.
#دهه_محرم
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس اول
🔸(امام زمان و روضه محرم)
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک
یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جِئنا ببضاعة مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین.
بجز نگاه تو بر زخم سينه مرهم نيست
اسير عشق تو را كار با دو عالم نيست
ببين كه غرقه درياى اشك شد دل من
به بيقرارى چشمم فرات و زمزم نيست
تو اى مسافر صحراى نا کجا برگرد
كه قرنها غم و دلواپسى ما كم نيست
اگر که حال من خسته را سوال کنی
به غیر دوری دیدار روی تو غم نیست
عنایتی که تحمل کنیم هجران را
مقدمات وصالت اگر فراهم نیست
براى منتظران ظهور تو آقا
جگر گدازتر از روضه ی محرم نيست
تا کی در انتظار بنشینیم و لحظه شماری کنیم؟ ناامیدی در قاموس ما نیست اما خسته شدیم. خسته از زخم زبانها و طعنههایی که آزارمان میدهد. (متی احار فیک یا مولای)، سرگردانی و حیرت سخت است، مگر نگاه تو تسلایمان دهد. (وانظر الینا نظره رحیمه)
صاحب عزا، محرم جدت رسیده است
هنگام سوز ماتم جدت رسیده است
صاحب عزا، به رخت سیاهم نگاه کن
بر اشک گرم و شعله آهم نگاه کن
پیوسته در عزای حسین آه میکشی
هر صبح و شام ناله جانکاه میکشی
بر کربلا و روضه آن گریه میکنی
خون جای اشک دیده روان گریه میکنی
مولا شنیدهام که در آن جمعه ظهور
تکیه کنی به کعبه غمت را کنی مرور
با اهل عالم از غم خون خدا بگو
از لالههای پرپر دشت بلا بگو
تکیه به دیوار کعبه میزند بین مقام و حجر الاسود میایستد و فریاد میزند آنگونه که عالم هستی میشنود.
الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشان
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین طرحوه عریانا
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین سحقوه عدوانا
تمام روضههای کربلا را در سه جمله خلاصه میکند. عطش و برهنه رها کردن و پامال کردن پیکر حسین زیر سم اسب ها. یابن الحسن، شما کربلا را (در عالم ظهور) ندیده بر این سه روضه میسوزید! آه امان از دل عمه جانتان زینب که این سه مصیبت را با تمام وجودش لمس کرد و دید. اوج ابتلای زینب عصر عاشورا بود وقتی که دستها را روی سر گذاشت و نگاهی به سمت مدینه کرد و ناله زد . یا رسول الله هذا حسینک...
در موج خون فتاده به صحرا حسین توست
در بین دشمنان، تن تنها حسین توست
از بس که زخم خورده و صد پاره پیکر است
نشناسمش، به من بگو آیا حسین توست؟
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شب_اول_محرم #امام_زمان #امام_حسین
.
.
#طلیعه_محرم
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس دوم
🔸(هلال محرم حسین)
پرچم ناله بر افراز محرم شده است
فرصت عاشقی و اشک فراهم شده است
سر زد از مغرب تقدیر هلال اندوه
آسمانها و زمین خیمه ماتم شده است
محشر داغ به پا گشته که چون صبح ازل
طپش نبض زمان خسته و درهم شده است
هرکجا مینگرم شور حسینی برپاست
چشمها در غم او غیرت زمزم شده است
نوح در نوحه و داوود پر از زمزمه است
بانی روضه او حضرت خاتم شده است
عقل محض است ملک لیک در این داغ بزرگ
به ستوه آمده و طاقت او کم شده است
این حسین است که با گریه به مظلومی او
مُهر در محضر حق توبه آدم شده است
این حسین است که تا فیض شفا یابد از او
زائر تربت او عیسی مریم شده است
کوفه و شام بلا شاهد این اعجاز است
که روی نیزه سرش ماه مجسم شده است
تا به میقات ادب بستهای احرام ، کمیل
در سراپرده دل جان تو محرم شده است
روز اول محرم مشرف شد محضر امام صادق "ع" ، آقا فرمودند : دیشب کجا بودی؟
عرض کرد : دیشب منزل یکی از دوستان بودیم. به مناسبت هلال محرم در خانه اش مجلس روضه خصوصی گرفته بود.
امام صادق "ع" فرمود: نور الله قلبک و شرح صدرک و آجرک علی حسن صنعک و ولائک لاهل بیت نبیک.
خدا دلت را روشن کند و به شرح صدر عطا کند تو را بر این عمل خیر و خوب (دوستی تو با اهلبیت پیامبر) پاداش دهد.
بعد فرمود: ای فضل هنگام خروج از مجلس روضه جلو در خانه به کسی برخورد نکردی؟
عرض کرد : بله یابن رسول الله یک نفر را دیدم که دم در نشسته بود اما در تاریکی او را نشناختم.
حضرت فرمود آن شخص من بودم!
عرض کرد : پس چرا داخل مجلس نشدید تا در صدر مجلس بنشینید؟ آخر شما صاحب عزایید.
حضرت فرمود میخواستم وارد شوم اما دیدم در صدر مجلس، جدم رسول خدا و امیرالمومنین و فاطمه زهرا نشسته اند و همپای شما گریه میکنند
📚 (ثمرات الاعواد ج 1 ص 16)
محرم حسین شد
فصل غم حسین شد
هنگام ناله کردن
در ماتم حسین شد
صاحب عزای این غم
پهلو شکسته زهراست
در روضهی حسین
دلخون و خسته زهراست
شال عزا ببندید
رخت عزا بپوشید
باید که در غم او
ناله زد و خروشید
با شور و عشق و احساس
بزن به سینه و سر
این ذکر نوحه باشد
حسین غریب مادر
( الا فلیبک الباکون فلیندب النادبون ) ، گریه کنید و نوحه سر دهید جایی که زمین و زمان به ناله و غوغاست، نظم زمین و زمان به هم ریخته و بوی قیامت به مشام میرسد.
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
زیرا عزای اشرف اولاد آدم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
ریان ابن شبیب میگوید : روز اول محرم دیدم امام رضا دامن همت به کمر بسته و همراه اهل خانه اش در حال سیاهپوش کردن منزلشان است. عرض کردم مولای من چه خبر است؟
فرمود : امروز اول محرم است. اِنَّ یوم الحسین اقرح جُفُونَنا و اَسبَل دُمُوعَنا و اَذَلَّ عزیزنا یابن شبیب ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین.
