاد می‌گويد: پس از رحلت پيامبر (ص)، امام علی (ع) مشغول غسل دادن و كفن و دفن جسد مطهر پيامبر (ص) بود و بنی‌هاشم بخاطر مصيبت بزرگ رحلت پيامبر (ص) از مردم جدا بودند، قوم از فرصت استفاده كرده و به مسأله خلافت و تعيين خليفه پرداختند و سرانجام در غياب علی (ع) و بنی‌هاشم، خلافت ابوبكر برقرار شد. آن گونه كه بين انصار اختلاف افتاد و جماعت آزادشدگان (در فتح مكّه) و آنان كه پيامبر (ص) برای تأليف قلوب، به آنها اجازه ورود به اسلام را داده بود از اينكه مسأله خلافت، چند روز تأخير بيفتد كراهت داشتند تا قبل از فراغت بنی‌هاشم، مسأله را تمام شده اعلام كنند، با ابوبكر بيعت كردند، زيرا او در مكان اجتماع (سقيفه) حاضر بود و اسباب و لوازم كار او آنچنان آماده شده بود كه موضوع را مطابق مراد و مقصود او آسان نمود. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۷۷ .
📗 پيام های ابوبكر به علی (ع) و پاسخ‌های آن حضرت روايت سُليم بن قيس: علی (ع) وارد خانه خود شد، عمر به ابوبكر گفت: كسی را نزد علی (ع) بفرست تا بيايد و بيعت كند، زيرا كار خلافت بدون بيعت علی (ع) سامان نمی‌يابد اگر او با ما بيعت كند به او امان خواهيم داد. ابوبكر شخصی را به نزد علی (ع) فرستاد و توسط او پيام داد كه دعوت خليفه رسول خدا (ص) را اجابت كن. قاصد ابوبكر نزد علی (ع) آمد و پيام او را ابلاغ كرد. علی (ع) به او فرمود: «شگفتا! چقدر زود رسول خدا (ص) را تكذيب كرديد، ابوبكر و اطرافيان او می‌دانند كه خدا و رسول خدا (ص) غير مرا خليفه خود قرار نداده اند.» قاصد، گفتار علی (ع) را به ابوبكر ابلاغ كرد. ابوبكر گفت: اين بار برو و به علی (ع) بگو: دعوت امير مؤمنان (ابوبكر) را اجابت كن. قاصد نزد علی (ع) آمد و پيام ابوبكر را ابلاغ كرد. علی (ع) فرمود: «شگفتا! هنوز چندان از عهد رسول خدا (ص) نگذشته كه آنها فراموش نمايند، سوگند به خدا او (ابوبكر) می‌داند كه اين اسم برای احدی جز من، شايستگی ندارد، همانا رسول خدا (ص) به او امر كرد كه به عنوان اميرمؤمنان بر من سلام كند، و او يكی از هفت نفر است كه از طرف پيامبر (ص) به اين كار مأمور شدند، او و رفيقش (عمر) در ميان هفت نفر از رسول خدا (ص) پرسيدند: آيا اين دستور از طرف خدا و رسولش است؟!» پيامبر (ص) فرمود: «نَعَمْ حَقاً مِنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ اِنَّهُ اَمِيرُالْمؤمِنينَ وَ سَيّدُ الْمُسْلِميِنَ وَ صاحِبُ لَواءِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يُقَعِّدُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلَي الصِّراطِ فيدخِلُ اَوْلِيائَهُ الْجَنَّةَ وَ اَعْدائَهُ النَّارَ.» «آری، از طرف خدا و رسولش، حق است كه علی (ع) اميرمؤمنان و سرور مسلمين و پرچمدار افراد درخشنده و نورانی می‌باشد، خداوند در روز قيامت، او را بر «پل صراط» می‌نشاند و آن حضرت دوستان خود را به سوی بهشت و دشمنانش را به سوی دوزخ روانه می‌كند.» قاصد ابوبكر، سخنان علی (ع) را به ابوبكر ابلاغ نمود، آنها آن روز از دعوت آن حضرت منصرف شدند. به نقل سُليم بن قيس، سلمان می‌گويد: شب فرارسيد، حضرت علی (ع)، فاطمه (س) را سوار بر مركب كرد و دست دو نفر فرزندش حسن و حسين (ع) را گرفت و به خانه‌های اصحاب رسول خدا (ص) رفت و احدی از اصحاب باقی نماند كه علی (ع) نزد او نرفته باشد. آن بزرگوار، خدا را در مورد حقّ خود به ياد آنها آورد و آنها را به نصرت و ياری هدایت كرد، ولی جز ما چهار نفر دعوت آن حضرت را اجابت نكرد، آن چهار نفر عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد و زبير بن عوام، ما سرهای خود را (به علامت ياران علی عليه السلام) تراشيديم و ايثارگرانه برای ياری آن حضرت كمر همّت بستيم و در ميان ما بصيرت «زُبير» در حمايت از آن بزرگوار از ما بيشتر بود. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۳۵ .
