eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
612 ویدیو
835 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 غارت لباس های حضرت حسین علیه السلام در نقل الفتوح القصّه چون حسين بن على (ع) به درجه شهادت فائز شد، شخصى از بنى تميم، نام او أسود بن حنظله شمشير حسين (ع) برگرفت و جعونة بن الجونة الخضرمىّ جامه از تن مبارک آن حضرت بيرون كرد و در پوشيد در حال أبرص شد و موى سر او فرو ريخت. پس، أبحر بن العمر الجرمىّ ازار از پاى او بيرون كرد و در پوشيد در حال زمين گير شد و از جاى نتوانست برخيزد و تا آخر عمر بر پاى‏ نخواست. جابر بن يزيد الأزدى دستار آن حضرت برگرفت و بر سر پيچيد در حال به علت جذام مبتلا شد. مالك بن بشر الكندى زره او در پوشيد هم در حال معتوه شد و ديوانه ‏سار گشت و ندانست كه چه گويد و چه كند. القصّه مقارن آن حال غبارى سرخ پديد آمد و جهان تاريک شد چنانچه مردمان يکديگر را نمى‏ديدند. گمان بردند كه مقدمه عذاب خداى تعالى است و همين ساعت عذاب نازل خواهد شد. ساعتى همچنان بود. پس، آن غبار و ظلمت منجلى شد و اسب حسين (ع) به هر جانب مى‏دويد. پس، باز آمد و موى پيشانى خود را در خون حسين (ع) بماليد و شيهه‏ها زد. چون خواستند كه او را بگيرند، بگريخت و گرد خيمه ‏هاى زنان مى‏دويد و شيهه مى‏زد. چون اهل بيت حسين (ع) صداى اسب آن سرور را شنيدند، پنداشتند كه حسين (ع) از ميدان مراجعت كرده است. لهذا اطفال و خواهران آن جناب از خيمه ‏ها بيرون دويدند، ديدند كه اسب حسين (ع) بى صاحب و غرقه به خون گرد خيمه ‏ها همی گردد و شيهه همى زند، دانستند كه حال چيست. پس، آواز نوحه و فرياد برآوردند. زينب نوحه مى‏كرد و طپانچه بر روى مى‏زد و مى‏گفت: وا محمّداه، خبر ندارى كه با حسين (ع) تو چه رفت و بر چه صفت او را كشته ‏اند و جسد مطهّرش را در صحرا انداخته ‏اند. وا محمّداه، اهل بيت تو اسيران شده‏اند و فرزندان تو در صحرا بى‏فريادرس مانده و دشمن و دوست بر ايشان مى‏گريند. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۱۲ ۱۴۴۴ .
. 🔳 غارت خیام مخدرات حسینی در نقل الفتوح پس، شمر بيامد و در حوالى خيمه ‏هاى عورات بايستاد و لشكر را گفت فرود آيند و در خيمه روند و هر چيز كه يابند برگيرند. لشكريان خود را در خيمه ‏ها انداختند و هر چه يافتند از قليل و كثير برگرفتند. شمر ذى الجوشن در خيمه‏اى كه على بن حسين (ع) در بستر بيمارى تكيه داشت، درآمد و شمشير كشيده خواست كه او را به قتل رساند، حميد بن مسلم گفت: سبحان الله! از سر قتل اين جوان بيمار درگذر كه مريض است. شمر گفت: فرمان عبيد الله بن زياد چنين است. حميد بن مسلم گفت: واى بر تو جواب محمّد مصطفى (ص) را چه گويى؟ آخر تو مى‏دانى كه اينها اهل بيت پيغمبرند. شمر از اين سخنان خجل شده، برگشت و از سر قتل على بن الحسين در گذشت و حكم كرد تا آتش به خيام اهل بيت رسول خدا (ص) زدند و بسوختند و دود از دودمان‏ نبوت برآوردند. القصّه هفتاد و دو كس از اهل بيت و قرابتان و اصحاب اميرالمؤمنين حسين (ع) در كربلا به درجه شهادت رسيدند. از موالى آن حضرت در آن روز دو كس نجات يافتند يكى مرقع بن ثمامه أسدى و ديگر غلام ام سكينه و همچنين از اولاد آن حضرت دو نفر باقى ماندند يكى على بن حسين كه مرضى داشت و ديگر عمر بن حسين كه هفت ساله بود. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۱۳ ۱۴۴۴
. 🔸مجلس يازدهم 🔸(نماز ظهر عاشورا) لحظة عشق با خداست نماز اوج معراج اولیاست نماز خلوت انس عاشق و معشوق رمز پرواز تا خداست نماز مقصد انبیا الی الله است عرش پیمای انبیاست نماز خیز و قد قامت الصلاة بگو بهترین وقت التجاست نماز سر که بر خاک قبر بگذاریم یار دیر آشنای ماست نماز سند بندگی است سجده به خاک معنی قرب کبریاست نماز هر رکوعش هزار رکعت نور هر قنوتش گل دعاست نماز چشم دل باز کن که عاشورا وسط معرکه به پاست نماز از نماز حسین فهمیدیم هدف از رزم کربلاست نماز چه رازی است در نماز که انبیای و اولیای الهی اینقدر به آن عشق می‎ورزند تا بدانجا که که معراج المومنش می‎خوانند و تنهی عن المنکرش می‎دانند. رسول خدا سنگ و چوب می‎خورد اما نمازش را قطع نمی‎کند دخترش فاطمه آنقدر به نماز می‎ایستد (حتی تورمت قدماه) تا پاهایش ورم می‎کند. علی را در نماز تیر از پای بیرون می‎کشند و دردی حس نمی‎کند در هیاهوی صفین، نگاه به آسمان می‎کند و می‎گوید وقت نماز است و عاقبت هم در سجدة نماز سحرگاه پیشانی اش به تیغ شقاوت شکافت. مجتبای اهلبیت را سجادة از زیر پای می‎کشند. چه حلاوتی در نماز است که حجر ابن عدی‎ها و مسلم ابن عقیل‎ها قبل از شهادت اجازه می‎خواهند تا دو رکعت نماز بخوانند و حسین، نامش بر تارک شهیدان نماز می‎درخشد. چرا که هیچ کدام از شهدای نماز، نماز خوف نخواندند جز حسین.   