eitaa logo
اقتصاد فرهنگی
7.4هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
163 فایل
در میانه‌ یک جنگ تمام عیار ترکیبی مطالب کانال کپی‌رایت ندارد! ارتباط: حسین عباسی‌فر @h_abbasifar کانال فرهنگی‌هنری‌ادبی‌طور: https://eitaa.com/joinchat/1463616639C49c84c374c تبلیغات حرام است! 😊 "دکتر نیستم" https://virasty.com/ABBASIFAR
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نام خداوند جان و خرد به نام نكو گر بميــرم رواست مرا نام بايد كه تن مرگ راست که در هیچکدام از ادوار تاریخ ایران -از زمان مغولان گرفته تا حکومت‌های دست‌نشانده‌ی انگلیسی- در حق زبان فارسی و فرهنگ ایران‌زمین رُخ نداده است، دولت حاضر در حال پی‌گیری و اجرای آن است. زبان فارسی، زبانی است که در میان تمام زبا‌ن‌ها، گویش‌ها و لهجه‌های این مرز و بوم در طی بیش از هزار‌ سال، به صورت تکاملی، شایستگی بقا یافته است و همه‌ی ایرانیان از تُرک و کُرد و لُر و بلوچ و عرب و... آن را همچون فرزندی شیرین در دامان خود پرورده و رشد داده‌اند و هر یک به سهم خود بر غنای آن افزوده‌اند. مطرح کردن دوگانه‌ی و از کثیف‌ترین و بی‌سابقه‌ترین خیانت‌های تاریخ به این مرز و بوم است و مطرح‌کنندگان و مُجریان این طرحِ شوم و ضدایرانی حتما باید مورد پیگرد قرار بگیرند. والسّلام ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
لازمه‌ی "زبان" بودن یک پدیده، توانایی آن در انتقال معنی به دیگری است. حالا این دیگری می‌تواند مخاطب زمان حال ما باشد یا مخاطب هزار سال بعد از ما! حضرت استاد در جوکرتایم! خود (اینجا) می‌فرمایند زبانی که کسی آن را نفهمد، زبان‌تر است. مثل خورشیدی که سرد آن، تازه می‌شود خورشید!! خدا خیرشان دهاد که روز ما را با این بیانات طنز ساختند. ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
پیشِ رو موج‌های سرکش خون پشتِ سر شهرهای ویرانه سرفراز ایستاده‌ایم اینک... در دل کارزار، مردانه سینه‌های ستَبر ما عُمریست ساخته صدهزار افسانه خونِ شیران که بر زمین ریزد جوشد از آن هزار پروانه زخم‌هامان هنوز سربازَند... زخم یاران و زخم بیگانه... چه هوایی‌ست در سر عاشق... طاقتش را ندارد این شانه اَبروی یار با تو می‌گوید: زیر تیغم برقص مستانه! 🇮🇷 ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
هدایت شده از پاک‌نویس
به دریا دل زدی و سوی بندر برنمی‌گردی دلم تنگ است و می‌دانم که دیگر برنمی‌گردی همه قصد سفر دارند سوی ناکجا‌آباد... تمام شهر گویی کرده باور برنمیگردی! دل "مارال" خون و "گلمحمد" رفته است انگار تو هم مانند پایان "کلیدَر" برنمیگردی همیشه آخرِ قصه رسیدن بوده و شادی رسیده قصه ی ما هم به آخر...برنمیگردی؟
هدایت شده از پاک‌نویس
به سر سربند باید بست که آغازیده/اَست آن آخرین پیکار! به کف باید فِشُرد از خشم اینک قبضه‌ی شمشیرهامان را به میدان است امشب حیدر کرّار نفس بر دیو باید بست به گرز تهمتن باید دهان اهرِمَن بشکست بزن سرمست بر کوس نبردی سهمگین.... که جنگ است این نه مثل دست‌گرمی‌های سهلِ پار یا پیرار به یک دستور، آنی ما... ببارانیم سجیل و فرو ریزیم کاخ خصم را... دیوار بر دیوار
هدایت شده از پاک‌نویس
