eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
612 ویدیو
835 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. فرارسیدن ایام فاطمیه 1 دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته گرد و غبار درد و غم نشسته روی شونه ها دوباره پرچم می زنیم سر درِ روضه خونه ها دوباره هیئت می گیریم واسه غمِ مادرمون منتقمِ شهیده ایم تا نفسِ آخرمون باغِ علی باز خزون و زرد شده بازم دل امام زمان لبریز درد شده من اومدم نوکری که برا غم تو مَحرمه نمیشه باورم بی بی تو رام دادی بین همه دوباره دستم و گرفت مادر و محسن و حسن گفته بیا با بچه هام گریه بکن برای من ممنون لطفِ مادر زینبم که نام حید‌ر گل کرده رو لبم نمیره از خیالِ من که چی گذشت تو کوچه ها چی شد که هی صدا زدی مهدی بیا مهدی بیا بمیره عالمی برات که زار و نیمه جون شدی سِنّی نداشتی عاقبت ؛ چی شد که قد کمون شدی ببین که واست این دل چه داغونه به پای دردات عالمی حیرونه ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ✍ ......... . (س) مثل قدیما دوس دارم دست بکشی رویِ سرم روسریم و گره بزن با دستِ زخمیت مادرم چطور پرستاریت کنم؟ بند نمیاد خونابه هات پهلو به پهلو که میشی امون نمی مونه برات حرفِ جدایی نزن برام سخته عروسْ بی مادر چقدر سیاه بخته اینقد برات ناله زدم گرفته باز صدای من چی شد که اون روز فضه رو صدا زدی بجای من سخته ببینی یکی با گریه روزاشو شب کنه اینکه ببینی مادرت مرگ از خدا طلب کُنه مقابل من می سوزی‌ توی تب بمون عزیزم فقط برا یک شب به من بگو این وقت شب مادر چرا بیداری باز چرا مث ابر بهار آروم آروم میباری باز داداش حسن چی دیده که اینجوری گوشه گیر شده از وقتی رفتید تو کوچه انگاری خیلی پیر شده شباتوخوابت ناله نکن مادر با نالهء تو حسن میشه مضطر توی بهار زندگی مادر چرا خزون شدی با اینکه هیجده سالته شکستی قد کمون شدی زخم روی سینه ت نذاشت تا بگیرم تو رو بغل میخوام پرستارت بشم اگر بِده مهلت اجل از درد پهلو بیداری روز و شب دعا بکن تا بمیره جات زینب بند دلم پاره شد از وقتی بهم کفن دادی چرا واسه داداش حسین بهم یه پیرهن دادی این کربلا کجاست که تو دائم براش میزنی زار وقتی ازش حرف می زنی نداری آروم و قرار چه گریه داره وصیتای تو چطور ببوسم ؟ آخه به جای تو... ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ ................. یه گوشه لبریز عطش ! خیره به در مونده چشام از بس که خوردم بغض مو در نمیاد دیگه صدام نیستی ببینی که حسین سینه برات می کنه چاک چشام به تابوت توئه دلم کنارت ، زیر خاک حالا که نیستی صحبت کنم با کی دلتنگی هامو قسمت کنم با کی بدون تو خونه برام دیگه نداره صفایی کی دیگه بعد تو میخواد بخونه واسم لالایی @emame3vom رفتی و با رفتن تو سهم حسینِ تو غمه کی میخواد آب بهم بده ببین که خیلی تشنمه آخ چه بلایی به سرم آوُردی با رفتنت این قلبمو آزُردی بعد تو رسممون میشه تشییع پیکر غریب بابا میذارت توی خاک من الغریب الی الحبیب قول