eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
612 ویدیو
835 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. روضه حضرت عباس(علیه السلام) 1⃣سلام امام زمان: اَلسّلامُ عَلی اَبِی الفَضلِ العَبّاسِ بن اَمِیرِالمُؤمِنینَ، اَلمُواسِی اَخاهُ بَنَفسِهِ، اَلاَخِذُ لِغَدِهِ مِن اَمسِهِ، اَلفادِی لَهُ، الواقِیُ السّاعِیُ اِلَیهِ بِمائهِ اَلمَقطوعَةُ یَداهُ ... بحار ج 45 ص 66. 2⃣فضایل:اِنَّ لِلعَبّاسَ عِندَ اللهِ تبارکَ وَ تَعالی مَنزِلَةًً یَغبِطُهُ بِها جَمِیعُ الشُّهداءِ یَوم القیامَهِ. کَالجَبَل العَظِیم وَقَلبُهُ کَالطَّودِ الجَسِیم لِانّهُ کان فارساً هُماماً وَ بَطَلاً ضَرغاماً، وَکانَ جَسُراً عَلَی الطَّعْنِ وَالضَّربِ فِی مَیدانِ الکُفارِ وَ الحَربِ. یزید گفت: اَبَیتَ اللّعنَ یا عباسُ، هکَذا یَکُونُ وَفاءُ الاَخ لِاخِیهِ. 3⃣آب آوردن از شریعه: دشمنان شش بار به او حمله کردند تا نگذارند او خود را به آب برساند، ولی آن حضرت ضربات سنگین بر آنها وارد ساخت و خود را به آب رسانید نزدیک آب شد، کفی از آب برداشت و کنار دهان اسبش برد تا بیاشامد، سپس کفی از آب برداشت و خواست بیاشامد، به یاد لب تشنة امام حسین(ع) افتاد، آب را به روی آب ریخت فَذَکَرَ عَطَشَ الحسین(ع) وَ مَن مَعَهُ فَرَمَی الماء (کبریت الاحمر ص 159 ـ منتخب التواریخ ص 258). یا نَفسُ مِن بَعدِالحسین هُونِی وَ بَعدِهِ لا کُنتَ اَن تَکُونِی هذا الحسین وارِدُ المَنُونِ وَ تَشرِیِینَ بارِدَ المَعِینِتَا للهِ ما هذا فِعال دِینِی «وَاللهِ لا اَذُوقُ الماءَ و سیّدی الحسین(ع) عَطشاناً» بحار ج 45 41 ـ ترجمه مقتل الحسین(ع) ابی مخنف ص 97 4بریده شدن دست راست: حضرت عباس(ع) مشک را به شانه راستش گرفت تا اینکه نَوفِل اَزرق ضربتی بر دست راست او زد و آن را جدا نمود، وَاللهِ اِن قَطَعتُمُو یَمِینی اِنِّی اُحامِی اَبَداً عَن دِیِنی وَ عَن اِمامٍ صادِقِ الیَقِینِ نَجلِ النَّبِیَّ الطّاهِرِ الاَمیِن 5⃣بریده شدن دست چپ: بعضی کشته های آن حضرت را 855 نفر ذکر کرده اند. در این بحران، حکیم بن طُفیل از کمین نخلهای بیرون جهید و ضربتی بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت، و دستش را از بند (مُچ) قطع کرد (فَقَطَعَ یَدَهُ مِن الزَّنَدِ).آن حضرت چنین رجز میخواند: یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّار وَ اَبشِریِ بِرَحمَةِ الجَبّار مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ المُختارِ قَد قَطعُوا بِبَغیِهِم یِسارِیفَاَصلِهِم یارَبِّ حَرَّ النّارِ 6خوردن تیر به مشک: آنحضرت مشک را به دندان گرفت و همّت میکرد تا مشک را به خیمه ها برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آب آن ریخت، و تیر دیگری بر سینهاش رسید و از اسب بر زمین افتاد. منتهی الآمال ج 1 ص 279 7اصابت عمود: ابی مخنف مینویسد وقتی که دستهای عباس(ع) جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون میریخت به دشمن حمله کرد ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت، آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید صدا زد: یا اَخِی یا حسین(ع) عَلیکَ مِنّیِ السَّلامُ. :«ای برادرم حسین(ع) خداحافظ»و طبق روایت مشهور، صدا