.
حکایت عنایت #امام_حسین علیه السلام به فرد گناه کار _ سید مهدی میرداماد
تو دنیا عادت کنیم ، مانوس بشیم به حسین حسین گفتن ؛ پیغمبر فرمود : ٭٭الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ٭٭ هر چی تو دنیا دوست داشته باشیم ، قیامتم دوست داریم ، با همون محشور میشیم ، آگه تو دنیا گناه دلتو ببره ، قیامتم دلت با گناهه" به این راحتی دلت از گناه خالی نمیشه ، آگه تو دنیا عشق حسین تو دلت باشه ، خدا رحمت کنه میرزا اسماعیل دولابی رو ، میرزا اسماعیل میگه تو محله ی ما ، تو تهران ، کسی بود گناه میکرد ، فسق و فجور میکرد ، ظلم میکرد ، اما یه خاصیتی داشت ، بعضی وقتا یه اتفاق آدمو عاقبت بخیر می کنه ، کاری میکنه کم کم از گناه دور بشی، مادرش بهش یاد داده بود" (خدا رحمت کنه همه پدر مادرا رو ،اونایی که ماه رمضان سال قبل مادر داشتن، این ماه رمضون کنار سفره جای مادراشون خالیه،جای پدرایی که بودن ... ) میرزا اسماعیل می گفت مادرش بهش یاد داده بود هر کجا ، هر جا رفتی ، هر عملی رو انجام دادی، هر اتفاقی رو رقم زدی ،آگه جایی دیدی یه پرچمی زدن، السلام علیک یا ابا عبدالله ....
آگه دیدی یه پرچمی روش نوشته یا حسین ، دستتو بزار رو سینه ت، ادب کن با احترام، سلام بده به آقای عالم ، میگه هر جا میرفت یه پرچم یا حسین میدید ، آگه هر حالتی داشت ، دستشو به سینه میگذاشت میگفت:
*السلام علیک یا ابا عبدالله ...*
خلاصه کنم میگه از دنیا رفت ، مدتها بعد تو عالم رویا دیدنش ، دیدن سر و وضعش مناسبه ، جای مناسبیه ، ازش پرسیدن تو که تو جونیت تو محل خودت خیلی گناه می کردی و معروف بودی ، چیه این سر و وضع ؟!!! گفت میخوای بهت بگم چی شد؟ همون کاری که همیشه میکردم،چه میکردی؟الله اکبر، میگه صحرای محشر رو نشونم دادن ... داشتن منو میبردن به طرف آتش، دست و پامو تو زنجیر گناه بستن و دارن میبرن ..." میگه دیدم وسط این صحرا یه خیمه ی سبزه، نزدیک شدم دیدم سر در خیمه یه پارچه ای زدن ؛ جلوتر اومدم دیدم نوشته یا حسین ..." منم به عادت همیشگی دستمو بالا آوردم ملکه های عذاب گفتن میخوای چه کنی ؟ دستاتو بستیم؛ گفتم یه بار دستمو باز کنید کار دارم . گفتن ما اجازه نداریم، ماموریم، گفتم من یه کار واجبی دارم،یه لحظه دستمو باز کنید، میگه دستمو باز کردن دستمو رو سینه ام گذاشتم گفتم السلام علیک یا ابا عبدالله ..." میگه تا این سلام و دادم ، دیدم ملکه های عذاب کنار ایستادن ، چه خبره؟ یه مرتبه دیدم پرده ی خیمه بالا رفت یه آقای نورانی از خیمه خارج شد ...؛ آی حسینی ها ... شمایی که میخوای شانزده هفده ساعت با لب تشنه بگید یا حسین ، میگه به محضی که منو دید یه نگاه به ملائکه های عذاب کرد گفت بدید پرونده شو ببینم" همه با ادب سلام دادن (حالا من نمی دونم کیه!!) پروندمو نگاه کرد ، آدم خیلی خجالت میکشه ، میگه دیدم یه نگاه به پرونده م کرد ، سرشو به علامت تاسف تکون داد، یه نگاه به من کرد گفت چرا اینهمه گناه کردی؟چرا اینهمه دل ما رو سوزوندی؟!! خجالت کشیدم ، سرمو انداختم پایین ، یه مرتبه دیدم حضرت با انگشتش زیر نامه و پرونده اعمالم چیزی نوشت پروندمو داد دست ملکه های مامور عذاب و رفت ، تا دیدن پروند رو ، دیدم دست و پامو باز کردن ، چی نوشتی؟!! دیدم زیر نامه م نوشته :
*یا مبدل السیئات بالحسنات اغفر لهذا العبد بحق الحسین ...*
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#کرامات
#حکایت_توبه_مناجات
.
.
#روضه #اصحاب #حضرت_حر بن یزدی ریاحی شب چهارم محرم
┄┅═══••↭••═══┅┄
دیشب صدایت میزدم ای حُر! کجایی؟
تو حُر مایی، حُر مایی،حُر مایی
*ای خدا! میشه آقا به من و تو هم بگه: شما مال من هستید..*
تو بین دشمن بودی و من با تو بودم
هر لحظه از تو دل ربودم، دل ربودم
حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت
*نفرین کرد به ظاهر،" ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ"مادرت به عزات بشینه و گریه کنه، دیدن حُر سرش رو انداخت پایین،عرق شرم پیشانیش رو گرفت....ببین نفرین حُر، چه کرد به ظاهر با دلِ حُر*
حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت
نفرین نکردم،بلکه می کردم دعایت
آنجا که گفت:چشم مادر بر تو گرید
می خواستم زهرای اطهر بر تو گرید
*یه جایی امام دست گذاشت که حُر به هم بریزِ، حُر اون ماهیت خودش رو نشون بده،ذات قشنگ خودش رو ، رو کنه،تا گفت: مادرت به عزات بشینه،سرش رو انداخت پایین،گفت:آقا! اگه هر کی غیر از شما اسم مادرمو آورده بود،زنده نمی موند، اما من چه کنم؟شما فرزندِ فاطمه اید،اسم مادرت زهراست...
حُر،حُر شد به خاطر ادبش،اگه دنبال عاقبت به خیری هستی،راهش همینه،احترام کرد به نام بی بیِ دو عالم..*
دانی که چون شد،دامن مارا گرفتی؟
تو احترامِ نامِ زهرا را گرفتی
می خواستم در این گلستان یاس باشی
می خواستم همسنگرِ عباس باشی
می خواستم زخم سرت را خود ببندم
بر زخم های پیکرت چون گُل بخندم
زهرا همان آغاز، هستت را گرفته
با چادرِ خاکیش دستت را گرفته
*حُر دشمنِ به ظاهر،الان مقابل امام ایستاده، تا اسمِ مادرش رو آورد،احترام کرد،گفت:مادرت زهراست،من جرأت ندارم حرف بزنم....
سادات منو ببخشن،میخوام بگم: دشمن شنید اسمِ مادرِ امام رو احترام کرد،ای نامرد مردمِ مدینه،دید فاطمه پشتِ دَرِ،دید صدای فاطمه پشت در میاد،حُر به نام مادر امام احترام کرد،اما نانجیب نوشت تو نامه اش: معاویه! اومدم برگردم،یاد علی افتادم،چنان لگدی به در زدم،صدای شکستن استخوان هاشو شنیدم....
شب حُر باید بری پشت در و دیوار،باید بری سر سفره ی حضرت زهرا...
حُر برگشت،چه برگشتنی، گفت:آقا! من اولین نفری بودم که راه رو بستم،میخوام اولین نفری باشم که جونم رو برات فدا می کنم،لَه لَه میزد برا شهادت،رفت میدان،خودش رفت،نوشتن:پسرش هم رفت،غلامش هم رفت،حق رو اَدا کرد،وقتی افتاد رو زمین،حُر یه لحظه به خودش نهیب زد..گفت:حُر! منتظر حسین نباش،حبیب باید منتظر حسین باشه،زهیر باید منتظر حسین باشه،تو همین که بهت اجازه داد جونت رو فدا کنی برات بسه،منتظر نباش،نوشتن فرق حُر شکافته شده بود،خون رو چشماش رو گرفته بود،یه مرتبه دید یه دست مهربون سرش رو از رو خاک برداشت،خون رو از چشماش پاک کرد،چشمش رو باز کرد دید آقاش حسینِ...کیا آرزو دارن موقع جون دادن آقاشون رو ببینن؟
به همه آرزوش رسید،اصلاً جون دادن با حسین،اصلاً درد یادش میره،زخم یادش میره،همتون اهل روضه اید،آقا لحظه ای از کنار حُر بلند نشد،تا حُر جون داد،بعد حُر رو گذاشت،خیلی از شهدای کربلا رو همین کارو کرد،نوشتن به دو دلیل می اومد بالا سر اصحاب و یارانش،دلیل اول این بود:عشقی که بین ارباب و بین اون اصحاب وجود داشت،حضرت می دونست اینا آرزوشونه اینا حسین رو ببینن،میشناخت یارانش رو،دلش نمی اومد کسی منتظر بشه،دلیل دوم خیلی سختِ گفتنش،میشناخت دشمن رو،خباثتِ دشمن رو خبر داشت،میدونست دشمن برا قهرمان بازی،دشمن برا تضعیف روحیه،زنده زنده سرها رو از بدن جدا میکنه،لذا خودش رو میرسوند،سر یاراش رو بغل می گرفت،کسی جلو نیاد،میذاشت راحت جون بدن،چشماش رو می بست،نذاشت کسی رو زنده زنده سر ببرن...
اما امان از اون لحظه ای که خودش افتاد رو خاک،هنوز داشت نفس می کشید، "و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" حسین......دستت رو بیار بالا،"بالحسین...." شب حُر و شبِ اصحابِ،الان وقت توبه است،توبه ی ما با حسین پذیرفتنی است، "بالحسین الهی العفو...."
خیلی لحظه ی آخر، لحظه ی مهمیه،ان شاء الله دَم جون دادنمون کسی باشه سرمون رو برداره از رو خاک، سر همه رو بلند کردی،رو دامن گرفتی،یه نفر نبود سرت رو از رو خاک،برداره...نه یه نفر بود، اون یه نفر هم سه ساله بود،یه جوری سر رو از روی خاک خرابه برداشت،سر خاکی رو گذاشت تو بغلش،هی نگاه کرد دید لب ها پاره پاره است،با گوشه ی معجرش خونها رو پاک کرد،خاکارو پاک کرد،نگاش به رگ های بریده افتاد...حسین..."اللهم عجل لولیک الفرج"...
__________
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_حر علیه_السلام
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
.
.
#روضه_متنی
#روضه_تاسوعا
┄┅═══••↭••═══┅┄
بی بی اُمُّ البنین تو خونه نشسته، امیرالمومنین از صفین برگشت بیرون مدینه.. تاریخ مینویسه نرفت داخلِ مدینه ..بیرون مدینه ایستاد به عباس چهارده ساله اش ..یه نوجون خوش قدوبالا و رشید ..گفت: عباسم بایست میخوام باهات مشق شمشیرکنم ..اُمُّ البنین تو خونه اس ..زنهای مدینه بهش خبر دادن بیا علی بچه ت رو پشت دروازه های مدینه نگه داشته.. داره باهاش مشق شمشیر میکنه ..تعجب کرد چی شده ..خانم بلند شد چادر و عبا به سر، اومد بیرون مدینه از دور داره نگاه میکنه .. شمشیر داد به دست ابالفضل و خودش هم شمشیر به دست، همه ایستادن .. پدر و پسر دارن با هم مشق شمشیر می کنند.. پدر یَلِ خیبرِ ، پسر عباسِ.. یه مدتی جنگیدن.. امیرالمومنین شمشیر رو از دست راستش گرفت گفت بیا جلو پسرم ..دست راستش رو بست ..گفت حالا بگیر به دست چپت ..با دست چپ شروع کرد به مشق شمشیر دیدن ..یه مدت با دست چپ ..(مادر داره میبینه ).. آورد عباس رو جلو دست چپش هم بست ..گفت حالا شمشیر رو با نوک دندانت بگیر ..ببینم میتونی با من مبارزه کنی ..همه تعجبن ..مادر نگرانِ ..شمشیر را به دندانش گرفت با پدر مشق شمشیر دید ..یه مدت که جنگید خسته شد تا عرق همه ی پیشانی عباس را گرفت ..اُمُّ البنین دوید اومد جلو افتاد روی پای امیرالمومنین ..آقا بچه ام خطایی کرده ..کاری کرده داری تنبیه اش میکنی ..گفت نه.. اُمُّ البنین.. "هذا ذُخر الحسین " این ذخیره ی کربلاس..
یه روزی دوتا دستهاش میزنن مجبور میشه مشک رو با دندونهاش رو نگه داره ..دارم عباسم رو آماده میکنم برای اون روز ..همه گریه کردن ..
یه جا هم وقتی کاروان از مدینه میره کربلا ..همه وداع کردن.. بیست و هشتم رجب..ِ کاروان داره از مدینه حرکت میکنه به طرف مکه ..همه خدا حافظی کردن از دروازه ی مدینه رد نشده نگاه کرد ابی عبدالله دید اُمُّ البنین ایستاده داده نگاه میکنه صدا زد عباسم مگه با مادرت خداحافظی نکردی ..گفت چرا آقاجان خداحافظی کردم ..گفت پس چرا مادرت اومده دنبالت برگرد ببین خانم چی میگه ..خیلی احترامش رو نگه میداشتن..عباس برگشت از اسب پیاده شد بله مادر چی شده دنبال قافله راه افتادی گفت: عباس برو سه تا برادرهای دیگه ت هم بیان با چهارتای شمارا کار دارم، چهار تایی دور مادر حلقه زدن ایستاد دستهاشونو گرفت گفت مگه من مادر شما نیستم ..چرا...!!
مگه حق به گردنتون ندارم ..چرا...!!
باید یه قول مردونه بهم بدید، چه قولی بدیم حالا همه ی قافله معطل هستن ، بی بی گفت:
اون آقا را میبینید ؛پسر فاطمه است ..یه قولی بدید ..چه قولی...بهم قول بدید باحسین دارید میرید نکنه بی حسین برگردید ...بهم قول بدید نگذارید یه مو از سرش کم بشه ..قول بدید تا اخرین نفس ازش دفاع کنید ..قول دادن به مادر ...عباس قول داد به مادرش حسین رو تنها نگذاره ..همه ش نگران حسینش بود .کسی که قول داده پای شب قولش میمونه ..یه روز هم به باباش علی قول داد..شام بیست و یکم رمضان وقتی دستشون رو بابا تو دست هم گذاشت ،قول داد حسین رو تنها نگذاره..روز تاسوعا هم به زینب قول داد وقتی امان نامه آوردن قول داد حسین رو تنها نگذاره ..پای همه ی قولهاش وایساد ..اما عباس به یه نفر قول داد، اما شرمنده شد ..به یه دختر تشنه قول داد .. وقتی سکینه مشک خالی رو داد دست عمو ..
عمو آب ..عمو آب ...عمو آب...
قول داد به سکینه ..لذا تو علقمه افتاد،صدا زد حسین جان منو به خیمه ها نَبَر آقا
دیگه نمیتونم توی چشمهای بچه هات نگاه کنم ..آخ..افتاد روی زمین ...
ابی عبدالله داغ زیاد دیده.. مدینه برادر از دست داد، امام مجتبی برادر بزرگشِ..امامشِ..
وقتی امام حسن رو از دست داد ،چندتا جمله ی معروف داره ..گفت دیگه عطر نمیزنم ..
دیگه لباس نو نمی پوشم ..دیگه محاسِنَم رو خضاب نمیکنم ..غارت زده منم ..اینها معروفه ..
اما کنار علقمه یه جوره دیگه حرف زد ..تا نگاهش به عباس افتاد ..دیدن یه دست به کمرش گرفت "الان اِنکَسَرَ ظَهری"...
...یاحسین ...
..ای خدا به اُمُّ البنین به بچه های شهیدش به پسر سردار سقاو تشنه لبش ..فرج امام زمان ما برسان ...
ای خدا اسم ما امشب جزء زائران مدینه ثبت بفرما ..الهی آمین
نامه ی فاطمیه ی مارا به امضای ابالفضل علیه السلام برسان .. الهی آمین
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
.
2_1152921504646077822.mp3
3.56M
🌙 #مناجات شب #لیلة_الرغائب
🍃امشب شب آمال ها و آرزوهاست
🍃امشب رغائب آمده ای چشم گریان
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
.
🗓#آموزش_مداحی
🔸 #تشویق_غیر_کلیشه_ای
🔹 #عطش #ماه_مبارک_رمضان
بارها عرض کردیم که بایستی مستمع را نسبت به برخی از فضیلتها ترغیب و تشویق کرد که در مجالس روضه افضل آنها اشک و بکاء است.
تأکید دیگر ما همیشه این است که در این امر از سخنان کلیشه ای گذر کنیم و نوآوری داشته باشیم.
درمتن زیر، آقای #سید_مهدی_میرداماد، با موضوع عطش، یک تشویق و ترغیب خوبی را ارائه کرده اند که کلیشه ای نیست و نکته ای ناب در خود دارد.
ایشان از لب خشک به چشم خیس اشاره می کنند و با اشاره به لب خشک و چشم خیس، به ساحت مقدس سیدالشهداء متوسل می شوند.
توصیه می کنیم ذاکرین عزیز این نمونه ها را به خاطر بسپارند، تا خودشان در این زمینه به تبحر لازم برسند و بتوانند چنین نوآوریهایی را داشته باشند.
📽 متن تشویق و ترغیب در روضه ر #سید_مهدی_میرداماد
«قطعا اونی که تو این ماه رمضون به چشم میاد ،عطشِ این ماهه ،خوش به حال اونا که تشنگیشون اونا رو به کربلا وصل میکنه .خوش به حال اونا که تو اوج عطش ،چشمشون تشنه نیست، چشمشون خشک نیست. خوش به حال اونایی که لبشون خشک میشه، چشمشون خیس میشه. کافیه لب خشکشُ تو آینه ببینه. همچین که نگات به لب خشکت افتاد بگو صلی الله علیک یا ابا عبدالله...»
.
.
|⇦•در آسمانم ماه را می بینم..
#مدح_خوانی زیبا ویژۀ میلادِ حضرت سیدالساجدین علیه السلام _ سید مهدی میرداماد
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
در آسمانم ماه را میبینم امشب
گمراهم اما راه را میبینم امشب
چشمِ سرم را بستم و با دیدۀ دل
لبخندهای شاه را میبینم امشب
ارباب خوشحال است و من در دستهایم
مال و مَنال و جاه را میبینم امشب
در چشمهایِ این علی دارم علی را
یا که رسول الله را میبینم امشب
میآید و با هر قدم در زیر پایش
جانهای خاطرخواه را میبینم امشب
حالا که آقایِ دعا دارد میآید
ما را خدا ای کاش قربانش نماید
فخر است امشب آسمان را بر زمینش
میخندد و افلاک حیران طِنینش
دست حسین بن علی امشب رکابُ
رویِ علی بن حسین آمد نگینش
بی تاب شد، لبخند زد، رویش گُل انداخت
وقتی که لبهایِ علی شد بوسه چینش
خالی ست جای فاطمه هرچند اما
خوابیده با لالایی اُمالبنینش
در سوم شعبان رسید از راه، شاه و
در پنجمین روزش رسیده جانشینش
روح دعا، مرد خدا، جانِ حسین است
او وارثِ مُلکِ سلیمانِ حسین است
با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتت حَجَر لب باز کرده
نه دوستانت که یَدِ عُقده گشایت
از دشمانت هم گرهها باز کرده
حتی دعاهایت؛ جدا از حرفهایت
در عِلم حرفی تازه را آغاز کرده
هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قابِ قوسین خدا پرواز کرده
هروقت میخواهم که قلبم را بشویم
باید «الهی لاتؤدِّبنی» بگویم
با دستِ لبریز از دعایی که تو داری
ما را ببر سمت خدایی که تو داری
حرفی بزن تا جامِ من لبریز گردد
از بادههای حرف هایی که تو داری
گرم مناجات است شبهای ملائک
با لحن جانسوزِ صدایی که تو داری
پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست
یک روز تا صحن و سرایی که تو داری
ما را شبی مهمان خانِ روضهات کن
در خانهات، در کربلایی که تو داری
هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا
انگار هر روزِ تو عاشوراست آقا
ــــــــــــــــــ
#مدح_امام_سجاد
#سید_مهدی_میرداماد
#ميلاد_امام_سجاد عليه_السلام
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇.
Different-singers-moloodi-veladate-emam-hossein8.mp3
9.54M
در آسمانم ماه را میبینم امشب
#سید_مهدی_میرداماد ✍
#میلاد_سرداران_کربلا
YEKNET_IR_monajat_shabe_3_ramezan_1400_01_25_mirdamad.mp3
8.3M
🌙 #مناجات ویژه #ماه_رمضان
🍃آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
🍃آنکه ز اغیار برد شکوه بر یار کجاست؟
🎙حاج #سید_مهدی_میرداماد
⏯ #مناجات
.
✍مرحوم ژولیده نیشابوری
.
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه ز اغیار برد شکوه بر یار کجاست
.
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
میزند بانگ منادی که گنه کار کجاست
.
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
.
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگویی که در رحمت دادار کجاست
.
مرغ شب نیمه شب دیده به ره میگوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
.
ماه رحمت بودای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
.
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
.
آن خدایی که رحیم است و کریم است و غفور
گویدای سوتهدلان عاشق دلدار کجاست
.
من ژولیده به آوای جلی میگویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
.
#آنکه_از_فرط_گنه_ناله_کند_زار_کجاست
.
.
#روضه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم_رمضان به نفسِ حاج سید مهدی #میرداماد
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
خانمایِ حرم بچه م نمیره
داره از تشنگی آتیش میگیره
کسی اینجا یه ذره آب نداره ؟
روی دستم داره از هوش میره
* بالام لای لای .. گُلوم لای لای .. علی م لای لای .. من هیچی نمیخونم روضه هیچی متن روضه نمیخونم دیگه اهل روضه بودی و هستی و حق روضه رو هم ادا کردی فقط زبان حال مادر میخونم*
میترسم از غم فردات مادر
بمیرم خشکِ دست و پات مادر
ندارم مرهمی تو خیمه حالا
براِ زخم روی لب هات مادر
*قرار شد با رباب آروم بریم جلو*
ما گریه کردیمُ دشمن چه شاده
چه کاری تشنگی دستِ تو داده
بمیره مادرت دارم میبینم
ترک رویِ لبات خیلی زیاده
چرا این غصه ها آخر نمیشه
روزایِ بی کسی مون سر نمیشه
بیا زینب ببین هر کاری کردم
چرا حال علی بهتر نمیشه
*شب هفتمِ به خدا دلم نمیاد بچه رو بغل کنم .. آروم تو بغل فقط میخوام تصور کنی ..
