eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
614 ویدیو
840 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. *مقبل کاشانی* شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده. هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ربریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته. یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا. در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند. یک عده از افراد بر میگردند کاشان. یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری. از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت. با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه. همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن. *مقبل میگه* ؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند. *مقبل میگه* : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید. ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد. حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود. حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان. و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش : *کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا* *در خاک و خون طپیده میدان کربلا* *گر چشم روزگار بر او زار میگریست* *خون میگذشت از سر ایوان کربلا* *نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک* *زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا* *از آب هم مضایقه کردند کوفیان* *خوش داشتند حرمت مهمان کربلا* *بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید* *خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا* *زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد* *فریاد العطش ز بیابان کربلا* - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود : ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . *محتشم ادامه داد :* *روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار* *خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار* - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود ؛ باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده. محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله : *این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست* *وین صید دست و پا زده در خون حسین توست* *این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی* *دود از زمین رسانده به گردون حسین توست* *این ماهی فتاده به دریای خون که هست* *زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست* - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند. و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند: *خاموش محتشم که دل سنگ آب شد* *بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد* *خاموش محتشم که از این حرف سوزناک* *مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد* - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد. پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت. *مقبل میگوید* : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند. *مقبل گوید* رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم: 👇
نه ذوالجناح دگر تاب قامت داشت* *نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت* *هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید* *عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید* *بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد* *اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد* تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود . ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد : ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.. .
. 💢فلسفه عزاداری قبل عاشورا💢 عرف جامعه به این است که در روز سالگرد عزاداری میشود و این در مورد بقیه اهل بیت ع پیروی میشود چرا در مورد امام حسین ع چنین نیست؟ ✅جواب 1️⃣اولا دلیل به استقبال عاشورا رفتن ، تبعیت از معصوم ع می باشد. طبق روایتی امام کاظم ع به استقبال ده روزه عاشورا رفته و هر سال این ده روز را نمی خندیدند و عزادار بودند 👌امام رضا «ع» فرمود: # محرم ماهى بود كه اهل جاهليت نبرد را در آن حرام میدانستند و خون ما را در آن حلال شمردند و حرمت ما را هتك كردند و ذرارى و زنان ما را اسير كردند و آتش بخيمه هاى ما زدند و آنچه بنه در آن بود چپاول كردند و در امر ما رعايتى از رسول خدا «ص» نكردند روز شهادت حسين «ع» چشم ما رازخم كرد و اشك ما را روان ساخت و عزيز ما را در زمين كربلا خوار كرد و گرفتارى و بلا بما دچار ساخت تا روز قيامت بر مانند حسين بايد گريست اين گريه گناهان بزرگ را بريزد سپس فرمود پدرم را شيوه بود كه چون محرم ميشد خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود تا روز دهم روز دهم روز مصيبت و حزن و گريهاش بود و ميفرمود در اين روز حسين كشته شد 📚الأمالي (للصدوق) ص 128 پس علت واقعی این استقبال تبعیت از امام کاظم ع می باشد. 📕ثانیا چون امام حسین ع خاص می باشند لذا احکام و آداب خاص خودشان دارند.لذا امام کاظم ع چنین عمل میکردند در واقع اسلام مدیون خون حضرت است و بقا تشیع توسط ایشان امضا و مسجل شده است و این نقش بسیار خاص ایشان بود که امتیازاتی از طرف خدا به ایشان داده شده است 📘الأمالي (للطوسي) ص 317 المجلس الحادي عشر و این موجب تجلیل و استقبال از عاشوراست در واقع زنده نگه داشتن عاشورا ضامن بقا شیعه و اسلام ناب محمدی است لذا همه اهل بیت ع برای ایشان گریسته توصیه به عزاداری نموده اند.... .
