♦️افتخار روضه خوانی♦️
حجت اسلام سید حسین مؤمنی:
♦️مرجع تقلیدی که آرزوی روضه خوان بودن داشت👇👇👇
طلبهای سر درس اشکال گرفت و مرحوم آیتالله العظمی تبریزی جواب ایشان را داد. بعد این طلبه جسارت کرد و گفت آقا تو درس نمیگویی، تو روضه میخوانی. ایشان با یک بغض و گریهای فرمودند که من آمدم در حوزه که روضهخوان شوم. و سه مرتبه فرمودند ای کاش من یک روضه خوان بودم.
♦️احترام عجیب مرجع تقلید به روضه خوان👇👇👇
محضر یکی از مراجع تقلید (از بردن نامشان معذورم) مشرف بودم. به من فرمودند که تازه چه داری؟ گفتم آقا بخواهم روایت بگویم که شما استادید، بخواهم فقه بگویم که شما خبره فن هستید، یک روضهای به ذهنم رسیده. این مرجع بزرگوار که شاگردهایشان مجتهدند و بعضی از شاگردهایش الان رساله دارند، آمد روی زمین نشست و گفت: بخوان! بعد من روضهای از حضرت صدیقه سلام الله علیها خواندم. خیلی گریه کردند. گفتند روضه بخوان و من پایین مینشینم. به ایشان عرض کردم یک ذکری به من بدهید یک مقداری گرفتارم. ذکری به من دادند و گفتم آقا چند روز بخوانم؟ فرمود یک هفته. گفتم معمولا میگویند ۴۰ روز، گفت آن ۴۰ روز مال من است. چون تو روضهخوانی یک هفتهای جواب میگیری!
♦️مرجع تقلید نمی گذاشت روضه خوان دست او را ببوسد👇👇👇
محضر آیت الله العظمی وحید خراسانی حفظه الله تعالی توفیق داشتم روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها منبر رفتم. شب قبلش از دفتر آقا به من زنگ زدند و گفتند آقا اینجا هستند و فرمودند فردا از مادرتان کم نگذاریدها. قبل از منبر دوباره گفتند آقای فلانی در روضه کم نگذاریها. من روضه خواندم و حال ایشان بد شد، بعد از جلسه به من پیغام دادند، آقا شما را کار دارد. خدمت آقا رفتم. ایشان هم اصلا اجازه نمیدهد یک منبری، یک روضهخوان و یا یک سید دستش را ببوسد. من یک دفعه دست ایشان را بوسیدم، گریهشان گرفت و گفتند یا حضرت زهرا، خودش بوسیدها!
روضههای ابی عبدالله علیه السلام قلب را نرم میکند. چه کسی میگوید قساوت میآورد؟ اصلا حسین جنس غمش فرق میکند.
♦️ماجرای روضهخوانی که بدنش در قبر محو شد👇👇👇
مرحوم ملاحسین مولوی را آوردند دفن کردند. سالیان سال گذشت. بعد خواستند برادر یا برادرزادهشان را روی قبر ایشان دفن کنند. لحد شکست و رفتند پایین. دیدند قبر خالی است! فیلم این ماجرا موجود است و از صداوسیمای قم پخش شده است. بعد فهمیدیم حاج ملاحسین در عالم خواب به یک نفر گفته است، همان لحظهای که مرا دفن کردید، بدن من را پیش امام حسین بردند.
♦️روضه خوانی که در هنگام به هوش آمدن، روضه می خواند👇👇👇
حدود ۱۰ سال قبل، دهه اول محرم از قم به تهران میرفتم تا در مسجد ارک سخنرانی کنم. قبل از آن در حرم سخنرانی میکردم و روضه میخواندم و بلافاصله به سمت تهران میرفتم. در راه ماشینمان چپ کرد. حالا آن موقع ما را زیاد رسانه نشان نمیداد. در بیمارستان عمل جراحی داشتم. در ریکاوری چشمهایم را باز کردم. دورتادور من خانم و آقا پرستار ایستاده بودند. چشمهایم را که باز کردم، نالهام شروع شد. همه رفتند. درد زیادی داشتم، گفتم آقا بیایید یک مُسکن به من بدهید. من حالم بد است. ظاهراً آن لحظه نباید به بیمار مُسکن بدهند؛ چون مواد بیهوشی هنوز وجود دارد. گفتند امکانش نیست و همه رفتند. گفتم چرا تا چند لحظه قبل دور من بودید؟ یکی گفت حاج آقا داشتی به هوش میآمدی، روضه میخواندی، دور شما جمع بودیم تا روضه بشنویم. الان دیگر فقط داری ناله میکنی. خیلی از این اتفاقات در زندگی ما افتاده است.
من به شاگردهایم میگویم بروید روضهخوان باشید. فقهتان را بخوانید، اصولتان را بخوانید، اما بروید روضه خوان بشوید. بعد میگویند چکار کنیم؟ میگویم پیش امام رضا بروید. اول روضه خوان، علی ابن الموسی الرضا (علیه السلام) است. امام رضا (علیه السلام) روضه باز خوانده است، «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ» بعد میفرماید جد ما را به قتل صبر کشتند.
#روضه
#روضه_خوانی
منبع:خبرگزاری فارس
۱۳۹۹-۴-۷
.
01 فیش روضه شب اول محرم.pdf
350.5K
#روضه_خوانی
📜 فیش روضه
🔺#حضرت_مسلم علیه السلام
4_5906853107551178704.mp3
20.81M
📻 بشنوید | نکته #روضه_خوانی
🎤 #دکتر_محمد_فراهانی
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۲/۰۸/۰۷
#آموزش_مداحی
مهمترین عامل در روضه خوانی ؛ تاثیر نفَس است
مداومت بر حضور در هیئت و جلسات
فصاحت در روضه، مثل فصاحت در کلمه، فصاحت در کلام، فصاحت متکلم
#دشتی سحر محو مناجات علی بود
#شب_قدر
#روضه_امام_علی
مرتضی طاهری
سحر محو مناجات علی بود
سحر مات از حکایات علی بود
شاید مثل همین ساعتا بود ،
ام الکلثوم میگه نگاه به بابام می کردم دلم آتیش می گرفت،
می دیدم هی میاد به آسمون نگاه می کنه ، میگه آی صبح پس کی میرسی
گاهی میگه انالله واناالیه راجعون،
من فکر می کنم گاهی هم زیر لب
می گفت :
زهرا جان یادته موقعی که می خواستی از دنیا بری، برای تنهایی من گریه می کردی،
دیگه تنهایی تموم شد علی داره میاد،
امیر عشق برمسجد روان شد
به سوی آسمان بانگ اذان شد
به تکبیرش عیان رازی نهان شد
به سجده برخدایش میهمان شد
دیگه از فردا زینب از کوفه بدش اومد، کوفه ایی که انقد بی وفاست
دیگه جای موندن نیست،
وقتی نگاه به بابا کرد فهمید دیگه باباش از دستش رفته ،
گفت بابا
(من می خوام از کوفه برم،
کنار قبر مادرم)۲
هدیه براش عمامه ی خونیتُ بابا ببرم
آی امان، آی...
خیلی زینب سفر نرفته، خیلی از مدینه بیرون نرفته
اما هر موقع رفته برگشته دست خالی نیومده ،یه روز عمامه ی خونی بابا را آورده ،
یه روز هم دیدن زینب اومد کنار قبر رسول الله
صدا زد یا جدا برات از سفر سوغاتی آوردم،
همه دارن نگاه می کنند زینب چه سوغات براپیغمبر آورده،
یه وقت دیدن یه بسته رو بیرون آورد
گره ی این بسته را باز کرد
یه پیراهن خون آلود
.