شروع کرد با بچه حرف زدن قبل از اینکه بخواد بدش به عمه گفت:*
داری میری تو میدون زود برگرد
میشه مادر پریشون زود برگرد
به دلِ من بد افتاده عزیزم
برو اما علی جون زود برگرد
میشد ای کاش موتُ می پوشوندم
زیر خورشید روتُ می پوشوندم
یه جوری کاش میشد قبل رفتن
سفیدی گلوتُ میپوشوندم
*تا بچه رو روی دست گرفت ... نانجیب تیر رو رها کرد ..*
شنیدم آه مادر تیر خوردی
یه جرعه خون به جایِ شیر خوردی
گلویی رو که من دیدم گمونم
عمیقاً ضربهی شمشیر خوردی
*آخه گلوی شش ماهه تیر نمیخواد ..*
هوا گرمه ولی دستام سرده
کمون حرمله با تو چه کرده
دعا کردم علی رو دستِ بابا
گلوت پاره نشه ، سر برنگرده
*خدایا دیگه جلوتر نرم ..*
غمت راه نفس میبنده مادر
لبت تو حالت لبخنده مادر
نمیتونم ببینم بند جونم
گلوی تو به مویی بنده مادر
*هیچ شهیدی رو خود ابی عبدالله ننشست برای هیچ شهیدی خودش قبر نکند .. تنها شهیدی که خودش دفن کرد .. (خیلی روضهی علی اصغر منحصر به فرده) تنها شهیدی که خودش دفن کرد .. تنها شهیدی که خودش خاک ریخت رو بدن .. (من دلم رفته مدینه) کجای رفته دلم ..
همه دیدن رفت پشت خیمه ها کاش مثل باباش امیرالمومنین چهل تا صورت قبر برای علی اصغر درست میکرد .. (زود میگمُ رد میشم هرکی گرفت ..) کاش مثل باباش چهل تا صورت قبر درست میکرد کسی نفهمه قبر مادرش کجاس ..
یدونه قبر درست کرد پشت خیمه وقتی لشکر حمله کرد دیدن یه عده رفتن پشت خیمه ها هی با نیزه میزنن تو زمین ..
اجازه بدید روضه م رو اینجور جلو ببرم .. مادر .. شما هم شش ماهه از دست دادید .. شما هم محسن از دست دادید .. اما محسنت به دنیا نیومده رفت (مادرا حرف منو بهتر میگیرن) مادری که بچش به دنیا نیومده سقط بشه از دنیا بره سخته ، داغ هر جوری باشه سخته . اما به دنیا نیومده بره راحت تره زود برمیگرده به زندگی زود با این غصه کنار میاد چون تصویری از بچه تو ذهنش نیست ..
اما وای به دل مادری که شش ماه بچشُ بغل کنه .. دستاشُ ببینه .. چشماشُ ببینه .. شش ماه بچه شُ شیر بده صدای گریه و خندش تو گوشش باشه .. چیکار کرد رباب ؟!! ببخشید نمیشه نگفت میتونی تصور کنی رباب تو کربلا بالا سر علی گریه نکرد؟! الله اکبر .. تو رو خدا امروز تا صبح فکر کن چرا یه مادر میتونه اینقدر محکم باشه؟! دلیلش چیه جز عشق به حسین ..! جز اینکه نمیخواست امامش اذیت بشه ..! دیدی به داغ دیده میگن گریه کنه سبک بشه آروم بشه داغ دیده گریه نکنه همه میگن نکنه یهو دق کنه ، نکنه سکته کنه .
هی زینب میگفت رباب گریه کن .. خیره خیره نگاه میکرد .. رباب گریه کن ..
بعضیا میگن شام غریبان گریه کرد . اینی که میگن شام غریبان رباب آب خورد شیر امد تو سینه ش من میگم آب نخورد بعیده از این مادر تا آب آزاد شد آب بخوره .. آخه کسی که تو سایه نرفت بعد حسین .. (چرا ؟!!) چون دیده بود بدن حسینش زیر آفتابه ، آب بخوره ؟! عاشورا گریه نکرد شام غریبان گریه نکرد گلوی پاره دید گریه نکرد هی ریخت تو خودش کجا گریه کرد؟ واسه کی گریه کرد؟
نگاه کرد دید یه سر بریده رو تو تشت .. عبیدالله چوب برداشت ، دیدن از تو جمعیت یه زنی خودشُ انداخت رو سر بریده .. هی سر حسینُ بغل کرد .. حالا گریه کن رباب ..*
ــــــــــــــــــ
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_حضرت_رباب_علیه_السلا
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
👇
مداحی_آنلاین_خانمای_حرم_بچم_نمیره_میرداماد.mp3
6.59M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃روضه حضرت علی اصغر(ع)
🍃خانمای حرم بچم نمیره
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
⏯ #روضه