. 🔳 مصیبت علی اکبر علیه السلام در غزل حافظ مرحوم حجّت الاسلام و المسلمین سید ضیاءالدین درّی یکی از وعاظ و اهل منبر درجه اول تهران و استاد علوم معقول بود. معمولاً در تهران رسم بر این بوده که اگر واعظی را برای یک دهه منبر رفتن در مجلسی دعوت می کردند، در شب آخر نیز وی را برای همین دهه در سال بعد دعوت می‌کردند. در آخرین سالی که مرحوم درّی در قید حیات بود یک شب از دهه محرم (شب هشتم یا نهم) جوانی از ایشان پرسید: مراد از این شعر حافظ چیست؟ مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد مرحوم درّی در جواب وی گفت: توضیح آن را بر فراز منبر می‌دهم تا برای مستمعین سودمند باشد. چون به منبر رفت به داستان نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و نیز ماجرای نان جوین خوردن حضرت علی (ع) در تمام مدت عمر اشاره کرد و گفت: مراد از لفظ شیخ در این بیت حضرت آدم است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد، ولی به آن وفا نکرد و گندم را خورد و مراد از پیرمغان حضرت علی علیه السلام است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد و در واقع او به وعده عدم تناول گندم وفا کرد. این مجموعه تفسیر شعر حافظ بود که نام برده بر فراز منبر شرح داد، قبل از پایان سال مرحوم درّی از دار دنیا به عالم عقبی کوچ نمود و نتوانست در دهه محرم سال بعد در آن مجلس شرکت کند، درست در سال بعد و در همان شب از دهه محرم که این جوان در مورد شعر حافظ از مرحوم درّی سوال کرد، آن واعظ فاضل را در عالم رویا دید که به نزدش آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنای شعری را پرسیدی و من آنگونه پاسخ دادم ولی چون به این عالم آمده‌ام شرح آن به شیوه‌ای دیگر برایم منکشف شده است. مراد از شیخ حضرت ابراهیم (ع) و منظور از پیرمغان حضرت سیدالشهدا (ع) می‌باشد و مقصود از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم (ع) بدان امر خداوند وعده وفا داد، اما حقیقت وفا را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا با ذبح فرزندش حضرت علی اکبر (ع) انجام داد، فردای آن شب این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم درّی آمد و ماجرای خواب را برای حاضرین در مجلس تعریف کرد که با بیان آن، انقلابی در مجلس مذکور روی داد. (۱) 📚منبع: معجزات و کرامات امام حسین(ع)، اثر عباس عزیزی، صفحه ۲۸۷؛ به نقل از روح‌ مجرد، صفحه ۴۵۵ ۱۴۴۴ .
. بعد از محبت و قبول ولایت اهلبت و اعلام برائت از دشمنان اهلبیت، همه تلاش ما برای شرکت در عزای حسینی ، برای رسیدن به مقامِ معیّت با امام حسین است. (بقولی چسبیده به امام حسبن بشیم و جدا نشیم). اونوقت همانطور که برای دوستمان ، وقتی عزادار میشود، تلاش و مشارکت میکنیم و ما هم خودمان را صاحب عزا میدانیم، در عزای حسینی هم ما میشویم صاحب مصیبت و عزا دار میشویم و این همان مقامی است که در زیارت عاشورا میخوانیم( فی مقامی هذا... ) وقتی صاحب عزا شدیم و فهمیدیم که خداوند بابت مصیبت های وارده بما مزد میدهد، آنگاه در سجده زیارت عاشورا خدا را بخاطر سهیم شدن در این مصیبت شکر میکنیم. اونوقته که میفهمیم؛ اللهم اجعل مهیای مهیا .... یعنی مثل امام حسین و معصومین دیگر عامل به دستورات الهی باشیم و مثل رسول اکرم و معصومبن که عزادار امام حسین هستند، ما هم در این مصیبت با آنها خودمان را شریک بدانیم و بسوزیم و ندبه کنیم و مجلس بگیریم. پس نتیجه ی این زندگیه عاملانه و مشارکت در عزای اهلبیت، این میشود که از خدا بخواهیم ما را هم به مقام محمود ( که مختص رسول اکرم است )برساند و ما را در این راه پیروی از اهلبیت ثابت قدم بدارد. اما چطور به مقام محمود برسیم؟ این مقام رسول الله است و مقام شفاعت ایشان و اهلبیت است؟! این انس و الفت و معیت ما در دنیا با اهلبیت و امام حسین ، و شناخت مصائب امام حسین، ما را مستحق این میکند تا در قیامت که کفه ی اعمالمان سبک است و مثلا حق الناس و ... برعهده داریم، از مساعدت ۱۴ معصوم بهره مند شویم. چگونه؟ وقتی مثلا پیامبر که اشرف مخلوقات است و یا امیرالمومنین که انسان کامل است، ثواب یک ذکر و یا یک نماز خود را بما بدهند، ما میتوانیم بدهی خود را تسویه کنیم و اضافه هم بیاوریم و لذا ما هم صاحب مقام شفاعت میشویم و میتوانیم به دیگر محبان اهلبیت به اذن الله کمک کنیم. این همه با کسب معارف اهلبیت و درک مصائب ایشان ، بویژه مصائب امام حسین حاصل میشود پس باید قدرِ حضور در مجالس اهلبیت را بدانیم. ان شاالله 👉 ................................... . جهان پایان خوبی با حسین ابن علی دارد تو تنها گریه کن در روضه باقی را به او بسپار ................. منظور از ذبح عظيم کيست؟ وفديناه بذبح عظيم؛ «به عوض او، ذبح عظيمي را پذيرفتيم.»(1)در داستان حضرت ابراهيم‌ که در خواب ديد بايد فرزندش اسماعيل را قرباني کند، در قرآن مجيد در سوره صافّات گفته شده است: هنگامي که با او به مقام سعي و کوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم که تو را ذبح مي‌کنم، نظر تو چيست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داري اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت،هنگامي که هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاک نهاد،او را ندا داديم که: اي ابراهيم!آن رؤيا را تحقق بخشيدي (و به مأموريت خود عمل کردي)!» ما اين گونه، نيکوکاران را جزا مي‌دهيم!اين مسلما همان امتحان آشکار است!ما ذبح عظيمي را فداي او کرديم،و نام نيک او را در امتهاي بعد باقي نهاديم»!(2) غالب مفسّران شيعه و اهل‌سنّت در اين جا گفته‌اند که مراد از «ذبح عظيم»، «کبش» (قوچ) است و به گفته علاّمه طباطبايي چون اين ذبح به امر الهي است «عظيم» ناميده شده است؛ وگرنه خود ذبح، في نفسه عظيم نبوده است. بعضي از مفسران شيعه از جمله در تفسير صافي، در تفسير برهان، در تفسير نور الثقلين، و مرحوم مجلسي در بحار الانوار، طبق حديثي که در عيون اخبار الرّضا روايت شده است، نقل کرده‌اند که در اين جا مراد از «ذبح عظيم» حضرت امام حسين است که از ذريه ابراهيم‌ است و او قرباني عظيمي بود که جانشين ذبح اسماعيل قرار گرفت. ترجمه حديث از اين قرار است: «عبد‌الواحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري که در نيشابور عطار بود، در سال 352 نقل کرد که گفت اين حديث را از محمد بن علي بن قتيبه نيشابوري شنيدم که او نيز از فضل بن شاذان شنيده بود که گفت شنيدم از حضرت رضا( عليه السلام) که مي‌فرمود: چون خداوند به حضرت ابراهيم‌ دستور داد که به جاي ذبح اسماعيل، قوچي که فرستاده بود، ذبح کند، ابراهيم‌ در دل آرزو کرد که کاش فرزندش اسماعيل را به دست خود قربان کرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدري که فرزندش را ذبح کرده به درد آيد و سزاوار والاترين درجات اهل ثواب که در مصائب صبر مي‌کنند، بگردد. خداوند ـ به او وحي کرد که اي ابراهيم محبوب‌ترين خلق من نزد تو کيست؟ گفت: يا رب هيچ آفريده‌اي از آفريدگانت براي من محبوب‌تر از حبيبت محمّد نيست. خداوند وحي کرد که يا ابراهيم آيا او عزيزتر است يا خودت؟ پاسخ داد:او عزيزتر است. خداوند پرسيد: فرزند او براي تو عزيزتر است يا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود: قرباني شدن فرزند او به‌ظلم و ناحق به دست دشمنانش بيش تر دل تو را به درد مي‌آورد يا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قرباني شدن او به دست دشمنان
. یکی از شخصیت‌های برجسته‌ای که از نقش‌آفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنه‌های جاودانه‌ای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بن علی (علیه‌السّلام) است. وی از یک طرف در صحنه نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد، و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین (علیه‌السّلام) چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ، از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد می‌شود. عباس به معنای چهره درهمط کشیده است و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. وی فرزند علی (علیه‌السّلام) و برادر حسین (علیه‌السّلام) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس (علیه‌السّلام) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می‌دانست. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس (علیه‌السّلام) یکی دیگر از برگ‌های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است. حضرت اباالفضل العباس (علیه‌السّلام) در واقعه کربلا ۳۴ سال داشت و از این مدت، چهارده سال در رکاب پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و نُه سال همراه برادرش امام مجتبی (علیه‌السلام) و یازده سال در خدمت امام حسین (علیه‌السلام) زیست. القاب آن حضرت قمر بنی‌هاشم،   سقّاء،   علمدار،   العبد الصالح   المواسی الصابر،   و المحتسب   شمرده شده است. ۱.۱ - بصیرت و ایثار امام صادق (علیه‌السلام) در وصف عبّاس می‌فرماید: «کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْایمانِ، جاهَدَ مَعَ اَبی‌ عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السلام) وَاَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا؛ عموی ما عباس (علیه‌السلام) دیده‌ای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه حسین (علیه‌السلام) جهاد کرد و از امتحان سرافراز بیرون شد و سرانجام به شهادت رسید.»  امام سجاد (علیه‌السلام) عموی خود عباس را چنین توصیف می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِیَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ واَبْلی وفَدی اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَداهُ فَاَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَیْن یَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فی‌ الْجَنَّةِ کَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ اَبی‌ طالِبْ علیه السلام؛ وَانَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَةِ؛ خدایْ عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آن‌که دست‌هایش از پیکر جدا گردید. آن‌گاه خداوند به جای آن‌ها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند، همان‌سان که برای جعفر طیار قرار داد. عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه می‌خورند.»   - رد امان‌نامه دشمن نخستین ماموریت حضرت عباس (علیه‌السلام) در واقعه کربلا عصر روز نهم انجام شد که به فرمان برادر به نزد دشمنان رفت و از آنان خواست که شب را به آنان مهلت دهند تا با خداوند به راز و نیاز بپردازند.   در همین هنگام کزمان، غلام عبداللَّه بن ابی‌محل که دائی‌زاده حضرت ابوالفضل (علیه‌السّلام) بود، امان‌نامه‌ای را که شمر و عبداللَّه ابن ابی‌المحل از ابن‌ زیاد گرفته بودند برای او و برادرانش آورد. هنگامی که چشم فرزندان ام‌ البنین به امان‌نامه افتاد گفتند: سلام ما را به دایی‌مان برسان و بگو ما نیازی به امان شما نداریم، امان خدا از امان‌زاده سمیه بهتر است.  بنا به روایتی شمر که خود نیز از قبیله بنی‌ کلاب بود پشت خیمه‌ها آمد و بانگ برآورد کجایند خواهرزادگانم؟! فرزندان علی (علیه‌السلام) او را جواب ندادند. امام (علیه‌السلام) فرمود: او را پاسخ دهید، هر چند فاسق باشد.   عباس و جعفر و عثمان بیرون شدند و پرسیدند تو را چه شده است؟ و چه می‌خواهی؟ گفت: ‌ای خواهرزادگانم، سوی من آیید، چون در امان هستید و خویش را با حسین به کشتن مدهید!  آنان او را ناسزا داده، گفتند: خدای لعنت کند تو و امان‌نامه‌ات را! آیا چون دایی ما هستی ما را امان می‌دهی؟! ولی فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نباشد؟ آیا به ما فرمان می‌دهی از ملعون و ملعون‌زاده‌ها اطاعت کنیم؟ شمر خشمگین گشت و از آنجا دور شد.  شب عاشورا، امام (علیه‌السلام) یارانش را فراخواند و ضمن ایراد خطبه، بیعت خود را از آنان برداشت و فرمود: بروید، اینان با من کار دارند. در این هنگام نخستین کسی که اظهار وفاداری کرد، عباس بن علی (علیه‌السلام) بود. وی عرض کرد: چرا چنین کنیم؟ آیا برای این‌که پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هیچ‌گاه آن روز را نیاورد و به ما نشان ندهد!  .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. یکی از شخصیت‌های برجسته‌ای که از نقش‌آفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنه‌های جاودانه‌ای از وفادار
