هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_409
دقیقا همان حرف پدر شد.
شراره آمده بود تا هر آنچه که داشتم و نداشتم را بالا بکشد.
مدام در خوشگذرانی بود و هر قدر می گفتم من نمی توانم خرج و مخارج خوشگذرانی های تو را بدهم، به راحتی می گفت؛ خب یه بار بشین پای میز تا همه ی پولا رو جمع کنی....
کم مانده بود پای میز قمارشان هم بنشینم.... ننشسته پای میز قمار، این بلا را سرم آوردند، وای به روزی که پای میز قمار هم می نشستم.
با آن لبخند تکراری و عزیزم عزیزم گفتن هایش، خوب بلد بود حتی تهدیدم کند.
فقط کافی بود می گفتم پول خرج خوشگذرانی هایش را ندارم، آن وقت بود که باز با فروش کوکائین در جلد محصولات آرایشی و بهداشتی من تهدیدم می کرد!
این شده بود حال و روز من!
بماند که وقتی به مادر گفتم ازدواج کردم چقدر عصبانی شد!
بماند که با من قهر کرد.... بماند که مجبور شدم دروغ بگویم که عاشقش شدم!
و همه ی اینها بماند.... یک سال به همین منوال گذشت.
من درگیر شراره و شرکتم بودم و پول هایی که باید خرج خانم می کردم.
در این یک سال فقط دو هم خانه بودیم و بس.
با دو اتاق جدا.... با دو عقیده ی متفاوت....
شراره حتی یک بار هم خودش را خانم خانه ام به حساب نیاورد.
حتی یک بار هم سمت آشپزخانه نرفت.... حتی یک بار هم غذا درست نکرد.....
شاهانه زندگی می کرد.... نه کاری به تمیزی خانه داشت و نه به خوراک و آشپزی....
هر بار که از شرکت به خانه برگشتم و ظرفهای تلمبار شده ی درون سینک را می دیدم و کارگری یا خانم خانه ای که هیچ وقت نبود تا خانه داری کند، یا لااقل یک روز در خانه باشد، به عمق عذابی که باید حالا حالاها تحمل می کردم، پی می بردم.
ماهی یک بار باید پول چند کارگر هم می دادم که بیایند و کارهای خانه را هم بکنند.
اما این تازه گوشه ای از این زندگی چندشآور بود!
بعد از یک سال، تنها مادر راضی شد که کوتاه بیاید. گرچه می دانستم دلش چقدر از من خون است.
اما خبر نداشت که حتی پسرش هم هیچ دل خوشی از این زندگی ندارد.
اما کم کم مادر هم همه چیز را فهمید.
از نیامدن های شراره در هیچ یک از مهمانی های خانوادگی گرفته تا حتی وقتی مادر یا پدر دیدنم می آمدند، نبود..... نه در خانه بود و نه در مهمانی.... کم کم صدای همه داشت در می آمد که این چه زن و زندگی است!
جای تعجب داشت واقعا.... پس این زن کجا بود؟!
دائم در مسافرت و خوشگذرانی؟!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............