eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ من مانده بودم و آن همه خرید، که خودش سر رسید. بی هیچ حرفی مشغول شد و مواد شوینده را روی سینک ظرفشویی چید و با اولین نگاه به من، اولین دستور را هم صادر کرد: _اینا رو خودتون جمع کنید. نیشخندی به دستورش زدم که قطعا ندید. خوب می دانستم مدیریت خوبی دارد. لااقل در مدیریت تبلیغات شرکت که خوب عمل کرده بود اما از همان روز، در مدیریت خانه هم، داشتم به او ايمان می آوردم. اما هنوز دلیل اخم و عصبانیت مشهود در چهره اش، برایم روشن نبود. _الان با کی دعوا داری دقیقا؟!..... با من؟! چند تا از وسیله ها را که جابه جا کرد، بی آنکه جواب سوال مرا بدهد، با همان جدیتی که خیلی شباهت به جدیت عمو داشت، نشست پشت میز ناهارخوری و مشغول خرد کردن قسمت های گوشت بسته بندی و خرید شده ، شد. من هم بدم نمی آمد بنشینم و باز به بهانه حرف بزنم. نشستم صندلی کنارش و بی مقدمه گفتم : _عجیبه برام.... تو که دو متر زبون داری و خوب بلدی حرفتو بزنی چرا طفره می ری؟! دایره ی دید چشمانش روی همان تکه های خرد شده ی گوشت بود که جوابم را داد: _من اگه دو متر زبون داشتم الان نمی اومدم تا مثل یه خدمتکار، گوشت خرد کنم. به تمسخر حرفش با لحن خاصی که ، می خواستم خاطره ها را برایش مرور کنم، گفتم: _لطفا واسه یه پیشنهاد کاری که هیچیش معلوم نیست، بسته کمک های معیشتی نفرستید دم در خونمون. این جمله برایش آشنا بود خیره خیره نگاهم کرد . و من انگار منتظر همان لحظه ای بودم که خاطرها را به یاد بیاورد. _این!.... این حرف منه؟! سری تکان دادم و با لبخندی که بیشتر رنگ طعنه داشت، تکیه به پشتی صندلی ام زدم و دست به سینه گفتم : _سر صبحانه ای که نخوردی و تو شرکت غش کردی، کلی خرید با پیک برات فرستادم.... همه رو به حساب پیشنهاد جدید کاری زدم و تو فرداش، دقیقا با همین لحن طلبکارانه ازم تشکر کردی. تازه یادش آمد که چرخیدم سمتش و با حرص آمیخته به جدیتی که می دانستم می‌ترساندش گفتم : _هیچ وقت یادم نمی ره که چطور دستمزد کمک های منو دادی..... تو که مدام می گفتی اهل پول و پله نیستی و فقط می خوای یه حقوق و مزایای ساده داشته باشی مثل بقیه، چی شد که بخاطر پول حاضر شدی بری با یه پیرمرد 60 ساله ی هم سن بابات ازدواج کنی؟! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
از يڪ دختر جوان پرسيدند: از چہ نوع آرايشے🧸 استفادہ ميڪنے؟ گفت اينارو بڪار مے برم براے لبانم... راستگویے🌚 براے صدايم ...ذڪر خدا🌪 براے چشمانم ...چشم پوشے از محرمات😌 براے دستانم... ڪمڪ بہ مستمندان💛 براے پاهايم...ايستادن براے نماز📿 براے قامتم... سجدہ براے خدا🌱 براے قلبم... محبت خدا🌸 براے عقلم...فهم قرآن❤️ براے خودمم... ايمان بہ خدا🙂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•➜ ♡჻ᭂ࿐🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• •┈┈••✾❣✾••┈┈•
تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین ******