. ▫️ يادآوری وصيت پيامبر(ص) و نفی عمر امام علی (ع) به مردم فرمود: «رسول خدا (ص) به شما وصيت كرد كه من دو چيز گرانقدر را در ميان می‌گذارم ۱- قرآن. ۲- عترت من كه اهل بيت من هستند. و اين دو از هم جدا نمی‌شوند تا در كنار حوض كوثر بهشت با من ملاقات كنند، پس اگر شما قرآن را می‌پذيريد، مرا نيز همراه قرآن، بپذيريد تا بين شما به آنچه كه خدا در قرآن نازل كرده حكم كنم، چرا كه من آگاهتر از شما به همه قرآن از ناسخ و منسوخ و تأويل و محكم و متشابه و حلال و حرام قرآن می‌باشم.» عمر گفت: اين قرآن را با خودت ببر، تا نه آن از تو جدا گردد و نه تو از آن جدا شوی ما نيازی نه به آن قرآن جمع آوری شده بوسيله‌ی تو را داريم و نه به تو نيازمنديم. حضرت علی (ع) قرآن را برداشت و به خانه خود بازگشت و بر جايگاه نماز خود نشست و قرآن را در دامنش نهاد و آيات آن را مي‌خواند و از چشمانش اشک می‌ريخت. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۳۴ .
▫️ چگونگی دست گذاردن ابوبكر بر دست علی (ع) برای نمایش بیعت عدی بن حاتم(از اصحاب رسول خدا (ص) و از ياران علی عليه‌السلام) می‌گويد: سوگند به خدا دلم برای هيچكس آن گونه نسوخت كه برای علی (ع) سوخت، آنگاه كه دامن و گريبانش را گرفتند و او را به سوی مسجد كشاندند و به او گفتند: با ابوبكر بيعت كن. او فرمود: «اگر بيعت نكنم چه می‌شود؟» در پاسخ گفتند: گردنت را می‌زنيم، علی (ع) سرش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! من تو را به گواهی می‌گيرم، اين قوم آمدند تا مرا به قتل برسانند، با اينكه من بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) هستم.» باز آنها به علی (ع) گفتند: دستت را برای بيعت دراز كن! آن حضرت اطاعت نكرد، آنها با اجبار دست آن حضرت را گرفتند و كشيدند. آن بزرگوار سرانگشتانش را خم كرد، همه حاضران هر چه توان داشتند به كار بردند تا دست او را بگشايند، ولی نتوانستند، سرانجام دست ابوبكر را پيش‌كشيدند و به دست بسته(و مشت شده) علی (ع) ماليدند، در حالی كه آن حضرت به قبر رسول خدا (ص) متوجه شده و می‌فرمود: «يَابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي.» «ای پسر مادرم، قوم مرا تضعيف كردند و نزديک بود مرا بكشند.» (اعراف- ۱۵۰) روايت كننده می‌گويد: حضرت علی (ع) ابوبكر را مخاطب قرار داد و اين دو شعر را خواند: «فَاِنْ كُنْتَ بِالشُّوري مَلَكْتَ اُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذا وَالْمُشِيرُونَ غُيَّبُ وَ اِنْ كُنْتَ بِالْقُرْبي حَجَجْتَ خَصِيمَهُمْ فَغَيْرُكَ اَوْلي بِالنَّبِيِّ وَ اَقْرَبُ» «اگر تو از طريق شوری زمامدار امور مردم شدی، اين چه شورایی است كه در آن، طرف های مشورت(امثال من) غايب بودند و اگر از طريق خويشاوندی استدلال كردی، ديگران از تو نزديكترند.» و آن حضرت مكرر می‌فرمود: «وا عَجَباً اَتَكُونُ الْخِلافةُ بِالصَّحابَةِ، وَ لا تَكُونُ بِالْقِرابَةِ وَ الصَّحابَةِ.» «عجبا! آيا خلافت با همنشينی با پيامبر (ص) ثابت می‌شود ولی با خويشاوندی و همنشينی (با هم) ثابت نمی‌گردد؟!» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۴۸ .