یابن شبیب ماه محرم سیده است
ماه عزا و نوحه و ماتم رسیده است
یابن شبیب گریه برای حسین کن
شایسته است جان به فدای حسین کن
یابن شبیب جد مرا تشنه کشتهاند
در ازدحام تیر و سنان دشنه کشتهاند
یابن شبیب پیکر او روی خاک ماند
بیغسل و بیکفن تن او چاک چاک ماند
یابن شبیب عترت ما را کتک زدند
بر زخمهای قلب اسیران نمک زدند
صل الله علیک یا اباعبدالله
#شب_دوم_محرم
#هلال_محرم
#امام_حسین
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#محرم_الحسين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس سوم
🔸(ورودیه کربلا)
ای یوسف گمگشتة زهرا برگرد
آوارة کوه و دشت و صحرا برگرد
پاییز به باغ ما هجوم آورده
ای صاحب انتقام گلها برگرد
****
اى وسعت كرامت و ايثار كربلا
اى عشق را تجلى معيار كربلا
از بوى دوست خاك تو سرشار كربلا
آماده شو به لحظه ديدار كربلا
آغوش جان گشاى كه مهمان رسيدهاست
يك قافله عزيزتر از جان رسيده است
اين قافله شكوه صفا و صداقتند
اين قافله ز نسل وفا و محبتند
يك آسمان ستاره و مهر هدايتند
رو كرده از حرم به مناى شهادتند
تا در حريم تو حرم دل به پا كنند
در قتلگاه و علقمه سعى صفا كنند
ای كربلا تو قبله اهل ولا شدى
ميخانه قبيله قالوا بلى شدى
ميعادگاه مردم درد آشنا شدى
معراج سرخ حضرت خون خدا شدى
خاك تو آبروى زمين است كربلا
خيمه سراى اهل يقين است كربلا
از دور دست عطر گل ياس مىرسد
روح بلند غيرت و احساس مىرسد
مردى براى فرصت حساس مىرسد
آماده شو كه محمل عباس مىرسد
سردار سرفراز سپاه غريب عشق
در دست اوست پرچم فتح قريب عشق
اين كاروان مسافر صحراى غربت است
با جان و دل ز شوق مهياى غربت است
يشنو دراى قافله آواى غربت است
ششماهه گرم خواب به نجواى غربت است
كوى تو حجله دل و دلدار و دلبر است
گهواره تبسم خونين اصغر است
بانوى مهر و عاطفه محمل نشين صبر
آنكس كه شد ز كودكى خود قرين صبر
انگشتر حيا و رضا را نگين صبر
شد ميهمان كوى تو اى سرزمين صبر
باشد تمام هستى زينب در اين سفر
آيد ز داغ جانش بر لب در اين سفر
از آدم ابوالبشر تا پیغمبر خاتم، تمام انبیای الهی زائر کربلای حسین شدند. هر پیغمبری در این سرزمین عاشورا را مرور کرده و بر غربت شهیدان کربلا گریسته است. اصلا نبوت تمام انبیای الهی با اقرار بر ولایت امیرالمومنین و جوهر اشک بر غربت حسن امضا شده است. اولیای الهی نیز اینگونه بودهاند، حتی خود امام حسین. لذا وقتی به کربلا رسیدند و ذوالجناح قدم از قدم بر نداشت، از نام این سرزمین پرسیدند. یکی از اهالی نامهای متعددی را بر زبان آورد (ماریه، شاطی الفرات، نینوا، قازریه) اما گوش جان حسین در جستجوی نامی دیگر بود نامی که در عالم زر شنیده بود و بلای این سرزمین را بلی گفته بود. پرسید نام دیگری هم دارد پاسخ شنید که آری، اینجا را کربلا نیز هم میگویند. تا نام کربلا را شنید پای از رکاب ذوالجناح بر زمین گذاشت و فرمود بار بگشایید...
اینجاست صحرای عشق و
شور و شعور و ارادت
اینجاست معراج یاران
تا قاف قرب شهادت
اینجاست باغ بزرگ
گلهای سرخ الهی
ماییم و صبر و رضا در
اوج بلا بی پناهی
عباس من خیمهها را
برپا کن این جا برادر
گردد ز خون شهیدان
این دشت دریا برادر
هفتاد و دو داغ سنگین
هفتاد و دو زخم جانکاه
غیر از شهادت نمانده
دیگر برای حسین، راه
با حوصله تمام خیمهها را آماده کردند. خیمه زینب3 اولین بود، دور تا دورش جوانان رعنای بنی هاشم ایستادند و از محمل شکوه به خیمة سبز اجلالش بردند. هفت سفر با حسینش رفته بود اما این سفر فرق میکرد. همان لحظة اول غمهای عالم دلش را گرفت و عرضه داشت...
برادر جان دلم را غم گرفته
فضای سینهام ماتم گرفته
چه صحرای پر از راز و عجیبی
که میآید از آن بوی غریبی
قدم بر خاک این جا تا نهادم
بر آمد شعلة غم از نهادم
گمانم منزل آخر رسیدیم
به باغ لالة پرپر رسیدیم
من و داغ و نوای نی نوایی
چه خواهم کرد با سوز جدایی
تا بیبی زینب سوال کرد اینجا کجاست مولا دست خواهرش را گرفت و از خیمه بیرون آمدند. گوشه گوشة کربلا را به زینب معرفی کرد، بهتر بگویم یک (زیارت دوره) برد و تمام روضههای عاشورا را بی پرده و صریح برایش خواند. (هیهنا مناخ رکابنا هیهنا هیهنا مسفک دمائنا هیهنا مذبح صبیاننا)
زینبم اینجا زمین کربلاست
وعدهگاه البلاء للولاست
داغدشت لالههای پرپر است
قتلگاه سروهای بی سر است
اکبرم را اربا اربا میکنند
تیرباران جسم سقا میکنند
پاره حلق نازک اصغر شود
تشنه بر دوش پدر پرپر شود
قاسم و عبدالله و عثمان و عون
جعفر و عابس حبیب و حر و جون
جمله یارانم به خون غلطان شوند
میهمان حضرت جانان شوند
بر خدای خود توکل بایدت
پای داغ من تحمل بایدت
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#ورودیه #شب_دوم_محرم
.
.
