🌺رفتن به پارت اول👇🌺
https://eitaa.com/hadis_eshghe/18459
#رمان_آنلاین
#مثل_پیچک2
#پارت_262
#دلارام
آنروز قرار داشتم. بخاطر گیرهای محمدجواد، چند وقتی بود که مهمانی های شبانه نرفته بودم. حوصله ی بحث با اون پسر ریشو رو نداشتم و از طرفی، میترسیدم اون قلب مستانه که مدام از دست کارای من، میگرفت، این دفعه کار دستم دهد.
به همین خاطر مجبور شدم برای دیدن شروین، یه قرار توی کافی شاپ بذارم.
کلی به خودم رسیدم. از اون تیپهای جنجالی و پسر کُش زدم و تا از اتاقم بیرون آمدم با بهار چشم تو چشم شدم.
_ماشاالله.... خوشگل خانم!.... نمیگی کجا میری؟
لبخندی زدم و سکوت کردم.
جلو آمد و زیر گوشم گفت:
_دلارام جان... یه وقت نکنه به این پسره پا بدی و باهاش....
فوری تا ته کلامش را خواندم.
_بچه ام مگه؟.... بیست سالمه.... نه بابا.... با دوستام میخوام برم کافی شاپ.
نفس عمیقی کشید.
_برو به سلامت.
کفش های بلندم را پا زدم و رفتم.
سر خوش و خوشحال. تا خود کافی شاپ هم کم متلک نشنیدم ولی اهمیتی ندادم.
پشت میز کافی شاپ که نشستم، سفارش یه قهوه دادم که آقا تشریف آوردند.
عجب تیپ خفنی زده بود. سر تا پا اسپرت لی. لبخندم از رضایت بود که به میز رسید.
_سلام خوشگل من!
ذوق مرگ شدم.
_سلام.
مقابلم نشست و نگاهش دقیق و مو به مو توی صورتم چرخ خورد.
_قربون دلبر جان.... چه کرده با دل ما.... نیستی چند وقتی تو مهمونی ها.... کجایی؟
_گرفتارم یه کم....
_نمیگی دلم برات پر پر شده.
خندیدم و سرم را پایین گرفتم و نگاهم را به فنجان قهوه ام دوختم.
_ای جان.... ناز نکن دلارام.... میمیرم برات.
_چی سفارش میدی؟
__همین قهوه خوبه.... یه برنامه دارم میچینم با بچه ها چند روزی بریم شمال.... هستی؟
لحظه ای دلم لرزید. هم میخواستم که همراهش بروم و هم بی دلیل میترسیدم.
سکوتم که طولانی شد، اخم کرد.
_نگو که نمیشه ها....
_آخه شروین جان....
دست دراز کرد و پنجه ی دستم را گرفت.
_نه تو کار نیار.... اُمل بازی در نیار دیگه.
سکوت کرده بودم که یکدفعه سایه ای بالای سرمان ظاهر شد. اول فکر کردم گارسون آمده تا سفارش بگیرد اما تا سر بلند کردم با دیدن محمد جواد خشکم زد!
صندلی ما بین ما را عقب کشید و نشست و نگاهش با آن اخم جدی که بدجوری مرا میترساند به دستان من و شروین خیره ماند.
شروین هم هنوز مثل من متعجب بود که محمدجواد دست راستش را دراز کرد سمت همان دست شروین که پنجه های دست چپ مرا روی میز گرفته بود و محکم روی دستش زد.
_بکش دستت رو گل پسر.
_شما کی باشی!؟
_برادرشم.
🖌 به قلم نویسنده محبوب #مرضیه_یگانه
#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال واسم نویسنده⛔️
🦋✨کانال حدیث عشق✨🦋
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_262
سکوت کرد.
_خب... دل بردم و چی؟!
با حرص سر بلند کرد و نگاهم.
_دیگه که چی داره؟!
پوزخندی زدم.
_داره.... خب حالا به فرض هم که دل بردم.... میخوای چی بگی؟
ناخن لاک زده اش را روی رویه پارچه ای مبل کشید و نگاهش رفت سمت همان ناخنی که آرام داشت روی پوسته ی نازک مبل راحتی، خش می انداخت.
_خب.... خب حرفم اینه که حالا که دلمو بردی چرا به من سخت می گیری؟! ..... می دونی از همون شبی که باهم دنبال رامش افتادیم تا برش گردونیم ازت خوشم اومد.
_توهم زدی بابا.
سر بالا آورد و باز خیره ام شد.
_اَه لعنتی میگم عاشقت شدم بعد تو میگی توهم زدم؟!
خندیدم. و خنده ام دیوانه ترش کرد.
_می دونستم اعتراف کنم مسخره ام می کنی.
_خوبه لااقل یه بار عقلت درست کار کرد....
صدای فریادش برخاست.
_خیلی بی شعوری واقعا.... این نهایتِ... نهایتِ....
دنبال کلمات می گشت که پیدا نکرد و من گفتم.
_نامردم؟
مشت محکمی روی دسته ی مبل کوبید و صدایش سمت بغض رفت و لرزید.
_آخه تو چی از جونم می خوای که نه از قلب و فکرم میری نه از زندگیم.
باز هم خندیدم.
_زندگی رو حاضرم همین الان برم اما قلب و فکرت دیگه دست من نیست... کمتر فیلم های آشغال ماهواره ای ببین تا قلب و فکرتم آزاد بشه.
و اینبار صدای بلند گریه اش روی مغز سرم خط و خش انداخت.
_تو خیلی بی رحمی به خدا.... هر کی جای تو بود، الان دلش به رحم اومده بود و منو بغل می کرد و می بوسید تا آروم بگیرم.... به خدا همون نوید عوضی هر وقت اشک چشمام رو می دید کلی قربون صدقه ام می رفت و حالا تو.... .
دیگر داشت حرفهایش از حد و شرع خارج می شد. برخاستم و با سردردی که از خستگی دوباره عود کرده بود، گفتم :
_ببین من خام شما و امثال شما نمیشم.... صدتا بهتر از من دورت ریخته... بعد من باید باور کنم که عاشق من شدی؟!.... نقشه ات چیه؟.... هر چی غیر عشق و عاشقی بگی باور می کنم ولی این یه رقم تو کتم نمیره .
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............