امام جماعتهای دو مسجد حضرت بقیةاللهالاعظم (ع) شهرک شهید زینلی و مسجد حضرت باقرالعلوم (ع) شهرک فرهنگیان با برگزاری جام فوتبال pes 4، قبل از امتحانات ترم بچههای محل ضمن ایجاد نشاط برای ورود به ایام امتحانات، زمینه جذب نوجوانان دیگر به مسجد را نیز فراهم نمودند.
با حضور طلاب جوان، خلاق و پرانگیزه در منصب امامت مساجد و ادغام جوانان در هیأت امناها، شهرستان رفسنجان شاهد رشد روزافزون شرکت کودکان، نوجوانان و جوانان است در مساجد خود است.
👌
آقایون هیئت امناهای مساجد درسایرشهرها یاد بگیرید،فضا رو باز کنید برای حضور جونها
اگه سختتونه کلا برید کنار
#ارسالی_مخاطبین
#خلخالی_روحت_شاد
#شکرگزاری
#داستان_آموزنده
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
15.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘ اهمیت خواندن قرآن در هر روز
🌷خواندن حتی یک آیه قرآن در روز باعث میشه شیطان نزدیک شما نشه.
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂
🍃🍂💜🍃🍂
🍂💙🍂
💝
اينا رو متوقف كن :
• منفي بافي رو متوقف كن
• تفكر نكردن رو متوقف كن
• ورزش نكردن رو متوقف كن
• كم ارزش كردن خودت رو متوقف كن
• ترسيدن رو متوقف كن و فقط انجامش بده
• با رؤياي كس ديگه اي زندگي كردن رو متوقف كن
• توجه به كسايي كه بهت اهميت نميدن رو متوقف كن
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🌼🍃
پایت را به اندازه گلیمت دراز کن💙🌿
🔹این ضربالمثل در موارد بسیاری بکار میرود و در کل به نگهداشتن حد و حدود در انجام هر کاری اشاره دارد.
🔸البته در اصل این گفته به عنوان پندی مثبت تلقی میشود، ولی متاسفانه در مواردی برای توهین و به غلط به کار میرود. یعنی هنگامی که شخصی متکبر و صاحب قدرت برای بستن دهان طرف مقابل یا تهدید وی این اصطلاح را استفاده کند.
🔻روزی پادشاهی از راهی میگذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند.
درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود، به فکر افتاد که او هم از انعام شاه نصیبی ببرد، به این امید پوستتخت خود را بر سر راه شاه پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که موکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هر یک از دستها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوریکه نصف بدنش روی زمین بود .
در این حال شاه به او رسید و او را دید و فرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند. یکی از محارم شاه از او سؤال کرد که: «شما در هنگام رفت درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. اما در بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید و چنین سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست؟»
شاه گفت: «درویش اولی پایش را به اندازه گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پاش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود».
▪️این حکایت را به شاه عباس صفوی و شروع استفاده از آن را به بعد از دوران وی نیز نسبت میدهند ولی از اشعار زیر که در قرون قبل از دوران صفوی سروده شدهاند پیداست که این اصطلاح بسیار قدیمیتر است.
مجوی آنچت آرد سرانجام بیم
مکش پای از اندازه بیش از گلیم
اسدی
مکن ترکتازی، بکن ترک آز
به قدر گلیمت بکن پا دراز
سعدی
زین سرزنش که کرد ترا دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای
حافظ
بِدان خود را میان انجمن جای
مکش بیش از گلیم خویشتن پای
ناصر خسرو
سر برآور از گلیمت ای کلیم
پس فرو کن پای بر قدر گلیم
عطار
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🍃
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼
🍂🌼🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
#سلام_امام_زمانم 💖
دیـدن روی شمـا کاش میسـر میشد
شام هجران شما کاش که آخرمیشد
بین ما "فاصله ها" فاصله انداختهاند
کاش این فاصله با آمدنت سر میشد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💯 @sticker1000💯
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
داستان نه ناخوشیت به آدم میبره نه غذایت به غذای آدمیزاد🌿💭
روزی حکیمی بر سر بالین مریضی حاضر شد
از بیمار پرسید: مشکل تو چیست؟
بیمار گفت: من موی سرم درد می کند
پزشک به رسم دکترها، از او پرسید : غذا چه خورده ای
مریض پاسخ داد: نان و یخ
حکیم با خشم وسایلش را جمع کرد و گفت: من برای تو هیج درمانی ندارم که نه بیماریت شبیه آدم هاست و نه غذایت
✍🏻این ضرب المثل زمانی در مورد آدمی به کار می رود که از هر لحاظ با دیگران متفاوت است و کارهای عجیب و غریب می کند.
#ادمی_زاد
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂
شکم گرسنه ایمان ندارد💙🌿
مورد استفاده:
به افرادی گفته میشود كه به تعهدات و قولهای خود عمل نمیكنند.
روزی روزگاری مردی كه از حج باز میگشت از كاروان خود جا ماند. وقتی هرچه گشت نتوانست كاروان خود را بیابد، فردی به او گفت: ساعتی قبل كاروانی را دیده كه از این جاده عبور میكردند. مرد بیچاره مسیر را در پیش گرفت و به سرعت شروع به دویدن كرد. هرچه دوید نتوانست كاروانی را ببیند. راه را گم كرد و خسته و گرسنه در بیابان ماند. هر لحظه آفتاب بیشتر بر صحرا میتابید و مرد تشنهتر و گرسنهتر میشد به حدی كه مرد مرگ را در نزدیكی خود میدید.