اى قبول ماسوا در دست تو انبيا و اوليا پابست تو انبيا در تو چه رازى ديده‏اند در تو سر عشقبازى ديده‏اند اوليا باتو به حق واصل شدند دل به تو دادند تا بيدل شدند نخلهاى كوفه را گيرم گواه يا شب شهر مدينه يا كه ماه با على حال و هوايى داشتى در دل او تا سحر گل كاشتى با تو او فارغ ز هرچه هست شد جرعه‏ نوش از جام تو سرمست شد مسجد و محراب را معنا تويى مظهر (تنهى عن الفحشا ) تويى پیکرهای قطعه قطعه پیش روی کربلایی هاست و از چهارطرف در محاصره دشمن، عظش و آفتاب هم از یک سو امانشان را بریده است و زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی را صدا زد و امر فرمود تا پیش روی او بایستند عمرو بن قرظه هم آمد. چونان سپر مقابل صف نماز جماعت ایستادند و شگفت این که به استقبال تیرها می‎رفتند نماز حسین که تمام شد سعید بن عبدالله روی خاک افتاد، مولا سرش را به دامن گرفت. سعید چشم باز کرد و عرض کرد : اَوَفَیتُ؟ آیا به عهدم وفا کردم؟ مولا فرمود : نعم انت امامی فی الجنه ، بله تو جلوتر از من در بهشت هستی! از همه نمازها گفتم اما یک نماز دیگر مانده است نمازی که حسین هم شیفتة آن بود. نماز زینب، مخصوصا نمازهای نشسته بی‎بی، برای همین بود که در وداع آخر به زینبش فرمود (اختی زینب لاتنسینی فی صلاة اللیل) خواهرم زینب مرا در نماز شب فراموش نکن. وقت نماز شبب مرا هم یاد کن زینب روح مرا با یک دعایت شاد کن زینب .
🔸چقدر نام تو زیباست اباعبدالله 🔸حرمت عرش معلّاست اباعبدالله 🔸زائر کرببلا حق شفاعت دارد 🔸قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله روز عاشوراست... روز مصیبت عظمی است... امروز زمین و آسمان در عزای شما گریه می‌کنند یااباعبدالله... 🔸هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت 🔸او نظر کرده ی زهراست اباعبدالله امام صادق علیه السلام فرمود... أَبَا بَصِيرٍ إِنَّ فَاطِمَةَ لَتَبْكِيهِ وَ تَشْهَقُ  مادرم فاطمه دائما در عزای حسینش گریه میکنه...  أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ فِيمَنْ‏ يُسْعِدُ فَاطِمَةَ آیا دوست داری مادرم زهرا رو یاری کنی یا نه... دلت آماده است بریم کربلا... آخه امروز زهرای مرضیه میاد کربلا... 🔸مادرت گفت "بنیَّ" دل ما ریخت به هم 🔸بردن نام تو غوغاست اباعبدالله 🔸مادرت گوشه ی گودال تماشا می کرد 🔸بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله سید بن طاووس میگه... فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَةً... از شدت‌ تشنگی و خستگی..‌. لحظه ای ایستاد استراحت کنه.‌.. نانجیب با سنگ بر پیشانی حضرت زد... پیراهن عربی رو بالا زد.... میخواد خون از صورت مبارک پاک‌ کنه... فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ... حرمله تیر سه شعبه از کمان رها کرد... تیر آمد و بر قلب عزیز زهرا... صدای غربتش بلند شد... بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا... 🔸نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت 🔸نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت   🔸هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید 🔸عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید   🔸بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد 🔸اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد به قصد فرج... بگو یاحسین... ..... خدا به داد دل زینب برسه... دید صدای هلهله دشمن میاد... اومد کنار برادر عرضه داشت... چه خبر شده حسینم... قراره چه اتفاقی بیفته... ابی عبدالله فرمود خواهرم زینبم... الان پیغمبر خدا رو در خواب دیدم... صدازد حسینم تو به زودی به ما ملحق میشی... ایی وای.. ای وای.. جدم پیغمبر فرمود فردا کنار منی... تا این حرف و بی بی زینب کبری شنید... دیگه طاقت نیاورد صدای ناله اش بلند شد... یعنی حسینم م میخواهی بری... منو تنها بگذاری... باورم نمیشه برادر... تمام دلخوشی من تویی حسین... وقتی جدم رسول خدا رو از دست دادم... صبر کردم داداش... جلو چشمام مادرم پرپر شد... صبر کردم داداش... فرق شکسته ی بابام امیرالمومنین رو دیدم... صبر کردم... تکه های جگر برادرم حسن رو دیدم صبر کردم... الان تمام دلخوشیم تویی داداش حسین... چطوری منو تنها بگذاری... زینب بدون تو میمیره... 