.
#حضرت_علی_اکبر علیه_السلام
✅در روايت آمده است که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود :
📋《..اَمَّا الحَسَنُ(ع) فَاِنَّ لَهُ هَيبَتِي وَ سَؤُدِي وَ اَمَّا الحُسَينُ(ع) فَاِنَّ لَهُ جُودِی وَ شُجَاعَتِی》
♦️اما فرزندم حسن مجتبی(ع) که شکوه و بزرگي من برای اوست و اما حسين(ع) سخاوت و شجاعت من در اوست.(۱)
پس امام حسن مجتبی(ع) در هيبت و سيادت و امام حسين(ع) در بخشش و شجاعت شبيه جدّ خود بودند.
ولی در مورد حضرت علی اکبر(ع) آمده است که ؛
وقتی علیاکبر(ع) در روز عاشورا به عنوان اولین نفر از بنیهاشم به میدان رفت، امام حسین هنگام رفتن او، فرمود :
📋《اَللهمَّ اشْهَدْ عَلَی هؤُلاءِ، فَقَدْ بَرَزَ اِلَیهِمْ اَشْبَهُ النّاسِ بِرَسولِک مُحمّد خَلْقاً وَ خُلْقاً و مَنْطِقاً》
♦️خدایا! تو را بر این قوم شاهد میگیرم، در برابر اینها شخصی به رزم آمده که شبیهترین مردم به رسول تو محمد(ص) در خلقت ظاهری و اخلاق باطنی و گفتار است.(۲)
بر اساس کتاب فُرسانُ الهیجاء، چهره علی اکبر(ع) با ابهت بود و چون ماه تابان میدرخشید و به زیبایی و پاکیزگی آراسته بود.
چهار شانه و میانه قامت بود و دارای رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه و گشاده با مژههایی پرمو داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه و شانهاش پهن بود.(۳)
و در روایتی امام حسین(ع) فرمود :
📋《اَللَّهُمَّ وَ کنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلی رُؤیةِ نَبِیِّکَ نَظَرْنا اِلیهِ》
♦️خدایا! هرگاه ما شیفته دیدار پیامبر(ص) تو می شدیم، به علی اکبر(ع) نظر میانداختیم.(۴)
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۳۲
۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۳
۳)فرسان الهیجاء محلاتی، ص۴۰۹
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۲
#اسنادالمصائب
.
.
#حضرت_علی_اکبر
✅در بین فرزندان بنی هاشم تنها به حضرت علی اکبر(ع) لقب (نَارِئُ القُرَی) داده اند.
و این لقب به کسی گفته می شد که؛
بر بام خانه خود، شعله آتشی را بر می افروخت تا اگر مستمندی یا بیچاره ای و یا مهمانی که پناه ندارد، به سمت شعله های کرامت بیاید و پای سفره اطعام و مهمان نوازی اش بنشیند.
و این شخص، به قدری هیزم میهمان نوازی اش را زیاد می کرد که هر فقیر و درمانده ای از دورترین نقطه آن را می دید و نظرش را جلب می کرد.(۱)
نقل است که؛
📋《وَ لَم تُذكَر هَذِهِ المُكَرَّمَةُ مِن نَارِ القُرَى لِوَاحِدِِ مِن أَبنَاءِ الأَئِمَّةِ إِلَّا لِشَبِيَهِ رَسَوُلِ اللهِ(ع) عَلِيَّ الأَكبَرِ(ع)》
♦️این لقب با کرامت نارئ القری به هیچ یک از فرزندان ائمه اطهار(ع) نسبت داده نشده است، مگر به حضرت علی اکبر(ع) که شبیه حضرت رسول اکرم(ص) بود.(۲)
حضرت علی اکبر(ع) در بالای پشت بام منزل خود، آتشی می افروختند که در میان عرب، آن آتش به معنای این است که؛ در آن محل میهمانی است و هر فقیر و مسکین و غریبی در آن، راه دارد.
واین نشان از سخاوت زیاد حضرت علی اکبر(ع) دارد.
آن حضرت(ع) در دامان عمویش حضرت امام حسن مجتبی(ع)، کریم اهل بیت(ع) پرورش یافته بود، و حضرت(ع) مربی و معلم حضرت علی اکبر(ع) بوده است.
تا جایی که در زیارت نامه علی اکبر(ع)
می خوانیم؛
📋《السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ(ع)》
♦️سلام بر تو ای پسر حسن(ع) و حسین(ع)!(۳)
مغیره نقل می کند که معاویه روزی در بین کسانی که در مجلس او نشسته بودند، پرسید :
📋《مَن أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ؟》
♦️در بین مردم، چه کسی لایق حکومت است؟
گفتند : شما لایق و سزاوارید!
معاویه گفت :
📋《لَا! أَولَى النَّاسِ بِهَذَا الأَمرِ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِِّّ(ع) جَدُّهُ رَسَولُ اللهِ(ص)، وَ فِيهِ شُجَاعَةُ بَنِي هَاشِمِِ وَ سَخَاءُ بَنِي أُمَيِّةِ وَ زَهوُ ثَقِيفِِ》
♦️نه! سزاوارترین مردم به حکومت، علی بن الحسین(ع) است که جدّ او رسول خدا(ص) می باشد و در او شجاعت بنی هاشم، و سخاوت بنی امیه و بزرگی و خوشرویی بنی ثقیف جمع می باشد.(۴)
📚منابع:
۱)مجمع البحرين یازجی، ج۱، ص۳۵
۲)فرسان الهیجاء محلاتی، ج۱، ص۴۱۶
۳)کامل الزیارات ابن قولویه قمی، ص۲۰۰
۴)مقاتل الطالبيّين ابوالفرج اصفهانی، ص۵۲
#اسنادالمصائب
.
.
#حضرت_علی_اکبر
✅در مورد شجاعت حضرت علی اکبر(ع) آمده است که؛
📋《کَانَ عَلیُّ الاَکبَرِ(ع) فِی الشُجَاعَه یَشبَهُ اَمیرَالمُومِنینَ عَلیَّ بنَ اَبِی طَالِبِِ(ع)》
حضرت علی اکبر(ع) در شجاعت و دلاوری شبیه امام علی(ع) بود.(۱)
در روز عاشورا اصحاب تا زنده بودند اجازه ندادند يك نفر از اهل بيت پیامبر(ص) به ميدان برود، اما آخرين فرد از اصحاب که به شهادت رسید، شور و ولوله اى ميان جوانان بنی هاشم افتاد.
همه از جا حركت كردند و آماده جان فشانی برای امامشان شدند.
📋《اِجتَمَعُوا يُوَدِّعُ بَعضُهُم بَعضَاً》
♦️بنی هاشم جمع شدند و شروع كردند با يكديگر وداع كردن و خداحافظى كردن!(۲)
اولین كسى كه از امام حسین(ع) كسب اجازه كرد، حضرت علی اکبر(ع) بود.
