هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🚩#اصل_زندگی
🍃 @infostory 🍃
شیوهی قدیمی زندگی خود را رها كن. تنها مردهها به راههای طیشده میروند.
زندگی، طلبِ مدامِ تازههاست.
هر نَفَس نو میشود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
عُمر همچون جوی نو نو میرسد
مُستمرّی مینماید در جسد
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
تنها كسی كه هنرِ مدام تازهبودن را دارد، حقیقتاً هر لحظه را زندگی میكند. هرلحظه، در كهنهها بمیر،تا همیشه تازه بمانی.
این اصل استحالهی زندگیست.
💠 سواد زندگی👇👇
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
دست بردار ازاین فکر
که تمام مدت «مزاحمی»!
که شخص کنارت را اذیت میکنی !
اگر مردم ازتو خوششان نمیآید
میتوانند اعتراض کنند
اگر شهامت اعتراض ندارند
مشکل خودشان است.
#پائولو_کوئلیو
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🚩#مکث
زماني پخته مي شويد كه مي فهميد نيازي نيست به هر چيزي واكنش نشان دهيد يا به هر حرفي جواب دهيد.
#مازيتوفسكي
#سخن_بزرگان 🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم.
گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی ❤️
گاهی به سادگی
یک لیوان چای آتیشی🔥
و یک صبحانهی محلی
لذت بخش میشود
کافی ست باور کنی
میتوان خوشبختی را ساخت🌺
صبح بخیر ❤️
🍃 @h_bohlol 🍃
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
🔺حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید👌
🔸ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ از ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ دستشان کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ. ﺷﺎﻩ ﻫﻢ تصمیم گرفت ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ.
🔹ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ. ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ اﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد. فقط ﯾﮏ ﺷﺐ تا صبح و سپس پادشاه مردم میشد.
🔸ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ نمیرد ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ. مرد فقیر بالاخره به خواب رفت. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ الاغ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ.
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭا ندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ فلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود، ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید.
مرد فقیر از خواب پرید و تا صبح در قبر ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ بود ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ شد.
🔹مردم همه برای دیدار با پادشاه جدید به قبرستان آمدند. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ کردند، ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ دیگر ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ...
🔻ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
اگه مى خواى يه چيزى رو نابود كنى
لازم نيس بهش حمله كنى، كافيه بديش
به يه احمق تا ازش دفاع كنه...
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
آورده اﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﻣﺴﺘﺨﺪﻣﯿﻦ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻫﺎرون اﻟﺮﺷﯿﺪ ﻣﺎﺳﺖ ﺧﻮرده و ﻣﻘﺪاري ازآن دررﯾـﺸﺶ رﯾﺨﺘـﻪ ﺑﻮد . ﺑﻬﻠﻮل از او ﺳﻮال ﻧﻤﻮد ﭼﻪ ﺧﻮرده اي ؟ ﻣـﺴﺘﺨﺪم ﺑـﺮاي ﺗﻤـﺴﺨﺮ ﮔﻔـﺖ : ﮐﺒـﻮﺗﺮ ﺧـﻮرده ام . ﺑﻬﻠـﻮل ﺟﻮاب داد ﻗﺒﻞ از آﻧﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻣﻦ داﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮدم و ﻣﺴﺘﺨﺪم ﭘﺮﺳﯿﺪ از ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪاﻧﺴﺘﯽ ؟ ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ : ﻓﻀﻠﻪ ای ﺑﺮ رﯾﺸﺖ ﻧﻤﻮدار اﺳﺖ !!!
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
آورده اﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﺑﺎزرﮔﺎﻧﺎن ﺑﻐﺪاد ﺑﺎ ﻏﻼم ﺧﻮد در ﮐﺸﺘﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ و ﺑﻪ ﻋﺰم ﺑﺼﺮه در ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮدﻧﺪ و ﻧﯿﺰ در ﻫﻤﺎن ﮐﺸﺘﯽ ﺑﻬﻠﻮل و ﺟﻤﻌﯽ دﯾﮕﺮ ﺑﻮدﻧﺪ . ﻏﻼم از ﺗﻼﻃﻢ درﯾﺎ وﺣﺸﺖ داﺷﺖ و ﻣﺪام ﮔﺮﯾﻪ و زاری ﻣﯽ ﻧﻤﻮد . ﻣﺴﺎﻓﺮان از ﮔﺮﯾﻪ و زاري آن ﻏﻼم ﺑﻪ ﺳﺘﻮه آﻣﺪﻧﺪ و از آن ﻣﯿﺎن ﺑﻬﻠﻮل از ﺻﺎﺣﺐ ﻏـﻼم ﺧﻮاﺳـﺖ ﺗـﺎ اﺟﺎزه دﻫﺪ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ آن ﻏﻼم را ﺳﺎﮐﺖ ﻧﻤﺎﯾﺪ.داد ﺑﺎزرﮔﺎن اﺟﺎزه داد. ﺑﻬﻠﻮل ﻓﻮری اﻣﺮ ﻧﻤﻮد ﺗـﺎ ﻏـﻼم را ﺑـﻪ درﯾﺎ اﻧﺪاﺧﺘﻨﺪ و ﭼﻮن ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻪ ﻫﻼﮐﺖ رﺳـﯿﺪ او را ﺑﯿـﺮون آوردﻧـﺪ . ﻏـﻼم از آن ﭘـﺲ ﺑـﻪ ﮔﻮﺷـﻪ اي از ﮐﺸﺘﯽ ﺳﺎﮐﺖ و آرام ﻧﺸﺴﺖ. اﻫﻞ ﮐﺸﺘﯽ از ﺑﻬﻠﻮل ﺳﻮال ﻧﻤﻮدﻧﺪ در اﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﭼﻪ ﺣﮑﻤﺖ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻏﻼم ﺳﺎﮐﺖ و آرام ﺷﺪ ؟ ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ : اﯾﻦ ﻏﻼم ﻗﺪر ﻋﺎﻓﯿﺖ اﯾﻦ ﮐﺸﺘﯽ را ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺖ و ﭼﻮن ﺑﻪ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﮐـﺸﺘﯽ ﺟـﺎي اﻣﻦ و آراﻣﯽ اﺳﺖ .
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
الهی امروزتون
متبرك به نگاه خدا
دلتون گرم
ذهنتون پراز افکار ناب
قلبتون مملوازمهربانی
دستتونسرشار از بخشندگی
هر جا هستين شاد باشید 🌺
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🚩#خدا
🍃 @h_bohlol 🍃
رابطه تان را با خدا عالی کنید...
خدا فقط در غم ونا له هایمان نباشد...
خدا فقط در روزهای فقر ونداری نباشد...
خدا فقط موقع کنکور و وقت وام گرفتن نباشد...
خدا را در شادی وسرورمان ببینیم...
خدا را در لحظه لحظه هایمان شریک کنیم...
خدا ترسناک نیست...
خدا عشق است ونوروآرامش...
وقتی در هر عملی درهرحال اندیشه ای در هر فعلی خدا حضور داشته باشد
با کل هستی هماهنگ می شویم...
آنوقت چنان قدرتی پیدا خواهیم کرد که وصف ناپذیر است...
خدا نور است از نور بیرون نرویم که تاریکی را خواهیم دید..
💠 حرف حساب👇👇
🍃 @h_bohlol 🍃