و جهانی که عاشق است. 🔸هر سال، در ماه مبارک رمضان و مقارن با روز تولد امام حسن مجتبی(ع)، رهبر جمهوری اسلامی ایران- که اکنون در راس تمام مجاهدان جهان، تیغ بر کف، از شش جهت، راه را بر سفاکان تاریخ بسته است- ساعاتی را به شنیدن و البته نقد اصولی و کارشناسی "شعر" می‌‌پردازد. در این سالها، چه در طول سخنرانی ایشان در خلال این دیدار‌ها و چه در زمان شعرخوانی شاعران، ایشان اگر بخواهند شاهد مثالی از گنجینه‌ی شعر فارسی برای حرف‌هایشان بیاورند، بیشتر اشعار "بزرگان سبک هندی" مانند صائب تبریزی، طالب آملی و بیدل دهلوی و امثالهم را می‌خوانند. البته از اشعار دیگری نیز که در سایر سبک‌های شعر فارسی سروده شده است نیز استفاده می‌کنند ولی گزینش ایشان از میان گنجینه‌ی شعر فارسی، بیشتر مروارید‌های بی‌همتای سبک هندی است. تعریف سبک هندی مفصل است ولی چند نمونه از ابیات شاخص در این سبک را خدمت شما ارائه می‌دهم تا کنی متوجه ظرافت تعابیری مثل در بیان حضرت آقا بشویم: 🔹از چشم نیمه مست تو یا یک جهان شراب/ ما صلح می‌کنیم به یک سُرمه‌دان شراب در جهان شعری صائب کلمه‌ی "صلح" -اگر در تقابل با واژه‌ی "جنگ" نیامده باشد- بیشتر به معنای کوتاه آمدن است. یعنی از آنچه موجود است، بخش بسیار کوچکی را برگزیدن و به آن دلخوش بودن( به دلیل وجود یک مصلحت شعری). مثل راضی شدن به نوشیدن شراب به مقدار یک سُرمه‌دان، در حالی که تمام شراب‌های عالم در دسترس اوست.( چون چشم یار که منبع مستی شاعر است، مست و نیمه‌بسته است و این شراب برای شاعر، به تمام شراب‌های جهان ارجحیت دارد. حالا تناسب چشم و سرمه و سرمه‌دان و غیره هم بماند که شاهکار سبک هندی، همین تناسب‌های ظریف است.) در ابیات دیگر نیز، وقتی صائب، کلمه‌ی صلح را به تنهایی می‌آورد، به همین معنی است. مانند: 🔹به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد/کجا فریب دهد جلوه‌ی بهشت مرا (نمی‌توان از تمام وجود دوست، تنها راضی به بوی پیراهن بود، بنابراین به من حق بدهید که از وجود خداوند، تنها به جلوه‌ی بهشت دل خوش نکنم.) 🔹نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات/ ما به آب تلخ صلح از آب حیوان کرده‌ایم (جناب صائب در این بیت این اصل را بیان می‌کند که عرض زندگی از طول آن مهم‌تر است و توصیه می‌کند که به قول حافظ: در عیش خوش آویز، نه در عمر دراز! و تمثیلی که به کار می‌برد این است که ما آب حیات را -که عامل و نماد عمر بلند است- با آب تلخ که همان شراب است و نماد عشرت زودگذر است، تاخت زده‌ایم. به عبارتی در این معامله، از آن کُل که ممکن است عُقَلا آن را توصیه کند، جزئی را برمی‌گزینیم که مطابق با شیوه‌ی رندان است.) 🔹ز دولت صلح کن زنهار با امنیت خاطر/که در دنبال خواب امن باشد، چشم دولت‌ها (از تمام شئون خوشبختی، باید امنیت خاطر را برگزید. چرا که دولتمندان، حسرت یک خواب امن را می‌خورند.) از این مثال‌ها در اشعار شاعران سبک هندی به‌ویژه صائب فراوان است‌( البته با تفاوت‌هایی در معنی و منطق کلامی) که اگر فرصتی دست داد، شرح آن را نیز خدمت دوستان،به قدر وُسع، خواهیم داد. مسلم این است که ریشه‌ی این‌گونه تعابیر رهبر جمهوری اسلامی ایران را که پیش و بیش از آنکه سیاسی باشد، یک تعبیر ناب ادبی‌است، باید در گنجینه‌ی سخن بزرگان این سرزمین جستجو کنیم. القصه...وقتی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ترکیب متناقض‌نما‌ی "تحمیل صلح" را به کار می‌برند، یک معنی آن این است که ملت ایران می‌توانند چیزهای بزرگتری داشته باشند ولی صاحبان ظاهری قدرت جهان، می‌خواهند آن عظمت حقیقی را از ما بگیرند تا به واقعیت‌های بی‌مقدار و معیّنی که آنها برای ما تعیین می‌کنند قانع باشیم و دَم برنیاوریم. در این صورت، یعنی خسارت مطلق ملت ایران.