در تاریخ طبری نقل شده است که ؛
📋《وَ کانَ اولُ قَتَیلٍ مِن بَنیطَالِب(ع) یَومَئِذٍ؛ عَلَیُّ الأَکبَرُ(ع) بنُ الحُسَینِ(ع) بنُ عَلیِّ(ع)》
♦️نخستين كشته از خاندان ابوطالب(ع) در روز عاشورا، على اكبر(ع)، فرزند حسين(ع) بود.(۳)
امام حسین(ع) اجازه داد و علی اکبر(ع) عازم میدان شد.
عمر بن سعد با دیدن او در میدان جنگ از او خواست که صحنه جنگ را ترک کند تا در امان باشد.
علی اکبر(ع) این پیشنهاد را رد کرد و اینگونه رجز خواند :
📋《أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيّ(ع)،
نَحنُ وبَيتِ اللّهِ أولى بِالنَّبِيّ(ع)،
تَاللهِ لایَحْکمُ فینا ابْنُ الدَّعِ،
یاَضْرِبُ بِالسَّیْفِ اُحامی عَنْ اَبی،
ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمیٍّ قُرَشّی》
♦️من علي پسر حسين پسر علی(ع) هستم.
به خانه خدا سوگند كه ما به نبی(ص) نزديكتر و اولی هستيم.
سوگند به خداوند این زنازاده نمیتواند بر ما حکم راند، من شمشیر میزنم و از پدرم حمایت میکنم.
آن هم شمشیر زدن نوجوانی از تبار هاشم و قریش.(۴)
و پس از آن شروع به نبرد کرد و شجاعتش چنان بود که اهل کوفه چندان جراتی برای جنگ با علی اکبر(ع) نداشتند.
مورّخين تصريح كرده اند که حضرت علی اکبر(ع) در ميدان مبارزه، آن چنان شجاعتي از خود نشان داد كه صداي شيون و ناله از لشكر بلند شد و همه از اطراف او فرار ميكردند، حتّي در اوّلِ مبارزه كسي جرأت پيدا نمي كرد تا با جوان هاشمی مبارزه كند؛ چه اينكه آن بزرگوار وابسته به خانداني است كه هر كدام در شجاعت زبانزد مردم هستند.
جدّش اميرالمؤمنين(ع) شجاعي است كه هيچ قدرتمندي در مقابلش توان و ياراي مقاومت ندارد، شخصيتي كه هرگز از دشمن گريزان نبود، او حيدر كرّار است.
در بعضي از مقاتل، نامي از تعداد کشته شدگان توسط علی اکبر(ع) برده نشده؛ بلکه نوشته اند :
📋《فَقَاتَلَ قِتَالاً شَديدَاً، قَتَل جَمعَاً كَثيرَاً، فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَارَاً، فَقَتَلَ جَمَاعَةََ، فَقَتَلَ مَقتَلَةً عَظِيمَةً》
♦️نبرد بسيار سختي كرد، جمع بسياري را كشت، پس دوباره نبرد كرد، پس گروهي را به قتل رسانيد، پس كشتار بزرگی را انجام داد.(۵)
📚منابع :
۱)مقتل الحسین(ع) شوشتری، ص۱۸۵
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۳۲
۳)وقعه الطّف یوسفی غَروّی، ص۲۴۱
۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۰۷
۵)مُثيرالاحزان ابن نما حلی، ص۶۸
#اسنادالمصائب
.
.
✅در زمان حکومت معاویه، مروان بن حکم والی مدینه بود و در آن زمان امام حسین(ع) در مدینه به سر می برد.
روزی امام سجاد(ع) پیغامی را از طرف امام حسین(ع) به مروان برد.
مروان نام حضرت(ع) و نام برادرش حضرت علی اکبر(ع) را پرسید.
وقتی با جواب امام سجاد(ع) مواجه شد که نام هر دو علی است، با عصبانیت گفت :
📋《عَلِيٌّ وَ عَلِيٌّ مَا يُرِيدُ أَبُوكَ أَنْ يَدَعَ أَحَداً مِنْ وُلْدِهِ إِلاَّ سَمَّاهُ عَلِيّاً؟!!》
♦️علی و علی! مثل اینکه پدرت قصد دارد نام تمام فرزندانش را علی بگذارد؟!!
وقتی امام سجاد این جریان را به امام حسین(ع) عرض کرد، امام حسین(ع) فرمود :
📋《وَيْلِي عَلَى اِبْنِ اَلزَّرْقَاءِ دَبَّاغَةِ اَلْأَدَمِ!
لَوْ وُلِدَ لِي مِائَةٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لاَ أُسَمِّيَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلاَّ عَلِيّاً(ع)》
♦️وای بر فرزند مروان چشم زرد دباغ!اگر صاحب صد فرزند نیز شوم دوست ندارم جز علی نامی بر آنها بگذارم.(۱)
ابن حجر عسقلانی می نویسد :
📋《كَانَ بَنُو أَمَيَّةِ إِذَا سَمَعُوا بِمَولُودِِ اسمُهُ عَلِيِِّ قَتَلُوُهُ》
♦️بنی امیه هنگامی که متوجه می شدند که نام کودکی را علی گذاشته اند، او را می کشتند.(۲)
📚منبع:
۱)الکافی شیخ کلینی، ج۶، ص۱۹
۲)تهذيب التهذيب ابن حجر ،ج۷، ص۲۸۱
📚#اسنادالمصائب
.
.
#نیمه_شعبان
#میلاد_امام_زمان
1⃣حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید :
📋《مَنْ أَحْيَا لَيْلَةَ اَلْعِيدِ وَ لَيْلَةَ اَلنِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ اَلْقُلُوبُ》
♦️کسی که شب عید فطر و شب نیمه شعبان را احیا بدارد، روزی که قلب ها می میرند قلب او زنده است.(۱)
2⃣حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید :
شب نیمه شعبان در خواب دیدم که جبرئیل امین بر من نازل شد و گفت :
📋《يَا مُحَمَّدُ(ص)! أَ تَنَامُ فِي هَذِهِ اَللَّيْلَةِ؟》
♦️اى محمّد(ص)! در چنین شبى خوابیده ای؟
گفتم : ای جبرائیل! این شب چه شبى است؟
جبرائیل گفت :
📋《هِيَ لَيْلَةُ اَلنِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ! قُمْ يَا مُحَمَّدُ(ص)!》
♦️شب نیمه شعبان است برخیز ای محمد(ص)!
