eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. خدایا به حق اون آقایی که ، امشب فرزندانش دورِ بسترش ، نگاه به صورت بابا میکنند ، بابا از هوش میره ، گاهی به هوش میاد ، اشکشون سرازیره ، بابا چشمشو باز کرد ، یه نگاه به ابی عبدالله کرد ، دید ابی عبدالله داره گریه میکنه ، فرمود : حسینم ، تو گریه نکن بابا ... همه ی عالم باید برای تو گریه کنند ، حسین ... امشب هر کسی که احساس یتیمی میکنه ، امیرالمومنین پدر همه ماست ، پدر اسلامِ ... امشب هر کسی احساس یتیمی میکنه ، اشک تو چشمش حلقه زده ، بدونه امیرالمومنین به فرزندی قبولش کرده ... یا علی یا علی یا علی ... اما بیشتر از همه دختر گریه میکنه ، همه رفتند ، دختر جلو اومد ، بابا بابا بابا ... از« اُمِّ أیمَن » شنیدم من با حسینم کربلا میرم ... حسینم رو کربلا میکشند بابا ... بابا حدیث « اُمِّ أیمَن » صحیح هست یا نه ؟ حضرت فرمودند : بله دخترم ، هر چی « اُمِّ أیمَن » گفته ، درسته بابا ، اما یک جمله هم من بهت بگم زینبم : یه روزی تو رو به عنوان تو این کوفه میآرن ... حسییین ... گذشت ، تا اون روزی که بی بی زینب رو به عنوان اسیر آوردند ، یه نگاه به درو دیوار کوفه کرد ، گریه کرد ، یاد سخن باباش امیرالمومنین افتاد ... اما سادات ، یه وقت دید مردم دارن به آسمان اشاره میکنند ... آماده اید بگم ؟ سرش رو از محمل بیرون آورد ، یه نگاه کرد دید سر بریده ی حسینش ... الهی هیچ خواهری نبینه نبینه نبینه ... درسته شب شهادت امیرالمومنینِ ، ولی شب زیارتی امام حسینِ ... برادر همه ی مصیبت ها رو میدونستم ، اما دیگه نمیدونستم سر بریده ات بالای نیزه قرآن میخونه ... آخ بگم چه کرد ؟ یه مرتبه دیدند بی بی سر به چوبه ی محمل زد ؟ هر کجا نشستی ، یا حسییین ... تو همین اشک و حالت ، دستت رو بیار بالا ، قبل از دعا استغفار کن ، با نام ابی عبدالله ، خدا میبخشدمون ، دستت رو بیار بالا خجالت نکش : الهی العفو ... . . امشب سخن از هر دري مي گفت مولا از قطعه قطعه پيکري مي گفت مولا امشب حکايت از يزيد و ملک ري بود صحبت ز قرآن خواندن بر روي ني بود امشب علي با زينبش راز مگو داشت گويي سخن از بوسه ي زير گلو داشت امشب حسينش تشنه ي جام بلا بود هنگامه ي قالوا بلاي کربلا بود امشب علي بوسيد چشم مست عباس دست حسينش را سپردي دست عباس امشب به عباسش علي از آب مي گفت از تشنگي و از لب بي تاب مي گفت با سوز دل مي گفت اي نور دو عينم تا زنده اي جان تو و جان حسينم با سوز دل از تشنگي و آب مي گفت هر دم سخن ز آن گوهر ناياب مي گفت با چشم تر مي کرد ياد گاهواره مي داد شرح تير و حلق پاره پاره ناگه کشيد آهي و مولا رفت از هوش يعني چراغ عمر مولا گشت خاموش .............. آن شب به کوفه غوغایی بپا بود شوری بپا از ماتم شیر خدا بود آن شب علی با فرق تا ابرو شکسته می خواند شعر همسر پهلو شکسته از فرط غم در حال اغما  بود  آنشب مشاق  وصل روی  زهرا بود  آنشب آن شب پدر بهر پسر چشمان تر داشت گویی خبر از طشت و از لخت جگر داشت  آن شب سخن از هر دری می گفت مولا از قطعه قطعه پیکری می گفت مولا آن شب حکایت از یزید و ملک ری بود صحبت ز قرآن خواندن سر روی نی بود آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت گویی سخن از بوسه ی ریر گلو داشت آن شب حسینش تشنه ی جام بلا بود هنگامه ی قالو بلای کربلا بود آن شب علی بوسید چشم مست عباس دست حسینش را گذاشت در دست عباس آن شب به عباسش علی از آب می گفت از تشنگی و از دل بی تاب میگفت با سوز دل می گفت ای نور دو عینم تا زنده ای جان تو و جان حسینم ای نور دیده گر پدر را دوست داری باید که دست از دامن او بر نداری .