زد:یا اَخاهُ اَدرِک اَخاکَ. فَوَقَفَ عَلَیهِ مُنحَنِیاً وَ جَلَسَ عِندَ رأسِهِ یَبکِی حَتّی فاضَت نَفسُهُ. اَلآن اِنکَسَر ظَهرِی وَقَلَّت حِیلَتِی وَ شَمَّت بِی عَدُوِّی 8چرا تو را به خیمه نبرم: مرحوم فاضل دربندی در اسرار الشّهاده نقل میکند: امام حسین(ع) تصمیم گرفت عباس را که پیکرش در خون غوطه ور بود به سوی خیمهها ببرد، عباس چشم خود را گشود و دریافت که امام میخواهد او را به خیمه ببرد، عرض کرد: میخواهی چه کنی؟ امام فرمود: میخواهم تو را به خیمه ببرم. عباس عرض کرد: بگذار من در همین جا باشم. امام فرمود: چرا؟ عباس عرض کرد: اِنِّی مُستَحٍ مِن اِبنَتِکَ سَکِینَهَ و قد وَعَدتُها بِالماء وَلَم آتِها بِه. امام حسین(ع) فرمود: جَزَیتَ عَن اَخِیکَ خَیراً حَیثُ نَصَرتَنِی حَیّاً وَ مَیِّتاً. معالی السبطین ج 1 ص 449 9سخن سکینه هنگام برگشتن به خیمه :یا اَبَتاهُ! هَل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّیَ العَباسِ ...یا اِبنَتاهُ اِنَّ عَمَّکَ العَبّاسَ قُتِلَ وَ بَلَغَت روُحُهُ الجَنانَ.صدای شیون سکینه و زینب(س) و سایر بانوان بلند شد و همه فریاد میزدند:وا اَخاهُ، وا عَبّاساهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ، وا ضِیعَتاهُ مِن بَعدِکَ. كبريت الاحمر ص162.وَ بانَ الاِنکِسارُ فِی وَجهِ الحسین(ع) وَ بَکی بُکاءً شَدیداً، وَ نادی وا اَخاهُ، وا عَبّاساهُ، وا مُهجَةَ قَلبَاهُ! وا ضِیعَتاهُ بَعدَکَ یا عَبّاسُ، اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهرِی وَقَلَّت حِیلَتِی وَ انقَطَعَ رَجائِی 👇
. ◼️ مقتل حضرت عباس علیه السلام از کتاب شریف"بحارالانوار" علامه مجلسی "رحمه الله" می‌نویسد: لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتىٰ أخاهُ و قالَ يا أخي هَل مِن رُخصَةٍ؟ ▪️وقتی كه حضرت اباالفضل علیه السلام، تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت امام حسین و عرضه داشت: يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهى؟ فَبَكَىٰ الْحسينُ علیه السلامُ بُكاءً شَديداً  ▪️امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد. ثُمَّ قالَ يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي ▪️بعد فرمود: اى برادر! تو علمدار منى، اگه تو شهيد بشوی لشكر من از هم می پاشد. فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ . ▪️حضرت عباس علیه السلام عرضه داشت: سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.  فَقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ ▪️امام حسين عليه السلام فرمود: پس مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.  فَذَهَبَ الْعَباسُ و وَعَّظَهُم و حَذَرَهُم فَلَم يَنْفَعهُم  ▪️اباالفضل العباس علیه السلام آمد و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد فَرَجَعَ إلىٰ أخيهِ فَأَخبَرَهُ ▪️عباس به سوى امام حسين مراجعت کرد و آن حضرت را آگاه نمود.  فَسَمِعَ الْأطفَالَ يُنادونَ الْعَطَشَ الْعَطَشَ ▪️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش!  فَرَكِبَ فَرَسَهُ و أَخَذَ رُمحَهُ و الْقِربَةَ و قَصَدَ نَحوَ الْفُراتِ ▪️حضرت عباس عليه السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد.  