eitaa logo
📚حکایات شیرین بهلول 📚
2.4هزار دنبال‌کننده
734 عکس
555 ویدیو
6 فایل
📚حکایات شیرین بهلول و.....📚 #کپی نمودن حلالت همراه یه صلوات 👌 زندگی یعنی؛ دیدن "داشته ها" نه دیدن "نداشته ها"! تبلیغات 👇 🔍تبادل و تبلیغ 🔰🔰 @Mn8888 @Eng_movahedzadeh @mahdimovahed110
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩ضرب المثل در اشعار شاعران 🟩دروغ مصلحت‌آمیز بِه ز راست فتنه‌انگیز 🔹️پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می‌گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می‌کند. شاه اسیر را بخشید. وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست می‌گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می‌دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می‌شود. 🔸️جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🟩ضرب المثل در اشعار شاعران 🟩دروغ مصلحت‌آمیز بِه ز راست فتنه‌انگیز 🔹️پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می‌گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می‌کند. شاه اسیر را بخشید. وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست می‌گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می‌دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می‌شود. 🔸️جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
دروغش از دروازه تو نمیاید در روزگاران قدیم پادشاهی تصمیم گرفت که دخترش را به دروغگوترین آدم کشورش بدهد. آدم‌های زیادی نزد پادشاه آمدند و دروغ‌های زیادی گفتند و او را خنداندند. اما پادشاه همه‌ی آنها را رد کرد و گفت دروغ‌های شما باور کردنی هستند. تا اینکه جوانی دانا و باهوش تصمیم گرفت کاری کند تا پادشاه را مجبور کند تا او را داماد خودش کند. پولی تهیه کرد و سراغ سبد بافی رفت و از او خواست خارج از دروازه‌ی شهر بنشیند و سبدی ببافد که از دروازه‌ی شهر بزرگتر باشد و داخل دروازه نشود. بعد به سراغ پادشاه رفت و گفت: من دروغی دارم که هم باید بشنوید و هم باید آن را ببینید. پادشاه گفت: بگو چه کنم گفت با من به دروازه شهر بیائید با هم به دروازه رفتند جوان زیرک گفت ای پادشاه پدر شما پیش از مرگشان به پول احتیاج داشتند از پدر من وام خواستند و پدر من هم هفت بار این سبد را پر از سکه و طلا کرد و برای پدر شما فرستاد. اگر حرف مرا باور دارید پس قرض‌ها را پس بدهید. اگر باور ندارید این دروغ مرا بپذیرید و دخترتان را به عقد من در آورید. پادشاه تسلیم جوان زیرک شد و چاره‌ای جز این نداشت. از آن زمان به بعد به هر کس که دروغ بزرگی بگوید می‌گویند: دروغش از دروازه تو نمی‌آید .. ✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🍃 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼 🍂🌼🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