. قسمت چهارم ، گریز به من میخام یک سوال از خواهرانی که برادر دارند بکنم ، بگم کدوم خواهری طاقت داره ببینه قاتل روی سینه ی برادرش نشسته ؟ بمیرم برات زینب زینب ... تا نگاه کرد دید شمر روی سینه ی حسینش نشسته ، اول رویش را کرد جانب « عمرسعد ملعون » ، فرمود : یا عُمَر اَیُقْتَلُ اَبوعَبْدِ الله وَ اَنْتَ تَنْظُر ؟ نانجیب تو ایستادی ، دارن حسین منو سر می برند ؟ میگن آنقدر جانسوز ، بی بی این جمله رو فرمود ، که اشکِ نحس « عمرسعد ملعون » هم جاری شد !! اما اعتنا نکرد و روشو از حضرت برگردوند ... دختر امیرالمومنین (علیه السلام ) رو به لشکریان ، فرمود : وَیْحَکُمْ « وای بر شما » اَما فیکُمْ مُسْلِمْ ؟ آیا یک نفر مسلمان بینِ شما نیست ؟ ارشاد مفید ص۱۱۱ بحارالانوار ج۴۵ ص۵۵ متقل الحسین ابومخنف ص۱۹۵ این حالت بود که بی بی مضطر شده بود ، یک جمله گفت با بدن برادر ، صدا زد حسینم : یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ یه روز دیدم ، رو سینه ی پیغمبر بودی ، حسین ، ... ( اینجارو به یاد شهدا ناله بزن ) ، امروز هم رو خاک گرم کربلایی حسین ... هر کجا نشستی ناله بزن : یا حسیییین شمر دون لحظه ای خنجر مکِش از جفا پيش زینب مبر رأس برادر از قفا .. آخر هم ندید بی بی ، اگه می دید که « دق » میکرد ؟ ابی عبدالله تا متوجه شد زینب اومده بالا بلندی ، دیگه نای حرف زدن نداشت ، آخه خیلی نیزه خورده بود ، خیلی تیر خورده بود ، تشنه بود ، دیگه صداش جوهره نداشت ، با چشمش اشاره کرد : برگرد ... خواهره ، پنجاه و چند سال با حسین بوده ، می فهمه ... با گردش چشم هم می فهمه حسینش چی میگه ... « برگرد » چشم داداش ، میگی برگرد برمیگردم ، برگشت ... این دختر همون زهرائیه که تو مسجد مدینه تا علی ، سلمان را فرستاد ، فرمود سلمان برو به فاطمه بگو نفرین نکنه ، تا سلمان به حضرت گفت ، بی بی جان نفرین نکن ، بی بی یه نگاه کرد ، فرمود : سلمان ؟؟ سلمان عرضه داشت ، من نمیگم ، آقا امیرالمومنین میگه تا گفت علی میگه ، بی بی سرش رو پائین انداخت ، چشم ، نفرین نمیکنم ... زینب هم تا گردش چشم حسین رو دید ، برگشت ... چشم ، بلند شد برگشت ... اما سیدا ، عمه جان شما ، دو قدم میرفت ، بر میگشت ، هی نگاه به قتلگاه میکرد ، نزدیک خیمه که رسید ، دید زمین داره میلرزه ، هوا تیره و تار شد ، ناله داری بگم یا نه ؟ دوید تو خیمه ی زین العابدین ، آرام گریه نکن ، ناله بزن ، پسر برادرم چی شده ، زمین داره میلرزه ؟ فرمود عمه جان پرده رو بالا بزن ، تا پرده رو بالا زد ، دید سر بریده ی بابا ... ، حسییین ... سری به نیزه بلند است در برابر زینب ؟ خدا کند که نباشد ، سرِ برادر زینب ... حوائجتو بخواه ، مریضی داری ، حاجتی داری ؟ گرفتاری ؟ امام جواد کسی رو دست خالی رد نمیکنه ، خود امام رضا به ایشون نامه نوشت ... نوشت باباجان ، شنیدم بعضی از همراهانتون ، شما را از دری می برند و میارن ، که فقرا کمتر هستند ... بابا ، از دری رفت و آمد کن که فقرا بیشترن ... به فقرا کمک کن .. امشب بگو آقا فقیرم ، بگو یا امام جواد دستم خالیه ، یا امام جواد چیزی ندارم ، آقا گنهکارم ، بهم نگاه کن ... .