بده مادر که منو تو غصه ها جا نذاری تولحظه های بی کسی حسین و تنها نذاری سختی دنیا بدون تو هیچه میون گودال عطر تو میپیچه رفتی و بعدِ رفتنت چه سوت و کوره خونمون کاشکی میشد پیشم باشی حتی با اون قد کمون شبا که تشنه میشدم میذاشتی آب بالاسرم کجایی اون روز که میخواد جداشه از قفا سرم بیا سراغم وقتی که رو خاکم بگیر تو آغوش پیکر صد چاکم ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ .......... . (س) فراق ۱ . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** غمت رو با جون میخرم یه کم ‌دیگه پیشم بمون حرف دلم‌ رو لا اقل فاطمه از نگام بخون روزای خوبی که با تو گذشت و یادم نمیره اگه تو از پیشم بری بدون‌ علی هم‌ میمیره میخوام بمونی نزن زمین روم و غمت گرفته قوّت زانومو بی مادری سخته برا حسین و زینب و حسن چه زود گذشت فاطمه جون روزای پیش هم بودن... دست خزون از را رسید آتیش به این زندگی زد نشد برات کاری کنم... شرمنده ام تا به ابد چراغ خونه م داری میری ولی این و بدون که دق می کنه علی سوختيو ساختی پای من زن نمونه ی علی چقد غريبونه میری به روی شونه ی علی پارچه سياه نیازی نيست دوديه خونه ی علی ديوار سياه،صورت سياه سياه،زمونه ی علی عدل خداوند شده برام اثبات نُه سال برا من نُه سال برا بابات ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ .
. ۲ فراق ۲ . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** چطور دلت میاد آخه از دخترت دل بِکَنی کاشکی می شد مثل قدیم شونه به موهام بزنی آرزو داشتی ببینی عروسیِ دخترتُو حالا چرا به روی من می بندی چشم تَرتُ ؟ چیکار کنم تا که پاشی از بستر یتیمی واسم زوده هنوز مادر قهری مگه با دخترت که اینجوری رو میگیری برام سواله که چرا دست روی پهلو میگیری دلم واسه خندیدنت خدایی خیلی لک زده یه کم با من صحبت بکن انقد من و عذاب نده می‌بینی مادر قلبم چقد خونه مثل قدیما موهامو کن شونه من هرچی میگم به حسن نمیگه چی اومد سرت خودت بهم بگو چرا شکسته شد بال و پرت نفس نفس که میزنی جونم میاد روی لبم عصای دست تو شدم مادر با این سن کمم بعد تو بارون مهمون چشمامه چادر خاکیت همیشه باهامه يكم برام قصه بگو از غصه های كربلا از بوسه زیر خنجر و سرِ بريده از قفا بگو چی ها مياد سرِ من و سرِ برادرم بگو باید بعد حسین چیکار کنم با اون حرم بگو برام از گودال قتلگاه از خیمه گاه و هجوم یک سپاه ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9479 .👇
. 🟤 ای کاش می‌دانستم کار شما به کجا می‌انجامد قال حسین بن محمد الدرازی فی ذکر مرض وفاة فاطمة علیها سلام: فَلمّا کانَ فی بعضِ الایامِ. دَخَلَ امیرُ المؤمنین علیه‌السلام علی فاطمةَ سلامُ الله عَلَیها وَ هِی فِی الحُجرَةِ الطاهِرَةِ فَرَآها عَجِنَتْ عجیناً للخُبزِ و وَضعتْ طیفاًفی الماءِ لِتَغسِلَ به رَأسَ وَلَدَیْها الحسنِ و الحسینِ عَلَیهِما السَّلام مُتَعَجِّبٌ اَمیرُ المُومِنین مِن ذلک وَقالَ یا بِنتَ رَسُولِ اللهِ ما عَهِدتُک تَشتَغِلینَ بِعمَلیْنِ مِن اعمالِ الدُنیا فی یَومٍ واحِدٍ وَ ما أظُنُّهُ إلّامِن سَبَبٍ. فَبَکَتْ فاطمةُ عَلَیهَا السَّلام وَ تَحَّدَرتْ عَبَراتُها وَجَناتَها و قالتْ : یا أمیرَ المؤمنین علیه السلام ، هذا فِراقُ بَیْنی و بینِک ؛ إْعلَمْ إنی البارحَةُ رأیتُ أبی فی مَنامی وَ هو واقِفٌ فی مَکانٍ مُرتَفَعٍ ، یَلتَفِتُ یَمیناً و شِمالاً کَأنَهُ یَنظُر أحداً… فَقالَ لی : یا فاطِمَةُ عَلَیها سَلام، إنّی واقفٌ هُنا لِلاِنتِظار . قُلتُ : فَلِمَن تَنتَظِر یا اَبَتاه؟ قال: أنتظَرِکُ یا فاطِمة علیها سلام… فَلَمّا سَمِعَ امیرُ المؤمنین علیه‌السلام مِنْ فاطمةَ الزهرا علیها سلام کلمةَ الفراقِ جَعَلَ یَبْکی و یَقُولُ: یا فاطمةُ علیها سلام،حُزنُ فراقِ أبیک حینئذٍ فی قلبی، و کیفَ لی أنْ أزیدَه بحزنِ فراقِک؟ فقالتْ لَهُ: یابن العمّ ، إصْبِرْ علی فِراقی کما صَبَرْتَ علی فِراقِ أبی، فإنَّ اللهَ مَع الصابرین. وَهِیَ مَعَ ذلِک تَبْکی وَ تَغْسِلُ قَمیصَ وَلدَیْها و تَمْشِطُ راسَیْهما وَ تَقولُ: یا لَیْتنی کُنتُ أعلمُ بالذّی یُصَوِّر عَلَیکُما بَعدی مِنَ السَّمِ و القَتلِ وَ إلی أیِّ شیءٍ یُؤوِّلُ أمرَکُما. فَبَکَیا بَینَ یَدَیْها لِما سَمِعا مِنها ذلک الکَلامَ… روزی امیرالمومنین علیه‌السلام وارد منزل شدند در حالی که فاطمه علیهاسلام خمیر برای نان آماده می‌کردند و برای شستن سر حسنین علیهما‌السلام در آب، طیف مهیّا کرده بودند. امیرالمومنین علیه‌السلام از آن تعجب کرده و فرمودند: «ای دختر رسول خدا! به یاد ندارم در یک روز به دو کار از امور دنیا پرداخته باشی. فکر می‌کنم دلیلی داشته باشد.» فاطمه علیهاسلام گریست. اشک‌هایش بر گونه‌اش جاری شد و عرضه داشت: «ای امیرالمومنین علیه‌السلام! امروز روز فراق بین من و توست. بدان دیشب خواب پدرم را دیدم در حالی که او در مکانی بلند ایستاده بود و چپ و راست خود را می‌نگریست. گویا منتظر کسی بود.» به من فرمود: «ای فاطمه علیهاسلام من اینجا به انتظار ایستاده‌ام.» عرضه داشتم: «ای پدرم! منتظر چه کسی هستی؟» فرمود: «یا فاطمه منتظر تو هستم.» هنگامی‌که امیرالمومنین علیه‌السلام از فاطمه علیهاسلام سخن از فراق را شنید شروع به گریستن کرد و فرمود: «ای فاطمه علیهاسلام هنوز اندوه جدایی پدرت در قلب من است. چگونه آن را با جدایی تو زیاد کنم؟» عرضه داشت: «ای پسر عمو! در فراق من صبر کن همانگونه که در جدایی پدرم صبر کردی که همانا خداوند با صبر کنندگان است.» در همان حال که فاطمه علیهاسلام می‌گریست و لباس‌های فرزندانش را می‌شست و موهای آن‌ها را اصلاح می‌کرد (به حسنین)می‌فرمود: «ای کاش می‌دانستم به وسیله‌ی سمّ و کشتن با شما چه می‌کنند و کار شما به کجا می‌انجامد.» هر دو در زیر دست مادر به خاطر سخنی که از او شنیدند گریستند. 📚منبع موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، انصاری زنجانی، جلد ۱۵، صفحه ۱۳۶ وفاة فاطمة الزهراء، البحرانی، ص ۶۷ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۵۲ .