هدایت شده از پاک‌نویس
"چون که مردی نیست خنجرها چه سود؟" 🔸شاید مولانا شرایطی مشابه آنچه که امروز جماعت مصلحت‌اندیشِ پُرقیل و قال و میان‌تهی بر سر ما آورده‌اند داشته که چنین حکایتی را تحریر کرده است. ساحت ادبیات از مثال‌های دور از عفت عمونی مُبرّاست. ولی چه می‌شود کرد که در مغز سنگی بعضی‌ها، نرود میخ آهنی و باید تمثیلی از عملکرد آنان آورد که کمی سرِ افراشته به ناحقشان به زیر بیفتد و زبانِ همیشه به تحقیر دیگران درازشان کوتاه شود. القصه مولوی داستانکی دارد که خلاصه در خلاصه‌اش چنین می‌شود: روزی مردی به دیگری تجاوز می‌کرد، در حین این عمل شنیع، خنجری را آویخته بر کمر وی دید. پرسید که این خنجر برای چیست؟ گفت آنکه با من ار یک بدمَنِش.../بَد بیندیشَد، بِدَرَّم اشکمش آن مرد متجاوز نیز به تمسخر گفت که خدارا شکر که من درمورد تو نیت بد نداشته‌ام که با تیزیِ خنجرت روبرو شوم!!! 🔹چون که مردی نیست خنجرها چه سود/چون نباشد دل ندارد سود خود از علی میراث داری ذوالفقار/بازوی شیر خدا هستت بیار! 🔸حال که تمام "آنچه از او می‌ترسیدند" و می‌ترساندند، به سر این مملکت آمده و دیگر کاری نمانده که دشمن بتواند بکند و نکرده باشد، پس آن همه خنجر آبگون که در این سالها ذخیره شده، کی قرار است از نیام به درآید؟ دشمن باید عملا و رسما چه کاری کند که بدانیم این همان بداندیشی است که باید اشکمش را بدریم؟ نگذریم.
هدایت شده از پاک‌نویس
شب_گریه‌های خلوتیان آشکار شد یعنی رسید ابر و دوباره بهار شد «باز این چه شورش است» که از گریه شهر من... لبریزِ دانه‌های عقیق و اَنار شد مشروح قصه: حضرت والای آفتاب... راهیِّ سرزمینِ سراسر غُبار شد پا بر زمینِ تشنه نهاد و به جای ریگ... یاقوتِ اشک در قدمِ او نثار شد اَرکانِ آسمان همه زیر و زِبَر شدند وقتی عمودِ خیمه ی او اُستوار شد قصه به «سَر» رسید و ز زخم هزار گُل... یک صبح و شام، دشتِ بلا، لاله‌زار شد... شاعر، گدای دانه‌ی اشک است دوستان! شاید که بخت، با منِ بیچاره، یار شد
هدایت شده از پاک‌نویس
چقدر تلخ که تاریخ می‌شود تکرار علی به "دومه‌ی جَندَل" رسیده بالاجبار دوباره باز علی و معاویه؟ هیهات* کنار جنّت حق، نارِ هاویه*؟ هیهات برای نام علی جانشین نهاد کسی... که داشت نام پدر در میان خلق، بسی!* هم‌او که در دل میدان ز ترس عریان شد... یگانه معتمد امّت مسلمان شد! پلنگ صف‌شکن اینک اسیر کرکس‌هاست میان خیمه علی زیر تیغ اشعث‌هاست* اگرچه خُدعه‌ی فرزند عاص بسیار است ولی چه باک که عمّارِ قصه بیدار است در این خیال، عَدو را بگو که خواهد مُرد! شکست آل علی را به گور خواهد بُرد *دومه‌الجندل: نام ناحیه‌ای که بعد از جنگ صفین قضیه‌ی حکمیت در آنجا شکل گرفت. *اشاره به جمله‌ای از حضرت امیر که فرموده‌اند: "الدّهر أنزلنی ثم أنزلنی حتی یقال علی و معاویه" روزگار آنقدر درجه مرا پائین آورده است که نام من و معاویه را در کنار هم می آورند و می گویند علی و معاویه. *هاویه: یکی از نام‌های جهنم که در قرآن مجید آمده است. *در تاریخ آمده است که مردان زیادی ادعای این را داشتند که پدر عمروعاص هستند. به همین دلیل او را بیشتر به نام مادرش " نابغه" میشناختند.( نگارنده‌ی این سطور از بسط ماجرا شرم دارد.) *اشعث ابن قیس کندی، از تحمیلگران حکمیت به حضرت امیر(ع)