#روضه_مكتوب
#حضرت_رقیه_س
#روضة_الذاكرين
#محرم_الحسين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس سوم
🔸(روضة حضرت رقیه بنت الحسین)
اى نفس گرم تو عطر بهشت
آب و گل حسن تو زهرا سرشت
پاك نژادى ز تبار حسين
دسته گل باغ بهار حسين
خيمه زده مهر تو در سينهها
نور تو گل كرده در آئينهها
آينه در آينه نور و نمك
برخى خورشيد رخت نه فلك
نه فلك افتاده و آواره ات
چرخ زند به دور گهواره ات
خنده زيباى تو اى حسن ناب
چنگ زده به تار قلب رباب
دل از حسين فاطمه مى برى
راه برو كه جلوه كوثرى
نشسته بر سفره لطفت زمين
رشته چادر تو حبل المتين
چادر كوچكى كه بر باد رفت
كرببلا به دست بيداد رفت
سه ساله خون خدا رقيه
كتاب داغ كربلا رقيه
كتاب عمر تو ورق ورق شد
قاتل تو خرابه و طبق شد
عمة كوچك امام زمان
كه دارى از يوسف زهرا نشان
گرمى آغوش على اكبرى
همنفس اشك على اصغرى
حسين وقتى كه عنايت كند
سوره چشم تو تلاوت كند
سه ساله حسين، بلبل عشق
طبق طبق نثار تو گل عشق
دختر، احساس و عاطفهاش نسبت به پدر بیشتر از پسر است. وابستگی اش نیز هم بیشتر است. حالا حساب کنید این دختر رقیه و پدرش هم حسین باشد، چقدر یکدیگر را دوست داشتند مخصوصا اینکه دختر شباهت بسیاری به مادر بزرگش حضرت زهرا داشت. هر وقت مولا دلتنگ مادرش حضرت زهرا میشد راه رفتن رقیه را تماشا میکرد و خاطرات مادر را تازه میکرد. برای دختر عادت شده بود که قبل از نماز سجادة پدر را پهن میکرد و چادر نماز کوچکش را به سر میانداخت و کنار سجادة پدر مینشست. آن قدر به این کار عادت کرده بود که حتی بعد از روز عاشورا مثل همیشه کنار سجادة پدر نشسته بود و ناگهان پردة خیمه با شتاب بالا رفت و مردی درشت هیکل شمشیر به دست وارد خیمه شد. نگاه رقیه به سمت او برگشت و آرام پرسید آهای مرد عرب! تو بابای مرا ندیدی؟ مرد عرب پاسخی جز سیلی برای دختر نداشت! آخر تازه از روی سینة حسین در قتلگاه بلند شده بود. شدت سیلی به حدی بود که رقیه با صورت روی سجادة پدر افتاد. از خیمه بیرون دوید و خودش در آغوش عمه جانش زینب رها کرد. بی بی زینب تا نگاهش به صورت کبود رقیه افتاد بی اختیار دلش یاد سیلی مدینه افتاد...
باید که با یتیم مدارا کنی
بغل برای گریههاش وا کنی
یتیم به جز خدا کسی نداره
غریبه و همنفسی نداره
هدیه ببر واسه یتیم شاد بشه
دلش یه لحظه از غم آزاد بشه
خبر دارید که گوشة خرابه
یه دختری اسیر التهابه
چند روزه از باباش خبر نداره
شبای غربتش سحر نداره
از کربلا تا کوفه، کوفه تا شام
سیلیش زدند و خورده سنگ و دشنام
از بس بهونه باباش گرفته
نا نداره دیگه صداش گرفته
خسته شده پاهاش پر از آبلهست
طفلکی دیگه زحمت قافلهست
تو خواب و بیداری باباشو میخواد
داد میزنه کی میشه بابام بیاد
کی میشه از سفر بیاد بابایی
تموم شده طاقتم از جدایی
شبهای انتظار او سر اومد
پدر با سر دیدن دختر اومد
اگر چه مثل بغضی در گلوم شد
قصة دختر یتیم تموم شد
مدتها گذشت تا نیمه شبی که دوباره منتظر نشسته بود و گریه میکرد. این دفعه دید به جای یک نفر چند نفر آمدند، ترسید از آنها سوال کند و سراغ بابایش را بگیرد. فقط نگاه میکرد یکی از آنها پرسد بابایت را میخواهی؟ جواب داد بله! دلم برایش تنگ شده است. مرد عرب طبقی که روی سر داشت را مقابل رقیه بر زمین انداخت و فریاد زد این هم بابایت! مگر باورش میشود. روپوش طبق را کنار زد.
بوسهای از صورت بابا گرفت
اشک در چشم رقیه پا گرفت
سفره دل پیش بابا باز کرد
بعد مدتها برایش ناز کرد
گفت بابا صورتم نیلی شده
دختر تو خسته از سیلی شده
بارها از ناقه افتادم پدر
مادرت آمد به امدادم پدر
زجر زجرم داد در این قافله
خستهام از طعنههای حرمله
آمدی بابا مرا با خود ببر
دختر تو خسته شد از این سفر
روضه خوان خرابه غوغا کرده بود و عجب روضه ای شده بود! آن شب شهر شام از صدای گریة اهل خرابه خواب نداشت. ناگهان صدای روضه خوان قطع شد. بی بی زینب با همة وجودش فریاد کشید وا حسینا...
صل الله علیک یا ابا عبدلله الحسین
#حضرت_رقیه #شب_سوم_محرم
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس چهارم
🔸(روضة حضرت مسلم بن عقیل)
السلام علی اول الشهداء و سید السعداء السلام علی الهادی بنفسه و مهجته السلام علیک ایها الشهید الفقیه المظلوم.
سفیر نور به دار الاماره گفت حسین
شد آسمان دلش پر ستاره، گفت حسین
به رغم مصلحت اندیشهای شهر فریب
نداشت حاجت هیچ استخاره گفت حسین
سرود شعر بلند حماسه و ایثار
بدون پرده و بی استعاره گفت حسین
اسیر بود ولی مثل شیر زد فریاد
کشید از دلش آه و دوباره گفت حسین
دو. کعت عشق به محراب وصل نیت کرد
ز خون گرفت وضو بر مناره گفت حسین
غروب بود و غریبانه، تشنه و زخمی
دو دست بسته نفس پر شراره گفت حسبن
سرش جدا شد و از بام قصر شب افتاد
نگاه آخر او با اشاره گفت حسین
کمیل، روضة مسلم چقدر جانسوز است
شکست در غم او سنگ خاره گفت حسین
چقدر سخت است نفس کشیدن در شهری که خوش استقبال و بد بدرقهاند. پنجم شوال وقتی سفیر حسین خسته از سفری طولانی وارد کوفه شد هیجده هزار نفر با او بیعت کردند آنقدر اشتیاق از خود نشان دادند که همان روزهای اول به مولایش نامه نوشت که مولای من کوفه در انتظار توست. اما چه زود برق سکههای عبیدالله و فریب ابن زیادها چشمشان را زد. عده ای به طمع زر و گروهی از بیم زور مسلم را در کوچهها غربت کوفه رها کردند و رفتند به قول عبیدالله اعجاز سامری کار خودش را کرد. کار به جایی رسید که همراه 30 نفر به سوی (ابواب کنده) حرکت کرد وقتی به آنجا رسید تنها 10 نفر با او بود و چون از آن منطقه عبور کرد حتی یک نفر با او نمانده بود تا راهنمایی اش کند. اگر آن زن مومنه (طوعه) مردی نمیکرد مسلم شب را تا صبح در کوچهها سرگردان بود. فقط جام آبی نوشید و به نماز شب ایستاد...
