هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
روزی ناصر الدین شاه ، تمام ادیبان را جمع کرد و از معنای این بیت حافظ سوال کرد:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
که اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا نالههای زار داشته ؟؟
اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد.
بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود ، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.🌹
نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات ، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا میکند و در می یابد که:
عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن و حسین علیهم السلام مطابقت دارد ؛🌹
لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:
خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سؤالی ، آن جناب اظهار داشت
در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت
فکر بسیاری نمودم، لیک معلومم نشد
چونکه شعرش در بُطون ، اسرار بس بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت
بلبلی ، برگِ گلی ، شد ۳۵۶
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت ، سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین
چونکه در وقت شهادت چهره ای گلنار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
*دائما آه و فغان و نالهی بسیار داشت*
🥹🥹
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
🔴 انگیزشی( ياد خدا)
مردي براي اصلاح به آرايشگاه رفت در بين كار گفتگوي جالبي بين آنها در مورد خدا صورت گرفت.
آرايشگر گفت:من باور نميكنم خدا وجود داشته با شد مشتري پرسيد چرا؟
آرايشگر گفت: كافيست به خيابان بروی و ببيني مگر ميشود با وجود خداي مهربان اينهمه مريضيو درد و رنج وجود داشته باشد؟
مشتري چيزي نگفت و از مغازه بيرون رفت به محض اينكه از آرايشگاه بيرون آمد مردي را در خيابان ديد با موهاي ژوليده و كثيف با سرعت به آرايشگاه برگشت و به آرايشگر گفت مي داني به نظر من آرايشگر ها وجود ندارند مرد با تعجب گفت :چرا اين حرف را ميزني؟
من اينجاهستم و همين الان موهاي تو را مرتب كردم مشتري با اعتراض گفت: پس چرا كساني مثل آن مرد بيرون از آريشگاه وجود دارند
آرایشگر گفت: آرايشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نميكنند.
مشتري گفت: دقيقا همين است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نميكنند. براي همين است كه اينهمه درد و رنج در دنيا وجود دارد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═.
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول ۲ 📚
#حق السکوت
سلمانی ها معمولاً پرچانه هستند همین که به اصلاح سر و صورت شروع می کنند، همزمان سر صحبت را باز میکنند و از هر دری سخن می گویند، روزی شخصی وارد دگان سلمانی شد در همان آغاز ورود یک اسکناس دویست تومانی به سلمانی داد.
سلمانی با تعجب پرسید: معمولاً پول سلمانی را بعد از اصلاح می دهند، ولی چطور شد شما قبلاً دادید؟
آن شخص گفت: «قربان این پول پول اصلاح نیست بلکه حق السکوت است. سلمانی پرسید منظورتان از این سخن چیست؟
او گفت: «من هر وقت برای اصلاح سر و صورت می آیم سرسخن را باز می کنید و از هر دردی حرف میزنید و من به بیماری گوش مبتلا بودم و برای درمان آن مخارج بسیار کرده ام و گوشم تازه خوب شده این پول را دادم تا سکوت کنی و پرچانگی نکنی تا گوشم آرام باشد، و بار دیگر بیمار نشود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═.
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول ۲ 📚
لطیفه ای برای رفع خستگی
یکی از بانوان پیرامون ارزشهای زن سخنرانی میکرد، در وسط سخنرانی به عده ای از مردان که در مجلس حضور داشتند متوجه شد و گفت: «آیا شما مردان میدانید بگویید که اگر زن نبود اکنون شما در کجا بودید.»
یکی از مردان جواب داد: «در بهشت بودیم !!!
دروس دار العلوم العربیه، ج ۳، ص ۹۷
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═.
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول ۲ 📚
#ساحل نجات
گویند شخصی مدت ها در گوشه جهنم ماند و تمام هوس ها و خودپرستی ها و عوامل اصلی گناه در او از بین رفت و از ریشه خشکید، در آن گوشه عرض کرد: خدایا من از همه ریشه های انحراف و گناه پاک شدم غرورهایم برطرف شد مرا از اینجا نجات بده
ریسمانی آویزان شد، او آن ریسمان را گرفت کم کم بالا آمد، ولی دید چند نفر گنه کار به آن ریسمان چسبیده اند ترسید که آن ریسمان بریده شود، با خشونت فریاد زد، ریسمان را رها کنید، میترسم بریده شود ولی آنها ریسمان را رها نکردند و آن ریسمان بریده شد و او بار دیگر به گوشه جهنم افتاد.
به او ندا رسید تو هنوز به طور کامل پاک نشده ای تا به ساحل نجات برسی زیرا در مسیر راه باز تنها نجات خود را خواستی و خودخواهی در نو ظهور کرد و گفتی ریسمان را رها کنید تا نجات یابم. یعنی من تنها نجات یابم، نه دیگران!! پس هنوز به ساحل نجات نرسیده ای
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═.
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
هدایت شده از احکام ناب
💯 تصویری قابل تأمل که در مطب یک پزشک برای نشان دادن فوائد حجاب و آسیبهای بیحجابی نصب شده...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💠 کانال ویژه ما👇🙏
@ahkam_nab
هدایت شده از احکام ناب
سجدۀ شکر در تعقیبات نماز چه آثار و فوایدی دارد؟
🍃🍃🍃🍃🍃
1️⃣ تعجب و خوش آمدن فرشتگان
امام صادق(ع) : " سجدۀ شكر بعد از نماز ، سبب كامل شدن نماز و خشنودى خدا و خوش آمدن و اعجاب فرشتگان است . (1)
2️⃣ جبران نواقص نماز
امام رضا فرمودند: " اگر در نماز بنده کوتاهیِ بوده است که با نوافل جبران نشده، با این سجده جبران میشود ". (2)
3️⃣ جلب خشنودی خداوند
امام صادق(ع)فرمود : "اگر بنده با عبودیت و نماز به دنبال جلب خشنودی خداوند است این رضایت با انجام سجدۀ شکر کامل میگردد .(3)
4️⃣ افزایش نعمت مناجات با خداوند
تشکر از خداوند برای هر نعمتی ـ مثل نعمت نماز خواندن ـ موجب افزونی آن نعمت میگردد و توفیق نماز خواندن را زیاد می کند . حضرت موسی (ع) به قوم خود فرمود :
" خداوند این چنین مقرر نموده است که اگر شکر کنید نعمتم را بر شما زیاد میکنم و اگر کفر بورزید عذاب من شدید است ". (4)
-----------------------------------------
🍃 (1) (حر عاملی، وسائل الشيعه، ج 7، ص6).
🍃 (2) (وسائل الشيعه، ج7، ص 6، ح1).
🍃 (3) (شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص333).
🍃 (4)« وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديد (ابراهیم۷) ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💠 کانال ویژه👇🙏
@ahkam_nab
هدایت شده از احکام ناب
چرا زنان مسلمان با مردان نامحرم دست نمیدهند؟
ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﺖ ﺩﺳﺖﺑﺪﻫﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ،
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩند ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ .
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ :
ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎی ما ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ .
👏👏👏👏
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ :
ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
می پوﺷﺎﻧﻨﺪ ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟
ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ، ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ .
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ مي كنند .
به افتخار بانوان محجبه ، با شخصیت و متین که ملکه های سرزمین مان هستند ...
نشر صدقه جاریه است باذن الله
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💠 کانال ویژه👇🙏
@ahkam_nab
هدایت شده از احکام ناب
🔴 نامه بسیار جالب نظر علی طالقانی به خدا در زمان ناصرالدین شاه قاجار
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبهای در مدرسهٔ مروی تهران و از طلبههای فقیر آن مدرسه بوده است. آنقدر فقیر بود که شبها میرفت دور و بر حجرههای دیگر میگشت و از باقیمانده غذاهای آنها چیزی برای خوردن پیدا میکرد. یک روز نظرعلی به ذهنش میرسد که برای خدا نامهای بنویسد. نامهٔ او همینک در موزه گلستان تهران تحت عنوان "نامهای به خدا" نگهداری میشود.
اما متن و مضمون این نامه چنین است
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا
سلام علیکم
اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید "هیچ موجود زندهای نیست الا آنکه روزی آن برعهده من است" من هم جنبندهای هستم از جنبندگان شما بر روی زمین، درجائی دیگر از قرآن فرمودهاید "مسلماً خدا خلف وعهده نمیکند" بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم.
همسری زیبا و متین
یک خانه وسیع
یک مستخدم
یک کالسکه و سورچی
یک باغ
مقداری پول جهت تجارت
لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. آدرس اینجانب: مدرسه مروی، طهران، حجره شماره شانزده، نظرعلی طالقانی...
نظرعلی بعد از نوشتن نامه، با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ میگوید، مسجد خانهٔ خداست. پس بهترست آن را داخل مسجد بگذارم. میرود به مسجد شاه و نامه را در مسجد و در شکاف دیوار قایم میکند و با خودش میگوید: حتماً خدا پیدایش میکند!