. ✳️ گریه حضرت علی (ع) بر گمراهی مردم عقيل به حضور علی (ع) رسید، علی (ع) را گريان ديد پرسيد: چرا گريه می‌كنی؟ خداوند چشم‌های تو را نگرياند. حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: «برادرم! سوگند به خدا گريه‌ام در مورد قريش و طرفداران آنهاست كه راه گمراهی را پيمودند و از حق روی برتافتند و به فساد و جهالت خود بازگشتند و به وادی اختلاف و نفاق و در بيابان سرگردانی افتادند و برای جنگيدن با من همدست شدند، چنانكه قبلاً برای جنگيدن با رسول خدا (ص) همدست گشتند. خداوند آنها را به مجازات برساند كه رشته قرابت با مرا پاره كردند و حاكميت پسر عمويم پيامبر (ص) را از دست ما بيرون بردند، آنگاه بلند گريه كرد و فرمود: اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ.» و اين اشعار را به عنوان تمثيل خواند: «فَاِنْ تَسئَلِينِي كَيْفَ اَنْتَ فَاِنَّنِي صَبُورٌ عَلي رَيْبِ الزَّمانِ صَلِيبُ يَعِزُّ عَلَيَّ اَنْ تَري بِي كَآبَة فَيَشْمُتُ عادٌ اَو يساءُ حَبِيبٌ» ‌«اگر از حال من بپرسی كه چگونه‌ای؟ می‌گويم: در سختی‌های روزگار صبر می‌كنم و در دشواری‌ها به سر می‌برم، بر من سخت است كه آثار اندوه در من ديده شود تا دشمن شادی كند و دوست ناراحت شود.» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۳۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#قرائت_زیارت_عاشور «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ الل
. 🟩 حضرت فاطمه (س) در قیامت شیخ صدوق از محمد بن سنان با یک واسطه از امام صادق(ع) نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمودند: «وقتی روز قیامت شود قبّه و سراپرده‌ای از نور برای دخترم فاطمه برپا سازد و حسین(ع) در حالی که سر خود را به دست گرفته به طرف سراپرده مادر روان گردد. وقتی چشم مادر به فرزندش می‌افتد شیونی سر دهد و ناله‌ای از دل برکشد که هیچ فرشته مقرب و پیغمبری از فرستادگان حق و هیچ بنده مؤمنی در عرصه محشر باقی نماند جز اینکه بر حال او بگرید.» «آنگاه خداوند برای آن حضرت مردی را در بهترین صورت‌ها مُمَثَّل می‌کند که او بدون سر است و با قاتلین خود به دادخواهی مخاصمه می‌کند. پس خداوند کسانی که در قتل او به نحوی شرکت داشته‌اند همه را به قتل می‌رساند و هلاک می‌سازد و سپس زنده شوند و امیر مؤمنین(ع) آنها را به قتل رساند و باز زنده شوند و حسن بن علی(ع) آنان را بکشد و باز زنده گردند و حسین(ع) آنان را بکشد و باز زنده شوند و از ذریه ما هیچ فردی باقی نماند مگر اینکه یک بار ایشان را به قتل رسانند.» سپس امام صادق(ع) فرمودند: «خداوند رحمت کند شیعیان ما را، به خدا قسم شیعیان ما مؤمنین واقعی هستند زیرا در این مصیبت با ما شرکت کردند و اندوه طولانی و افسوس فراوانی خوردند.» 📚منبع ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۴۸۴ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۲۲۱ مصائب الاولیا (مقتل چهارده معصوم)، اصغر تاجیک ورامینی، ج ۱، ص ۲۰۸ اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها .