ولی در حجاب
سالها پیش در دیدار دانشجویی ماه رمضان با حضرت اقا، وقتی سفره افطار پهن شد و ما هدایت شدیم سر سفره، گوشه دیگری از حسینیه امام خمینی(ره) سفره ای برای اقا و اطرافیان که از مسئولین بودند پهن شد و اقا آنجا نشستند برای افطار.
چند نفر از دانشجوها میلی به افطار نداشتند و در عوض مشتاق دیدار یار از نزدیک بودند... خادمین یکی یکی راضی شان کردند که سر سفره افطار بروند، بالاخره همه رفتند جز یکی، و ان یک نفر با صدای بلند طوری که به حضرت اقا برسد، گفت: آقا با دانشجویان دیدار دارید، اما با مسئولین غذا می خورید؟ این را گفت و مشتاقانه منتظر پاسخ شد. حضرت اقا صدا را شنید، به سمت ان دانشجو نگاه کرد و لبخندی زد و به محافظان اشاره کرد که اجازه بدهید دانشجو جلو بیاید... حال آن دانشجو یادم نمی رود، افتان و خیزان به سمت ولی زمانش می شتافت و لحظه ای بعد در آغوشش بود و دست ولی را می بوسید و ولی بر سرش بوسه می زند و نوازش می کرد...کلماتی بین عاشق و معشوق رد و بدل شد و دانشجو راضی برگشت...
همیشه وقتی دلتنگ دیدار اقا می شدم، یاداوری این خاطره خیالم را راحت می کرد، که اگر اهلش باشی امکان دیدار فراهم می شود و با این خیال نفس راحتی می کشیدم...
اما... حالا... ماه رمضان گذشت و محرم امد و بعد فاطمیه می آید و این فرصت هایی که سالانه ممکن بود به دیدار یار نائل شویم، همه به یکباره از دست رفت... وا حسرتا...خدایا با ما چه سخنی داری؟ چقدر کم کاریم که نتوانستیم امام زمانمان را از پس پرده غیبت بازگردانیم و علاوه بر آن، نائبش را هم دیگر نمی توانیم ملاقات کنیم، خدایا ببخش، خدایا ببخش، خدایا ببخش
#حسینیه_امام_خمینی
🖊 صالحه مددی
@haad1442
قبول کنیم کار سختی ست! همه شعارش را می دهند ولی چند نفر عامل می توان پیدا کرد به این شعار؟! همه می گویند، *رئیس جمهور، رئیسِ جمهورِ یک مملکت است و نه فقط همان جماعتی که رای ش داده اند* و بنابراین باید که به منافع ملی متعهد باشد و نه فقط به *دل بخواهی های پنجاه درصد از ملت* که بر صدر نشانده اندش.
ولی یک رئیس جمهور، معمولا خودش را در چنبره ی شعارهایی که در ایام انتخابات داده و رای جمع کرده، اسیر می بیند و به آن شعارها احساس وابستگی و تعلق خاطر می کند، ولو جمهورِ مردم به پوچ و تو خالی بودن آن شعارها رسیده باشند و همان رای دهندگان سابق هم حتی، از آن شعارها دل بریده باشند.
رئیس جمهوری که با شعار *باید ابرقدرت را هر چه قدر هم که زورگو و نامرد، تمکین کرد تا زانویش را از روی گردن مانبردارد* ، رئیس جمهور شده، اگر پاره ای قوت های روحی که سر جمع حریّت نام دارد به دادش نرسد، تا روز آخر به باز تولید و تئوریزه کردن همین شعار اولیه ادامه خواهد داد، ولو قدرت مربوطه از اول روز هم مالی نبوده باشد که بخواهد باعث ترس و لرز شود، چه رسد به امروز که اساسا چیزی از هیمنه ی پوشالی ش هم حتی، باقی نمانده یا حتی اگر جمهورِ مردم به این نتیجه رسیده باشند که این راه ش نیست و باید از این بیراهه برگشت و بر صراط مستقیم مشی نمود.
همچه رئیس جمهوری، عمامه به سر هم که باشد، متمسک و متوسل هم خواهد بود و برای توجیه خط مشی اش، به هر چهارده معصوم هم توسل خواهد نمود و از محمد مصطفی تا قائم آل عبا، همه را در جرگه ی صلح طلبان سازش کار اهل تمکین از زورهای پر زور، سیاهه خواهد کرد.
در به ترین حالت باید فرض را بر صداقت بگذاریم و بگوییم رئیس جمهور مربوطه، شرایط جامعه ش را، شرایط جامعه ی امام مجتبی علیه آلاف التحیه و الثنا می بیند که در مقام زعیم قوم، صواب را در تاسی از مشی امام مظلوم دیده است. و اگر چنین باشد، دیدن ایران از قاب عینک حضرتشان، به تماشای یک فیلم تخیلی_تراژیک می ماند، ایران با رئیس جمهوری در هیئت تنهاترین سردار که مشتی دولت مرد خیانت پیشه ی خودفروخته احاطه اش کرده اند و مترصدند تا کت بسته به دشمن قدار تسلیم ش کنند و سیاهی لشکرش هم مشتی خودباخته ی واداده اند که جنم یک روز تاب آوردن در برابر دشمن را نیز ندارند.
این ایران، بی شک ایران حاج قاسم ها و شهدای خان طومان نیست! این ایران، ایران بسیجیان جان بر کف و مدافعان حریم حرم و وطن نیست! این ایران، ایران فرزندان روح خدا و سربازان مجاهد آقا سید علی آقا که نجیبانه و مومنانه و همدلانه بر همه ی مشکلات صبر می کنند و ذره ای تزلزل نشان نمی دهند، نیست. این ایران، ایرانی نیست که مرگ بر آمریکایش، هم ردیف الله اکبر و لا اله الا الله ش باشد.
چه قدر فرق است بین این قاب عینک و قاب عینک آقا سید علی آقا روحی فداه! آقا سید علی آقا! خودم را در قاب عینک شماست که دوست می دارم! اُف بر من اگر که عکس م در ام الکتاب الله جل جلاله، شبیه به تصویرم در قاب عینک آقای رئیس جمهور باشد! اُف بر من!
#صلح_امام_حسن
🖊زینب بنی فاطمی
@haad1442
یکسال و سه ماهش شده بود، اما هنوز راه نمیرفت...مریم را میگویم، دخترم را...
فهمیده بود که کارش با زانو هم راه میافتد، دیگر بلند نمیشد روی پا بایستد...نمی دانم شاید میترسید...دلیلش هرچه که بود،بهرحال عادت کرده بود به این مدل از حرکت...
من اما حرص میخوردم،اینکه هی پیش خودم میگفتم بابا این بچه *میتواند* راه برود اما حاضر نیست بلند شود...نمیداند روی زانو راه رفتن سخت تر است...هی بچه های دوست و آشنا را تشویق میکردم جلوی چشم دخترم بدوند و بازی کنند بلکه بفهمد دویدن لذتبخش است و دلش بخواهد...
اطرافیان هم می گفتند شاید پاهایش مشکلی دارد... منِ مادر اما میدانستم اینطور نیست، میدانستم عادت کرده، خوشش آمده...لزومی نمیبیند به راه رفتن...
چند روز است که با دیدن دختربچهای با همان روش راه رفتن، یاد آن خاطره فتادهام و در این میان، یاد تو...ما آدمها هم جلوی چشمان تو همینطوری هستیم نه ؟
برای اوج گرفتن آماده مان کرده ای حالا به کم راضی شدنمان برایت سخت است...اینکه میخواهی عبورمان بدهی و ما گیر میکنیم پشت مدل های پوسیدهی قبل...خودمان را در این آینه ها باید ببینیم، همین است که گاهی عادت ها و نگاه های کارراهانداز قبل، دیگر جواب نمیدهد...