. سقایی خیام یکی  از شئون و افتخارات حضرت عباس (علیه‌السّلام) در کربلا، سقایی یعنی تهیه و تامین آب برای اردوی حسینی بود، زیرا از روز هفتم، آب را به روی آن‌ها بسته بودند. به همین مناسبت، یکی از القاب او «سقا» بود.  مصراعی از رجزهای حضرت عباس (علیه‌السّلام) مؤید این امر است. (انی انا العباس اغدو بالسقا) بعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین (علیه‌السّلام) شدت یافته بود. امام و برادرش عباس (علیه‌السّلام) در صدد تهیهٔ آب برآمدند. با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند.  (انّ الحسین (علیه‌السّلام) لمّا غلب علی عسکره العطش رکب المسناة یرید الفرات....)   عباس (علیه‌السّلام)، همچنان پیشاپیش حسین (علیه‌السّلام) حرکت می‌کرد و می‌جنگید و به هر سو که حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت، او نیز به همان سو می‌رفت.  در این هنگام امام حسین (علیه‌السّلام) روی سیل بند کنار فرات رفته، به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بن سعد از حرکت او جلوگیری کردند. مردی از قبیله بنی دارم  گفت: میان او و آب حایل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند.  حسین بن علی (علیه‌السّلام) مرد دارمی را نفرین کرد و گفت: خداوندا، تشنه‌اش گردان. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت، هرچه می‌نوشید سیراب نمی‌شد، به گونه‌ای که چیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده ترکید.  آن مرد از نفرین امام خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین (علیه‌السّلام)، تیر را بیرون آورد، آنگاه دست‌هایش را زیر گلو گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید، آنگاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت می‌کنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت می‌کنند». (اللَّهُمَّ إنّي أشكو إلَيكَ ما يُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ ۱.۴ - رجزهای حماسی آن‌گاه لشکر دشمن، عباس را از هرطرف محاصره و او را از امام حسین (علیه‌السّلام) جدا کردند. حضرت عباس (علیه‌السّلام) که از برادرش جدا شده بود، به تنهایی با آنان جنگید.  او در حالی‌که حمله می‌کرد این رجز را می‌خواند: « أقسمت باللّه الأعزّ الأعظم ••• و بالحجون صادقا و زمزم و بالحطيم و الفنا المحرّم ••• ليخضبنّ اليوم جسمي بدمي دون الحسين ذي الفخار الأقدم ••• إمام أهل الفضل و التكرم سوگند به خدای بزرگ و ارجمند، و سوگند راستین به حجون و زمزم، سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدس در کعبه، امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت، یعنی حسین (علیه‌السّلام) که دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد.»  خوارزمی می‌گوید: حضرت عباس (علیه‌السّلام) در حالی‌که برای آوردن آب عازم شده بود، این‌گونه رجز می‌خواند: «لاارهب الموت اذا الموت زقا ••• حتٰی اُواری فی المصالیت لقا نفسی لنفس المُصطفی الطهر وقا ••• انّی انا العبّاس اغدو بالسقا و لا اخاف الشر یوم المُلتقی آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم. جان من فدای (حسین) برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است. آن روز که با شر روبه‌رو گردم، از آن نمی‌هراسم.» ، آنگاه حمله برد و دشمن را متفرق کرد. ۱.۵ - شهادت مرحوم مجلسی کیفیت شهادت حضرت را چنین بیان می‌کند: آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود. عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم. امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و‌ اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت. در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موکّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند. وارد فرات شد ... و مشک را پر از آب کرد. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره کرد. در گرماگرم نبرد و تلاش حضرت عباس (علیه‌السّلام) برای رساندن آب به خیام، یکی از یزیدیان به نام زید بن ورقاء جهنی زَیدُ بن وَرقاءَ الجُهَنِی،   با کمک فردی دیگر به نام حَکیمُ بن طُفَیل  ضربتی بر دست راست عباس (علیه‌السّلام) وارد کرد. حضرت عباس (علیه‌السّلام) مشک را بر شانه چپ قرار داد، شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده، این رجز را می‌خواند: «والله
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. یکی از شخصیت‌های برجسته‌ای که از نقش‌آفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنه‌های جاودانه‌ای از وفادار
ِ إنْ قَطعْتمُوا يَمينِي ••• إنّي اُحامي أبداً عنْ دِيني وعنْ إمامٍ صادقِ اليقينِ ••• نجلِ النَّبيِّ الطّاهرِ الأمينِ به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع می‌کنم.» عباس (علیه‌السّلام) آنقدر جنگید که بی‌حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل که پشت نخلی کمین کرده بود، ضربتی بر دست چپ وی وارد کرد و آن‌را از تن جدا کرد. عباس (علیه‌السّلام) آن موقع این رجز را خواند: «يا نفسُ لا تَخشَي منَ الكفّارِ ••• وأبشِري برحمةِ الجبّارِ معَ النبيِّ السيّدِ المُختارِ ••• قدْ قَطعُوا ببغيهمْ يَساري فأصلِهمْ يا ربِّ حَرَّ النّارِ ای نفس، از کفار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند، پروردگارا، آنان را به آتش (دوزخ) وارد کن.» آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: «یا اخا ادرک اخاک؛ ‌ای برادر، برادرت را دریاب.» قبل از آمدن امام حسین (علیه‌السلام) آن ملعون جلو آمد و با عمودی آهنین ضربتی بر فرق مبارکش زد. (فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَديد)  حضرت عباس (علیه‌السّلام) بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت   و بدین‌گونه پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید. ۱.۶ - امام بر نعش برادر چون امام حسین (علیه‌السّلام)، برادرش عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد [۶۵]  و با حالت انکسار فرمود: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ‌ حِيلَتِي‌؛ اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد.»  در زیارت ناحیه مقدسه از عباس بن علی (علیه‌السّلام) چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی ابی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ اَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی اَخاهُ بِنَفْسِهِ، اَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ اَمْسِهِ، الْفادی‌ لَهُ الواقی‌ السَّاعی‌ اِلَیْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ یَداه؛ سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، آن‌که در راه برادر از جان خود گذشت. همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد. خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن‌ آب نمود و دستانش جدا گردید.»  .
. ✍دو نقل در شهادت علیه_السلام طبق مقاتل :👇 1⃣نقل معتبر : الف)نقل شیخ مفید(متوفی۴۱۳ق) ب)نقل سید بن طاووس(متوفی۶۶۴ق) 2⃣نقل غیر معتبر : الف)نقل علامه مجلسی(متوفی۱۱۱۰ق) .👇👇