فیش چهارم عجل الله تعالی فرجه الشریف الله علیها بسم الله الرحمن الرحیم اللهم رب الشهر الرمضان... ماه رحمت شده و بهر تو ما منتظریم بهر دیدار تو ای روح دعا منتظریم خون شده از غم هجران تو قلب عالم یابن زهرا تو کجایی؟ تو کجا منتظریم ای صفابخش قلوب همه ی منتظران ای گل فاطمه برگرد بیا منتظریم صدا بزن امام زمان. رو یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان. همراه امام زمان با خدا مناجات کنیم... باز ماه رمضان آمد و مهمان توام بر سر سفره ی تو چشم به احسان توام باز ماه رمضان آمد و گریان هستم تو ببین حال تباهم که پریشان هستم با همه کثرت عصیان تو گرفتی دستم لطف تو شامل من بوده که مهمان هستم رمضان است که آغوش تو بر من باز است نیمه شب اشک و دعا با دل من دمساز است با همه بار گناهم تو نجاتم دادی دعوتم کرده ای و برگ براتم دادی یعنی از آتش دوزخ تو رهایم کردی و مرا شیفته ی کرب و بلایم کردی بار الها به پیمبر به علی و زهرا گنهم عفو نما و ببرم کرب و بلا کربلایی که غمش بُرده همه تاب و تَبَم شده دوریِ حرم غُصه ی هر روز و شبم در غروب رمضان تشنه و بی تاب شدم یاد لب تشنگیِ حضرت ارباب شدم یاد آن خنجرِ دشمن به روی حنجرِ شاه خواهرش از روی تَل سوی حسین کرده نگاه . «زینب‌ سلام الله علیها ندا داد: وَا أخَاهْ، وَا سَیِّدَاهْ، وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ! لَیْتَ السَّمَآءَ أَطْبَقَتْ عَلی‌ الاْرْضِ، وَلَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَی‌ السَّهْلِ. «ای‌ کاش‌ آسمان‌ بر زمین‌ می‌چسبید، و ای‌ کاش‌ کوه‌ها خُرد می‌شد و بیابان‌ها را پر می‌کرد.» وَیْحَکُمْ! أَمَا فِیکُمْ مُسْلِمٌ؟! «ای‌ وای‌ بر شما! ‌‌ای در بین‌ شما یک‌ نفر مسلمان‌ نیست‌؟!» هیچکس‌ جواب‌ او را نداد. » امان از دل زینب داره برادری رو از دست می ده که سالهای سال کنارش بود حتی شرط ازدواجش این بود با حسینش باشه اما الان داره بوی جدایی رو حس می کنه. «عمر بن‌ سعد نانجیب فریاد زد: پیاده‌ شوید و حسین‌ را راحت‌ کنید!» بزارید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بخونه. من از ناحیه بخونم براتون ...السَّلَامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضِیبِ سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیبِ، سلام بر آن گونه خاک آلوده السَّلَامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلِیبِ، سلام بر آن بدنِ برهنه السَّلَامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضِیبِ... سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته.... امان از دل زینب یه نگاهی به گودال کنه زبون حال بخونم آه.......... بلند مرتبه شاهم چه آمده به سرت؟! چقدر نیزه نشسته به رویِ بال و پرت! یکی یکی ز بلندیِّ تَل شمردم تا… هزار و نهصد و پنجاه زخم بر جگرت فقط تو از سر ِ زین بر زمین نیفتادی هزار مرتبه من را زمین زده خبرت غروب نیست، هوا روشن است، اما تو تمام دشت شده مثل دود در نظرت تویی که زینت دوش پیامبر بودی چرا به آخر گودال ختم شد سفرت؟! ........... ناله بزن یا زینب..... جا دارد اگر فلک کنون گریه کند با زخم دل و سوز درون گریه کند تو زینبی و مهدی زهرا شب و روز از بهر اسارت تو خون گریه کند .