فَأَحاطَ به أربَعَةُ آلافٍ مِمَّنْ كانوا مُوَكِّلينَ بِالْفُراتِ ▪️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.  و رَمَوهُ بِالنِبالِ فَكَشَفَهُم ▪️او را تير باران کردند ولى او لشكر را شكافت . و قُتِلَ مِنهُم عَلىٰ ما رُوِيَ ثَمانينَ رَجُلاً حَتّىٰ دَخَلَ الْماءَ. ▪️و بنا بآنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.  فَلَمَّا أرادَ أنْ يَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحسينِ و أهلِ بَيتِهِ فَرَمَىٰ الْماءَ ▪️وقتى خواست مُشتى از آب بياشامد، بياد تشنگى امام حسين و اهل بيت آن حضرت افتاد و آب را ريخت.  و مَلَأَ الْقِربَةَ و حَمَلَها عَلىٰ كِتفِهِ الْأيمَنِ و تَوَجَّهَ نَحوَ الْخَيمَةِ ▪️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد.  فَقَطَعوا عليه الطَّريقَ و أحاطوا بِه مِنْ كُلِّ جانِبٍ ▪️دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.  فَحارَبَهُم حَتّىٰ ضَرَبَهُ نوفِلُ الْأزرَقِ عَلىٰ يَدِهِ الْيُمنَىٰ فَقَطَعَها ▪️حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد. فَحَمَلَ الْقِربَةَ عَلىٰ كِتفِهِ الْأيسَرِ فَضَرَبَهُ نوفِلٌ فَقَطَعَ يَدَهُ الْيُسرَىٰ مِنَ الزِّند ِ ▪️آن بزرگوار مشك را به دوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.  فَحَمَلَ الْقِربَةَ بِأسْنانِهِ ▪️حضرت عباس عليه السلام به ناچار مشك را به دندان گرفت.  فَجاءَهُ سَهمٌ فأصابَ الْقِربَةَ و اُريقَ ماؤُها ▪️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت ثُمَّ جاءَهُ سَهمٌ آخَرَ فأصابَ صَدرَهُ ▪️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت! فَانْقَلَبَ عَن فَرَسِهِ ▪️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد  و صَاحَ إلىٰ أخيهِ الْحسينِ أدْرِكْني ▪️و فرياد زد: يا اخا ادركنى.  فَلَمَّا أتاهُ رَآهُ صَريعاً فَبَكَىٰ ▪️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد  و قالَ الْحسينُ الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي. ▪️امام حسين فرمود: يعنى الان پشتم شكست و بی چاره شدم. 📚بحارالانوار ج۴۵ص۴١ .
◼️ درد و دل جگرسوز سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام در علقمه با قمر بنی هاشم علیه السلام برخی از مقاتل، نوشته اند: وقتی که سیدالشهدا علیه السلام در علقمه، در پی برادرش ابالفضل العباس علیه السلام می آمد، اینگونه فریاد برمی آورد: أيْنَ اَخي؟ أيْنَ ساعِدِي؟ أيْنَ الْعَبّاس؟ ▪️برادرم کجاست؟ بازوی دستم کجاست؟ عباسم کجاست؟ و وقتی که بر بالین برادر رسید، اینگونه خطاب کرد : يا أخي! اَلآنَ قَلَّتْ حيلَتي، يا أخي! أنائِمٌ أنتَ و الْقَومُ يَظُنُّونَ إنّي جُبِنْتُ عَنِ الْقِتالِ، ▪️ای برادرم! الان دیگر بیچاره شدم. ای برادرم! تو اینجا آرمیدی و این جماعت گمان می‌کنند که من از جنگ می ترسم يَعِزُّ عَلَيَّ أنْ أراكَ عَلىٰ الرَّمضاءِ مُرَمِّلاً بِدِمائِكَ، يا أخي! تَركْتَني وَحيداً، غَريباً بَينَ الْأعداءِ. ▪️به خدا بر من سخت است تو را بر ریگ و رمل بیابان آغشته به خون ببینم. ای برادر! مرا تنها و غریب بین دشمنان و گذاشتی و رفتی؟! 📚وسیلة الدارین ص ۳۱۵ .
17.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحلیل🔎 📝📝📝📝📝📝📝📝📝📝📝📝 👇👇 ترک روی لبش رو نمی انداخت به آب غم چندین لب تاول زده وادارش کرد سکینه مشک رو گرفت دستش اومد جلو عمو... عمو یعنی میشه سقای ما تو باشی و بچه از تشنگی دارن تو خیمه می لرزن ای امان.. به خدا قسم روضه عباس اینه روضه عباس دست چپ و راست نیست .فرق شکافته نیست چشم خون آلوده نیست ،اینه روضه. آبرو در خطر و ... آبرو در خطرو مشک به دندانش بود تیر نامرد به یک طفل بدهکارش کرد سر درهم شده را بر سر نیزه بستند شاعرش گفت ولی به جدت اشتباه گفت سر رو نبستند آه چون اختران عشق ز هرسو به نیزه شد دانی چگونه آن سر مه رو به نیزه شد از بس شکاف زخم عمودش عمیق بود تنها سری بود که ز پهلو به نیزه شد چی اومده سرت برادر چرا رو خاکایی دلاور چرا شکسته طاق ابروت خدا کنه نبینه خواهر تو صحرا پیچیده ناله مادرم میدونم خودم کردم ..یه چیزی خوندم دیگه چیزی نمیشه خوند تنها سری بود ..... هرچی رو نیزه سوارش کردند دیدن نیزه از اون طرف..... .
وقتی امام حسین(ع) در روز عاشورا، بدن غرقه به خون عباس(ع) را دید، به وسیله جمله ای کوتاه، تفسیری بلند از شجاعت عباس(ع) ارائه می دهد و در سروده ای منسوب به خود می فرماید: 📋《اَلیَومَ نَامَتْ اَعْیُنٌ بِکَ لَمْ تَنَمْ، وَ تَسَهَّدَتْ أُخْری فَعَزَّ مَنَامُهَا》 ♦️چشم هایی که دیشب از ترس تو نخوابیده بودند، امشب به خواب خواهند رفت. 📚منابع :مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۲۵۹  .................... ◼️ درد و دل جگرسوز سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام در علقمه با قمر بنی هاشم علیه السلام برخی از مقاتل، نوشته اند: وقتی که سیدالشهدا علیه السلام در علقمه، در پی برادرش ابالفضل العباس علیه السلام می آمد، اینگونه فریاد برمی آورد: أيْنَ اَخي؟ أيْنَ ساعِدِي؟ أيْنَ الْعَبّاس؟ ▪️برادرم کجاست؟ بازوی دستم کجاست؟ عباسم کجاست؟ و وقتی که بر بالین برادر رسید، اینگونه خطاب کرد : يا أخي! اَلآنَ قَلَّتْ حيلَتي، يا أخي! أنائِمٌ أنتَ و الْقَومُ يَظُنُّونَ إنّي جُبِنْتُ عَنِ الْقِتالِ، ▪️ای برادرم! الان دیگر بیچاره شدم. ای برادرم! تو اینجا آرمیدی و این جماعت گمان می‌کنند که من از جنگ می ترسم يَعِزُّ عَلَيَّ أنْ أراكَ عَلىٰ الرَّمضاءِ مُرَمِّلاً بِدِمائِكَ، يا أخي! تَركْتَني وَحيداً، غَريباً بَينَ الْأعداءِ. ▪️به خدا بر من سخت است تو را بر ریگ و رمل بیابان آغشته به خون ببینم. ای برادر! مرا تنها و غریب بین دشمنان و گذاشتی و رفتی؟! 📚وسیلة الدارین ص ۳۱۵ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
📋 جلسه هشتم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟" 📆 یکشنبه بیست و چهارم مردادماه ۱۴۰۲ #حام
. اگه چهار نفر ،دنبال ما کنن ، ما هرچه هم که قوی باشیم ، چون تعدادشون بیشتره، در میریم و فرار میکنیم .. اما برای دو نفر در تاریخ این‌طور نوشتند که : «حملوا علیه فَحَمَلَ عَلَيْهِم‏»[1] آن‌ها که حمله می‌کردند، علی (علیه السّلام) هم با این‌که یک نفر بود حمله می‌کرد.برای پسر او هم در کربلا ،قمر بنی هاشم نوشتند: «فَحَملوا عَليه وَ حَمَلَ عَليهِم»[2] او هم وقتی می‌خواست برود آب بیاورد، به این همه آدم حمله کرد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) 10 تا، 11 تا، چند تا از این 50 نفر را زمین می‌انداخت. این‌ها می‌رفتند دوباره تجهیز می‌کردند، 50 نفری، 60 نفری دوباره حمله می‌کردند. چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) داشت طبیعی جنگ می‌کرد، 60 ضربه‌ی شمشیر به بدن مبارک ایشان اصابت کرد. سنگی به پیشانی پیغمبر خورد، خون جاری شد. سنگی به دندان مبارک پیغمبر اصابت کرد. این‌جا را می‌خواهم بگویم جنگ که تمام شد، صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) آمدند، زره امیر المؤمنین (علیه السّلام) زره پیش را، چون زره‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) که پشت نداشت، این زره رو را که باز کردند، این زره انحا دارد، این سپر مقابل سینه‌ی حضرت انحا دارد در آن آب ریختند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) نگه داشت، صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دستمال در این آب می‌زد، پیشانی پیغمبر را پاک می‌کرد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) 60 ضربه شمشیر خورده بود. این‌جا رسول خدا فرمود: قومی که خون از پیشانی پیغمبر خود جاری بکند به رستگاری نمی‌رسد. نوشتند امیر المؤمنین (علیه السّلام) گریه می‌کرد، 60 ضربه‌ی شمشیر خورده بود. ولی شرمنده از این بود که یک سنگ از من عبور کرد. بعد نوشتند وقتی که پیشانی مبارک پیغمبر را پاک کردند و پانسمان کردند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیهوش شد. یک ماه امیر المؤمنین (علیه السّلام) بستری بود. امیرالمومنین تنها فرمانده ی میدانی بود که بجای اینکه یکجا به ایسته و دیگران از او محافظت کنند، یکسره وسط میدان بود و یلان لشکر کفر و نفاق رو هم غالبا میکشت. [1]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏41، ص 83. [2]– همان، ج ‏45، ص 40. ........... اما عباس ... وعده ای داده ای و راهیِ میدان شده ای چون به بچه های حسین، وعده ی آب داده بود، از سد ِ دشمن عبور کرد.حتی اگه سدِ ذوالقرنین (که مصداق نفوذ ناپذیری است)هم در مقابل عباس بود، او عبور میکرد و خودش رو به آب میرسوند. لذا وقتی به آب رسید، صدا زد:" انا بن علی المرتضی" مجبور بود برای اینکه آب رو زودتر برسونه به بچه ها، مستقیم بسمت خیمه ها بره و وقت رو تلف نکنه.. ِلذا چون یک هدف برای ۴۰۰۰ محافظ شریعه فرات... اما وقتی دستاش رو قطع کردن و تیر به مشک خورد؛" فوقف العباس متحیرا" عباس دیگه دید اگه بسمت خیمه ها بره، بدتر روحیه ی اطفال حسین بهم میریخت. ایستاد و دشمن هم جری شد. ابی عبدالله با کمر خمیده بسمت علقه رفت و باخود میگفت..: بدون عبا اومدم‌ و الّا جسمت رو از زمین‌ جمع می کردم ..ابی عبدالله می گفت گیرم‌ که عبا داشتم، عبا رو‌ پهن می کردم، وقت داشتم، من با حوصله تو رو از زمین میتونستم جمع کنم، از هرگوشه یه تیکه ات رو‌ میتونستم بیارم، اما اباالفضل با خودم فکر می کنم علی اکبر و با تو بردم.تو رو با کی ببرم مولا درحالی بسمت خیمه ها برمیگشت که داشت با گوشه ی آستین، اشکای چشم مبارکش رو پاک میکرد.. و در سوال بچه ها که از عمو میپرسیدند، حضرت، به بی بی زینب فرمود:به این زنها و بچه ها بگو معجر هاشون رو محکم گره بزنند.... آی حسین... .