غریب کوفه در ذکر خدایی
نفسهایش نوای نینوایی
به اشک و زمزمه میگفت تا صبح
حسین فاطمه کوفه نیایی
سپر شمشیر خنجر میفروشند
کلاخود و علم، پر میفروشند
نمیدانم چرا از این همه جنس
سه شعبه را گران تر میفروشند
نیا کوفه که کوفی را وفا نیست
در اینجا بویی از عشق و صفا نیست
فریب زور و زر خوردند مردم
کسی مولا دگر یاد شما نیست
صبح علی الطلوع محاصره اش کردند. تا غروب آفتاب مردانه مبارزه کرد و کسی را یارای تیغ حیدری اش نبود. عاقبت به فریب امان نامه دستانش را بستند تشنه بود اما دهان خون آلودش اجازه نداد جرعة آبی بنوشد انگار تقدیرش شهادت با لب تشنه بود. اوج غربتش این بس که کسی را پیدا نکرد جز عمر سعد تا وصیت کند، به اکراه گوش میداد. فرمود ای عمر سعد سه وصیت دارم اول اینکه 600 درهم قرض گرفته ام سپرم را بفروش و قرضم را ادا کن دوم اینکه جنازه ام را تحویل بگیر و دفن کن و سوم اینکه نامه ای برای مولایم حسین بنویس که به کوفه نیاید. خسته و زخمی شروع کرد به گریه کردن، نه برای خود که برای قافله ای که به سوی کوفه میآید.
حسین فاطمه گفتم بیا اما نیایی
نبرده کوفه بویی از وفا اینجا نیایی
همه پیمان شکستند برای نان شکستند
به سنگ کینه از من سر و دندان شکستند
شکسته سرم، فدای سرت، سرت بادا سلامت
نثار تو و همه بچههات، سر و جان غلامت
حسین یا حسین (2) حسین مولا حسین جان
میا کوفه که غیر از من دگر یاری نداری
برای کشتن تو میکنند لحظه شماری
سپاه زور و تزویر همه با تیر و شمشمیر
که حتی در امان نیست در اینجا طفل بیشیر
ببین سوز من، ببین آه من، برایت گریه کردم
خداحافظ ای قرار دلم حسین دورت بگردم
حسین یا حسین (2) حسین مولا حسین جان
در منزل زباله برای امام حسین خبر آوردند که مولاجان از کوفه که بیرون میآمدیم پیکر مسلم پایمال کودکان کوفه بود. مولا گریست و زمزمه کرد انا لله و انا الیه راجعون
#حضرت_مسلم #شب_اول_محرم
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس پنجم
🔸(روضة حضرت حر)
انانکه شرح واقعة کربلا کنند
بر ماجرای حضرت حر ابتدا کنند
از شأن و عزتش بنویسند اگر همه
شاید که حق گوشهای از آن ادا کنند
شایسته است مردم آزاده تا ابد
بر او به رسم عشق و ادب اقتدا کنند
ثابت شد از عنایت مولای ما به او
«اهل نظر معامله با آشنا کنند»
از عاقبت به خیری اگر صحبتی شود
با نام او به مجلس روضه صفا کنند
تا صبح روز واقعه هم با یزید بود
میخواستند تا ز حسینش جدا کنند
اما خدا ز مرحمتش دست او گرفت
تا اسم او به جرگه خوبان صدا کنند
شب عاشورا لیلة القدر حر بود. تا صبح دراضطراب و زمزمه با خود که ای مرد فردا در این صحرا چکارهای؟ اما توفیق دست دلش را گرفت و عاقبت به خیر شد. ادبش به مادر سادات سلام الله علیها و محضر امام حسین رمز عاقبت به خیری او شد. شکسته و پریشان و سربه زیر خودش را کنار خیمه مولا رساند و با اشک عرضه داشت فهل تری لی من ذلک توبه؟
زار و پریشان آمدم در کوی جانان آمدم
مولا پشیمان آمدم آیا قبولم میکنی؟
راه تو را بستم حسین قل تو را خستم حسین
حالا که پیوستم حسین آیا قبولم میکنی
سر بر زمین افکندهام از زینبت شرمندهام
حالا به کویت بندهام آیا قبولم میکنی؟
در پای تو بی سر شوم در باغ تو پرپر شوم
قربانی اصغر شوم آیا قبولم میکنی؟
کجا آمده ای حر؟ اینجا باب نجات الامة است اینجا خیمة رحمة الله الواسعه است! بی درنگ پاسخ شنید که ارفع راسک یا حر، سرت را بالا بگیر. به به، چه پیام زیبایی! در خانة امام حسین مقام سرافرازی است. از اسب پیاده نشد تا اجازة میدان گرفت. آمد پشت خیمة بی بی زینب حلالیت طلبید و رفت. رسم عرب قبل از آغاز مبارزه رجز خوانی است.
انی انا الحر و ماوی الضیف
عن خیر من حل بارض الخیف
اضرب فی اعناقکم بالسیف
اضربکم و لا اری من حیف
من آن حرم که خانه ام محل فرود و پناه مهمانان بود و رسم مهمان نوازی را میدانم مخصوصا این مهمانانی که در مکه و منی در بین مهمانان خدا گرامی ترینند. به شمشیر گردنهایتان را میزنم و در شمشیر زدن بر شما هیچ وجه ظلم و ستم نمیبینم.
از رجزش معلوم میشود که سفره دار کوفه و مهمان نواز بوده است. با این حساب خیلی به او سخت گذشت وقتی لبهای خشک حسین را دید و صدای واعطشای کودکان را شنید.
بی مهابا به قلب لشگر زد
تیغ آنجا به عشق حیدر زد
هیچ کس را نبود جرات او
نیزه از هر طرف مکرر زد
عاقبت در هجوم کوفه و شام
در رکاب حسین پرپر زد
پهلوان کوفه بود یارای جنگ رو در رو با او را نداشتند. ناچار دورش را گرفتند و تیر بارانش کردند. بعد هم نیزهها و شمشمیرها اجازة خود نمایی پیدا کردند با پیکری زخم آجین روی خاک افتاد. در (مقتل الحسین ابی مخنف و ینابیع الموده قندوزی) نقل شده پیکر زخمی اش را نزد عمر سعد بردند دستور داد سر از بدنش جدا کردند و به سمت امام حسین پرتاب کردند. حضرت سر او را از زمین برداشت و خون روی دندانهای او را پاک کرد و فرمود انت حر کما سمتک امک.