خواستم بگویم آدمی هروقت به بن بست خورد،جدا از بررسی بقیه جوانب، میشود قند توی دلش آب شود که یعنی وقتش رسیده؟ یعنی وقتش رسیده و من آن آدم دیروز نیستم؟و برای حرکت عمیق تر و عظیم تری آماده شدهام؟
#تحول
🖊راحله مهدوی
@haad1442
*کهف الوری*
مردان آنجلس، بعد از آنکه دیدند راه به جایی نمی برند، و در آن روزگار غریب و تنها مانده اند، به غاری پناه بردند که هم از سوء قصد و بلا و شر در امان باشند و هم خدا خودش چاره ی کارشان کند، مشغول دعا و توسل و تضرع به درگاه خداوند شدند تا نظر لطف الهی را جلب کنند و چنین شد که خودشان تبدیل به معجزه شدند...
این روزها به این می اندیشم که باید به کهف حصین امام پناه برد...امام برای همه پناهگاه است. فرقی ندارد که باشی و چه داشته باشی، بی پناه که باشی، روی سرت فوج فوج بلا ببارد، مضطر می شوی و دنبال پناهگاه امنی می گردی که مایه امن و امانت شود.
امام کشتی نجات است. جا برای همه دارد، وسعتش زیاد است و در طوفان بلا، محل امن و امان است، در تاریکی و ظلمت ابتلائات، نور هدایتگر است.
مردم دنیا هراسان و ترسان و لرزان با سر و جان، آواره اند در این دنیا. باید همه صدایمان را جمع کنیم و از کهف الوری اماممان فریاد بزنیم، تا به سمت کهف امام بیایند
بدوییم با حالت مضطر و شکسته، اصلا کفش هایمان را درآوریم و بر روی دوشمان بندازیم، سرمان را به زیر بیاندازیم، معطل نمانیم، در راه ماندگان را بلند کنیم و پا تندتر کنیم که برسیم به اماممان. که مَثَل امام کمثل الکعبه که باید به سویش برویم نه آنکه او بیاید.
در کهف امام جمع شویم و از خدا بخواهیم به تاریخ نشان دهد که ماجرای اصحاب کهف، تصادف نبوده که فقط یک بار رخ دهد، سنت الهی است که هر وقت از مسیرش بروی، همان قاعده کار می کند و نجات از بلاهای عظیم رخ می دهد
#سنن_الهی
🖊حانیه زهرا هادی
@haad1442
هیچ وقت از اینکه فردای شهادت پدر، برای شروع ولایت پسر جشن می گیرند و شیرینی می دهند و تبریک می گویند، خوشم نیامده. دائم یاد این روایت از ائمه می افتم که "شیعیان ما کسانی هستند که با شادی ما شاد و با اندوه ما، اندوهناک هستند"
این جور تبریک ها بیشتر مرا یاد نظامات شاهنشاهی می اندازد تا حکومت ولی الهی.
برای فهم درست بودن حس این روزهایم، خاطرات ۱۴ خرداد ها را در ذهنم مرور می کنم، سید علی خامنه ای، امامی است که من در سایه دولت الهی او قد کشیدم و مشتاقم کنار او و در رکاب او، به حضرت حجت در امر قیامشان بپیوندم، اما در سالگرد پر کشیدن روح ملکوتی امام خمینی به ملکوت اعلی، من نه آن روز و نه روزهای بعد احساس تبریک و شادباش ندارم، پر هستم از احساس شکر نعمت ولایتی که مستدام شد، پر هستم از افتخار و شکوه اما باز هم حس تبریک ندارم، دوست دارم روایت رهبر شدنش را بارها و بارها بشنوم، دوست دارم نحوه رهبری کردنش را در همه این سالهای پرفراز و نشیب انقلاب، برای هر موضوعی بررسی کنم و تحلیل ها را بشنوم، اما باز هم حس تبریک ندارم که میدانم، خود او هنوز داغدار از دست دادن امام است.
رفقا به نظرم روز خوبی را برای شادی انتخاب نکرده اییم، نکته دیگری که گفتنی ست، اینکه تازه هر سال که دوران غیبت بر ما طولانی تر می شود، جا دارد موانع ظهور را در خودمان و در روند رشد جبهه حق بیشتر جستجو کنیم و در صدد رفع آنها باشیم و جشن های ولایت امام زمان بهتر است بماند برای نیمه شعبان، این روزهای بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بهتر است به نحوه اعمال ولایت ولی خدا از پشت پرده غیب نسبت به عالم سخن بگوییم، نحوه رشد دادن ناس توسط امام، اینکه امام در طول این سالهای غیبت چگونه حرکت های مردم را راهبری کردی تا به اینجا رسانده و موضوعات دیگر...
#ولایت
🖊 صالحه مددی
@haad1442
آخرین حضورم در محضر آقا سید علی آقای خامنه ای به سال ها قبل باز می گردد، دقیق خاطرم نیست ولی دست کم پنج شش سال قبل. از محتوای جلساتی که در محضرشان بوده ام فقط چند فراز اعجاب آور را به خاطر می آورم؛ به ضعف عمومی حافظه مرتبط است بی شک، ولی دلیل دیگری هم دخیل است که خواهم گفت.
مهم ترین دلیل ش حال منقلب من است در محضر حضرت ش که تا چند ده دقیقه گذشته از ابتدای جلسه ادامه پیدا می کند و بعدترش هم به تناوب و بی هوا سراغ م می آید و مرا به عالم رویا می برد و اجازه نمی دهد که از جلسه چیز زیادی ملتفت شوم. چشمان م به صورت حضرت ش دوخته است اما در عوالم دیگری سیر می کند...
می بیند آن روز مسجدالحرام را که تو تکیه داده به کعبه اش، انا المهدی گویان صدا می زنی ما را و ما از شرق و غرب عالم، مثل ابر پاره های آسمان، خودمان را به دست باد می سپاریم تا برساندمان به تو. ناباورانه دورت را می گیریم و همه ی بغض این سال های دوری را لبیک یا مهدی گویان از عمق جان فریاد می کنیم و حرص مان می گیرد از آن سیل اشکی که امان نمی دهد و تصویر روی ماه تو را در قاب چشم های مان هی خیس می کند! مثل روز برای م روشن است که از نطق احتمالی آن روزت هیچ چیز ملتفت نخواهم شد آقا جان! امری اگر هست، قبل ترش به من برسان ش که آن روز ، روز امر و نهی نیست و روز شور و شیدایی ست روحی فداک!
آقا جان در عالم معنا مخاطب همه ی فریادهای از سر شور و شوق ما تویی! بیا و بگذار بفهمیم که دل مان هوای که را کرده بود که دادمان را درآورده بود!
#مهدی_موعود
🖊رضوان زندیه
@haad1442
امسال سال خاصی ست! به هزار و یک دلیل، و یکی از مهم ترین دلایل ش فردا روز رقم خواهد خورد. فردا که آفتاب عالم تاب محمد مصطفی، به رغم مدعیانی که منع عشق کنند، طلوعی دیگر باره خواهد داشت و طنین نام بت شکن ش با مرگ بر آمریکاهای ما در هم خواهد آمیخت و مصادف خواهد شد با افول آمریکا آن هم با شیبی تند در حد سقوط آزاد!
همه مان حس کرده بودیم این را که با شهادت حاج قاسم به دلالت اشقی الاشقیا، صفحه تاریخ ورق خورده است و زمان به دو بخش ما قبل و مابعد تقسیم شده، ولی باور می کردید این همه شتاب گرفتن تحقق رویاهای آخرالزمانی مان را؟! الیس الصبح بقریب؟!
#پیامبر
#سیزده_آبان
#افول_آمریکا
✍ رضوان زندیه
@haad1442
میخواهم صریحتر و راحتتر بنویسم اما طبق معمول باید ملاحظه کرد. شما نمیدانید سر همین ماجرای قرهباغ و جنگی که با خائنان به وطن داشتیم چه بلایی سرمان آمد اما امروز سر همه ما بالا است. شهید فخری زاده هم بر اثر مماشات ترور شد، اگر یک بار یک موشک به وسط تلآویو میخورد هم تحریمها به پایان میرسید و هم دیگر کسی ترور نمیشد. یک بار بزنید، یک عمر راحت باشید. شاید هم نظر بر این است که اصولا نباید بزنیم و همیشه باید فقط تهدید کنیم چون نان یک عدهای در همین است!!
من بودم میزدم، یک قاعده بسیار ساده است، نزنید، میزنند. مانند رستم ایرانشهر، آن اندازه زدند و نزدیدید تا بهترینها را زدند و بردند و هنوز هم به آن میبالند. مرگ یک بار، شیون یک بار... بارها گفتم. همین امشب به ولای علی 50 فروند موشک به سمت صنایع نظامی رافائل رژیم صهیونیستی شلیک کنید، همه چیز خواهد خوابید...
یادتان هست سال گذشته و همزمان با ترور سردار دلها حاج قاسم و ابومهدی المهندس نوشتم، همان روز عرض کردم که این را از من داشته باشید، حالا هم داشته باشید. دشمن به این محاسبه رسیده که ما پاسخ نخواهیم داد، در بند محاسبه و مجادله و معامله هستیم... این موضوع را خیلی خوب فهمیده به ویژه وقتی این شکلی بزند. حالا ترامپ فکر میکرد اگر موضوع ترور شهید سلیمانی را بر عهده بگیرد دیگر کاری از دست ایران بر نمیآید و ما را خوار و خفیف خواهد کرد، اما همان 12 موشک هم دندان ترامپ را کشید...
اگر موشکهایتان همیشه به سمت سرزمینهای اشغالی نشانه رفته، نگذارید شنبه نتانیاهو یکشنبه شود و صهیونیستها به دوشنبه برسند. نیاز به هیچ ادلهای نیست، همانگونه که آرامکو منهدم شد و کسی هم نتوانست رد موشکها را بفهمد، به همان شکل و شیوه باید عمل کرد. این همه موشک مختلف که با سرمایه این مردم ساخته شده، برای چیست؟ این همه موشکی که با مدیریت شهید فخریزاده ساخته شد و در سیلوها دارد خاک میخورد نه برای حفظ بازدارندگی است؟ وقتی استفاده نمیشود پس برای چه ساخته شده است. به خدا امشب تلآویو را بزنید تا فردا زندگی سگی صهیونیستها را تماشا کنیم. کاری که قرار است چند ماه دیگر انجام شود، همین الان انجام دهید...به خدا بزرگ سوگند که همه مردم ایران از چهارگوشه کشور حمایت و پشتیبانی خواهند کرد. بزنید تا دیگر نزنند.
#شهید_فخری_زاده
#انتقام_سخت
✍ جواد سعیداوی
@haad1442
«ترور» از دریچۀ «مذاکره»
[1]. اگر دشمن دریابد که ما «احساسِ ضعف» میکنیم، «تردید»ش در ضربهزدن، به «یقین» تبدیل خواهد شد! آنگاه، آنقدر «ضربههای پیدرپی» وارد خواهد آورد که «گیج» و «گنگ» شویم و در برابرش به زمین بیفتیم؛ بیآنکه حتّی «جرأت» و «جسارتِ» دفاع از خویش را بیابیم!
[2]. رهبرِ انقلاب، بارها به دولتِ روحانی تذکّر داد که به دشمن، «پیامِ ضعف»، ارسال نکنید! این دولت از آغازِ تبلیغاتِ انتخاباتیاش در سالِ نودودو تاکنون، کمترین کوتاهی و سستی در ارسالِ «پیامِ ضعف» به دشمن نداشته است! چنانکه با «تحریف»، وانمود کرد که راهحلِ گشایشِ اقتصادی، «مذاکره با آمریکا» است. روحانی، هم این وسوسه را به ذهنِ مردم افکند و معیشتِ مردم را «شرطی» کرد؛ و هم به آمریکا اطمینان داد که در ایران، هیچ اتّفاقی رخ نخواهد داد، مگر اینکه تحریمها برطرف شوند! آخرین «پیامِ ضعفِ» این دولت به دشمن، چشمامیدداشتن به بازشدنِ بابِ «مذاکرۀ مجدّد با آمریکا» بهواسطۀ تغییرِ رئیسجمهورِ آن بود! گویا تدبیر و امیدِ این دولت، وابسته به «معادلاتِ سیاسیِ آمریکا» است!