30.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ ▪️روضه ی حضرت ابالفضل ع ▪️گر نخیزی تو ز جا... ▪️حاج سیدمحمود علوی
. 📋 روضه حضرت ام البنین (س) (س) (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر این خانم مؤدب بود، همچین که وارد خونه‌ی امیرالمومنین شد؛ دم در ایستاد صدا زد:« تا زینب خانم این خونه نیاد دم در من وارد نمیشم». همچین که بی‌بی اومد دم در، خانم جان بفرمایید. گفت:« همین توو دهنه‌ی در بهت بگم خانم این خونه تویی، من نیومدم اینجا خانمی کنم؛ من اومدم کنیز شما باشم. چند روزی که گذشت، دید وقتی امیرالمومنین صدا میزنه:« فاطمه!» دید بچه‌های علی یه جوری نگاه می‌کنند؛ دید حسین یه جوری کز می‌کنه یه گوشه«فاطمه!»؛ دید حسن یه جوری زانو‌هاش و بغل می‌گیره. اومد پیش امیرالمومنین:« آقا! ببخشید من بی‌ادبیم میکنما ولی میشه به این نام من و صدا نکنید»؟! - چرا آخه؟! - آخه وقتی صدا میزنی:« فاطمه!»، بچه‌ها یاد مادرشون می‌افتند؛ وقتی صدا میزنی:« فاطمه» حسن به درو دیوار نگاه می‌کنه؛ هی زیر لب میگه:«نزن! نزن! نزن»... همچین که کاروان ابی عبدالله از مدینه راهی مکه می‌خواست بشه، کاروان راه افتاد؛ بی‌بی اومد عباسش و صدا زد:« عباسم! باید یه قولی به مادرت بدی. - مادرجان هرچی بگی رو چشمم میذازم. بی‌بی صدا زد:« عباسم! داری با حسین میری با حسینم برمی‌گردی؛ یه وقت نکنه ببینم بی‌حسین برگشتی؟! اگه میخوای من شیرم و حلالت کنم با حسین میری هرجایی رفت دنبالش میری. از خواهرش محافظت می‌کنی... اما یه روزی رسید کربلا، بی‌بی یه نگاهی دورش کرد دید کسی نیست کمکش کنه میخواد سوار بر ناقه بشه. همچین که دید کسی نیست کمکش کنه یه نگاهی کرد سمت علقمه عباسم! مگه به بابام علی قول ندادی مواظب زینب باشی؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی‌رمق شانه‌ها از تازیانه خُرد حتی سوخته ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 بچه‌م فدای حسین (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه میگن پنج تا صورت غم درست می‌کرد، با این دست رو خاک غم می‌کشید. بعضیا می‌گفتن:« ام البنین! تو که چهارتا بچه بیشتر نداشتی، چرا پنج‌تا صورت غم درست می‌کنی؟! - صدا میزد:« آخه حسینم مادر نداره، برا حسینمم جا مادرش گریه می‌کنم». بشیر خبر آورد برا اهل مدینه:« آی اهل مدینه! دیگه در این شهر جای زندگی کردن نیست، آخه حسین و کربلا کشتن». یهو دیدن یه خانمی اومد جلو، چی میگی بشیر؟! - صدا زد:« خانم جان! یا ام‌ البنین، کربلا نبودی چهارتا بچه‌ت و کشتن، یکی یکی اسامی و گفت تا رسید به عباس، هر اسمی رو می‌برد، ام البنین هی صدا میزد:« بچه‌م فدای حسین، از حسینم چه خبر داری»؟! صدا زد:« ام البنین! دستاش و قطع کردن، عمود به فرقش زدن». یهو ام البنین صدا زد:« ببینم! مگه