eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
6.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺رفتن به پارت اول👇🌺 https://eitaa.com/hadis_eshghe/18459 بی بی و خانم جان طبق معمول در ایوان خانه بساط چای راه انداخته بودند که من و گلنار سر رسیدیم. بی بی با یک نگاه به ما گفت: _به به دخترم هم اومد... بیایید واستون عصرونه بیارم. و گلنار بی مقدمه گفت: _بی بی... مستانه درد داره. گفتن همان یه جمله خانم جان را سرپا کرد. _آره مستانه؟ در حالیکه آهسته از پله ها بالا میرفتم گفتم: _آره یه کم. بی بی به خانم جان نگاهی کرد و خانم جان زیر لب گفت: _وقتشه گمونم... روی ایوان خانم جان نشستیم که بی بی گفت: _یه دم کرده برای مستانه میارم که دردشو کم کنه یه پیاله آجیل هم واسه گلنارم. خانم جان با دقت رنگ و رو و نفس هایم را کنترل کرد و پرسید: _سر صبحی فهمیدی زلزله شد؟ _آره بیدار بودیم... می‌خواستیم صبحانه بخوریم که زلزله اومد.... حامد و پیمان رفتن روستاهای اطراف واسه کمک. _آره مش کاظم هم رفت. بی بی برگشت و سینی روی دستش را زمین گذاشت. یک لیوان جلوی رویم قرار داد و گفت: _گل گاوزبون و زعفرون... اگه دردت باشه ان شاء الله اینو بخوری زایمان میکنی... اگه هم دردت نباشه آرومت میکنه. _ممنون بی بی. گلنار هم پیاله ی آجیل را برداشت که بی بی نگاهش کرد. _تو چطوری؟ _خوبم... امروز مستانه منو ناهار مهمون کرد... راستی خانم بزرگ دستتون درد نکنه با اون ترشی سیبی که انداختید... به من اونقدر چسبید که همه ی ناهارم رو خوردم. _نوش جونت. بی بی همان موقع با لبخند ریز گفت‌ : _این دخترمونم تو راهی داره. و خانم جان جا خورد. _واقعا؟... مبارکه... انگار شما دوتا عهد کردید باهم عقد و عروسی بگیرید و با هم همسایه بشید و با هم بچه بیارید؟ گلنار خندید و بی بی در عوض جواب داد: _آره دیگه... به خوشی باشه ان شاء الله. دمنوش بی بی به من که چسبید. اما آرام نشدم. همین که آن دمنوش هم افاقه نکرد، ترسی در دلم نشست. درد زایمان بود و من دست تنها. حامد قول داده بود اگر درد زایمانم گرفت مرا به بیمارستان فیروزکوه ببرد اما حالا نه حامدی بود و نه بیمارستانی. بعد از خوردن دمنوش با دردی که گاهی میرفت و می آمد، تا یک ساعتی ساختم اما کم کم طاقتم تمام شد. مدام خودم را تکان میدادم و از این پا به اون. پا میشدم که بی بی پرسید: _چیه دخترم؟... خیلی بیقراری!... هنوز درد داری؟ _آره... خیلی... حالم اصلا خوب نیست. و گلنار فوری گفت: _ناهارم حتی نخورده. _اشتها ندارم. بی بی سری تکان داد و نگاه خانم جان کرد. هر دو نگرانم شدند و معنای نگاهشان واضح بود. درد زایمانم بود! 🖌 به قلم نویسنده محبوب حتی بالینک کانال واسم نویسنده⛔️ 🦋✨کانال حدیث عشق✨🦋 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ کلافه شد از دستم. _وای دیوونه ام کردی.... حالا چی میخواستی بگی که بخاطرش اینهمه حرف بارم کردی. نفس پری کشیدم. _میخوام پیشنهادت رو قبول کنم. نگاهم کرد و نگاه من به خیابان بود. _چه عجب!.... آقا افتخار دادن.... _شرط دارم ولی.... _شرط؟!.... چه شرطی؟! _من هر وقت که ببینم نمیتونم با شرایطی که تو برام ساختی کنار بیام، یه دقیقه هم تو خونت نمی مونم.... پولتم تو سه ماه بهت بر میگردونم. سکوت کرد. سکوتش آنقدر طولانی شد که مجبور شدم نگاهش کنم. عصبی به نظر می رسید. آنقدر که مجبور شدم بپرسم: _چی شد؟! _چی شد؟!.... تو واقعا داری منو خر فرض می کنی؟!... پول سه ماه خقوقت رو یه جا بهت بدم بعد تو سر هیچ و پوچ بهت بر بخوره و منو تنها توی اون خونه بذاری بری و من بمونم و باز با تهدیدهای نوید؟! _اولا خاطرم هست که آخرین پیشنهادی که گفتی پول دوماه حقوق رو قرار شد یه جا بدی که بدهی 100 میلیونی ام رو تسویه کنم.... صدایش بالا رفت. _خب بابا.... دو ماه. _ثانیا شرایط رو تو می سازی نه من.... من فقط دارم می گم که اگر معذب شدم نگی چرا رفتم. _نگران نباش.... شرایط رو طوری می سازم که بمونی. طوری با حرص روی تک تک کلمات حرفش پافشاری کرد که گویی خوب لجش را در آورده بودم. حالا فقط می ماند گرفتن پول و.... _خب کی بهم پولو میدی؟ _چکش رو برات مینویسم فردا بری بگیری ولی تو هم باید یه چک ضمانت بهم بدی.... اومدی من 100 میلیون بهت دادم و تو غیبت زد. پوزخندی زدم. _پس هنوز منو نشناختی. _خب نشناختم.... مگه چند وقته می شناسمت؟ نیم نگاهی به او انداختم. _پس چطور میگی خیلی به من اعتماد داری؟!.... این بود اعتمادت! کشید گوشه ی خیابان و چرخید سمت من. _می شه بگی من دقیقا چه خاکی تو سرم بریزم؟!.... یعنی از تک تک حرفام یه چیزی در میاری و می کوبی منو؟!.... یعنی گرفتن چک بابت تضمین رو هم می خوای ازم بگیری؟ من هم کمی سمتش چرخیدم. _خب من از کجا چک بیارم اصلا؟! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............