.
#قسمت_پایانی #روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
ابی عبدالله این نامه رو خوند. میگن حسین هی گریه کرد هی اشکاشو پاک کرد. هی نامه رو روی چشمش.. روایت میکه پشت خیمه ها دست گردن قاسم انداخت، قاسم دست گردن عمو انداخت. اینجا وقتی میخواد دست گردن عمو بندازه هی رو پاش بلند میشه. قد یه سیزده ساله مگه چقدره؟ میگه اینقدر گریه کردن "حتی غُشیَّ علیهما..." هر دو رو زمین افتادن. یه موقع هوایی از روضه جلوتر میری عیبی نداره. اینجا رو پاش وایساد، دست گردن عمو بندازه. وقتی داشتش بدنو ابی عبدالله می آورد، پاهای قاسم رو خاک کشیده میشد...*
سپرش را برداشت
آمد عمامه ی سبز پدرش را برداشت
حرز یا فاطمه داشت
یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت
از عمو بوسه گرفت
خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت
گریه می کرد ولی
دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت
از همه دل می کَند
تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت
چون نهال است تنش
از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت
*نمیدونم با چی زدن این نانجیبا. دوره اش کردن اول. گفتن کسی دیگه نمیتونه مقابلش وایسه. ازرق رو از پا انداخته. دوره اش کردن. سنگ میزدن. مثه مادرش زهرا دوره اش کردن. تو کوچه هر کسی میومد، یکی با تازیانه میزد یکی با غلاف شمشیر...*
وای از این رفتن او
زرهی نیست که اندازه شود بر تن او
خیمه غوغا شده است
نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است
ای عمو زود بیا
نوجوانی وسط معرکه تنها شده است
نجمه چشمش روشن
*چرا چشمش روشن...؟*
چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است
چه حنابندانی ست
صورت غرق به خون تو چه زیبا شده است
زیر و رو شد بدنت
چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است
تو که قاسم بودی
از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است
*جان حضرت زهرا امشب اگه این چند بیت رو داری می فهمی حقشو ادا کن. خجالت زده امام حسن نشی...*
بد کشیدن تو را
قدت انگار که اندازه سقا شده است
چکمه ها جای خودش
نعل ها نیز برای تو مهیا شده است
*وای وای وای دوباره داره صدا هلهله میاد...*
وای از این هلهله ها
سر عمامه ات انگار که دعوا شده است
*این دو تا رو میخونم، دلت کجا میره...؟*
نوه ی فاطمه ای
چند تا کوچه برای زدنت وا شده است
چه گریزی زده ای
سینه ات مقتلی از روضه ی زهرا شده است
میخ در نیست ولی
تیر هر قدر که می شد به تنت جا شده است
*صدا زد عمو حلالم کن. ابی عبدالله با عجله خودشو رسونده. حسین امانت دار بوده یه عمری. بابا روایت میگه وقتی علی اصغرو رو دست ابی عبدالله زدن، فرمود: "هَیِّْن عَلَیَّ" بر من آسانه. اما وقتی اومد کنار بدن قاسم، به موقعی ابی عبدالله رسید دید نانجیب کاکل قاسم رو در دست گرفته. آماده! خنجر دستشه. میخواد سر از بدن جدا کنه. مثل باز شکاری ابی عبدالله رسید دست این نانجیب رو قطع کرد، صدای نحسش بلند شد، قومش میخواستن به دادش برسن، همچین که اومدن یه وقت دیدن زیر نعل اسب ها صدا قاسم داره میاد، عمو...*
گلم، اما گلابم را ز سُمّ اسب ها بو کن
جدا کن ای عمو از خاک صحرا استخوانم را
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•داد زد بر سر مادرم...