توو کربلا، من باورم نمیشه چه جوری با عمود به فرق عباس من زدن؛ آخه کسی جرئت نمی‌کرد به عباس من نزدیک بشه». شروع کرد روضه بخونه: همچین که رو اسب نشسته، دست به بدن نداره؛ نانجیب یه تیر سه شعبه به چشم عباس زد. ( دیدی یه چیزی توو چشمت میره سریع دست میزنی اون شیئ و دربیاری چشمت اذیت میشه). همچین که تیر به چشمش زدن، سر و خم کرد تیر و بین دو زانو قرار داد، همچین که سر و خو کرد کلاهخود از رو سرش زمین افتاد. اون نانجیب اومد جلو صدا زد:« عباسی که میگن تویی؟! چرا پا نمیشی با من بجنگی»؟! - گفت:« نامرد! یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم». -گفت:« تو دست نداری من که دارم». چنان با عمود آهن... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. رفت محضرِ ابی عبدالله، تا به ابی عبدالله فرمود آقاجان سینه‌م دیگه سنگینه، آقا اجازه بده برم .. دیگه نمی تونم بمونم .. ابی عبدالله فرمود کجا میخوای بری؟! يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي .. تو علمدارِ منی .. عباسم إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي .. حضرت فرمود عباسم اگه تو بری لشگرم از هم می پاشه .‌. من یه سوال دارم؛ کدوم لشگر!! دیگه برا حسین لشگری باقی نمونده .. نه اصحابی .. نه بنی هاشمی .. همه رفتن .. یعنی عباسم تو یه نفری یه لشکری برا من .. یه جمله بگم شبِ تاسوعاست .. ابی عبدالله هر بار از صبحِ عاشورا میرفت تو دلِ میدان با خیالِ راحت مینشست بالاسرِ شهدا .. با شهدا حرف میزد، نجوا میکرد .. با خیالِ راحت؛ چرا!! چون دلش آرام بود عباس تو خیمه هست .. اما وقتی اومد کنارِ علقمه دیدن هی بر میگرده عقبُ نگاه میکنه .. دلواپسِ خیمه هاست .. نکنه بریزن سرِ زینب .‌. .ای حسین.... .............. امام حسین علیه السلام، عباسش رو که می تونست جنگ رو به نفع امام برگردونه، نگه داشت تا آخر که از مخدرات و ناموس رسول الله محافظت کنه ، حتی تا لحظه ی آخر هم خود امام از حریم مخدرات ، دفاع میکنه آنجا که فرمود اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید... انوقت ما خیلی راحت از مخدرات و نوامیس اهلبیت و قد و قامت و موی بلندی که سوخت و غیره میگوییم.! . .
55.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
《کلیپ قسمت"کامل" بیست‌و‌ششم از پکیج تخصصی 🎙 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ⛔️روضه‌ وصلی چیست؟ ✅ چجوری روضه رو وصل کنیم به قبلی؟ ✅ اگر از سخنران گرفتیم چی بخونیم؟ ✅ اگر از مداح گرفتیم چی بخونیم و ...؟ اگه همه ی روضه های مناسبت حاضر خوانده شده و مطلبی برا من نمونده ، چه کار کنم که وارد روضه ی دیگه ای بشم ... و صدها مطلب دیگه در دوره تخصصی... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 📢 مدرس دوره :