مرد در راه مانده دستهایش را رو به آسمان كرده و از خداوند كمك خواست. شیطان كه همیشه در كمین انسانهای با ایمان هست در همان نزدیكیها بود. سریع به سراغش رفت و گفت: شنیدم كه خیلی گرسنه و تشنهای و كمك میخواهی من حاضرم به تو كمك كنم هرچه بخواهی برای تو حاضر كنم به شرط اینكه ایمان چندین سالهات را به من بدهی.
مرد كه تازه از حج بازگشته بود و برای ایمانش چهل سال زحمت كشیده بود ابتدا قبول نكرد. ولی وقتی كمی گذشت و دید مرگ خیلی به او نزدیك است، به فكر راه چارهای افتاد. سپس به شیطان گفت: شرط تو قبول است. شیطان با خود گمان كرد توانسته مرد دینداری را فریب دهد با خوشحالی تمام آبی گوارا و غذایی لذیذ برای مرد تهیه كرد و در اختیار او قرار داد آن وقت با لذت نشست و غذا خوردن مرد را تماشا كرد. مرد دیندار غذا و آب را كه خورد جانی دوباره گرفت، دستهایش را رو به آسمان گرفت و گفت: خدایا شكرت!
شیطان كه توقع شكرگزاری او را نداشت، عصبانی شد و گفت: من آب و غذا برای تو فراهم كردم بعد تو از خدای خود سپاسگزاری میكنی مگر تو ایمانت را در ازای آب و غذا به من ندادی؟
مرد گفت: من گفتم تو چرا باور كردی؟ آن موقع من از شدت گرسنگی در حال مرگ بودم. مگر نشنیدهای كه شكم گرسنه دین و ایمان ندارد؟ شیطان فهمید كه با تمام زرنگی و فریبكاری، فریب یك مرد دیندار را خورده.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💯 @sticker1000💯
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂
🍃🍂💜🍃🍂
🍂💙🍂
💝
✨﷽✨
🔴دیوار مهربانی بساز
✍️خواجهاى، غلامش را ميوهاى داد. غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام میخورد. خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت:كاشكى نيمهاى از آن ميوه را خود میخوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام ميوه را میخورد، بايد شيرين و مرغوب باشد.
پس به غلام گفت: یک نيمه از آن به من ده كه بس خوش میخورى.غلام نيمهاى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار تلخ يافت.
روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوهاى را بدين تلخى، چون خوش میخورى. غلام گفت: اى خواجه! بس ميوه شيرين كه از دست تو گرفتهام و خوردهام. اكنون كه ميوهاى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى اين نيست.
صبر بر اين تلخى اندک، سپاس شيرينیهاى بسيارى است كه از تو ديدهام و خواهم ديد.همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز، هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک آجر از دیوار بردار، بیانصافیست اگر دیوار را خراب کنی.
↶
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🍃
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼
🍂🌼🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
شیخ محمّد طه نجف در جوانی از نظر معیشتی در مضیقه بود.
شیخ میگفت: روزی در حرم حضرت اباالفضل بودم که عدّهای از زوّار میخواستند پولی را که نذر حضرت کرده بودند، درون ضریح بیندازند.
من به آنها گفتم: من نیز از خادمان حضرت هستم و ایـن پولی که شما نذر کردهاید، شامل حال مـن نـیـز میشود. آنها انکار کردند و گفتند که ما باید پول را درون ضریح بیاندازیم.
بعد از مدّتی اصرار و انکار، قـرار بـر ایـن شـد کـه پولها را در عمّامـه مـن بپیچند و عمّامه را داخل ضریح کنند و بالا بیاورند و من مصرف كنم.
من چند دفعه پولها را به کف ضریح فرستادم و به آنها گفتم: قـبـول است؟ صـدای پولها را شنیدید که به کف ضریح خورد و نذر شما ادا شد؟ وقتی آنهـا تصـديـق کـردنـد، مـن عمّامه را بالا کشیدم. ناگهان عمّامه در داخل ضریح به میخی گیـر کـرد. دوباره عمّامه را رهـا کـردم و بالا کشیدم. باز عمّامه گیـر کـرد. ایـن عمـل چـنـد بـار تـکـرار شـد.
آنهـا بـه مـن گفتند: شيخ، دیدی گفتیـم کـه حـضـرت قبول نمیکند؟
در ایـن وقـت شـيخ محمـّد طـه بـه حـضـرت اباالفضل خطاب میکند: حالا پول نمیدهید، لااقـل عمّامهام را بدهید!
تـا ايـن عبارت را به زبان آورد، ناگهان عمّامه باز شد و پولها داخل ضریح ریخت و عمّامه بالا آمد.
شیخ محمّـد طـه از این اتفاق، خیلی ناراحت شد. در همان حال ندایی شنید که میگفت: «نُریدُ...» که ظاهراً بشارتی به شیخ محمّد طـه بـود کـه ما میخواهیـم بـه مقامات برسی.
📚 جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۵۶
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💯 @sticker1000💯
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مقایسه روغن حیوانی و روغن صنعتی از طریق آزمایش
اگر سلامتیتون براتون مهمه
حتما روغن مصرفیتون رو اصلاح کنید
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼
🍂🌼🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
⭕️✍تلنگر
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!
گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای!
#ابوسعيد_ابوالخير
✍کانال بهلول 👇
#مجموعه حکایات وسخن بزرگان
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