سپس مرا بلند كرد و به بقیع برد و به من گفت :
📋《اِرْفَعْ رَأْسَكَ فَإِنَّ هَذِهِ لَيْلَةٌ تُفْتَحُ فِيهَا أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ فَيُفْتَحُ فِيهَا أَبْوَابُ اَلرَّحْمَةِ وَ بَابُ اَلرِّضْوَانِ وَ بَابُ اَلْمَغْفِرَةِ وَ بَابُ اَلْفَضْلِ وَ بَابُ اَلتَّوْبَةِ وَ بَابُ اَلنِّعْمَةِ وَ بَابُ اَلْجُودِ وَ بَابُ اَلْإِحْسَانِ يُعْتِقُ اَللَّهُ فِيهَا بِعَدَدِ شُعُورِ اَلنَّعَمِ وَ أَصْوَافِهَا يُثْبِتُ اَللَّهُ فِيهَا اَلْآجَالَ وَ يُقَسِّمُ فِيهَا اَلْأَرْزَاقَ مِنَ اَلسَّنَةِ إِلَى اَلسَّنَةِ وَ يُنْزِلُ مَا يَحْدُثُ فِي [إلى] اَلسَّنَةِ كُلِّهَا》
♦️سرت را بلند كن! زیرا در این شبها درهاى رحمت خدا در آسمان به روى بندگان باز است، همچنین درِ رضوان، درِ آمرزش، درِ فضل، درِ توبه، درِ نعمت، درِ جود و سخاوت، درِ احسان باز است، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در این شب گنهكاران را آزاد مىكند، پایان عمرها در این شب، تعیین مىگردد، رزقهاى یك سال در این شب تقسیم مىشود و حوادث یك سال در این شب معیّن مىگردد.(۲)
3⃣از امام محمد باقر(عليه السّلام) درباره برترى شب نيمه شعبان پرسيده شد!
ایشان فرمودند :
📋《هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ، فِيهَا يَمْنَحُ اَللَّهُ اَلْعِبَادَ فَضْلَهُ، وَ يَغْفِرُ لَهُمْ بِمَنِّهِ، فَاجْتَهِدُوا فِي اَلْقُرْبَةِ إِلَى اَللَّهِ فِيهَا》
♦️آن برترين شب پس از شب قدر است.
در آن شب خداوند متعال احسانش را به بندگان بىدريغ عطا مىكند و آنان را با لطف خود مى آمرزد.
پس در آن شب براى نزديكى به خدا تلاش كنيد.
و در ادامه فرمود :
📋《فَإِنَّهَا لَيْلَةٌ آلَى اَللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ أَلاَّ يَرُدَّ سَائِلاً لَهُ فِيهَا مَا لَمْ يَسْأَلْ مَعْصِيَةً》
♦️پس به درستى كه آن شبى است كه خداوند به خود سوگند خورده است كه هيچ درخواستگرى را تا زمانى كه گناهى را نطلبيده است باز نگرداند .
📋《وَ إِنَّهَا اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي جَعَلَهَا اَللَّهُ لَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ بِإِزَاءِ مَا جَعَلَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ لِنَبِيِّنَا(ص) فَاجْتَهِدُوا فِي اَلدُّعَاءِ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ》
♦️و آن شبى است كه خداوند در برابر آن كه شب قدر را براى پيامبر مان(صلّى اللّه عليه و آله) قرار داد آن را براى ما مقرّر فرمود.
پس در دعا و ستايش خداوند متعالی كوشش كنيد.(۳)
4⃣امام رضا(علیه السّلام) فرمودند :
📋《كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) لاَ يَنَامُ ثَلاَثَ لَيَالٍ :
۱)لَيْلَةَ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ
۲)وَ لَيْلَةَ اَلْفِطْرِ
۳)وَ لَيْلَةَ اَلنِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ فِيهَا تُقَسَّمُ اَلْأَرْزَاقُ وَ اَلْآجَالُ وَ مَا يَكُونُ فِي اَلسَّنَةِ》
♦️امیرالمؤمنین(علیه السّلام) سه شب را نمی خوابید!
۱)شب بیست و سوم ماه رمضان
۲)شب عید فطر
۳)شب نیمه ماه شعبان
در این شبها، رزق و روزی ها تقسیم و مدّت عمر و هر آن چه در آن سال رخ خواهد داد، تعیین مىشود.(۴)
5⃣امام رضا(علیه السلام) می فرماید :
📋《هِيَ لَيْلَةٌ يُعْتِقُ اَللَّهُ فِيهَا اَلرِّقَابَ مِنَ اَلنَّارِ وَ يَغْفِرُ فِيهَا اَلذُّنُوبَ اَلْكِبَارَ》
♦️نیمه شعبان شبى است كه خداوند حق تعالى بندها را از آتش آزاد مي كند و در آن شب گناهان كبيره را مى آمرزد.(۵)
📚منابع :
۱)إقبال الأعمال ابن طاووس، ج۲، ص۷۱۸
۲)إقبال الأعمال ابن طاووس، ج۲، ص۶۹۹
۳)أمالی شیخ طوسی، ج۱، ص۲۹۷
۴)مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج۲، ص۸۵۳
۵)عيون أخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج۱، ص۲۹۲
#اسنادالمصائب
.
#امام_زمان علیه_السلام
👤 از #امام_جعفر_صادق_علیه_السلام سؤال شد :
📋《هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ(علیه السلام)؟!》
♦️آیا حضرت قائم(ع) (در عصر ما) به دنیا آمده است؟
حضرت(ع) فرمود:
📋《لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي!》
♦️نه! اگر او را درک میکردم تمام عمر خود را صرف خدمتش میکردم.(۱)
📚منبع:
۱)الغیبة نعمانی، ص٢۴۵
.
.
#امام_زمان_علیه_السلام
👤 #امام_علی_علیه_السلام می فرماید :
📋《لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أمَدُهَا طَوِيلٌ كَأنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَى فَلَا يَجِدُونَهُ!
ألَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ وَلَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ!
ثُمَّ قَالَ(ع) : إنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إذَا قَامَ لَمْ يَكُنْ لِأحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ فَلِذَلِكَ تَخْفَى وِلَادَتُهُ وَيَغِيبُ شَخْصُهُ》
♦️قائم ما غيبتى طولانى خواهد داشت و شيعيان را چنان مى بينم كه براى پيدا كردن او دشت و صحرا را زير پا می گذارند ولی او را پيدا نمی كنند.
بدانيد آنها كه در غيبت وى در دين خود ثابت بمانند و از طول مدت غيبتش منكر او نشوند، روز قيامت با من خواهند بود.
آنگاه فرمود :
زمانی که قائم ما ظهور كند، بيعت هيچكس در گردن او نمیباشد؛ ازاينرو ولادتش پوشيده خواهد ماند و خودش از نظرها پنهان مى شود.(۱)
📚منبع :
۱)کمال الدین شیخ صدوق، ج۱، ص۳۰۳
.
.