1️⃣طبق نقل نقل شیخ مفید و سید بن طاووس :👇 👤شیخ مفید می نویسد : 📋《حَمَلَتِ اَلْجَمَاعَةُ عَلَى اَلْحُسَيْنِ(ع) فَغَلَبُوهُ عَلَى عَسْكَرِهِ وَ اِشْتَدَّ بِهِ اَلْعَطَشُ فَرَكِبَ اَلْمُسَنَّاةَ يُرِيدُ اَلْفُرَاتَ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ اَلْعَبَّاسُ(ع) أَخُوهُ فَاعْتَرَضَتْهُ خَيْلُ اِبْنِ سَعْدٍ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ فَقَالَ لَهُمْ : وَيْلَكُمْ حُولُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلْفُرَاتِ وَ لاَ تُمَكِّنُوهُ مِنَ اَلْمَاءِ! فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ(ع) : اَللَّهُمَّ أَظْمِئْهُ! فَغَضِبَ اَلدَّارِمِيُّ وَ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِي حَنَكِهِ فَانْتَزَعَ اَلْحُسَيْنُ(ع) اَلسَّهْمَ وَ بَسَطَ يَدَهُ تَحْتَ حَنَكِهِ فَامْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ بِالدَّمِ فَرَمَى بِهِ ثُمَّ قَالَ : اَللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ وَ قَدِ اِشْتَدَّ بِهِ اَلْعَطَشُ وَ أَحَاطَ اَلْقَوْمُ بِالْعَبَّاسِ(ع) فَاقْتَطَعُوهُ عَنْهُ فَجَعَلَ يُقَاتِلُهُمْ وَحْدَهُ حَتَّى قُتِلَ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ كَانَ اَلْمُتَوَلِّي لِقَتْلِهِ زَيْدَ بْنَ وَرْقَاءَ اَلْحَنَفِيَّ وَ حَكِيمَ بْنَ اَلطُّفَيْلِ اَلسِّنْبِسِيَّ بَعْدَ أَنْ أُثْخِنَ بِالْجِرَاحِ فَلَمْ يَسْتَطِعْ حَرَاكاً》 ♦️لشكر دشمن بر امام حسين(ع) حمله كرد و یاران ایشان را از پاى درآوردند. تشنگى بر آن حضرت(ع) سخت شد، پس حضرت(ع) بر شتر مسناة سوار شده و به سوى فرات به راه افتاد و برادرش عباس(ع) نيز همراه او بود. پس سواره نطامیان لشكر ابن سعد لعین سر راه بر آنها قرار گرفتند و مردى از قبیله بنى دارم در ميان آنها بود. پس به لشگر گفت : واى بر شما! ميانۀ او و فرات حائل شويد و نگذاريد به آب دسترسى پيدا كند. در این هنگام امام حسين(ع) فرمود : پروردگارا! اين مرد را به تشنگى دچار كن! آن مرد دارمى ناپاك خشمگين شد و تيرى به سوی آن حضرت(ع) پرتاب كرد و آن تير در زير چانۀ آن حضرت(ع) فرو رفت. امام حسين(ع) آن تير را بيرون كشيد و دست زير چانه گرفت که دو مشت آن حضرت(ع) پر از خون شد و ایشان خونها را به هوا ريخت. سپس فرمود : پروردگارا! من به تو شكايت میکنم از آنچه اين مردم در پبارۀ پسر دختر پيغمبرت رفتار کردند. آنگاه به جاى خويش بازگشت و تشنگى سخت بر او غلبه كرده بود و از آن سو لشكر دور عباس(ع) را گرفته و به او حمله‌ور شدند و او به تنهائى با ايشان جنگ می كرد تا اینکه برداشتن زخمهاى سنگين و از بین رفتن نيروى حرکت، توسط زيد بن ورقاء حنفى و حكيم بن طفيل سنبسى به شهادت رسید.(۱) 📚منبع : ۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۵ ._._._._._._._._._._._._._._._._._._._. 👤سید بن طاووس می نویسد :👇 روای می گوید : 📋《وَ اِشْتَدَّ اَلْعَطَشُ بِالْحُسَيْنِ(ع) فَرَكِبَ اَلْمُسَنَّاةَ يُرِيدُ اَلْفُرَاتَ وَ اَلْعَبَّاسُ(ع) أَخُوهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَيْلُ اِبْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ اَلْحُسَيْنَ(ع) بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِي حَنَكِهِ اَلشَّرِيفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ يَدَيْهِ تَحْتَ حَنَكِهِ حَتَّى اِمْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ اَلدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ : اَللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ ثُمَّ اِقْتَطَعُوا اَلْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ فَبَكَى اَلْحُسَيْنُ(ع) لِقَتْلِهِ بُكَاءً شَدِيداً!》 ♦️تشنگى بر امام حسين(ع) سخت شد، و بر مركب مسنّات نشسته و ارادۀ فرات را نمود و اين در حالى بود كه برادرش عباس(ع) در پيش رويش، قرار داشت. لشكر عمر بن سعد متعرّض آنان شدند، و مردى از قبیله بنى دارم تيرى به سوى امام حسين(ع) گشود كه به زير زنخ امام(ع) اصابت كرد. امام حسین(ع) تير را كشيد و دست زير زنخ گرفت تا دو كف دست از خون آكنده شد و آن را پرتاب كرد و گفت : خداوندا حقّا از آنچه به فرزند دختر پيامبر شده و مى‌شود نزدت شكايت دارم. بعد حضرت عبّاس(ع) را از امام حسين(ع) جدا كردند و او را احاطه نمودند تا آن كه او را شهيد نمودند. امام حسين(ع) در مرگ برادرش به شدّت گريست.(۲) 📚منبع : ۲)اللهوف ابن طاووس، ص۹۵  .