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شب_چهارم_محرم #حضرت_حر
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس ششم
🔸(روضة حضرت قاسم ابن الحسن)
نوجوانی که دلش مثل پدر دریا بود
از تبار ادب و غیرت و خوبیها بود
زلف آشفتة او غارت دلها میکرد
پای تا سر حسن و حسن ز سر تا پا بود
مرگ در ذائقهاش ناب تر از شهد عسل
بسکه طوفنده و شیدایی و بی پروا بود
سیزده ساله ولی مرد، که در عرصة رزم
هیبت حیدریاش حیرت عاشورا بود
کربلا حجله دیدار و اجل شاهد وصل
جشن دامادی قاسم چقدر زیبا بود
جای گل بر سر او ضربه ی شمشیر زدند
بر سر نیزه به پهلوش زدن دعوا بود
عاقبت زیر سم اسب گلابش کردند
دامن دشت پر از عطر گل زهرا بود
این طرف سوخته از رفتن او قلب عمو
آن طرف منتظر آمدنش بابا بود
به روی دست عمو پیکر او شد تشییع
ذکر نوحه به حرم ناله ی واویلا بود
آن که بیش از همه میسوخت در این سوگ بزرگ
مادری بود که با داغ پسر تنها بود
امیرالمومنین "ع" چه نگاه زیبایی به مرگ دارد، میفرماید : (الموت عُرسُ المومن) مرگ عروسی مومن است. رهایی از دنیایی که (سِجن المومن) است لذتی کمتر از عروسی ندارد لذا اولیای خدا برای مرگ لحظه شماری میکردند.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
بی قرار تر از همه قاسم بن الحسن بود. کربلا را حجلة دیدار و شهادت را عروس وصل و تیر و سنگ و نیزهها را نقل شادی مجلس عروسی میدید. لذا وقتی از او سوال شد (کیف الموت عندک؟) بی درنگ پاسخ داد که (احلی من العسل)...
مرگ از بی جگریهای تو چون زهر شده است
تلخی باده این رطل گران این همه نیست
(صائب تبریزی)
از همه مهمتر این که روز عاشورا اولین شهید هم نبود که بگوییم زخم شمشیر و نیزه ندیده و فقط رجزی خوانده بلکه پیکر اربا اربا علی اکبر را دیده بود و بدنهای قطعه قطعة شهدای کربلا را در خیمة دارالحرب مشاهده کرده بود. اینکه یک نوجوان سیزده ساله با قدمهای استوار و آگاهی از سختی راهی که انتخاب کرده از امامش اجازه نبرد میخواهد نشان از معرفت بالای او به شهادت دارد مقابل عموجانش حسین ایستاد و شروع کرد به دلبری کردن میداند که برای عمو سخت است که به او اجازة میدان بدهد.
عمو رخصتم ده فدایت شوم
شهید ره کربلایت شوم
منم دست پرورد عباس تو
پر از غیرت و شور و احساس تو
منم وارث شیر سرخ جمل
مرا مرگ شیرین تر است از عسل
بده رخصتم شور و عزمم ببین
در این عرصة تیغ ، رزمم ببین
ببین تیغ مثل پدر میزنم
به یک ضربه صد دست و سر میزنم
مگر مرده باشم که تنها شوی
و بی سر در این دشت و صحرا شود
تو را جان زهرا دلم شاد کن
یتیم حسن را تو داماد کن
آن قدر زیبا سخن گفت که دل مولایش حسین را برد. دوید و عموجانش را در آغوش گرفت و هر دو گریستند تا (فَغُشی علیهما) بیهوش شدند. بی بی زینب آمد مخدرات حرم دور این دو دلداده حلقه بستهاند. زره برای سرباز سیزده ساله در حرم پیدا نشد. جوشنش نیمی از عمامه حسین و نیم دیگر کلاه خود قاسم شد.
به تن جامة رزم پوشید و رفت
و چون شیر غران خروشید و رفت
چه زیبا رجز خواند گاه سخن
که اینک منم قاسم ابن الحسن
اگر یادتان هست صفین، جمل
حسن را، همان صولت بی بدل!
به رگهای من خون او جاری است
دم تیغ من مثل او کاری است
مرامم حسینی امامم حسین
سخن بس، که ختم کلامم حسین
برای خودش یلی شده بود. از میمنه به میسره میزد ضربههایش آن چنان کاری که همه از دم تیغش فراری بودند. چاره ای نداشتند جز این که در محاصره سنگ و نیزه و تیربارانش کنند (این کار را برای دو نفر دیگر هم قبل از او انجام داده بودند، حر بن یزید ریاحی و عابس شاکری) 35 تیر بر بدنش خورده بود که افتاد. یک سلام دارد امام زمان در زیارت ناحیة مقدسه که (السلام علی الصدر المرضوض، سلام من بر استخوانهای سینه ای که زیر سم اسبها کوبیده شد) برای تمام شهدا یکبار اما برای قاسم این قصه دوبار اتفاق افتاد. دفعه اولش هنوز جان داشت که زیر سم اسبها لگدکوب شد. در کنار خیمهها قاسم عموجانش را در آغوش گرفت اما اینجا حسین قاسم را در آغوش گرفت. با این تفاوت که پای قاسم به زمین کشیده میشد. این از قامت خمیده حسین بوده یا قامت کشیده قاسم؟ والله اعلم
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#حضرت_قاسم #شب_ششم_محرم
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس هفتم
🔸(روضة حضرت علی اصغر)
تا پر نشست تیر سه شعبه به حنجرش
بر روی دستهای پدر شد جدا سرش
زیباترین حماسة عشق آفریده شد
در خون شکفت غنچه لبخند آخرش
قلب سپاه را به نگاهش نشانه رفت
وقتی که دید شانه باباست سنگرش
پرواز کرد بر سر دست فرشتهها
گهواره ماند و حسرت آغوش مادرش
خیلی گران تمام شد این داغ بر حسین
سنگینتر از مصیبت عباس و اکبرش
سخت است بر پدر که ببیند به موج خون
ششماهه دست و پا بزند در برابرش
گل می شد آن شکوفه نو رسته رباب
قوم خزان ز کینه نکردند باورش
هیچ کس نمیتواند حال یک مادر را در داغ فرزند حس کند مخصوصا اگر این فرزند کودک و ششماهه باشد. وقتی تازه لبخند زدن را یاد میگیرد و دل مادر را با هر تبسمی میبرد. نگاه که به صورت کودکش میکند جوانی و قد کشیدن او را در قاب چشمانش میبیند آرزوهایش را مرور میکند خوشبختی فرزندش را قامت رعنای او را تصور میکند و لذت میبرد و این لذت را با هیچ چیزی عوض نمیکند. حالا فرض کنید تمام این آرزوها یک لحظه پیش چشم مادر بر باد رود. آهی میکشد که دل سنگ را آب میکند. این حال رباب است یک لحظه پردة خیمه را بالا زد، دید حسین دارد میآید اما شکسته و اشک الود، آه خدایا پسرم کجاست؟ برده بود سیرابش کند و برگرداند! خوب نگاه کرد انگار او را زیر عبا گرفته تا آفتاب صورت گلم را نسوزاند. اما چرا به سمت خیمه من نمیآید راهش را کج کرده و به سمت پشت خیمه میرود. بیقرار شد، شتابان به سمت حسین دوید آه مولای من پسرم کجاست؟ حسین گوشه عبا را کنار زد و مادر قنداقه ای غرق به خون را دید. هنوز لبخند روی لبان علی اصغر بود.