#نیمه_شعبان
#میلاد_امام_زمان
✅مرحوم كليني (ره) در کتاب کافی درمورد ولادت حضرت حجت(عج) می گوید:
📋《وُلِدَ(ع) لِلنِّصفِ مِن شَعبَانَ سَنَةً خَمسِِ وَ خَمسِينَ وَ مِاَتَينَ》
♦️امام زمان (عج) در نيمه شعبان سال ۲۵۵ هجري قمري متولد شدند.(۱)
داستان ولادت به روایت مرحوم شيخ صدوق(ره) و شيخ طوسی(ره):
حكيمه خاتون مي گويد :
📋《بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) فَقَالَ يَا عَمَّةِ : اجْعَلِي إِفْطَارَكِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا، فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَ هُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ》
♦️امام حسن عسکری(ع) کسی را دنبال من فرستاد.
[وقتی که خواستم برگردم]، ايشان به من فرمودند : عمه جان! امشب نزد ما بمان!
امشب شب نیمه شعبان است و خداوند امشب حجتش را ظاهر خواهد فرمود، او حجت خدا در زمین است.
عرض کردم :
📋《مَنْ أُمُّهُ؟》
♦️مادرش کیست؟
ایشان فرمودند : نرجس!
عرض کردم :
📋《وَ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ》
♦️قربانت شوم، اثرى از حمل در او نمى بینم.
ایشان فرمودند :
📋《هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ!》
♦️همان است که گفتم.
حکیمه می گوید :
📋《فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَ قَالَتْ لِي : يَا سَيِّدَتِي! كَيْفَ أَمْسَيْتِ؟》
♦️به منزل حضرت(ع) وارد شدم، سلام کردم و نشستم. نرجس جلو آمد تا پاپوش مرا از پا درآورد، به من گفت : سرورم حالت چطور است؟
گفتم :
📋《بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَ سَيِّدَةُ أَهْلِي》
♦️بهعکس، تو سرور من و سرور خاندانم هستى!
📋《فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَ قَالَتْ : مَا هَذَا يَا عَمَّةِ؟》
♦️نرجس حرف مرا رد کرد و گفت :
این چه حرفى است عمه؟!
من گفتم :
📋《يَا بُنَيَّةِ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》
♦️دخترم! خداوند امشب به تو پسرى عطا خواهد کرد که آقا و سرور دنیا و آخرت است.
حکیمه می گوید :
📋《فَجَلَسَتْ وَ اسْتَحْيَتْ، فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ أَفْطَرْتُ وَ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَ هِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَ هِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ》
♦️نرجس با اظهار حیا و خجالت نشست.
پس وقتى نماز عشا را خواندم افطار کردم و به رختخواب رفتم، خوابم برد. نیمهشب براى نماز برخاستم، نمازم تمام شد، دیدم نرجس خوابیده و هیچ تغییرى در وضع او ایجاد نشده است، نشستم و به تعقیبات مشغول شدم، باز دراز کشیدم و دوباره با نگرانى بیدار شدم، نرجس خوابیده بود، بلند شد و نماز خواند.
حکیمه می گوید :
📋《فَدَخَلَتْنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ : لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةِ! فَإِنَّ الْأَمْرَ قَدْ قَرُبَ》
♦️دچار تردید شدم، ناگاه صداى امام حسن عسکرى(ع) از همان محلى که نشسته بود بلند شد که فرمود : عمه! شتاب مکن، نزدیک است.
حکیمه می گوید : پس در این هنگام؛
📋《فَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَ يس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذَا انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ : اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ! ثُمَّ قُلْتُ لَهَا : تُحِسِّينَ شَيْئاً؟》
♦️سوره سجده و یس را خواندم، در همین اثنا نرجس با نگرانى بیدار شد، بهسوى او از جا پریدم و گفتم :
«إسم اللّه علیک» و سپس گفتم :
آیا چیزى احساس مىکنى؟
نرجس گفت : آرى عمّه!
من گفتم :
📋《اجْمَعِي نَفْسَكِ وَ اجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ》
♦️خیالت راحت و دلت آرام باشد، همان است که گفتم.
حکیمه می گوید :
📋《ثُمَّ أَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَ أَخَذَتْهَا فِطْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي(ع) فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ(ع) سَاجِداً يَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُنَظَّفٌ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) : هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةِ!》
♦️سپس مرا رخوت و آرامشى فرا گرفت و به نرجس حالت ولادت دست داد، با احساس وجود مولایم [مهدى(علیهالسلام)] به خود آمدم، پارچه را از رویش کنار زدم، دیدم اعضای هفتگانه را بر زمین گذاشته و سجده مى کند، او را در بغل گرفته، به خود چسباندم، پاک و پاکیزه بود، بلافاصله امام عسکرى(ع) صدایم زد :
عمّه! پسرم را بیاور!
#اسنادالمصائب
ادامه مطالب :
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #نیمه_شعبان #میلاد_امام_زمان ✅مرحوم كليني (ره) در کتاب کافی درمورد ولادت حضرت حجت(عج) می گوید:
.
حکیمه می گوید :
📋《فَجِئْتُ بِهِ إِلَيْهِ فَوَضَعَ يَدَيْهِ تَحْتَ أَلْيَتَيْهِ وَ ظَهْرِهِ وَ وَضَعَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ سَمْعِهِ وَ مَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ : تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ! فَقَالَ :
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً(ص) رَسُولُ اللَّه ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام) إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ ثُمَّ أَحْجَمَ》
♦️پس در این هنگام؛ طفل را به نزد ایشان بردم و امام(ع) دو دست خود را زیر بدن و پشت نوزاد نهاد و دو پاى نوزاد را روى سینه خویش گذاشت، زبانش را در دهان طفل فرو برد، دست خود را بر چشم و گوش و اعضاى فرزند کشید، سپس فرمود :
فرزندم! سخن بگو!
نوزاد گفت : أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّداً رسول الله(ص)!
آنگاه بر امیرالمؤمنین(ع) و سایر امامان درود فرستاد و بعد از سلام بر پدرش، سکوت کرد.
حضرت(ع) فرمودند :
📋《يَا عَمَّةِ! اذْهَبِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِيُسَلِّمَ عَلَيْهَا وَ ائْتِينِي بِهِ!》
♦️ای عمه! طفل را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند، آنگاه نزد من برگردان.
حکیمه می گوید :
📋《فَذَهَبْتُ بِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهَا وَ رَدَدْتُهُ وَ وَضَعْتُهُ فِي الْمَجْلِسِ》
♦️طفل را پیش مادرش بردم، سلام کرد، او را برگرداندم و همانجا که پدرش نشسته بود، گذاشتم.
سپس حضرت(ع) فرمود :
📋《يَا عَمَّةِ! إِذَا كَانَ يَوْمُ السَّابِعِ فَأْتِينَا》
♦️عمّه! روز هفتم باز نزد ما بیا.
