4_5818835110098634440.mp3
1.83M
مرحوم استاد فقیهی
حضرت امام زمان (عج)
#میلاد_حضرت_زهرا
#20جمادی_الثانی
#فیش_منبر
🔻 [جلسهی دوم]
#ایام_میلاد_سراسر_نور_حضرت_فاطمه_زهرا_علیهاالسلام
۸ دی ۱۴۰۲شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #جمادی_الثانی1445
👈🏼 میلاد حضرت صدیقهطاهره علیهاالسلام، ۲۰جمادیالثانی ۱۴۴۵ق
🔻 مطالب مطرح شده:
۱. در مدح حضرت امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
* مدخل اوّل: اخلاق فاطمی علیهاالسلام
_ روایات اخلاقی در اسلام
_ نمونههای از اخلاق فاطمی علیهاالسلام
۱. همسری که یاور دین شد
۲. دفاع از امام زمانش
#مطالبنابدرمنبر
.
.
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
✅ انس شهید قاسم سلیمانی با روضه اهل بیت(ع)
زندگی حاج قاسم بدجوری به روضه اهل بیت(ع) گره خورده بود. خیلی پیش میآمد دلش بهانه روضه میکرد. زنگ میزد به مداح و میگفت فلان نوحه را بخوان.
گاهی وقت ها خودش میخواند. با سوز و آه. خیلی وقت ها فاصله ۲۰۰ کیلومتری کرمان تا روستا را مهمان روضه تلفنی بودیم.
سوریه که بودیم، بیشتر پیش هم بودیم. توی جلسه یا خلوت فرقی نمیکرد.
میگفت: «موعظهمون کن تا غافل نشیم. روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم.»
یه روزی بهم گفت: روضه بخوان.
گفتم: روضه هیئتی بلد نیستم. روضههای من روایتیه.
گفت: بخوان.
شروع کردم به داستان شهادت یکی از شهدای مدافع حرم به نقل از فرماندهاش:
«رزمندهای داشتیم با نام جهادی ابراهیم. وسط عملیات بهم بیسیم زد که برام روضه مادر بخوان. صدایش به سختی میآمد. فهمیدم از پهلو تیر خورده است.»
تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه.
«دستور دادم هر طور شده به عقب منتقلش کنند. برده بودنش بیمارستان الحاضر. رفتم بالای سرش. به ظاهرحال خوشی نداشت. دهانش پرخون شده بود. لختههای خون را از دهانش کنار میزدم. دیدم با چشمهایش انگار دارد دنبال کسی میگردد.
گفتم: «ابراهیم! تو را به خدا اگر این لحظههای آخر مادر سادات را دیدی بگو یا زهرا (س).»
گریه حاج قاسم بلندتر شده بود.
«ابراهیم لب باز کرد که بگوید یا زهرا اما کلامش ناقص ماند: یا ز… و شهید شد.»
گفتم: حاجی مادرمون حضرت زهرا توی این جبهههاست. داد حاج قاسم بلند شد. خیلی طول کشید تا آرام شود.
📚منبع
سلیمانی عزیز، عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی، ص ۱۰۱،۱۰۳
#سردار_سلیمانی
#حاج_قاسم_سلیمانی
#مداحی_عالمانه
.
بخشی از وصیتنامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
خدایا! به عفو تو امید دارم
ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بیهمتا ! دستم خالی است و کولهپشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشهای بهامید ضیافت عفو و کرم تو میآیم. من توشهای برنگرفتهام؛ چون فقیر [را] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!
سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.
خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کردهام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته بهسمت تو است. وقتی آنها را بهسمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
خداوندا! پاهایم سست است، رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور میکند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرندهتر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
من با این پاها در حَرَمت پا گذاردهام دورِ خانهات چرخیدهام و در حرم اولیائت در بینالحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریمها، آنها را ببخشی.
خداوندا! سر من، عقل من، لب من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید بهسر میبرند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!
📚منبع
سایت تسنیم
#سردار_سلیمانی
#حاج_قاسم_سلیمانی
#مداحی_عالمانه
.