eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
6.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺رفتن به پارت اول👇🌺 https://eitaa.com/hadis_eshghe/18459 وقتی به هتل برگشتیم با اشتیاق شروع کردم به خواندن کتاب جناب فرمانده! همان کتاب شاخه گلی برای همسرم! اتفاقا عکش روی جلدش هم شاخه گل سرخی بود رمان پیچیده شده. کنجکاو بودم بدانم چه کتابی نوشته.... از صفحه ی اول کتاب ورق زدم و خواندم. درست در صفحه اول کتاب نوشته بود : _تقدیم به مادرم بخاطر همه ی محبت هایش و تقدیم به پدر مرحومم که تک تک رفتار و گفتارش باعث شد این کتاب را بنویسم. ابروهایم از تعجب بالا رفت و حس نهفته ی فضولی ام شدید گل کرد. فصل اول کتاب نوشته بود: تعریف همسر..... همسر یا شریک زندگی اصطلاحی است که که به همراه زندگی گفته می‌شود اما ارزش و مقام آن آنقدر بالا هست که مصداق سر برای بدن را دارد. همسر واژه ی لطیفی است از یک تعریف جامع و کلی از شریک زندگی.... از کسی که برای جسم و روح زندگی مشترک، حکم همه چیز را دارد..... امروز تعاریف مختلفی برای زندگی مشترک و ازدواج مطرح است و گاهی در برخی موارد شاهد خطاهایی هستیم که بی منطق به ازدواج و زندگی مشترک تعبیر شده.... مثل ازدواج با خود... ازدواج با حیوانات و.... چیزی که امروز در غرب بسیار رواج دارد اما جای تامل است که چگونه می‌شود حیوانی را همراه خودش سازد و نام تو را همسر یا شریک زندگی اش بگذارد!!! واقعا به محمد جواد نمی‌خورد همچین کتابی.... چشمانم که هیچ لبانم هم از تعجب از هم باز ماند! فصل اول کتاب را رد کردم و به فصل دوم رسیدم. « عاشقانه های همسران » و ذوق زده مشغول خواندن شدم. خداوند وقتی مرد را با قدرت بدنی بالا و غیرت و خشمی مضاعف بر زن، آفرید حکمتی را برای آن لحاظ کرد. هیچ مردی صدایش دو رگه و خشن نشد مگر برای محافظت از زنی که وظیفه ی این محافظت بر عهده ی مرد گذاشته شد. و در عوض زن را لطیف و زیبا آفرید و برای حفاظت از این جسم و روح لطیف و زیبا، دو یا سه مرد را محافظ قرار داد. یکی پدر، یکی همسر، یکی برادر. اما از میان این سه نفر بیشترین اختیار را به همسر داد تا چون حصاری محکم با و با غیرتی خاص، از همسرش در مقابل نگاه های هرز و دستان آلوده و افکار پلید محافظت کند... پس روا نیست برای هیچ مردی که صدایی که حکم آژیر خطر برای هشدار را دارد، بر سر همسرش بالا ببرد.... خداوند این صدای خشن را ویژگی مردان قرار داد تا در مواقع خطر، چون زنگ هشداری، نگاه ها و دستان آلوده و هرز را از زن دور کند. لبخندی به لبم نشست. کتاب را بستم و رو به بهاری که داشت با محدثه سر خرید ها و قیمت هایشان حرف می‌زدند، گفتم: _بهار!... واقعا اینو محمدجواد نوشته؟! 🖌 به قلم نویسنده محبوب حتی بالینک کانال واسم نویسنده⛔️ 🦋✨کانال حدیث عشق✨🦋 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ چشم گشودم. آنقدر متعجب بود که دیگر نتواند حرف بزند و من سبد گل را از روی میزش بلند کردم و درون سطل آشغال اتاق انداختم. این بار نگاهش سمتم آمد. _جاش تو سطل آشغاله.... شما هم اگه حرفی داری با جناب مهندس ، حرفاتون رو توی کافی شاپی، جایی بزنید.... نه تو شرکت من.... اینجا جای خواستگاری و اَمر شخصی نیست.... محل کاره. فقط نگاهم کرد که از اتاقش بیرون زدم. شاید تند رفتم. شاید سخت گرفتم. اصلا خودم هم نفهمیدم مشکل من با سبد گل هوتن چی بود؟! ولی اگر نمی گفتم و سبد گل هوتن را نمی انداختم توی سطل زباله، تا فردا صبح هم آرام نمی شدم. اما با همان چند کلمه، انگار آرام تر شدم. گرچه می دانستم با هوتن چکار باید بکنم اما هنوز تکلیفم با خودم و دلم روشن نبود. یعنی به هیچ وجه نمی خواستم این تحول حالم را به عشق و عاشقی ربط دهم. برای همین، هزار و یک دلیل فرافکنی تراشیده بودم که من!.... من عاشق دختری چادری و محجبه نمی شوم.... محاله! و اینگونه فرار کردم از حقیقت اما دست دلم خیلی زودتر از این ها برای خودم رو شد. چند روزی بعد از برخورد تندم با باران سر سنگین بودم. او هم انگار بدش نمی آمد که با اخم و سخت گیری با او برخورد کنم. هر قدر می خواستم کوتاه بیایم باز دلم اجازه نمی داد. وقتی در گذشته کنکاش می کردم، خیلی هوای این دختره ی چشم خاکستری را داشتم. آن از دوران کارآموزی اش که قرار بود بی حقوق و مزایا باشد اما بعد از آنکه تعقیبش کردم و خانه زندگی اش را دیدم، دلم برایش سوخت. یا آن روزی که از ضعف و گرسنگی غش کرد.... دو برابر حقوق ماهانه اش برایش مواد غذایی گرفتم و فرستادم و به دروغ اسم یک پیشنهاد جدید کاری آوردم. اصلا قرار بود این دختر، بی مزد برایم کار کند اما از همان ماه اول برایش دستمزد تعیین کردم و حتی پول خریدهایی را که برایش کرده بودم را هم از او نگرفتم. بعد از معلوم شدن استعدادش در تبلیغات و کشف اشکالات کاتالوگ ها هم حقوقش را چند برابر کردم.... دیگر چقدر باید برایش هزینه می کردم؟! با همین استدلالات بود که از اخم چند روزه ام کوتاه نیامدم که نیامدم. او هم بدتر از من انگار لج کرده بود، سرسنگین شده بود..... یعنی چند روز، کامل، هیچ حرفی برای گفتن نداشت که سراغی از من نگرفت ؟! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............