[@EThemes] Qasem Soleimani Cyan.attheme
94.2K
✨🍁✨🍁
🍁✨🍁
✨🍁
🍁
تم "قاسم سلیمانی (فیروزه ای)" تم سردار دلها حاج قاسم سلیمانی برای ایتا.
😞بفرست به عاشقان این بزرگوار...🖤
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
┄┅🌵••══••❣┅┄
•• @tame_sib ••
┄┅❣••══••🌵┅┄
🍁
✨🍁
🍁✨🍁
✨🍁✨🍁
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
#صبح_بخیر💔
#سردار_دلها
بگذار تا ببینمش اکنون که میرود
ای اشک از چه راه تماشا گرفتهای...!؟
#حاج_قاسم_سلیمانی
#حدیث_دل 💔
🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
✨🍁✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁 🍁 #پارت45 خدایاچطورهمه ی این اتفاقهاراکنارهم می چینی وبه امتحان دعوتم می کنی، من شاگرد
✨🍁✨🍁
🍁✨🍁
✨🍁
🍁
–سبد گل؟
مبهم نگاهم کرد.
ــ اونجوری شاید فکرای خوبی نکنه. آب میوه می گیرم.
اخم هایش نمود پیداکرد و گفت:
– نگو تو رو خدا، یه کاری نکن بیچاره تا ابد بمونه بیمارستان. یه کم رمانتیک باش. یه شاخه گل بخر که زیادم غلیظ نباشه، جز گل به گزینه های دیگه فکر نکن.
چاره ای نداشتم، گفتم باشه و خواستم پیاده بشم که گفت:
–بشین خودم میرم الان میری خارخاسک می خری.
فوری گفتم:
–لطفا رنگش قرمز نباشه.
همانطور که پیاده میشد چشم غره ایی رفت و گفت:
–می خوای زردبخرم؟
خندیدم و گفتم:
–اتفاقا رنگ قشنگیه.
حرصی در را بست و رفت.
وقتی برگشت، دوتا رز نباتی رنگ داخل یک تنگ استوانه ایی دردستش بود.
انتهای تنگ را با کنف تزیین کرده بودند و کف آن را سنگ ریزه های رنگی وکمی آب ریخته بودند. گلها راداخل سنگ ریزه ها فیکس شده بود. زیبا بود.
با لبخند مقابلم گرفت و گفت:
– چطوره؟
لبهایم را بیرون دادم و گفتم:
–زیادی قشنگه، بچه ی مردم هوایی میشه، حالا فکر می کنه...
نگذاشت ادامه بدهم و گفت:
– وای راحیل، دیگه زیادی مراعات می کنی، بی خیال.
نقشه ی سعیده این بود که قبل از تمام شدن ساعت ملاقات داخل سالن برویم، هر وقت بچه ها رفتند و سر آرش خلوت شد خودمان رابه اتاقش برسانیم.
چون سعیده را کسی نمی شناخت می رفت و سر میزد و می گفت هنوز هستند.
گوشیام دم دستم بود که اگه رفتند بهم تک بزند.
همین جور که به صفحه ی گوشیام نگاه می کردم زنگ خورد. سعیده بود. بی اختیارایستادم وراه افتادم.
سالن دو تا در داشت. سعیده پیام داد و گفت که آنها از کدام در رفتند. که من حواسم باشد.
دوباره زنگ زدو گفت:
–یه آقایی همراهشه با بچه ها داره میره بیرون انگار واسه بدرقه، شایدم می خواد چیزی از پایین بخره، زود خودت رو برسون.
تنگ گلها دستم بود. فوری خودم را جلو دراتاقش رساندم. با دیدن سعیده نفس راحتی کشیدم.
تریپ مامور دو صفرهفت رابه خودش گرفت و گفت:
_تخت کنار پنجرس، من اینجا می مونم وقتی همراهش امد، صدات می کنم.
نمی دانم درچهره ام چه دید که گفت:
– دزدی نیومدیا، ملاقات مریضه.
آب دهانم راقورت دادم و با قدم های سست به طرف تختش رفتم. دیوار سمت تختش پنجره ی خیلی بزرگی داشت که یک سبد گل بزرگ روبه رویش قرار داشت"فکر کنم بچه ها دسته جمعی برایش خریده بودند." کنار تختش هم یک کمد کوچیک بود و رویش هم یک تلفن از این قدیمیها.
آرش یک دستش زیر سرش بودو به سقف نگاه می کرد، غرق فکربود. غمگین به نظر می رسید، فکر کنم چند روزی که بیمارستان بود اصلاح نکرده بود. چون تهریش داشت. چقدرچهره مردونه تری پیداکرده بود.
✍#لیلافتحیپور
┄┅🌵••══••❣┅┄
•• @tame_sib ••
┄┅❣••══••🌵┅┄
🍁
✨🍁
🍁✨🍁
✨🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بین ایرانیها بعد از ولی فقیه، کی رو از همه بیشتر دوست داری؟
💚 «ابومهدی مهندس» فرمانده الحشدالشعبی عراق، که افتخار میکرد سرباز حاج قاسم سلیمانی باشد همراه با فرماندهی پیروز خود، سردارِ دلهای مستضعفین جهان، طلوع فجر جمعه سیزدهم دیماه میهمان سیدالشهدا(ع) شد..
#قلب_جهان
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ابومهدی