او نامه را پنجشنبه در مسجد میگذارد. از قضا، صبح جمعه ناصر الدین شاه با درباریها میخواسته به شکار برود. کاروان او از جلوی مسجد میگذشته، ناگهان به اذن خدا، یک بادتندی شروع به وزیدن میکند و جالبتر از همه آنکه نامهٔ نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه میاندازد. ناصرالدین شاه نامه را میخواند و دستور میدهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسهٔ مروی میفرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا میخواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند.. میگوید: این طلبه جوان، نامهای را که برای خدا نوشته بودند، حال خداوند نامهٔ ایشان را به ما حواله فرمودند. پس ما باید انجامش دهیم و لذا همانجا دستور میدهد همهٔ خواستههای نظرعلی یکبهیک اجراء شود!
این نامه بصورت واقعی و مستند و مستدل در موزهٔ کاخ گلستان موجودست، و بدستور ناصرالدین شاه قاجار بعنوان یک شبهمعجزه معنوی از جانب پروردگار، با احترام خاصی بصورت قاب تصویری در کاخ پادشاهی نصب بوده است.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💠 کانال ویژه ما👇🙏
@ahkam_nab
هدایت شده از استیکر ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر منصوری، معاون اجرایی شهید رئیسی✅️ناترازی برق و گاز را توضیح میدهد!!!!!
ببینیدتا فریب نخورید،یک طیف شناخته شده غربزده از دروغگویی و فریب مردم ابایی ندارند،سؤ مديريت درسته!!!
نشرحداکثری👌👌
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
┄┄┅┅✿❀🍁❀✿┅┅┄┄
✍️ضرب_المثل :
🔵#یه_آشی_برات_بپزم .....
ناصرالدین شاه سالی یک بار (آن هم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک می کردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلی حضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او میبایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی میخواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند. پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت:
بسیار خوب! بهت حالی می کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
🔴 شیشه و آیینه
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه میبینی؟
گفت: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟
گفت: خودم را میبینم.
عارف گفت: دیگر دیگران را نمیبینی، در حالی که آینه و پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شدهاند. اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی.
این دو شیئ شیشهای را با هم مقایسه کن؛ وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت، کبر، غرور، پلیدی و…) پوشیده میشود، تنها خودش را میبیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#راز_انگشتر_یا_زهرا_در_دستان_آقامحسن!
🌷بیرون از منزل بودم، در یکی از کانالهایی که عضو بودم تصویر را دیدم، باز کردم و دیدم که تصویر آقامحسن است، دستانم میلرزید، چون اسارتش من را شوکه کرد. حس کرده بودم که این سفر آخرش است، به او هم گفته بودم که؛ “حس میکنم دیگر برنمیگردی”، بعد از آن تماس گرفتم که پدرم بیایند و گفتم که حالم خوب نیست و بعد از آن، اسارت ایشان را به همه اطلاع دادیم.
🌷میدانستم دیگر برنمیگردد چون شهادت او هم ماجرا دارد، قبل از اینکه عازم سوریه شوند میگفتند: “دلم میخواهد نشانهای همراهم باشد که اگر دشمن من را اسیر کرد دیگر من را رها نکند.” آقامحسن میگفت: “من نمیترسم و در چشمان آنها نگاه میکنم و میگویم که شیعه امام علی(ع) هستم.” به این نتیجه رسیدم که دُر نجف را برای او بخرم البته این دُر را هدیه گرفته بودم، آقا محسن گفت: “عبارت “یا زهرا” را روی آن حکاکی کنیم.” این کار را هم انجام دادم و آقامحسن انگشتر را دستش کرد و سپس راهی سوریه شد. وقتی همه میگفتند که؛ “دعا کنید برگردد.” من میگفتم: “غیرممکن است او میگوید که شیعه امیرالمؤمنین(ع) است.”
🌹خاطره ای به یاد شهید بیسر مدافع حرم محسن حججی
#راوی: خانم زهرا عباسی همسر گرامی شهید
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
#داستان
در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.
مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و
محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار
و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از
گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟
جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:
يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.
اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك،كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و
كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟»
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
✨﷽✨
✍روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد!
"نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم !"
این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش
امام علی (ع) به فرزندش امام حسن(ع) می فرماید: تاریخ پیشینیان را بخوان و عبرت بگیر.
↶【به ما بپیوندید
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
✅ هیچ گاه با وضو هم دست به آیات قرآن نمی گذاشت...
▫️آیت الله میرزا کاظم تبریزی گاه در اموری احتیاط می کرد که به ذهن دیگران خطور نمی کند که این موارد جای احتیاط باشد.
▫️به عنوان نمونه [از شدت احترام] هیچ گاه با وضو هم دست به آیات قرآن نمی گذاشت. در مورد علت آن می فرمود: از آن جا که فاصله زیادی میان ما و ائمه اطهار علیهم السلام وجود دارد چه بسا این وضوی ما دقیقا همان وضویی نباشد که آن ها دستور داده اند.