وای- علی اصغرم لالایی
غنچة پرپرم لالایی
شکوفة حرم لالایی، ای وای
وای - لبات هنوز خشکیده مادر
رنگت چرا پریده مادر
چرا گلوت بریده مادر، ای وای
وای - گلم چقدر بالا بلندی
چشمای خسته تو نبندی
یه بار دیگ برام بخندی، ای وای
مادر برات بمیره که زود پر کشیدی
خیری از این دنیای بی وفا ندیدی
در زمان بنی اسراییل جوانی بود که گاو و گوساله ای داشت. روزی به خاطر تنگدستی گوساله را مقابل چشم گاو سر برید. مادر نعره ای کشید و سر به آسمان بالا برد همان لحظه دستان جوان خشک شد. با شتاب خودش به موسای کلیم رسانید و عرض حاجت برد. پیغمبر خدا عصبانی شد و فرمود دور شو در عطار خانة من داروی شفای تو نیست. چقدر بی رحم بودی که مقابل چشم مادر، گوسالهاش را سر بریدی!
آه چه دلی داشت رباب که از کربلا تا شام لحظه به لحظه قاتل پسرش را کنار محملش میدید و گریه میکرد.
چرا کشتی علی اصغرم را
گل نشکفتة باغ حرم را
گلم بیتاب بود و تاب میخواست
چقدر این غنچه آیا آب میخواست؟
تمام آرزویم اصغرم بود
امید آخر و بال و پرم بود
همه تاب و توانم را گرفتی
چرا شیرین زبانم را گرفتی
مادری که داغ دیده را تسلیت میدهند و آرامش میکنند اما نه با تازیانه و سیلی...!
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شب_هفتم_محرم #حضرت_علی_اصغر
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس هشتم
🔸(روضه حضرت علی اکبر)
غرور غيرت مردان عاشورا على اكبر
چه شد خوابيده اى بر غربت صحرا على اكبر
شكسته كشتى تقدير در طوفان بى پروا
رها كردى مرا در موج خون تنها على اكبر
رمق از زانويم رفته است و زور بازويم رفته است
شكستى اى عصاى پيرى بابا على اكبر
نفس بر دل شرر دارد خدا تنها خبر دارد
چه بر روز من آورده غم تو يا على اكبر
چه كردى با دل اهل حرم با رفتنت اى واى
به گوش از خيمه آيد شور واويلا على اكبر
عطش از عمق جانت شعله زد بر خرمن عمرم
كه مى سوزم هنوز از داغ آن لبها على اكبر
دلم را شاد كن پلكى بزن چيزى بگو با من
پس از تو خاك عالم بر سر دنيا على اكبر
اگر مادر ندارى جاى شكرش تا ابد باقى است
كه مجنون مى شد از داغ غمت ليلا على اكبر
هواى ديده بارانى است حال سينه طوفانى
كه حسرت مى برد بر چشم من دريا على اكبر
روبروی ناودان طلا در صحن بیت الله الحرام در جمع دوستان نشسته بودیم. یکی از رفقا که اتفاقا خانوادگی شان از ذاکران اهلبیت هستند گفت فلانی بارها روضه حضرت علی اکبر را از شما شنیده ام اما بخشی از روضه برایم باور کردنی نبود از طرفی هم میدانستم که شما روضه بی سند نمیخوانی و موقعیتی هم پیش نمیآمد که آدرس روضه را از شما بپرسم. اما برای خودم حادثه ای پیش آمد که آن روضه را با تمام وجود حس کردم و باورم شد و دیگر دنبال سند آن هم نیستم.
پسر اولم که دانشجو بود بیمار شد و در بیمارستان شهید بهشتی کاشان بستری شد. یک ماه کار هر روزم بود که میرفتم و به او سر میزدم و کنار تختش بودم. یک روز تازه به خانه رسیده بودم که کمی استراحت کنم زنگ تلفن خانه به صدا در آمد. گوشی را که برداشتم برادرم پشت خط با صدایی لرزان گفت بیا بیمارستان، گفتم تازه از بیمارستان آمده ام. آشفته و گریان گفت : دوباره بیا و تلفن را قطع کرد. گوشی از دستم افتاد. با عجله خود را به بیمارستان رساندم تا در اطاق پسرم را باز کردم دیدم همه گریه میکنند و یک پارچه سفید روی صورت پسرم کشیده است. دیگر نفهمیدم کنار تخت پسرم غش کردم مرا به هوش آوردند برادرم زیر بغلم را گرفته بود از در اطاق که بیرون آمدیم داخل راهرو بیمارستان دور خودم میچرخیدم. برادرم گفت چه شده؟ گفتم دنبال آسانسور میگردم. با تعجب گفت این درب آسانسور است یک ماه است میآیی اینجا و میروی مگر نمیبینی؟ گفتم چشمانم تار شده نمیتوانم واضح ببینم. همان جا یاد روضه ای افتادم که شب هشتم محرم میخواندی!
🔳 علامه مرحوم شیخ جعفر شوشتری از قول حضرت زینب سلام الله علیها نقل میکند که یک لحظه دیدم حسینم دور ذوالجناح میچرخد! عرضه داشتم برادر چه شده؟
فرمود : زینب جان رکاب ذوالجناح را نمیبینم گفتم فدایت شوم چرا؟ فرمود : الان داغ علی اکبرم را بر دلم گذاشتند. صدای خداحافظیاش را شنیدم.
خود را کنار پیکر اکبر رساند و
آهی کشید از دل که قلب کربلا سوخت
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شب_هشتم_محرم #حضرت_علی_اکبر
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس نهم
🔸(روضة حضرت اباالفضل)
السلام علی ابالفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه الآخذ لغده من امسه الفادی له الواقی الساعی الیه بمائه المقطوعة یداه...