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمَّا أَصْبَحْتُ جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ(ع) فَكَشَفْتُ السِّتْرَ لِأَفْتَقِدَ سَيِّدِي(ع) فَلَمْ أَرَهُ فَقُلْتُ لَهُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا فُعِلَ سَيِّدِي؟》
♦️پس صبح که شد، آمدم به امام عسکرى(ع) سلام عرض کنم، پارچه را برداشتم و دنبال مولایم، [امام مهدی(ع)] گشتم، او را ندیدم، به امام عسکرى(ع) عرض کردم، فدایت شوم، مولایم چه شد؟
حضرت(ع) فرمود :
📋《يَا عَمَّةِ! اسْتَوْدَعْنَاهُ الَّذِي اسْتَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى(ع)》
♦️عمه! او را به همان کسى سپردیم که مادر موسى(ع)، فرزندش را به او سپرد.
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ جِئْتُ وَ سَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ : هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي فَجِئْتُ بِسَيِّدِي فِي الْخِرْقَةِ فَفَعَلَ بِهِ كَفَعْلَتِهِ الْأُولَى ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ كَأَنَّهُ يُغَذِّيهِ لَبَناً أَوْ عَسَلًا ثُمَّ قَالَ :
تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ! فَقَالَ :
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ ثَنَّى بِالصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ(ص) وَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ الْأَئِمَّةِ(صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ) حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ :
♦️روز هفتم که شد به منزل حضرت(ع) شرفیاب شدم، سلام کردم و نشستم.
پس حضرت(ع) فرمود : پسرم را بیاور!
مولایم را که پارچه اى به دورش پیچیده شده بود، نزد حضرت(ع) آوردم و حضرت(ع) مثل دفعه قبل او را گرفت، زبانش را در دهان او فرو برد، مثل اینکه شیر و عسل به او مى خوراند، سپس فرمود :
پسرم! سخن بگو!
طفل گفت : أشهد أن لا إله إلّا الله و بر پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امامان(ع) تا پدرش درود فرستاد و مدح نمود، سپس این آیه را تلاوت فرمود :
📋《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ》
♦️به نام خداوند بخشنده مهربان
ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.
آنها را نيرومند و قوى و صاحب قدرت، و حكومتشان را مستقر و پا بر جا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را از سوى اين مستضعفين بيم داشتند نشان دهيم.(۲)(۳)
📚منابع :
۱)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۵۴۱
۲)کمال الدین شیخ صدوق، ص۴۲۸
۳)بحارالأنوار مجلسی، ج۵۱، ص۴
#اسنادالمصائب
.
.
روایتی دیگر از #میلاد_امام_زمان
✅در روایتی از محمد بن عبد الله نقل شده است که؛
📋《قَصَدْتُ حَكِيمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ(ع) فَقُلْتُ يَا سَيِّدَتِي : حَدِّثِينِي بِوِلَادَةِ مَوْلَايَ وَ غَيْبَتِهِ(ع)!
قَالَتْ : نَعَمْ! كَانَتْ لِي جَارِيَةٌ يُقَالُ لَهَا نَرْجِسُ فَزَارَنِي ابْنُ أَخِي(ع) وَ أَقْبَلَ يُحِدُّ النَّظَرَ إِلَيْهَا فَقُلْتُ لَهُ : يَا سَيِّدِي لَعَلَّكَ هَوِيتَهَا فَأُرْسِلُهَا إِلَيْكَ!
فَقَالَ : لَا يَا عَمَّةِ! لَكِنِّي أَتَعَجَّبُ مِنْهَا!
فَقُلْتُ : وَ مَا أَعْجَبَكَ؟!!
فَقَالَ : سَيَخْرُجُ مِنْهَا وَلَدٌ كَرِيمٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً!
فَقُلْتُ : فَأُرْسِلُهَا إِلَيْكَ يَا سَيِّدِي!
فَقَالَ : اسْتَأْذِنِي فِي ذَلِكَ أَبِي!》
♦️بعد از رحلت امام حسن عسكرى(ع) به خدمت حكيمه خاتون رسيدم.
گفتم : اى بانوى من! چگونگى ولادت با سعادت و غيبت آن حضرت(ع) را براى من شرح دهيد! فرمود : باشد! من كنيزى داشتم كه نامش نرجس بود. روزى پسر برادرم امام حسن عسكرى(ع) بديدن من آمد، و سخت به وى نظر دوخت. گفتم : اگر مايل هستيد او را نزد شما روانه می كنم؟
فرمود : نه عمه جان! ولى من از وى در شگفتم. گفتم از چه چيز تعجب مي كنيد؟
فرمود : عنقريب فرزند بزرگوارى از وى به وجود مى آيد كه خداوند زمين را بوسيله او پر از عدل و داد می كند، پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد.
گفتم : من او را نزد شما می فرستم.
فرمود : در اين خصوص از پدرم اجازه بگير؟!
حکیمه می گوید :
📋《فَلَبِسْتُ ثِيَابِي وَ أَتَيْتُ مَنْزِلَ أَبِي الْحَسَنِ(ع) فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَبَدَأَنِي وَ قَالَ :
يَا حَكِيمَةُ! ابْعَثِي بِنَرْجِسَ إِلَى ابْنِي أَبِي مُحَمَّدٍ(ع)!
قَالَتْ : فَقُلْتُ : يَا سَيِّدِي! عَلَى هَذَا قَصَدْتُكَ أَنْ أَسْتَأْذِنَكَ فِي ذَلِكَ!
فَقَالَ : يَا مُبَارَكَةُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَبَّ أَنْ يُشْرِكَكِ فِي الْأَجْرِ وَ يَجْعَلَ لَكِ فِي الْخَيْرِ نَصِيباً!》
♦️من هم لباس پوشيدم و به منزل امام على النقى(ع) رفتم و سلام كرده نشستم.
حضرت(ع) ابتداء به سخن كرد و فرمود :
حكيمه! نرجس را نزد فرزندم بفرست.
عرض كردم : آقا من براى همين مطلب نزد شما آمده ام.
فرمود : خداوند می خواهد تو را در ثواب آن شريك گرداند و تو از اين خير بهره مند كند.
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ رَجَعْتُ إِلَى مَنْزِلِي وَ زَيَّنْتُهَا وَ وَهَبْتُهَا لِأَبِي مُحَمَّدٍ(ع) وَ جَمَعْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا فِي مَنْزِلِي فَأَقَامَ عِنْدِي أَيَّاماً ثُمَّ مَضَى إِلَى وَالِدِهِ وَ وَجَّهْتُ بِهَا مَعَهُ!》
♦️بى درنگ به خانه برگشتم و نرجس را زينت كرده و در خانه خودم وسيله زفاف آنها را فراهم نمودم.
سپس حضرت(ع) چند روز بعد باتفاق نرجس نزد پدر بزرگوارش رفت.
