گُوْشِه نِشینْ
#بسم_الله #پارت_سیزدهم آذری گفت:اگر عسل من تورا میخواهد من به تو اعتماد خواهم کرد اورا بردار و ببر
#بسم_الله
#پارت_چهاردهم
-پس ما عروسی نمیکنیم جشن اعدام برپا میکنیم
+بخاطر عروسی های دیگر که عاشقان دیگر با آسودگی خاطر برپا خواهند کرد،شاید.
لبخند بزن دختر!
ان گنجشک هارا نگاه کن و لبخند بزن
این عکسها صدها سال خواهد ماند...
-عاشق ترک لبخند نمیکند عسل!
لبخند تذهیب زندگی است
و بوسه ای است بر دستهای نرم محبت با لبخندهای گهگاه این مرصع را شفافی ببخش بانوی آذری من!
گیله مرد کوچک اندام و بانوی آذری اش تنگ هم از ساوالانِ پدر به انزلی رفتند.
که گیله مرد در آنجا درس می داد
اما اصلش از لاهیجان بود
در انزلی گیله مرد یک اتاقک داشت
صاحبخانه و بستگانش اورا میخواستند
- من آمدم با همسرم عسل!
+مبارک است!به چشم پدری خورشید را سرقت کرده ای مرد!دیگر اما یک اتاق برایتان کم است
رفت و آمد دارید
دوتا آنطرف حیاط بسازم برایتان،تمیز
برای خودت و این ....این به چشم پدری کندویی که با خود آورده ایی ببخشید اما همیشه خانوم من می گفت
هیچکس به این گیله مرد یاغی خاموش افتاده زن نمیدهد
زن بردن این روزها جرات میخواهد
و این گیلک افتاده هیچ چیز به جز یک قفسه کتاب و یک سر دردمند ندارد
حالا باید بیاید و ببیند که چه جراتی نشان داده و به چشم پدری باغ را به باغچه ما آورده
#ادامه_دارد
#یک_عاشقانه_ارام
#نادر_ابراهیمی
@gosheneshen