📚 کتاب سینای معرفت، ص٩۶
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
❣داستانی زیبا ازحضرت موسی❣
🌹روزی حضرت موسی ( ع ) در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! حضرت موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟
خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، حضرت موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد !
🌿فردای آن روز حضرت موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم.
🌿 حضرت موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و...کنارگذاشت
🍀 ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با حضرت موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به حضرت موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! حضرت موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد.
شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر حضرت موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت :
مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی.
🍃 سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش حضرت موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با حضرت موسی همنشین شوی ! "
چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با حضرت موسی !
حضرت موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد.
.
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
شب یلدا دور هم جمع میشید بجای کتاب حافظ، نهج البلاغه بزارید، به مهمونا و بچه ها بگید به نوبت هر کدام از ۱ تا ۴۸۰ یه عدد انتخاب کنن ، ۴۸۰ رو از کجا آوردیم ؟ ما ۴۸۰ حکمت نهج البلاغه داریم که حکمت های امام هم مثل امام مظلوم موندن، بعد کتاب رو بردارین با آب و تاب عدد انتخابی رو پیدا کنید بلند بخونید تا همه گوش کنن و بگید این رزق امشب تو از امام علی بود. اگر ده نفر دور هم باشید ده حکمت باهم مرور کردید خیلی تاثیر گذاره و یه قدم هم جهت ترویج کتاب نهج البلاغه برداشتید.
برا بیرون هم میتونید این حکمت ها رو در برگه های رنگی که با خط خود به یادگار میزارید لوله کنید با نخ و ربان های جذاب ببندید بین مردم بگیرید تا بعنوان هدیه و رزق یلدایی بردارن، ته برگه های لوله شده رو میتونید با کاغذ رنگیها شکل انار و هندوانه درست کنید و بچسبونید که جذابتر بشن ،
برا مدارس هم میتونید اینکارو انجام بدید .
فقط یادتون باشه آخر هر حکمت هم اگر میخونید یا در برگه مینویسید و چاپ میکنید این جمله باشه و همه مهمونا باهم تکرار کنن
«فقط حیدر امیرالمومنین» است .
این جمله باید ورد زبان بشه بچه ها میرن تو مدرسه تعریف میکنن بین دوستان و همکلاسی ها خیلی تاثیر داره .
چرا تاکید داریم رو جمله که همه بگن؟ چون چیزی که دسته جمعی گفته میشه در ذهن نقش مینده و ورد زبون میشه ورد که شد همه جا میگی.
باید همه عالم بدونن
فقط حیدر امیرالمومنین است .
بیاییم مردم را نهج البلاغه خوان کنیم کتاب ولی خدا بین مردم زمان ما مثل مولامون در زمان خودشون مظلوم مونده .
اثر نوشتن :
مادامی که اثر جوهر بر روی کاغذ بماند فرشته ها برای صاحب خط درود و استغفار میکنند . امام صادق علیه السلام
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞
بهار آمده، بابا جان
برگرد!
اين عكس ٢٨ اسفند ١٣٦٣ در جنوب بصره، گرفته شده. عكاسي به نام پاولوسكي، عكسي از جسد يك بسيجي جوان، مي اندازد كه جاودانه مي شود.
همه اين عكس را قبلا ديده ايم.
پسرك آرام خوابيده، مثل هر پسر جواني كه پس از ساعت ها تلاش، به خواب سنگيني فرورفته باشد.
رنگ چهره اش نشان مي دهد چند روزيست كه همين جا آرميده. قيافه معصومش نشاني از وحشت ندارد. حالت دست هايش شبيه كسيست كه در خنكاي يك سحر بهاري، شيرين ترين قسمت از بهترين خواب عالم را تجربه مي كند.
جورابش نو است.
كفش به پا ندارد. كوله پشتي اش خاليست. فانوسقه اش باز شده.
پسر رشيد مان، آنقدر عميق خوابيده بوده كه هرچه داشته ، برده اند و او بيدار نشده است. ويك دنيا گل وحشي بدن نازنينشش را در برگرفته
اينجا دور از تو، در وطن، باز بهار آمده. اما ما نه حال و هواي تو را داريم ديگر ، نه باور و آرامشت را.
از خواب كه بيدار شوی، مي بينی ما غالبا مرده ايم
ايكاش يك كم از خواب هاي زيبايي كه مي بيني برايمان حواله كني
يك ذره بركت ، يك بند ترانه
يك كف دست خوشدلی🌱
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
•┈••✾•💚•✾••┈•
📢💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🔅📚 @h_bohlol2 📚
🔅😎 @JOK_MOK20 👏
•┈••✾•💚•✾••┈•
∞﴿بــا مــا همــراھ باشیــد🙂﴾∞