حکیمه می گوید :
📋《فَمَضَى أَبُو الْحَسَنِ(ع) وَ جَلَسَ أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) مَكَانَ وَالِدِهِ وَ كُنْتُ أَزُورُهُ كَمَا كُنْتُ أَزُورُ وَالِدَهُ فَجَاءَتْنِي نَرْجِسُ يَوْماً تَخْلَعُ خُفِّي وَ قَالَتْ :
يَا مَوْلَاتِي نَاوِلْنِي خُفَّكِ!!
فَقُلْتُ : بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَ مَوْلَاتِي وَ اللَّهِ لَا دَفَعْتُ إِلَيْكِ خُفِّي لِتَخْلَعِيهِ وَ لَا خَدَمْتِينِي بَلْ أَخْدُمُكِ عَلَى بَصَرِي!
فَسَمِعَ أَبُو مُحَمَّدِِ(ع) ذَلِكَ فَقَالَ :
جَزَاكِ اللَّهُ خَيْراً يَا عَمَّةِ!》
♦️بعد از رحلت امام على النقى(ع) آن حضرت(ع) بجاى پدر نشست.
من هم مانند سابق كه به ديدن امام على النقى(ع) نائل مي گشتم، به ملاقات ایشان نيز می رفتم.
يك روز كه به خانه آن حضرت(ع) رفته بودم نرجس آمد كفش از پايم درآورد و گفت :
اى بانوى من! بگذار كفش شما را بردارم!
گفتم : بانو و سرور من تو هستى، به خدا قسم نمی گذارم و خدمت تو را رضايت نمی دهم.
من خدمت تو را بر روى چشم مى پذيرم.
وقتی امام(ع) گفتگوى ما را شنيد فرمود :
عمه! خدا پاداش نيك به تو مرحمت فرمايد.
حکیمه می گوید :
📋《فَجَلَسْتُ عِنْدَهُ إِلَى وَقْتِ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَصِحْتُ بِالْجَارِيَةِ وَ قُلْتُ :
نَاوِلِينِي ثِيَابِي لِأَنْصَرِفَ!
فَقَالَ : يَا عَمَّتَاهْ! بِيتِيَ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهُ سَيُولَدُ اللَّيْلَةَ الْمَوْلُودُ الْكَرِيمُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي يُحْيِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا!》
♦️من تا غروب آفتاب خدمت امام(ع) بودم و با نرجس صحبت می کردم، آنگاه برخاستم كه لباس بپوشم که بروم، امام(ع) فرمود :
عمه! امشب را نزد ما بمان كه در اين شب مولود مباركى متولد مى شود كه زمين مرده را زنده می گرداند.
#اسنادالمصائب
ادامه مطالب :
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. روایتی دیگر از #میلاد_امام_زمان ✅در روایتی از محمد بن عبد الله نقل شده است که؛ 📋《قَصَدْتُ حَكِيمَ
.
حکیمه می گوید : به امام عرض کردم :
📋《مِمَّنْ يَا سَيِّدِي؟ وَ لَسْتُ أَرَى بِنَرْجِسَ شَيْئاً مِنْ أَثَرِ الْحَمْلِ؟
فَقَالَ : مِنْ نَرْجِسَ لَا مِنْ غَيْرِهَا!
قَالَتْ : فَوَثَبْتُ إِلَى نَرْجِسَ فَقَلَبْتُهَا ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَرَ بِهَا أَثَراً مِنْ حَبَلٍ فَعُدْتُ إِلَيْهِ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا فَعَلْتُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ : لِي إِذَا كَانَ وَقْتُ الْفَجْرِ يَظْهَرُ لَكِ بِهَا الْحَبَلُ لِأَنَّ مَثَلَهَا مَثَلُ أُمِّ مُوسَى لَمْ يَظْهَرْ بِهَا الْحَبَلُ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهَا أَحَدٌ إِلَى وَقْتِ وِلَادَتِهَا لِأَنَّ فِرْعَوْنَ كَانَ يَشُقُّ بُطُونَ الْحَبَالَى فِي طَلَبِ مُوسَى وَ هَذَا نَظِيرُ مُوسَى(ع)!》
♦️اين مولود مبارك از چه زنى خواهد بود؟
من كه چيزى در نرجس نمى بينم؟
فرمود : با اين وصف فقط از نرجس خواهد بود!
سپس من نزديك نرجس رفتم و او را نگريستم اثرى از حمل در وى نديدم!
لذا رفتم موضوع را به امام(ع) هم اطلاع دادم.
حضرت(ع) تبسمى نمود و فرمود :
عمه! موقع طلوع فجر اثر حملش آشكار مى شود و او مانند موسى(ع) است. (كه مانند مادر موسی(ع) آثار آبستنى در نرجس مشهود نبود و تا موقع تولد موسى هيچ كس اطلاع نداشت.)
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمْ أَزَلْ أَرْقُبُهَا إِلَى وَقْتِ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَ هِيَ نَائِمَةٌ بَيْنَ يَدَيَّ لَا تَقْلِبُ جَنْباً إِلَى جَنْبٍ حَتَّى إِذَا كَانَ فِي آخِرِ اللَّيْلِ وَقْتَ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَثَبَتْ فَزِعَةً فَضَمَمْتُهَا إِلَى صَدْرِي وَ سَمَّيْتُ عَلَيْهَا فَصَاحَ أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) وَ قَالَ :
اقْرَئِي عَلَيْهَا إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ!
فَأَقْبَلْتُ أَقْرَأُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ لَهَا مَا حَالُكِ قَالَتْ ظَهَرَ الْأَمْرُ الَّذِي أَخْبَرَكِ بِهِ مَوْلَايَ فَأَقْبَلْتُ أَقْرَأُ عَلَيْهَا كَمَا أَمَرَنِي فَأَجَابَنِي الْجَنِينُ مِنْ بَطْنِهَا يَقْرَأُ كَمَا أَقْرَأُ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ!
فَفَزِعْتُ لِمَا سَمِعْتُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) لَا تَعْجَبِي مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُنْطِقُنَا بِالْحِكْمَةِ صِغَاراً وَ يَجْعَلُنَا حُجَّةً فِي أَرْضِهِ كِبَاراً فَلَمْ يَسْتَتِمَّ الْكَلَامَ حَتَّى غِيبَتْ عَنِّي نَرْجِسُ فَلَمْ أَرَهَا كَأَنَّهُ ضُرِبَ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا حِجَابٌ فَعَدَوْتُ نَحْوَ أَبِي مُحَمَّدٍ ع وَ أَنَا صَارِخَةٌ فَقَالَ لِي :
ارْجِعِي يَا عَمَّةِ! فَإِنَّكِ سَتَجِدِيهَا فِي مَكَانِهَا》
♦️تا هنگام طلوع فجر پيوسته مراقب نرجس بودم، او نزد من خوابيده و گاهى پهلو به پهلو می گشت.
نزديك طلوع فجر ناگهان برخاستم و به سوى او شتافتم و او را به سينه چسبانيدم و نام خدا را بر او خواندم.
امام(ع) با صداى بلند فرمود :
عمه! سوره (انا انزلناه) بر او قرائت كن.