#روضه_امام_حسن و #روضه_حضرت_قاسم علیه السلام #شب_پنجم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ کربلایی #مهدی_رعنایی
●━━━━━━───────
* امشب اول اینجوری سلام بدیم.. *
"یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه"
* امشب در خانه خوب آقا زاده ای اومدی داری نوکری میکنی. خیلیا جون دادن برای ابی عبدالله.. چرا امشب این حرفو میزنی آخه بابای این آقازاده به کرم معروفه میگن امام مجتبی کریم مدینه است اما بگم قبلش غریب مدینهام هست. اول میخوام با همدیگه یه سر بریم مدینه میخوام بگم چرا این آقا غریبه مدینه است.. دستش تو دست مادرش بود. از مسجد به سمت خانه میامدن اون نانجیب جلو راهشونو گرفت.*
مردک پست که عمری نمک حیدرخورد
داد زد بر سر مادر به غرورم برخورد
*امام مجتبی میگه جلومونو سد کرد صدا زد زهرا کجا بودی ؟ بی بی فرمود:مسجد بودم.چیه تو دستت؟ فرمود: قبالهی فدک نانجیب گفت این حق شما نیست بده قباله ی فدکو.. فرمود: از بابام پیغمبر به ما رسیده چرا حق ما نیست؟ امتناع کرد بیبی از دادن قباله فدک .. فقط همینقدر بگم تا زهراقباله فدکو نداد این نانجیب یه نگاه کرد اینور کوچه یه نگاه اونور کوچه کسی نباشه امام مجتبی که طفلی بیش نیست دستشو برد بالا آنچنان با سیلی تو صورت مادر سادات زد.. امام مجتبی میگه دست مادرمو گرفتم از رو خاک بلند کردم عوض این که راه خونه را از این طرف بره راه خونه رو اشتباه از اون طرف میرفت چرا ؟ چون یه جوری ضربه سیلی به صورت خورده بود مادرتون راه خونه رو گم کرده بود.
خونمون این طرفه از اون طرف میری کجا
دیگه داری میرسیم جونه بابا تو راه بیا
* امام مجتبی میگه دستشو گرفتم آوردمش تو راه کمک کنم بریم سمت.. عین مقتله.. امام مجتبی میگه دست مادرمو که گرفتم طرف خونه ببرم نگاه کردم دیدم متصل از زیر چادرش داره خون رو زمین میچکه یا زهرا یا زهرا ..سخته بچه کتک خوردن مادر ببینه.. هم سخته بچه کتک خوردن مادرو ببینه هم برای پدر مادر سخته زمین خوردن بچهاشو ببینن.. چی میخوای بگی میخوام بگم خوب شد کربلا امام حسن نبود بدن له شده #قاسم سینه اشو چسبوند به سینه قاسم داره بدنو میکشه طرف خیمهها این پاها هی داره رو خاک میکشه بدنو آورد تو خیمهی دارالحرب منو نگاه کن گذاشت کنار جنازهی علیاکبر خودش نشست وسط این دو تا جنازه یه نگاه به قد و بالای علی اکبر میکرد گریه میکرد یه نگاه به قد و بالای قاسم میکرد گریه میکرد..*
* دستتو بیار بالای سر خجالتو بزار کنار گدایی بلد باش به خدا قسم که هر چی قراره بده امام حسن الان میده هر کی به کرم امام مجتبی امید واره پیر و جوون کوچیک و بزرگ ، زن و مرد دریاب کرم امام مجتبی را بدون خجالت دستت تا هرجایی میاد بالا بلندش کن اول سه مرتبه صدا بزن یا حسن... دستت بالا باشه سه مرتبه فریاد بزن یا حسین حسین حسین*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_قاسم
#کربلایی_مهدی_رعنایی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•نام آن پروانه عبدالله... #روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_پنجم_محرم۱۴۰۳ به
.
|⇦•ای عمو یک دم بدار...
#روضه #حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج #مهدی_سماواتی
●━━━━━━───────
یکی از اصحابش میوه دل برادرش امام حسن علیه السلامه، شب عاشورا وقتی اصحاب و جمع کرد فرمود من بیعتم رو از شما برداشتم هر که میخواد بره بره اینا با من کار دارن، یکی گفت آقا اگه هفتاد مرتبه منو بکشن باز زنده بشم دست از تو برنمیدارم. دیگری گفت هزار مرتبه منو بکشن باز تو رو رها نمیکنم حسین جانم. خبر از شهادتشون داد جایگاهشونو نشونشون داد، روز عاشورا دیگه از هم سبقت میگرفتن. با همه حرف زدن ابی عبدالله علیه السلام، قاسم بن الحسن پرسید عمو جان عاقبت کار من چی میشه؟ فرمود: قاسمم مرگ پیش تو چگونه است؟ عرضه داشت" أهلا من العسل" از عسل برام شیرینتره عمو جانم، فرمود: فردا تو هم به شهادت میرسی. اما بعد از بلایی عظیم، ای وای، چی بود بلای عظیم نمیدونم، شاید این بود وارد میدان شد جنگ نمایانی کرد یه وقت یکی گفت به خدا من این جوونو میکُشم، کاری کرد از اسب زمین افتاد، ناله اش بلند شد،" اغثنی یا عماه" یعنی عمو به فریادم برس. عمو جانم.. مثل باز شکاری عمو اومد میدان دید قاتل بالا سر قاسمه، شمشیر کشید، جنگ مغلوبه شد، یه وقت ناله قاسم بلند شد..*