🔸امان از دل زینب 🔸چه خون شد دل زینب ابی عبدالله خواهر رو آروم کردم... هر کجا خانم زینب کبری بی تابی میکرد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... روز عاشورا هم وقتی ابی عبدالله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... اگه دست ولایت حسین نبود زینب جان داده بود خدا... زینبم خواهرم... تا صدای الله اکبر منو میشنوی... بدونید من هنوز زنده ام ... خدایا حسین رفت میدان... زینب کبری... داخل خیمه.. تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آروم میگیره... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... امان... از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... داخل خیمه... هی بلند ميشه.... هی میشینه روی زمین.... میگه حسین...برادر... زینب به فدات حسین... چرا صدای تکبیرت نمیاد داداش... یکدفه دید صدای ذوالجناح اومد.... دوان دوان اومد بیرون... شاید خوشحال شده زینب... الحمدلله بردارم حسین برگشته... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته اما حسین نیومده.. همین جا بود که دیگه... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند بی تاب شده زینب.. یاصاحب الزمان... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... هی صدا میزنه....وای عزیز مادرم حسین... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید... والشمر جالس علی صدره... شمر روی سینه برادر... خدا چکار کنه زینب... دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه.... وامحمدا... واعلیا... تسلای دل زینب صدا بزن یاحسین... 🔸 حسین آرام جانم 🔸 حسین روح و روانم .
مرثیۀ روز عاشورا🏴 فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً ، وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ،... لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند،و زینِ تورابراو واژگونه یافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند،... بر صورت ها طپانچه مى زدند و بصداى بلندشیون میزدند، و ازاوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، درهمان حال شِمرِملعون برسینه مبارکت نشسته، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ، وشمشیرخویش رابرگلـویت سیراب مینمود، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ ، بادستى مَحاسنِ شریفت را درمُشت میفِشرد، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ ، (وبادست دیگر)باتیغِ کشیده شده، سراز بدنت جدامى کرد، قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ، تمامِ اعضاوحواسّت ازحرکت ایستاد، وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ ، نَفَسهاىِ مبارکت درسینه پنهان شد ، وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک َ ، وسرِمقدّست برنیزه بالارفت، وَ سُبِىَ أَهْلُک َ کَالْعَبیدِ ، اهل وعیالت چون بردِگان به اسیرى رفتند، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ ، أَیْدیهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَعْناقِ ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاْسْواقِ... ودرغُل وزنجیرآهنین برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى )آفتابِ) نیمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبیابانها کشیده میشدند، دستانشان به گَردَنهازنجیرشده،درمیان بازارها گردانده میشدند... 📙بخشی از زیارت ناحیه
. ◾️ گریز روضه پیراهن امام حسین(ع)، فاطمه(س) تاب دیدن پیراهن پیامبر(ص)‌ را ندارد؛ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: من پیغمبر را از زیر پیراهن غسل دادم. یک روز فاطمه سلام الله علیها فرمود: میل دارم پیراهن پدرم را ببینم وقتی پیراهن را به او دادم بویید و بوسید و گریست و بی‌اختیار از فراق پدر از حال رفت و بر روی زمین افتاد. بعد از آن پیراهن را از فاطمه سلام الله علیها مخفی کردم. گریز به روضه پیراهن خونین حضرت سیدالشهدا علیه السلام که همیشه در نزد حضرت زینب سلام الله علیها بود. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی(ره) گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۲ .