سردار سرفراز سپاه سعادتی
پرچم فراز اردوی عشق و شهادتی
روز وصال جلوهای از صبح روی تو
شام فراق از شب زلفت روایتی
ماه قبیله کرم ای آبروی حسن
روشن ترین حقیقت لطف و کرامتی
درباره تو هرچه سرودند و گفتهاند
باشد ز عزم و رزم و کمالت حکایتی
شیر شعور خوردهای از سینة شرف
شایسته مدال طلای لیاقتی
افتاد پیش پای ولایت دو دست تو
از تشنگی و زخم نکردی شکایتی
آغوش جان گشوده فرا روی تیرها
«کالقنفذ» است حال تنت را کنایتی
از داغ تو شکست ابالفضل، پشت صبر
بر روضه غم تو نباشد نهایتی
دلواپس حساب و کتاب قیامتیم
از ما مکن دریغ، نگاه عنایتی
پدر خیلی به اولادش حساس است مخصوصا دوران کودکی که فرزند احتیاج به مراقبت بیشتری دارد. برای خیلی از پدرها این لحظه اتفاق افتاده که فرزندش در آغوش او بوده باران گرفته است. اولین کاری که به ذهن پدر میرسد این است که کودکش را به سینه میچسباند و خم میشود و خودش را چتر بچهاش میکند تا قطرههای باران به صورت و بدن او نخورد.
عباس، ( ابوالقربه) است یعنی بابای مشک، مثل فرزندش آن را بر دوش گرفته و در محاصره 4000 تیر انداز راه نخلستان را انتخاب کرد. باران تیرها باریدن گرفت. مشک را راز شانه بر سینه چسبانید، خم شد و خودش را سپر و چتر مشک آب کرد.
تیر اندازا اونو هدف گرفتن
دورشو از چهار طرف گرفتن
بارون تیر از هر طرف میبارید
روی سر مرد شرف میبارید
تیر نه فقط به مشک آبش زدن
به سینه و قلب کبابش زدن
یاد لحظه ای افتاد که سکینه بنت الحسین مشک خشکیده را روی دستش گذاشته بود و ملتمسانه برای بچههای حرم آب خواسته بود. درد زخم شمشیرها و تیرها را فراموش کرد.
آری شرمندگی برای یک مرد دردش از زخم کاری شمشیر و تیر بیشتر است،(لذا اگر به کربلا رفتید هر وقت گذارتان به حرم ابالفضل افتاد اسم سکینه را به زبان نیاورید و لا تذکرن عنده سکینه، فانه اوعدها بالماء).
هیچ بهانهای و دلیلی برای خیمه رفتن نداشت. حیرت زده مانده بود که عمود آهن به یاریاش شتافت. ماه با پیشانی شکسته به روی زمین افتاد و خورشید کمرش شکشست. این اولین بار بود که حسین با دیدن عباس غمهای عالم دلش را میگرفت. آخر (کاشف الکرب عن وجه الحسین) قطعه قطعه روی خاک افتاده بود.
چقدر این سکینه باهوش بوده است! وقتی پدر را با قامت خمیده دید که از میدان میآید متن سوالش را عوض کرد به جای این که از آب بپرسد صدا زد (این عمی العباس) اشک پدر را که دید پاسخ سوالش را گرفت و با عجله به خیمه سقاخانه برگشت...
بچهها اینقده آب آب نکنید
بابا رو با گریه بیتاب نکنید
بابا هم خودش سرآپا عطشه
داره از ماها خجالت میکشه
بابا از علقمه تنها اومده
گمونم از پیش سقا اومده
گونم دست عمو جدا شده
پیشونی ماه او دوتا شده
بچهها برید تو خیمه بمونید
روضه دست بریده بخونید
#شب_نهم_محرم #حضرت_عباس
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس دهم
🔸(روضة شب عاشورا)
اى اهل عالم دين و دنيايم حسين است
ديروز من امروز و فردايم حسين است
رمز تولا و تبرايم حسين است
جارىست درخونم كه مولايم حسين است
در باغ عاشوراى او توحيد گل كرد
در ازدحام تيرگى خورشيد گل كرد
مى خواهم اكنون شمّه اى ز آنجا بگويم
از كربلا از شام تاسوعا بگويم
از شب، شب تقدير عاشورا بگويم
از اشك از آئينه از دريا بگويم
دريا ميان اشك ياران گم شد آنشب
آئينه در انبوه باران گم شد آنشب
تنگ غروب آهنگ ميدان كرد دشمن
كوبيد طبل جنگ، جولان كرد دشمن
ناز چارسو انگار طوفان كرد دشمن
طومار غيرت را پريشان كرد دشمن
فرمود مولا: اين همه خط و نشان چيست؟
عباس من پرسوجو كن حرفشان چيست
عباس آن شير افكن ميدان ايثار
در لشگر ايمان و آزادى علمدار
فرياد زد اى فرقه دنيا گرفتار
اى از غرور و فتنه ابليس سرشار
امشب براى ما شب راز و نيازست
فرصت دهيد امشب كه بابالحرب بازست
مولا براى خيل ياران خطبه خواندند
رفتند خيلى ها ولى يك عده ماندند
آنانكه از گرد زمين دامن تكاندند
تا صبح در خيمه نماز عشق خواندند
سجاده ها سرشار از اشك و دعا بود
رمز رسيدن تا خدا يك ربنا بود
سردار اردوى خدا مولا ابالفضل
مى گشت دور خيمه ها تنها ابالفضل
چشم دلش مى ديد فردا را ابالفضل
زد دست رد بر سينه دنيا ابالفضل
وقتى كه شمر آورد امان نامه برايش
خشم على تصوير شد در چشمهايش
من در امان باشم حسينم در بلا واى
من بر سرير و او سرش بر نيزه ها واى
اف بر شما اى مردم دور از خدا واى
رفته چه زود از يادتان عهد وفا واى
تا پاى جان پابست پيمان حسينم
روز عطش سقاى طفلان حسينم
راوى چنين گويد كه من خون خدا را
ديدم به دور خيمه ها مى گشت تنها
پرسيدمش: نفسى فداك يابن زهرا
گم كرده اى دارى مگر بر خاك صحرا
فرمود: مى بينى كه صحرا خار زار است
فردا براى كودكانم كار زار است
فردا پس از من مى رسد شام غريبان
گلهاى سيلى خورده ام سر در گريبان
پاى برهنه در بدر در اين بيابان
از دور خيمه مى كنم خار مغيلان
تا پايشان از خارها تاول نبندد
دشمن به اشك كودكان من نخندد
هرچه كه بود آن شب به شيدايى سحر شد
ياران كمر بستند و غوغاى سفر شد
بر طبل كوبيدند و جنگ خيروشر شد
هنگامه رويارويى شمشير و سر شد
سرها جدا مى شد به پاى حضرت عشق
هفتادودو گل شد فداى حضرت عشق
از همان غروب تاسوعا که بر طبل هایشان کوبیدند و شمشیرها و نیزه هایشان را به هم زدند معلوم بود که سر انجام کار، جنگ است. اباعبدالله الحسین آمد کنار خیمة اباالفضل و فرمود (ارکب بنفسی انت) فدایت شوم به سوی این قوم برو و امشب را مهلت بگیر، میخواهم با خدای خود مناجات کنم. من نماز و تلاوت قران را دوست دارم.عمر سعد مانده بود که چه در جواب ابالفضل بگوید، دلش میخواست کار را همان شب تمام کند (عمرو بن حجاج زبیدی) گفت به خدا سوگند اگر اینها از ترک و دیلم بودند به آنها مهلت میدادی اما برای اهلبیت مصطفی اصرار به جنگ داری؟ با این سخن به اکراه فرمان مهلت را صادر کرد.