. بسم الله الرحمن الرحیم الاسلام علیک یا صاحب الزمان آجرک الله یا بقیه الله ایام ایام سالروز تخریب قبور بقیعه، عرض تسلیتی داشته باشیم خدمت ... درد دل ما بی تو فراوان شده آقا دل ها همه امروز پریشان شده آقا بد می گذرد زندگی مردم دنیا بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا حال دل بیچاره ما تا تو نباشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بقیعی که چراغان شده آقا ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا چون کرببلا یا که خراسان شده آقا شاعر : محمد حسین رحیمیان ❇️السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدىٰ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوىٰ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَجُ عَلىٰ أَهْلِ الدُّنْيا،  ❇️السَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوىٰ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللّٰه. ( فرازی از زیارت ائمه بقیع) 🔅سال ۱۳۴۴ هجری قمری بود ، وهابیون افراطی دستور تخریب قبور چهار امام بقیع را صادر کردند. که معروف به « یَومُ الهَدَم» یعنی روز ویرانی شد. به نقل از شیخ عمری امام جماعت مسجد شیعیان عربستان ایشون هم به نقل از پدرشون می فرمایند:« ۱۵مفتی وقت، دستور دادند که قبور ائمه بقیع،باید خراب بشه و حاکم وقت گفت: باید توسط خودشیعیان تخریب شود. لذا شیعیان را خواستند و دستور دادند که خودشون قبور را تخریب کنند اما شیعیان راضی نبودند، یکی از عالمان در خواب دیدند که آقا به ایشون فرمودند خودتون بارگاه را خراب کنید. آن عالم فرمودند ما نمی توانیم حتی اگر کشته شویم چنین کاری نمی کنیم. اما امام فرمودند: خودتون خراب کنید، اگر به دست آنها باشد به پیکر ماهم جسارت می کنند. ♻️یه جمله روضه من، آقا جان راضی نبودید به پیکر شما جسارت بشه ، همانطوری که پدرتان امیر المومنین هم اجازه ندادند، بعد از دفن،پیکر مادرتان پیکر را، از قبر بیرون بیاورند. تا حتی کوچکترین جسارت هم به پیکرهای مطهر صورت نگیره اما لایوم کیومک یا ابا عبدالله.... یه وقت دیدند، کار جنگ که تمام شد، تازه جسارت بزرگی رو انجام دادند. امان از دل بی بی زینب سلام الله علیها، خوارزمی نقل می کنه: چون خولی سر مطهّر را پیش ابن زیاد آورد (بشیر بن مالک عهده‌دار آوردنش بود) پیش او گذاشت و با اشعاری چنین گفت: «امْلَأْ رِکَابِی فِضَّهً وَ ذَهَباً إِنِّی قَتَلْتُ الْمَلِکَ الْمُحَجَّبَا قَتَلْتُ خَیْرَ النَّاسِ أُمّاً وَ أَباً وَ خَیْرَهُمْ إِذْ یُنْسَبُونَ نَسَبا» رکابم را پر از سیم و زر کن، منم که پادشاه با شوکتی را کشتم؛ کسی را کشتم که بهترین پدر و مادر و برترین نسب را داشت. «فعضب ابن زیاد من قوله و قال: فإذا علمت أنّه کذلک لِمَ قتلته؟ و الله لا نلت منّی خیراً و لألحقنّک به. فقدّمه و ضرب عنقه.[۱]» ابن زیاد از حرف او خشمگین شد و گفت: اگر می‌دانستی او چنین است، چرا کشتی؟ به خدا از من خیری نخواهی یافت و تو را هم به او ملحق می‌کنم. او را پیش خواند و گردنش را زد. کار آنقدر بی ادبانه و گستاخانه بود که خود ابن زیاد خشمگین شد حالا امان از دل خواهرش که دید: مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین ناله بزن یا حسین.... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ [۱]– متقل الحسین (ع) ۲: ۳۹، کشف الغمه ۲: ۵۱، البدایه و النّهایه ۸: ۲۱۴ مع اختلاف. .