[3]. وقتی بهگونهای با دشمن روبرو شویم که سراپا، «احساسِ نیاز و وابستگی» باشیم و به بهای مساعدتِ او، تمامِ «خطوطِ قرمزِ» خویش را زیرِ پا بگذاریم، او به «هیچ حدّی»، بسنده نخواهد کرد، بلکه فرصت را برای «پیشروی»، مناسب دانسته و میکوشد «سنگرهای بیشتر و مهمّتر»ی را فتح کند! بهعبارتدیگر، «عقبنشینی» و «انفعال» و «سازشجوییِ» ما، به ضررِ ما تمام خواهد شد. «دولتِ ضعیف» و «جامعۀ بهضعفکشاندهشده»، حریم و حصاری ندارد و دستخوشِ تعدّیِ دشمن قرار میگیرد.
[4]. تلختر و غمانگیزتر اینکه «دولتِ ضعیف» که همچنان، دلبسته و شیفتۀ مذاکره است، تلاش میکند تا «دانشمندِ هستهایِ» خویش را «دانشمندِ دفاعی» بخواند تا مبادا «خطِ جدیدِ مذاکره»، گزند و آسیبی ببیند! دولتِ جدیدِ آمریکا نیز میداند که «دولتِ ضعیف»، بیش از صدورِ چند بیانیّۀ رقیق و کلیشهای، قدمی بر نخواهد، بلکه «رامتر» و «تسلیمتر» و «حقیرتر» از همیشه، برای آغازشدنِ مذاکره، لحظهشماری میکند! «صنعتِ هستهای»، «صنعتِ موشکی»، «فتوحاتِ منطقهای»، «معیشتِ مردم»، «عزّتِ ایرانی»، «قاسم سلیمانی»، «محسن فخریزاده» و ... همهوهمه باید فدای «خطِ مذاکره با آمریکا» شوند!
[5]. این «دانشمندِ هستهای»، قربانیِ عملیّاتِ شناسایی در متنِ «روندِ رسمیِ اعتمادسازیِ دولتِ ضعیف با آمریکا» شد، نه عملیّاتِ جاسوسی و تعقیب و مراقبتِ غیررسمی ...! تفنگی که این گلولهها از آن شلیک شدند، در همان «دستِ چُدنیِ با روکشِ مخملی» قرار داشتند!
[6]. بهراستی، ما بهای چهچیزی را میپردازیم؟! «اختلالِ دستگاهِ محاسباتی»؟! «اعتماد به دشمن»؟! «سادهلوحی و حماقت»؟! «نفوذِ رسمی»؟! ... بیجهت نبود که رهبرِ انقلاب گفت: مگس، بر روی «زخم» مینشیند! این «زخمها»، حاصلِ نیشِ خنجرِ «مذاکره» هستند که از پشت، بر پهلوی انقلاب فرومیروند...
#شهید_فخری_زاده
#اخراج_جاسوسان_آژانس
✍ مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
@haad1442
فخری زاده ی عزیز
از شما نوشتن خیلی سخت است و برای شما نوشتن سخت تر، اما من این بار طاقت غیر مستقیم حرف زدن را ندارم. می خواهم از تو برای تو بگویم. از لحظه هایی که خودم را کنار تو تصور کردم و گریستم. از لحظه اصابت گلوله ها که من سعی می کردم مانع شوم که به تو برخورد کنند، از لحظه به زمین افتادنت که من سعی می کردم دستم را حائل تو و زمین کنم تا در آغوش من بیفتی و نه روی زمین، از لحظه دویدن همسرت به سمت تو که سعی می کردم آن حجم عظیم جنایت را بپوشانم تا همسر و همراه همه این سالهای تو نبیند و نشنود، از لحظه نظر کردن تو به وجه الله، از لحظه استقبال گرم حاج قاسم و شهریاری و علیمحمدی و رضایی نژاد و مصطفای ما از تو، از لحظه مخابره خبر که به یک باره همه عالم را به دو قسمت تقسیم کرد، درست مثل خبر شهادت حاج قاسم، این بار اما تقسیم اختصاصی تر شد.