ای عمو یک دَم بدار از جنگ دست
زیر سم مرکب اعضایم شکستم
*اگر این روایت صحیح بوده باشه، تنها بدنی که دوبار زیر سم اسب رفت بدن این آقازاده بود، اما مرتبه اول جان در بدن داشت، و سر در بدن داشت، گرد و غبار معرکه فرو نشست، دیدن قاسم رو زمین افتاده، عمو بالا سرش نشسته، قاسم پاها رو جمع میکنه باز میکنه..جلو چشم عمو داشت جان میداد..حسین ..عمو هم ناله میزد قاسمم، برا عموت سخته او رو به یاری بطلبی نتواند، اگر بتواند برات سودی نداشته باشه..عمو صبرکرد یادگار برادر جان داد، برداشت سینه قاسمو به سینه چسبانید، راه افتاد به طرف خیمهها،
حسینیا گریه کنا... راوی میگه یادم نمیره سینه قاسم به سینه عمو بود، اما کاری کرده بودن با بدن این آقازاده، پاهاش رو زمین کشیده میشد.بدن را به خیمه رساند، بین دو بدن قاسم و علی اکبر رو زمین نشست، گاهی صدا میزد ..قاسمم، گاهی صدا میزد اکبرم، ما همین جا ناله بزنیم حسین جانم..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم
#حاج_مهدی_سماواتی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_دوم #روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی
●━━━━━━───────
"السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ"یعنی سلام به قاسمی که شمشیر به فرقش خورد دیگه نتونست رو مرکب دووم بیاره. امشب شب یتیم نوازی این آقا دید شب عاشورا عموش داره خطبه میخونه. حضرت با همه حرف زد اصحاب همه نشستن امام چهره به چهره نگاه میکرد هرکی هرچی میپرسید پاسخ میداد قاسم بلند شد عمو اجازه دارم یه چیزی بپرسم آیا فردا منم کشته میشم؟ آقا سوالشونو اینجوری پاسخ داد جوونا آقا اول فرمودن: بگو ببینم مرگ در نظر تو چگونه است؟ این که تو داری میگی من فردا کشته میشم چرا امام حسین پرسید میخواد در تاریخ ثبت بشه رغبت قاسم به شهادت چه طوریه.. تا اینو گفت با عجله گفت:" اهلی من العسل" به خودت قسم از عسل هم برام شیرینتره تا اینو شنید ابی عبدالله فرمود: آری قاسم انقدری بگم علی اصغرم هم میکشن نه تنها تو علی اصغرم هم میکشند. این جای روایت سخته تا اینو شنید جا خورد گفت: یعنی عمو میگه علی اصغر یعنی اینا تا خیمه ما میان؟ آری قاسم اینها تا خیمهگاه ما میان. رسید عاشورا دید حسین از جلوی خیمه هی میره میاد لشکر نگاه میکنه اهل حرم رو نگاه میکنه فهمید اومد به مادرش گفت، گفت مادر عموم دیگه بعد علی اکبر قرار نداره داغ جوون دیده من هم دیگه بعد از علی اکبر نمیتونم دووم بیارم بذار برم عموم غریبه. نجمه یه دسته گلی مثل قاسم پرورش داده بود برا همین روزها آمادش کرد آره عزیز دلم الان وقتشه راه افتاد خوشحال رسید جلوی خیمه عمو جان بعضیا میگن چون کنار ابی عبدالله این بچهها بزرگ شده بودن پدر صدا میزدن یا ابتا بعضیا میگن صدا زد السلام علیک یا عما عمو سلام بر شما آقا دید این قاسم دیگه قاسم لحظه پیش ساعت پیش نیست. این اصلاً از رنگ و روش اشتیاقه شهادت معلومه. حضرت بغلش کرد حالا همه دارن نگاهشون میکنن میگن امام حسین هی نگاش میکرد.گریه میکرد هی به سینه میچسبوند گریه میکرد اون قدری که در لهوف سید ابن طاووس آورده "وغشی علیهما "دوتاشون غش کردند. فرمود: اجازه نمیدم فردای قیامت چه جور تو چشم حسنم نگاه کنم برگرد دورت بگردم مادرت تنهاست. اومد تو خیمه نشست زانوهاش بغل گرفت یه جوری که نجمه دلش سوخت قاسم دورت بگردم مادر چرا اینجوری زانوهاتو بغل گرفتی؟ چرا اینجوری غم گرفتت پسرم؟ بلند شو دورت بگردم بلندشو گفت: دیدی عمو دست رد به سینه ام زد. یا امام حس سفارش مارو به ابی عبدالله بکن. فقط امام حسن اون سفارشو به قاسم داد.گفت: دورت بگردم صبر کن دستنویس بابات حسن اینجا برای تو رهگشاست بگو یا کریم اهل بیت امشب برات منم بده، دست خالیم آقا،گرفتارم آقا. قاسم یه وقت دید باباش نوشته "بسم الله الرحمن الرحیم من الغریبه الی الغریب" از غریب به غریب دوتامونم غریبیم داداش زبون حال دارم میگم ها شاید اینجا قاسم نگاه به نامه کرده باشه تکلیف که امام حسن روشن کرد تو وصیتش برای قاسم اما شاید میخواست بگه قاسم یه روزی میرسه اونجا داداشم به یه سیزده ساله تکیه میکنه. امام حسین بعد علی اکبر دیگه اون امام حسین نشد باید کمکش کرد دست نویس باباشو آورد انقدره خوشحاله میدود بال پرواز پیدا کرده رسید دوباره جلوی خیمه. مگه نگفتم نیا چرا دوباره برگشتی عمو ؟دستشو انداخت گردن عمو حسین، ببین چی برات آوردم ابی عبدالله نگاه کرد.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
#روضه_حضرت_قاسم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
@babolharam_netروضه شب ششم.mp3
زمان:
حجم:
29.4M
|⇦•ای زائر شکسته دل...
#روضه_امام_حسین و #حضرت_قاسم علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفس کربلایی محمد عطااللهی
.
#شب_ششم_محرم
مرثیۀ شب ششم
امشب شب آقازادهای است که با این زبان مبارکش در هزار و چهار صد سال قبل، حرفی زده که هنوز ماندگار است؛ هر کس که این کلام را میشنود، متأثر میشود.
شب عاشورا وقتی اباعبد الله علیهالسلام با یاران با وفای خود وداع میکرد و مقام بهشتیشان را به آنها نشان میداد، این آقازاده، جگرگوشۀ امام مجتبی علیهالسلام، پرسید: عمو جان! فردا من هم شهید خواهم شد؟ سید الشهدا علیهالسلام از عزیز دل برادرش پرسید: یَا ابْنَ أَخِی کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟ قاسم بن الحسن علیهالسلام جوابی داد که دل همه را میسوزاند؛ عرض کرد: یَا عَمِّ أَحْلَى مِنَ الْعَسَل. عمو جان! مرگ پیش من شیرینتر از عسل است.
روز عاشورا قاسم بن الحسن تا دید که کارزار گشته، کفن پوشید، کلاهخود نبود؛ به جای آن عمامهای به سر بست. آمادۀ میدان شد. نزد عمو آمد. اذن میدان خواست. عمو اذن نمیداد، ولی آن قدر قاسم گریه کرد و دست و پای امام را بوسید تا امام اذن داد. از طرفی زبان حال حضرت این است: خدایا! قاسم امانت برادرم حسن بود. من هر وقت دلم برای برادرم حسن تنگ میشد قاسم را نگاه میکردم. بعد از قاسم وای بر من!
عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدر گریه کردند تا غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد. راوی که در لشکر دشمن است، میگوید: یک مرتبه بچهای را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاهخود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمیرسد. واردمیدان شد کانّه قَلَقَه القمر؛ گویا ماه پارهای بود.
همان راوی میگوید: رسم بود که جنگاوران خودشان را معرفی میکردند، همه متحیرند که این بچه کیست؟ تا در مقابل مردم ایستاد، فریادش بلند شد:
ان تُنکرونی فانا بن الحسن
سبطُ النبی المصطفی المؤتَمن
مردم اگر مرا نمیشناسید من پسرحسن بن علی بن ابی طالب هستم.
هذا الحسین ُکالاسیر المرتهن بین اُناس ٍ لاسُقوا صوبَ المزن
این مردی که در این جا میبینید و گرفتار شماست، عموی من حسین بن ابی طالب است.
حمله کرد. جنگ نمایانی کرد. عده زیادی از لشگریان دشمن را به درک واصل کرد. نمیدانم چه بلایی سر قاسم آوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد: یاعماه ... یاعماه ...