آخرین نماز مغرب و عشاء به امامت سیدالشهدا اقامه شد. بعد از نماز خطبه ای بلیغ و صریح خواندند. فرمودند : یارانی با وفا تر از یارانم نمیدانم. بدانید که این اشرار به ما مهلت روزی دیگر نخواهند داد و هر کسی با من بماند کشته خواهد شد پس به همة شما اجازه رفتن دادم و عهدم را از شما برداشتم در این تاریکی شب بروید و خود را به جایی برسانید. اول کسی که به پاسخ امام حسین برخاست قمر بنی هاشم بود. فرزندان عقیل و زینب و جوانان بنی هاشم و اصحابی چون حبیب بن مظاهر و بریر و زهیر و مسلم عوسجهها برخاستند و رجز خواندند و تجدید عهد کردند که یا اباعبدالله تانفس آخر پای رکابت میمانیم.
خدا داند که عشق ما حسین است
در این دنیا و آن دنیا حسین است
جدا از تو نخواهد شد دل ما
که عهد ما از اول با حسین است
کلام اول ما یا علی بود
کلام آخر ما یا حسین است
حسین امروزمان بودهست و دیروز
یقینا حاصل فردا حسین است
پیمبر خواند مصباح الهدایش
چراغ عالم بالا حسین است
مرا در ساحل لطفش امان داد
که هم کشتی و هم دریا حسین است
اگرچه روز وانفساست اما
چه بیم از هول محشر، تا حسین است
در هیچ قابی نمیتوان تصویر و تصور کرد این منظره را، عده ای نماز شب میخوانند، گروهی در تلاوت قرانند، و حسین بر سجاده مناجات ایستاده است آرام و غرق حضور، انگار نه انگار که فردا در چکاچک شمشیرها و نیزهها گرفتار خواهد بود وعجیب تر آن که میداند و آرام است . آنقدر صدای مناجات یاران حسین تاثیر گذار بود که همان شب عاشورا 32 نفر از سپاه کوفه وشام به اردوی حسینی پیوستند. آه... فردا شب این آرامش نخواهد بود، صحرا پر از پیکرهای بی سر، خیمههای سوخته و بچههای سیلی خورده و خسته، بیماری که در آتش تب و داغ میسوزد
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس يازدهم
🔸(نماز ظهر عاشورا)
لحظة عشق با خداست نماز
اوج معراج اولیاست نماز
خلوت انس عاشق و معشوق
رمز پرواز تا خداست نماز
مقصد انبیا الی الله است
عرش پیمای انبیاست نماز
خیز و قد قامت الصلاة بگو
بهترین وقت التجاست نماز
سر که بر خاک قبر بگذاریم
یار دیر آشنای ماست نماز
سند بندگی است سجده به خاک
معنی قرب کبریاست نماز
هر رکوعش هزار رکعت نور
هر قنوتش گل دعاست نماز
چشم دل باز کن که عاشورا
وسط معرکه به پاست نماز
از نماز حسین فهمیدیم
هدف از رزم کربلاست نماز
چه رازی است در نماز که انبیای و اولیای الهی اینقدر به آن عشق میورزند تا بدانجا که که معراج المومنش میخوانند و تنهی عن المنکرش میدانند. رسول خدا سنگ و چوب میخورد اما نمازش را قطع نمیکند دخترش فاطمه آنقدر به نماز میایستد (حتی تورمت قدماه) تا پاهایش ورم میکند. علی را در نماز تیر از پای بیرون میکشند و دردی حس نمیکند در هیاهوی صفین، نگاه به آسمان میکند و میگوید وقت نماز است و عاقبت هم در سجدة نماز سحرگاه پیشانی اش به تیغ شقاوت شکافت. مجتبای اهلبیت را سجادة از زیر پای میکشند. چه حلاوتی در نماز است که حجر ابن عدیها و مسلم ابن عقیلها قبل از شهادت اجازه میخواهند تا دو رکعت نماز بخوانند و حسین، نامش بر تارک شهیدان نماز میدرخشد. چرا که هیچ کدام از شهدای نماز، نماز خوف نخواندند جز حسین.
اى قبول ماسوا در دست تو
انبيا و اوليا پابست تو
انبيا در تو چه رازى ديدهاند
در تو سر عشقبازى ديدهاند
اوليا باتو به حق واصل شدند
دل به تو دادند تا بيدل شدند
نخلهاى كوفه را گيرم گواه
يا شب شهر مدينه يا كه ماه
با على حال و هوايى داشتى
در دل او تا سحر گل كاشتى
با تو او فارغ ز هرچه هست شد
جرعه نوش از جام تو سرمست شد
مسجد و محراب را معنا تويى
مظهر (تنهى عن الفحشا ) تويى
پیکرهای قطعه قطعه پیش روی کربلایی هاست و از چهارطرف در محاصره دشمن، عظش و آفتاب هم از یک سو امانشان را بریده است و زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی را صدا زد و امر فرمود تا پیش روی او بایستند عمرو بن قرظه هم آمد. چونان سپر مقابل صف نماز جماعت ایستادند و شگفت این که به استقبال تیرها میرفتند نماز حسین که تمام شد سعید بن عبدالله روی خاک افتاد، مولا سرش را به دامن گرفت.
سعید چشم باز کرد و عرض کرد : اَوَفَیتُ؟ آیا به عهدم وفا کردم؟ مولا فرمود : نعم انت امامی فی الجنه ، بله تو جلوتر از من در بهشت هستی! از همه نمازها گفتم اما یک نماز دیگر مانده است نمازی که حسین هم شیفتة آن بود. نماز زینب، مخصوصا نمازهای نشسته بیبی، برای همین بود که در وداع آخر به زینبش فرمود (اختی زینب لاتنسینی فی صلاة اللیل) خواهرم زینب مرا در نماز شب فراموش نکن.
وقت نماز شبب مرا هم یاد کن زینب
روح مرا با یک دعایت شاد کن زینب
#روز_عاشورا #عاشورا
#روز_دهم_محرم
.
فیش مرثیه روشمند امام حسن عسکری.pdf
502.7K
▪️السلام علیک یا حسن بن علی▪️
◾️فیش مرثیه◾️
#شهادت_امام_عسکری
🔘 #روضه_مکتوب امام حسن عسکری علیهالسلام
#ربیع_الاول
#امام_عسکری