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه ی ماندگار زینب زینب الا لعنة الله علی القوم الظالمین من الاولین والآخرین😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╔═════ ೋღ ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را از بلاها، سختی‌ها، مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها خدایا خودت پناه و تسڪینِ دردهایشان باش خدایا دلشوره و دلواپسے را از ڪشور ما دور ڪن آمیـــن 🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـعدا؟ بـعدا وجود نداره بـعدا چای سرد میشه بـعدا آدم پیر میشه بـعدا زندگی تموم میشه و آدم حسرت اینو میخوره که کاری و که قبلأ میتونست بکنه انجام نداده پس خیابان را با عشق قدم بزنید شمـا هـرگز به سن و سـالِ الانتان بـرنمی‌گردید ‌‌‌‌‌‌درود بر شما بفرمایید صبحانه عزیزان😊🍳 ‌‌‌‌‌
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ باز خاطرات گذشته، عصبانی کردنم و صدایم را بالا برد. _با توام.... یه بار جواب این سوال منو بده..... گذشتم از سوالای دیگه ام.... از اینکه چطور باز منو پیدا کردی و تونستی از طریق شوهر رامش، وارد زندگی من بشی..... تو فقط بگو چرا؟!.... من کم بهت پول می دادم؟....تو توی شرکت من به کجاها که نرسیدی!.... چی کم داشتی؟! و همین جای کلامم بود که عصبی، کف دستم را با سکوت او ، محکم روی میز کوبیدم. _با توام.... بالافاصله از پشت میز برخاست. نگاهم هنوز با عصبانیت دنبالش بود که چشم در چشمم، عصبی نگاهم کرد و خیره ام شد. _زندگی خصوصی هر کسی به خودش ربط داره..... و بعد در حالی که دستانش را زیر شیر آب می شست گفت : _گوشتا رو هم خودتون خرد کنید..... و تا خواست از در خروج آشپزخانه بیرون برود ، شراره جلوی رویش ظاهر شد. _به به..... خانم پرستار بچه! عجب بدموقع! و با کنايه ای که فقط من متوجه اش می شدم شاید، نگاهم کرد و گفت : _رادمهر جان..... باهاش سر قول و قرار به توافق نرسیدی که سرش داد زدی؟! حتی جوابش را هم ندادم و شراره با یک قدم رو به جلو، خودش را به میز ناهار خوری رساند و درست مقابلم نشست. نگاهش چند ثانیه با طعنه در صورتم ماند و کمی بعد سمت باران چرخید. _می گم خوب شد ماشین دوستم خراب شد و برگشتم خونه.... سریال اینجا جذاب تره..... از این سریال ترکیه ای هاست انگار.... راستی گفتم بهت تو با این قیافه راحت می تونی کار و کاسبی کنی یا نه؟ عصبانی از کنایه ای که مقابل باران به من زد، گفتم: _ماشین خراب شد که زود برگشتی یا می خواستی به اصطلاح خودت مُچم رو بگیری؟! خندید. _عه.... زود اومدم؟!.... نذاشتم با پرستار خوشگلمون به توافق برسی؟! باران هم مثل من از کنایه شراره عصبی شد. _خانم محترم.... شوهر شما متعلق به خود شماست.... نگران نباشید کسی نمی خواد شوهرتون رو صاحب بشه. ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
[•🌿🌼•] 「لاأحدغیـراللّٰه‌یـوفے‌بالوعـود جزءخدا‌کسےبہ‌وعده‌هـاشـ‌عمݪ‌نمیکنھ ࢪفیق:). . .🌿 ☁️ 💌 🌱 •➜ ♡჻ᭂ࿐
تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین ******
حضرت‌آقا‌میفرماید:مسئلہ...! امربہ‌معروف‌ونهۍاز‌منکر‌مثل‌مسئلہ نماز‌است‌،یادگرفتنۍاست. باید‌برویدیادبگیرید؛‌مسئلہ‌دارد!! ؟‌ +امر‌بہ‌معروف‌ونهۍاز‌منکر‌کرد.🔐🌱} •➜ ♡჻ᭂ࿐