اباعبدالله علیهالسلام خودش را به سرعت به بالین قاسم رساند. قاسم آخرین لحظاتش را طی میکند، والغلام یفحصُ بِرِجلیَه؛ قاسم از شدت درد پاهایش را روی زمین میکوبید. آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله میگفت: یَعزُّ والله عمک ان تدعوه فلایُجیبک او یُجیبک فلا ینفعُک. پسر برادرم! چه قدر سخت است که عمویت را صدا بزنی و عمو نتواند کاری برایت بکند. چقدر سخت است بر بالین تو باشم و کاری از دستم برنیاید. عرضه بداریم: یااباعبدالله! این جا آمدید بالای سر قاسم اما کاش یک نفر پیدا میشد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیرد.
همه صدا بزنید یا حسین ...
#حضرت_قاسم
منبع:پایگاه تخصصی مسجد(باویرایش و حذف)
.
.
|⇦•وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما..
#روضه #حضرت_قاسم بن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج #میثم_مطیعی
●━━━━━━───────
اومد مقابل عمو ایستاد میوه دل برادر...
خوارزمی نوشته:"خرج قاسمُ بنُ الحسن و هو غلام صغیر،لم یبلغُ الحلم..."هنوز بالغ نشده بود.آمد مقابل آقا ایستاد.خیلیا از این خیمه ها رفتند.دیگه داره تنهای تنها میشه.
"فلما نظر الیه الحسین، اِعتَنَقَت" تا برادرزاده رو دید،آماده میدان شده؛ میوه دل برادر رو در آغوش گرفت"و جعلا یبکیان حتّی غُشی علیهما"اونقدر عمو و برادرزاده با هم گریه کردند.چندجای دیگه هم آقا گریه کرد.اینجا یکیش بود."و لما رئاه الحسین مَصروعاََ علی شطِّ الفرات"وقتی دید برادرش تنها کنار علقمه افتاده؛بدون دست،بدون پا "بَکی بُکائا عالیا"شروع کرد های های گریه کردن.یه جای دیگه هم گریه می کرد.دخترا ایستاده بودند،هی میدان رو نگاه می کردند، هی سمت علقمه رو نگاه می کردند. منتظر بودند الان عمو با بابا برمی گرده"وَ رَجَع الحسین الی المُخَیَّم،منکسرا حزینا باکیا "دخترا دیدند:"یُکَفکِفُ الدُّموعَه بِکُمِّه"
دیدند قبل از اینکه به دخترا برسه با آستین پیراهن اشکاش رو پاک می کنه.خلاصه آقا گریه کرد،قاسم گریه کرد."ثم استاذن الغلام للحرب" شاید با خودش گفت:قاسم الان دیگه وقتشه.الان دیگه اجازه میده...
"فاَبی عمَّه الحسین فاستاذن له"اجازه نداد.
حرف نزد...اصرار نکرد...اینطور تربیت شده بود،باید مرد عمل باشه."فَلم یَزَلِ الغلام یُقَبِّل القدم و رِجلیه"اونقدر دستا و پاهای عمو رو بوسه زد."حتی اَذِنَ له"اجازه داد...
راوی لشکر دشمن میگه داشتم نگاه می کردم."فخرج و دُموعُه علی خدَّیه"وقتی آمد میدون شمشیر می چرخوند،هنوز اشک چشمش روان بود...اول خودش رو معرفی کرد...اگه نمیشناسید،بشناسید. "اِن تُنکرونی فانا فرع الحسن،سبط النبی المصطفی الموتمن"من پسر حسن بن علی ام.رجز خوند...یک مرتبه روضه خوند"هذا حسین کالاسیر المرتهن"عموی من رو اسیر گرفتید.چندساعت بعد عمه اش گودی قتلگاه صدا زد:"هذا حسین کالاسیر المرتهن،بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن"
وَ حَمَلَ"می جنگید."و کان وجهه شِقَّه قمر"فقاتلَ، فَقتل علی صغر سنه"با این سن کم، راوی میگه:یادم نمیره،پیراهن تنش بود،زره نداشت،کلاه خود نداشت، لباس جنگی نداشت، بند یکی از کفش هاش باز بود."خمسه و ثلاثین رجلا"سی و پنج نفر کافر رو به درک واصل کرد.عموش نگاه می کرد."لاحول و لاقوه الا بالله" زیر لب می گفت.یه وقت یه نفر از دل میدان یه نعره ای زد، دل عموش سوخت. گفت: حسین! من داغ این رو به دلت میذارم." وَ ضَربَ راسَه بالسَّیف"چنان با شمشیر به سرش زد،مثل جدش امیرالمومنین"فَوَقَعَ الغلام علی وجهه"قاسم با صورت بر زمین افتاد...ساعتی نمیگذره چنان بر سر عموت می زنند،عباس با صورت بر زمین میاد...