🔸چقدر نام تو زیباست اباعبدالله 🔸حرمت عرش معلّاست اباعبدالله 🔸زائر کرببلا حق شفاعت دارد 🔸قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله روز عاشوراست... روز مصیبت عظمی است... امروز زمین و آسمان در عزای شما گریه می‌کنند یااباعبدالله... 🔸هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت 🔸او نظر کرده ی زهراست اباعبدالله امام صادق علیه السلام فرمود... أَبَا بَصِيرٍ إِنَّ فَاطِمَةَ لَتَبْكِيهِ وَ تَشْهَقُ  مادرم فاطمه دائما در عزای حسینش گریه میکنه...  أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ فِيمَنْ‏ يُسْعِدُ فَاطِمَةَ آیا دوست داری مادرم زهرا رو یاری کنی یا نه... دلت آماده است بریم کربلا... آخه امروز زهرای مرضیه میاد کربلا... 🔸مادرت گفت "بنیَّ" دل ما ریخت به هم 🔸بردن نام تو غوغاست اباعبدالله 🔸مادرت گوشه ی گودال تماشا می کرد 🔸بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله سید بن طاووس میگه... فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَةً... از شدت‌ تشنگی و خستگی..‌. لحظه ای ایستاد استراحت کنه.‌.. نانجیب با سنگ بر پیشانی حضرت زد... پیراهن عربی رو بالا زد.... میخواد خون از صورت مبارک پاک‌ کنه... فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ... حرمله تیر سه شعبه از کمان رها کرد... تیر آمد و بر قلب عزیز زهرا... صدای غربتش بلند شد... بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا... 🔸نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت 🔸نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت   🔸هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید 🔸عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید   🔸بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد 🔸اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد به قصد فرج... بگو یاحسین... ..... خدا به داد دل زینب برسه... دید صدای هلهله دشمن میاد... اومد کنار برادر عرضه داشت... چه خبر شده حسینم... قراره چه اتفاقی بیفته... ابی عبدالله فرمود خواهرم زینبم... الان پیغمبر خدا رو در خواب دیدم... صدازد حسینم تو به زودی به ما ملحق میشی... ایی وای.. ای وای.. جدم پیغمبر فرمود فردا کنار منی... تا این حرف و بی بی زینب کبری شنید... دیگه طاقت نیاورد صدای ناله اش بلند شد... یعنی حسینم م میخواهی بری... منو تنها بگذاری... باورم نمیشه برادر... تمام دلخوشی من تویی حسین... وقتی جدم رسول خدا رو از دست دادم... صبر کردم داداش... جلو چشمام مادرم پرپر شد... صبر کردم داداش... فرق شکسته ی بابام امیرالمومنین رو دیدم... صبر کردم... تکه های جگر برادرم حسن رو دیدم صبر کردم... الان تمام دلخوشیم تویی داداش حسین... چطوری منو تنها بگذاری... زینب بدون تو میمیره... 🔸امان از دل زینب 🔸چه خون شد دل زینب ابی عبدالله خواهر رو آروم کردم... هر کجا خانم زینب کبری بی تابی میکرد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... روز عاشورا هم وقتی ابی عبدالله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... اگه دست ولایت حسین نبود زینب جان داده بود خدا... زینبم خواهرم... تا صدای الله اکبر منو میشنوی... بدونید من هنوز زنده ام ... خدایا حسین رفت میدان... زینب کبری... داخل خیمه.. تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آروم میگیره... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... امان... از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... داخل خیمه... هی بلند ميشه.... هی میشینه روی زمین.... میگه حسین...برادر... زینب به فدات حسین... چرا صدای تکبیرت نمیاد داداش... یکدفه دید صدای ذوالجناح اومد.... دوان دوان اومد بیرون... شاید خوشحال شده زینب... الحمدلله بردارم حسین برگشته... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته اما حسین نیومده.. همین جا بود که دیگه... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند بی تاب شده زینب.. یاصاحب الزمان... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... هی صدا میزنه....وای عزیز مادرم حسین... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید... والشمر جالس علی صدره... شمر روی سینه برادر... خدا چکار کنه زینب... دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه.... وامحمدا... واعلیا... تسلای دل زینب صدا بزن یاحسین... 🔸 حسین آرام جانم 🔸 حسین روح و روانم .