انگار حاج قاسم غربال عوام بود و تو غربال خواص. هنر حاج قاسم بروز یوم اللهی بود که درون امت جریان داشت و هنر تو بروز حقیقت یوم تبلی السرائری قیامت است. شهادت حاج قاسم نقطه قوت های ما را یاداوری کرد و شهادت تو نقطه ضعف هایمان و کیست که نداند برای سالک الی الله چه فرد باشد چه جامعه، دانستن این هر دو ضروری است و بدون آن ها طی طریق ناممکن.
اگر چه من به نام تو را نمی شناختم، اما کسی حق ندارد بگوید من با تو بیگانه بودم، من همیشه در لحظات استجابت دعا، برای همه کسانی که گمنام و مشهور در حال خدمت به این نظام هستند دعا می کردم، شب های قدر من پر بود از تو. روزهای عرفه. سحرهای توفیق. عصرهای جمعه که دلتنگ امام می شدم. منت می گذارم و یاداوری می کنم که مرا فراموش نکنی، چه مهمل می گویم، مگر می شود شهیدی که از اسارت تن و دنیا خارج شده، دست بازتری برای تصرف در عالم پیدا کرده، خداگونه تر شده، حالا لطفش کمتر از قبل شود.
اما همه این نوشتن ها بهانه است برای یاداوری تو به خودم، یاداوری تو به دوست، یاداوری تو به دشمن، یاداوری اینکه ما مدیون تمام مجاهدانی هستم که چه گمنام و چه مشهور در حال پیشبرد اهداف نظام اسلامی مان هستند.
#شهید_محسن_فخری_زاده
✍صالحه مددی
@haad1442
🥀دونده
چند روزیست آشنای قلب ما شده ای، هرچند قبل از این هم دور نبودیم از هم
چند روزیست مدام در میان حرف های دوستانت به دنبال تو میگردم، ویژگی هایت، کارهایت...از تو اینگونه می گفتند : دانشمند هسته ایی،مدیر جهادی،انقلابی ،دغدغه مند،کاربلد و چه از عمق جان هم می گفتند....
اما برای من همه اینها مساویست با تعبیر "دونده" ...
فخر مقاومت ... تو در مسابقه دوی جهاد علمی و کار برای انقلاب پیروز شدی و سربلند و مدال شهادت را گرفتی...
و تمام...
🥀دوستان مزرعه ها را آماده کنید...که مگر می شود اورا کُشت؟
تمام نه، این شروعی نو است... دویدن، عادت فخر ماست...مگر می شود او را آرام و بی حرکت تصور کرد؟ محال است اصلا در تصور هم نمی گنجد....
فخر مقاومت! این بار با خون خود به آبیاری مزرعه ی انقلاب آمده....
ولی دونده ما انتظار با حرکت برایش معنا پیدا می کند...
از همان لحظه شهادت وارد مسابقه دوی دیگری شده اینبار دوی ایجاد انگیزه و امید آفرینی...
چه بسیار مدیران،دانشمندان،جهادگران ، جوانان، معلمان، نویسندگان ، شاعران ، دانش آموزان و... که انگیزه کاشت و کاشت بیشتر پیدا کردند برای انقلاب...
چه بسیار مادرانی که با شناخت این فخر مقاومت، انگیزهی تربیت محسن ها گرفتند برای جریان مقاومت...
و چه بسیار مادران شیردهی که این روزها متاثر از شهادت او به فرزندان خود شیر می دهند...
و چه بسیار مادران بارداری که قصهی فخری زاده را هر روز برای کودکان در بطن هایشان تعریف می کند...
سرزمین ها را آماده ی کاشت کنید که فخری زاده این بار با خون خود به آبیاری کِشته هایتان خواهد آمد...
فخری زاده هنوز هم دارد می دود و انگیزه می افریند ...برای انقلاب...برای مقاومت ...برای خدمت ...برای زمینه سازی ِتشکیل جامعه اسلامی
این دونده هنوز هم دارد با سرعت می دود...
#خوب_محسنی_بودی_برای_فاطمه
#فخر_مقاومت
✍سادات رضوی
@haad1442