ساعتی نمیگذره،چنان به سر حسین بن علی می زنند"فَسَقط الحسین عن فَرَسِه" حسین بن علی با صورت بر زمین افتاد...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#زمینه
#شب_ششم_محرم
▪️بنداول▪️
مُردنه واسه تو
اهلی مِن عسله
حالا کرببلا
واسه من جمله
منتظرم بزاری برم
بجای حسن
فدای تو شم
تا الانم به عشق خودت
دارم عموجون
نفس میکشم
(داره سرم چه ارزشی
وقتی باشه غریب امام
نمی خوام ای عمو حسین
شرمنده بشم پیش بابام)
▪️بنددوم▪️
شده غرق به خون
همه ی کفنم
بی قرار توام
که صدات میزنم
دستام و بسته این همه درد
برا دیدنت
چطوری بیام
بین زندون خنجر و تیغ
اسیرم عمو
شکسته پاهام
گیسوی من عمو حسین
بین چنگال دشمنه
روی هر نیزه ای عمو
یه تیکه ای از جسم منه
(داره سرم چه ارزشی
وقتی باشه غریب امام
نمی خوام ای عمو حسین
شرمنده بشم پیش بابام)
شعر:
صادق اویسی ✍
محسن طالبي پور✍
#زمینه_حضرت_قاسم علیه_السلام
#حضرت_قاسم علیه_السلام
#زمینه
#محرم۱۴۰۴
.👇
.
#زمینه
#شب_ششم_محرم
▪️بنداول▪️
بزار عمو جون برم به میدون
ببین چشامو می باره بارون
می خوام بگیرم سرم رو بالا
به پیش بابا با جسم گلگون
مگه نالایقم عمو جون
که نمی دی تو اذن میدون
مثه اکبر به من
مگه تقدیر اینه نباشه
همجوارت رو نیزه راس
قاسم ابن الحسن
دیگه داره این دلم می گیره
اجازه بده که خیلی دیره
اگه نشه قسمتم شهادت
می دونی که قاسمت می میره
ای داد ای داد عمو
▪️بنددوم▪️
بگو که با این تن پر از خون
حسن شدم من برات عمو جون؟
اگر دوباره تو رو ببینم
تموم دردام میگیره درمون
به منم خورده ضرب کینه
گریه کردم برا مدینه
برس به دادم
آخر عاشقی همینه
شدم عین شکسته سینه
برس به دادم
راه نفسم رو بسته خوناب
عمو بیا قاسمت رو دریاب
جونم و میدمبرات هزار بار
تو رو نبینم یه لحظه بی تاب
ای داد ای داد عمو
#محسن_طالبی_پور ✍
#زمینه_حضرت_قاسم علیه_السلام
#حضرت_قاسم علیه_السلام
#محرم۱۴۰۴
.👇
زمان:
حجم:
10.46M
🎧 #شب_ششم_محرم
🚩 #حضرت_قاسم بن_الحسن سلامالله علیها
🚩 حجةالاسلام حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
#محسن_حنیفی 🎤
حجت الاسلام کاشانیKashani-14040411-DinVaAghlaniyat-07-Hkashani_Com.mp3
زمان:
حجم:
38.3M
🎙 #سخنرانی_کامل
📋 دین و عقلانیت؛ بررسی تاریخ حسینی علیه السلام؛ جلسه هفتم
📆 چهارشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۴
▪️ هیئت محترم بضعة الرسول سلام الله علیهما
🔸 در این جلسه مباحث زیر مطرح شده است:
▫️ مسیرِ امام حسین علیه السلام مسیر عقلانی است
▫️ امام حسین علیه السلام در برابرِ خط انحراف
▫️ موضوع قیام امام حسین علیه السلام
▫️ آیا هدف قیام امام حسین علیه السلام فقط تشکیل حکومت بود؟
▫️ حضرت مسلم علیه السلام در کوفه
▫️ نامه ی یزید به عبیدالله زیاد
▫️ نامه ی امام حسین علیه السلام به برخی سران بصره
▫️ خطبه ی عبیدالله در کوفه
▫️ روضه و توسّل به #حضرت_قاسم علیه السلام
#حامد_کاشانی 🎤