از نرجس پرسيدم حالت چطور است؟
گفت : آنچه امام(ع) فرمود ظاهر گرديد.
وقتی به قرائت سوره انا انزلناه پرداختم آن جنين نيز در شكم مادر با من مي خواند بعد به من سلام كرد.
وقتی صداى او را شنيدم وحشت كردم!
امام حسن عسكرى(ع) صدا زد :
عمه! از كار خداوند تعجب مكن! كه ذات حق ما را از كوچكى با حكمت گويا و در روى زمين حجت خود مي گرداند.
هنوز سخن امام تمام نشده بود كه نرجس از نظرم ناپديد گشت مثل اينكه ميان من و او پرده اى آويختند.
از اين رو فريادكنان به سوى امام(ع) شتافتم.
حضرت(ع) فرمود :
عمه! برگرد كه او را در جاى خود خواهى ديد.
حکیمه می گوید :
📋《فَرَجَعْتُ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ كُشِفَ الْحِجَابُ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا وَ إِذَا أَنَا بِهَا وَ عَلَيْهَا مِنْ أَثَرِ النُّورِ مَا غَشِيَ بَصَرِي وَ إِذَا أَنَا بِالصَّبِيِّ سَاجِداً عَلَى وَجْهِهِ جَاثِياً عَلَى رُكْبَتَيْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَيْهِ نَحْوَ السَّمَاءِ وَ هُوَ يَقُولُ :
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) ثُمَّ عَدَّ إِمَاماً إِمَاماً إِلَى أَنْ بَلَغَ إِلَى نَفْسِهِ فَقَالَ :
اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي وَعْدِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطاً》
♦️وقتی مراجعت كردم چيزى نگذشت كه پرده برداشته شد و ديدم نورى از او می درخشد كه ديدگانم را خيره می كند.
سپس ديدم طفلى سجده مي كند، بعد روى زانو نشست و در حالى كه انگشتان بسوى آسمان داشت، گفت :
[اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّه وَ انَّ جَدّى رَسُولُ اللَّه(ص) و انّ ابى اميرُ الْمُؤْمِنينَ(ع)]
آنگاه تمام امامان را نام برد تا به خودش رسيد و سپس گفت :
خداوندا! آنچه به من وعده فرمودهاى مرحمت كن و سرنوشتم را به انجام برسان!
قدم هايم را ثابت بدار و به وسيله من زمين را پر از عدل و داد كن!
ادامه مطالب :
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. حکیمه می گوید : به امام عرض کردم : 📋《مِمَّنْ يَا سَيِّدِي؟ وَ لَسْتُ أَرَى بِنَرْجِسَ شَيْئاً مِنْ
.
حکیمه می گوید : در این هنگام؛
📋《فَصَاحَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ(ع) فَقَالَ :
يَا عَمَّةِ! تَنَاوَلِيهِ فَهَاتِيهِ فَتَنَاوَلْتُهُ وَ أَتَيْتُ بِهِ نَحْوَهُ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِيهِ وَ هُوَ عَلَى يَدَيَّ سَلَّمَ عَلَى أَبِيهِ فَتَنَاوَلَهُ الْحَسَنُ(ع) وَ الطَّيْرُ تُرَفْرِفُ عَلَى رَأْسِهِ فَصَاحَ بِطَيْرٍ مِنْهَا فَقَالَ لَهُ :
احْمِلْهُ وَ احْفَظْهُ وَ رُدَّهُ إِلَيْنَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَتَنَاوَلَهُ الطَّائِرُ وَ طَارَ بِهِ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ أَتْبَعَهُ سَائِرُ الطَّيْرِ فَسَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ(ع) يَقُولُ :
أَسْتَوْدِعُكَ الَّذِي اسْتَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى(ع) فَبَكَتْ نَرْجِسُ فَقَالَ لَهَا :
اسْكُتِي فَإِنَّ الرَّضَاعَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ إِلَّا مِنْ ثَدْيِكِ وَ سَيُعَادُ إِلَيْكِ كَمَا رُدَّ مُوسَى(ع) إِلَى أُمِّهِ وَ ذَلِكِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ》
♦️امام حسن عسكرى(ع) با صداى بلند فرمود :
عمه! او را بگير و نزد من بياور.
وقتی او را در بغل گرفته نزد پدر بزرگوارش بردم، به پدر سلام كرد.
حضرت(ع) هم او را در آغوش گرفت، ناگهان ديدم مرغانى چند دور سر او در پروازند.
امام(ع) يكى از آن مرغان را صدا زد و فرمود :
اين طفل را ببر نگهدارى كن و در هر چهل روز به ما برگردان!
مرغ او را برداشت و پرواز نمود و ساير مرغان نيز به دنبال او به پرواز در آمدند، و مي شنيدم كه امام حسن عسكرى(ع) مي فرمود :
تو را به خدائى مي سپارم كه مادر موسى(ع) فرزند خود را به او سپرد.
نرجس خاتون گريست.
امام(ع) فرمود :
آرام باش كه جز از پستان تو شير نمى مكد. عنقريب او را نزد تو مى آورند همان طور كه موسى(ع) را به مادرش برگردانيدند.
و این قول خداوند است که در قرآن مي فرمايد :
ما او را بسوى مادرش بازگردانديم تا ديده اش روشن شود و محزون نگردد.
حکیمه می گوید : من عرض کردم :
📋《مَا هَذَا الطَّائِرُ؟
قَالَ : هَذَا رُوحُ الْقُدُسِ الْمُوَكَّلُ بِالْأَئِمَّةِ(ع) يُوَفِّقُهُمْ وَ يُسَدِّدُهُمْ وَ يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْمِ!》
♦️آن مرغ چه بود؟
فرمود : روح القدس بود كه مراقب ائمه(ع) است و به امر خداوند آنها را در كارها موفق و محفوظ می دارد و با علم و معرفت پرورش می دهد.
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمَّا أَنْ كَانَ بَعْدَ أَرْبَعِينَ يَوْماً رُدَّ الْغُلَامُ وَ وَجَّهَ إِلَيَّ ابْنُ أَخِي فَدَعَانِي فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَإِذَا أَنَا بِصَبِيٍّ مُتَحَرِّكٌ يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ فَقُلْتُ :
سَيِّدِي! هَذَا ابْنُ سَنَتَيْنِ!
فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ : إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ إِذَا كَانُوا أَئِمَّةً يَنْشَئُونَ بِخِلَافِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُهُمْ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا إِذَا أَتَى عَلَيْهِ شَهْرٌ كَانَ كَمَنْ يَأْتِي عَلَيْهِ سَنَةٌ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا لَيَتَكَلَّمُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِنْدَ الرَّضَاعِ تُطِيعُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ كُلَّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ!》
♦️بعد از چهل روز بچه را نزد برادر زاده ام برگردانيدند، حضرت(ع) مرا خواست، وقتی به خدمتش رسيدم، ديدم بچه جلو پدر راه می رود.