هدایت شده از پاک‌نویس
کوتاهِ سخن این که: " پارادایم" یعنی "مسیری که تا الان انقلاب اسلامی رفته است" و تغییر آن یعنی "تغییر نظام". حالا بعضی‌ها مثل جماعت خارج‌نشین نوع "دفعتَن" و "یهویی" آن را می‌پسندند و برخی هم مثل این اساتیدِ خودخوانده، گونه‌ی "اهسته و پیوسته" و "قطره‌چکانی‌اش" را. زیاده چه دردسر دهم؟
هدایت شده از پاک‌نویس
چیزی که درباره‌ی تحولات سوریه گفته نمی‌شود، این است که دروزی‌ها، یهودی هستند و مثل بهاییان ایرانی برای ترس از کشته شدن توسط مسلمانها و همچنین نفوذ در داخل آن‌ها، مسلمان شده‌اند. عقایدشان هم خیلی شبیه بهایی‌هاست. انگلیس کلا چهار فرقه را در میان مسلمانان ایجاد کرده است که دوتای آن‌ها فرقه‌‌های متشکل از یهودیانی است که به ظاهر به اسلام ایمان آورده‌اند و هردو هم شیعه هستند: ۱. بابیت و سپس بهاییت و در ایران ۲. فرقه‌‌ی دروزیان و اما دروزی‌ها: دروزی‌ها از طایفه‌ی یهودی بنی‌کلب-که همان طایفه‌ی مادر یهودی یزید است- هستند. کلا بنی‌کلب، معروف هستند به قبیله ی دایی‌های یزید که یزید را برای رقم زدن عاشورا از بچگی تربیت کردند. حافظ اسد، پدر بشار اسد، کمال جمبلات، رئیس دروزی‌ها، را اعدام کرد و از آن به بعد این طایفه تبدیل شدند به دشمن بشار اسد. ولید جمبلات-پسر کمال جمبلات- که الان ریاست دروزی‌ها را بر عهده دارد، در به قدرت رسیدن جولانی نقش بسیار داشت. الان هم او و عُقَلای این جنبش تبدیل به مهره‌ی اسرائیل برای بی‌ثبات کردن سوریه شده‌اند. یادمان باشد که هدف اسرائیل در هر کشوری، ایجاد بی‌ثباتی و گرفتن قدرت از حکومت مرکزی است تا بتواند در سایه‌ی این بی‌ثباتی اهداف غارتگرانه و اطلاعاتی خود را پیش ببرد. البته از آنجا که طبق اسناد تاریخی، از قبیله‌ی بنی‌کلب یعنی همین دروزی‌هاست، افتادن نام این قبیله بر سر زبان‌ها، خودش می‌تواند نوید نزدیک بودن اتفاقات آخرزمانی باشد. الله اعلم
هدایت شده از پاک‌نویس
دنیا همه‌اش بازی، دنیا همه‌اش رنگ است این آینه‌ دکترجان، انباشته از زنگ است! اَخمِ اَبدی با دوست، خندیدنِ با دشمن این راهِ مسلمانی، در مذهبِ ما ننگ است هرکس قلمی دارد، صد حاشیه می‌سازد با حضرتِتان گویا عالم همه در جنگ است طوفانِ گرانی‌ها، گستاخیِ جانی‌ها تقصیر رقیبانِ گمراه و نظر‌تنگ است! بر میزِ بده-بستان، پهباد زده شیطان گفتی که هماهنگ است، گفتیم هماهنگ است اینکه به" کسی گفتم" یا اینکه "قبولش کرد" سربسته بگویم من، فَرقش دو سه فرسنگ است ما را تو ببخش ای خان، رَعیَت که نمی‌فهمد اندر سر تو عقل و در کَلّه‌ی ما سنگ است