2⃣طبق نقل علامه مجلسی :👇 👤علامه مجلسی می نویسد :👇 عده ای از اصحاب نقل کردند که؛ 📋《لَمَّا رَأَى وَحدَتَه أَتَى أَخَاهُ وَ قَالَ : يَا أَخِي هَل مِن رُخصَةِِ؟》 ♦️وقتی كه عباس(ع) تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت حضرت امام حسین(ع) و عرضه داشت : برادر! آيا رخصت جهاد به من مى‏ دهى؟ 📋《فَبَكَى الحُسَينُ(ع) بُكَاءً شَدِيدَاً》 ♦️امام حسين(ع) گريه شديدى كرد.  📋《ثُمَّ قَالَ : يَا أَخِي! أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی》 ♦️بعد فرمود : اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد. 📋《فَقَالَ الْعَبَّاسُ : قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ》 ♦️عباس(ع) عرضه داشت : آقا سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. مي خواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.  📋《فَقَالَ الْحُسَيْنُ(ع) : فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ》 ♦️امام حسين(ع) فرمود : مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.  📋《فَذَهَبَ العَبَّاسُ وَ وَعَظَهُم وَ حَذَرَهُم فَلَم يَنفَعهُم》 ♦️عباس(ع) رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد. 📋《فَرَجَعَ إِلَى أَخَيِهِ فَأَخبَرَهُ》 ♦️عباس(ع) به سوى امام حسين(ع) مراجعت و آن حضرت(ع) را آگاه نمود.  📋《فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ : العَطَشَ! اَلعَطَشَ!》 ♦️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد مي زنند : العطَش! العطَش!  📋《فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ》 ♦️حضرت عباس(ع) بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه‏ فرات گرديد.  📋《فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ》  ♦️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.  📋《وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم》 ♦️او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت. 📋《وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ》 ♦️و بنا به آنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.  📋《فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ》 ♦️وقتى خواست مشتى آب بياشامد بياد تشنگى امام حسين(ع) و اهل بيت آن حضرت(ع) افتاد و آب را ريخت.  📋《وَ مَلَأَ القُربَةَ وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَةِ》 ♦️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت و سپس متوجه خيمه‏ ها گرديد.  📋《فَقَطَعُوُا عَليَه‏ الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ》 ♦️دشمنان سر راه بر آن حضرت(ع) گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.  📋《فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا》 ♦️حضرت عباس(ع) با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت(ع) را قطع كرد.  📋《فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ》  ♦️آن بزرگوار مشك را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.  📋《فَحَمَلَ القُربَةَ بِأَسنَانِهِ》 ♦️حضرت عباس(ع) بناچار مشك را به دندان گرفت.  📋《فَجَاءَه سَهمُ فَأَصَابَ القُربَةَ وَ أَريِقَ مَاؤَهُا》 ♦️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت. 📋《ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ》 ♦️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت! 📋《فَانقَلبَ عَن فَرَسِهِ》 ♦️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد  📋《وَ صَاحَ إِلَى أَخِيِه الحُسَينِ(ع) أَدرِكنِي》 ♦️و فرياد زد : يا اخا ادركنى! 📋《فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى》 ♦️وقتى امام حسين(ع) آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد. 📋《وَ قَالَ الحُسَينُ(ع) : الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي》 ♦️امام حسين(ع) فرمود : يعنى الان پشتم شكست و راه چاره‏ ام قليل و اندك شد.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج‏۴۵، ص۴۱ .