عرض كردم : آقا! اين طفل كه دو ساله است!
امام(ع) تبسمى نمود و فرمود :
فرزندان انبياء و اولياء كه داراى منصب امامت و خلافت هستند، رشد و نماى آنان با ديگران فرق دارد. كودكان يك ماهه ما مانند بچه يك ساله ديگران مي باشند.
كودكان ما، در شكم مادر حرف مي زنند و قرآن مي خوانند و خدا را پرستش مي كنند و در ايام شيرخوارگى، فرشتگان به پرستارى آنها مشغول و هر صبح و شام براى اطاعت فرمان آنان فرود مى آيند.
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمْ أَزَلْ أَرَى ذَلِكَ الصَّبِيَّ كُلَّ أَرْبَعِينَ يَوْماً إِلَى أَنْ رَأَيْتُهُ رَجُلًا قَبْلَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ(ع) بِأَيَّامٍ قَلَائِلَ فَلَمْ أَعْرِفْهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ(ع) مَنْ هَذَا الَّذِي تَأْمُرُنِي أَنْ أَجْلِسَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ ابْنُ نَرْجِسَ وَ هُوَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ عَنْ قَلِيلٍ تَفْقِدُونِّي فَاسْمَعِي لَهُ وَ أَطِيعِي》
♦️من هر چهل روز آن طفل نازنين را مي ديدم، تا آنكه چند روز پيش از وفات پدرش او را به صورت مردى ديدم و نشناختم.
لذا از امام(ع) پرسيدم :
اين كيست كه مي فرمائى پيش روى او بنشينم؟ فرمود : او پسر نرجس است كه بعد از من جانشين من خواهد بود، من بيش از چند روز ديگر ميان شما نيستم، بعد از وى فرمانبردارى كنيد!(۱)(۲)
📚منابع :
۱)کمال الدین شیخ صدوق، ص۴۲۹
۲)بحارالأنوار مجلسی، ج۵۱، ص۱۱
#اسنادالمصائب
.
.
#حکایات #امام_زمان علیه_السلام
1️⃣ #امام_زمان_علیه_السلام و جعفر کذّاب!👇
✅ابوالأدیان میگوید:
من از خدمتگزاران امام عسکری(ع) بودم و نامههای آن حضرت(ع) را به شهرها میبردم.
در طی مسمومیتی که امام(ع) با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم.
حضرت(ع) نامههایی نوشت و فرمود:
📋«اِمْضِ بِهَا إِلَى اَلْمَدَائِنِ فَإِنَّكَ سَتَغِيبُ خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْماً وَ تَدْخُلُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى يَوْمَ اَلْخَامِسَ عَشَرَ وَ تَسْمَعُ اَلْوَاعِيَةَ فِي دَارِي وَ تَجِدُنِي عَلَى اَلْمُغْتَسَلِ»
♦️اینها را به مدائن میبری!
پانزده روز در سامرا نخواهی بود؛ روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند.
گفتم:سرور من! اگر چنین شود، امام(ع) بعد از شما کیست؟
حضرت(ع) فرمود :
📋«مَنْ طَالَبَكَ بِجَوَابَاتِ كُتُبِي فَهُوَاَلْقَائِمُ»
♦️هر کس جواب نامههایم را از تو مطالبه کند، قائم بعد از من، اوست!
گفتم:نشانه دیگری بفرمایید.
ایشان فرمودند :
📋«مَنْ يُصَلِّي عَلَيَّ فَهُوَ اَلْقَائِمُ بَعْدِي»
♦️هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من اوست.
گفتم:نشانه دیگری بفرمایید.
و نیز فرمود:
📋«مَنْ أَخْبَرَ بِمَا فِي اَلْهِمْيَانِ فَهُوَ اَلْقَائِمُ بَعْدِي»
♦️هر کس از آنچه در میان همیان(کمربند) است، خبر دهد، او امام بعد از من است.
هیبت و عظمت امام(ع) مانع شد که بپرسم؛ مقصود از آنچه در همیان است، چیست؟
من نامههای آن حضرت(ع) را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرا شدم.
دیدم همان طور که امام(ع) فرموده بود، از خانه ایشان صدای ناله بلند است.
و نیز دیدم برادرش جعفر، در کنار خانه آن حضرت(ع) نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک میگویند.
من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم : اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است!
زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب میخورد و قمار می کرد و اهل تار و طُنبور بود!
من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولی از من چیزی نپرسید.
در این هنگام، عقید خادم خانه امام حسن عسکری(ع) بیرون آمد و به جعفر گفت:
جنازه برادرت را کفن کردند؛ بیایید نماز بخوانید.
جعفر وارد خانه شد و شیعیان در اطراف او بودند.
وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری(ع) را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند.
جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام(ع) نماز گذارد.
وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاهموی که دندانهای پیشینش قدری باهم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت :
📋«تَأَخَّرْ يَا عَمِّ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّلاَةِ عَلَى أَبِي»
♦️عمو! کنار برو! من باید بر پدرم نماز بخوانم!
جعفر در حالی که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت.
آن کودک بر جنازه امام(ع) نماز خواند و حضرت(ع) را در خانه خود، در کنار قبر پدرش امام هادی(ع) دفن کردند.
بعد همان کودک رو به من کرد و گفت:ای مرد بصری! جواب نامهها را که همراه تو است بده!
جواب نامهها را به وی دادم و با خود گفتم:این دو نشانه [نماز بر جنازه و خواستن جواب نامهها]؛ حالا فقط همیان مانده!
آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است.
حاجِز وَشّاء که حاضر بود به جعفر گفت:آن کودک چه کسی بود؟
جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیدهام و نمیشناسم.
در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن عسکری(ع) پرسیدند، و چون دانستند که امام(ع) رحلت فرموده است، گفتند:جانشین امام(ع) کیست؟
حاضران جعفر را نشان دادند.
آنها به جعفر سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند:نامهها و پولهایی آوردهایم؛ بفرمایید بگویید؛ نامهها را چه کسانی نوشتهاند و پولها چقدر است؟
جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گَرد جامههای خود را پاک میکرد، گفت:
📋«تُرِيدُونَ مِنَّا أَنْ نَعْلَمَ اَلْغَيْبَ؟»
♦️شما از ما انتظار دارید علم غیب بدانم؟
در این میان، خادمی از خانه بیرون آمد و گفت :
نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند.
نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند:
📋«اَلَّذِي وَجَّهَ بِكَ لِأَخْذِ ذَلِكَ هُوَ اَلْإِمَامُ»
♦️هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است.(۱)
📚منبع:
۱)کمال الدین شیخ صدوق، ج۲، ص۴۷۵
#اسنادالمصائب
.